eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
49 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ای قدس ای شهرِ خدا آزاد میخواهم تو را معراج گاه مصطفی آزاد میخواهم تو را ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ شتابت چیست ای جان؟ از تنم خواهی برون رفتن دمی از جسم من بیرون مرو، شاید که یار آید ━━━━💠🌸💠━━━━
‌ ‌‌‌‌ دارم خودم براي خودم گريه مي کنم با اشک، (هاي هاي) خودم گريه مي کنم سفره که جمع مي شود امشب، کنار در تا صبح پا به پاي خودم گريه مي کنم خوبي به من نيامده بدتر شدم زقبل بردرد بي دواي خودم گريه مي کنم يک بار پاي قول و قرارم نمانده ام بر خلف وعده هاي خودم گريه مي کنم توبه، گناه، توبه،دوباره گناه و ظلم از شرم توبه های خودم گریه می کنم عمري عزيز فاطمه جايم گريسته حالا خودم بجاي خودم گريه مي کنم شرط وفا نبود که تنها گذارمش بر اين همه جفاي خودم گريه مي کنم این اشکها افاقه حال مرا نکرد بانای بی نوای خودم گریه می کنم ارباب مانده است و محرم از اين به بعد با داغ کربلای خودم گريه مي کنم چندي اگر چه قسمت ما بار عام شد هرچه که بود عاقبت اين هم تمام شد ‌‌‌‌ رحمانی
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ‌ خواستم پروانه‌ات باشم ولی قسمت نشد تا سحر هر چه نشستم وا نشد بال و پرم..! ━━━━💠🌸💠━━━━
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟ افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟ من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟ ━━━━💠🌸💠━━━━
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ فراق و وصل اگر سرد و گرم این دنیاست... عجیب نیست که دل کاسه ای پُر از تَرَک است! ━━━━💠🌸💠━━━━
ما دو موجیم ڪه به تقدیر و بـه دلتنگےِ هم مجبوریم...! ایـݩ یڪے مانده به ساحل تنها آݩ یڪے خسته بـه دریا تا چند...؟!!
در شهر صدای آتش و آوار است          برخیز، کدام خفته‌ای بیدار است ای خواب‌دلانِ ساحلِ آرامش!             یک شهرِ شکسته آن‌ورِ دیوار است   این قافله قصدِ دودمانت دارند              نیرنگ برای آسمانت دارند امشب شبِ جشن است و خدایانِ جهان        صد نقشه برای کودکانت دارند   این قوم به انجماد دادند تو را       سرمایۀ غم زیاد دادند تو را آنان‌که چو بید از تو می‌لرزیدند       ای شمع! به دستِ باد دادند تو را   از خاکِ خودت محافظت کن، غزّه!    از این‌همه گل مراقبت کن، غزّه! تا لحظۀ زیبای شکفتن در خون    با جان و تنت مقاومت کن، غزّه!   ای کاش دوباره عشق آغاز شود    تا بار دگر غزّه سرافراز شود صدها غزل نگفته دارند، اگر      یک‌روز دهانِ سنگ‌ها باز شود فرامرز عرب‌عامري
چون دل ببردی دین مَبَر هوش از من مسکین مَبَر بــا مهـــــربانان کین مبَر لا تَقتَــــلو صَیدَالحَــــرم
دیری است که داغت به دل افتاد ای قدس از غربت بسیار تو فریاد ای قدس گوییم شعار تا آنکه شوی دوباره آزاد ای قدس
مُردد بود در ماندن، خودم از خاطرش رفتم! جدایی هرچه باشد بدتر از بیم جدایی نیست...
از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی؟! گریه ات باعث تکرار سوالت باشد 'ای که از کوچه معشوقه ما می گذری' قسمت ما نشد این عشق، حلالت باشد... 🌸🍃
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت 🍃
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم‌ تحمل ساختند...
تو شدے قند خراسان و منـم چاے شمال قصه‌ے تلخےِ من با لبِ تـو شيرين شد...♥️ 🌱 💣♥️
برندار امشب نقاب از صورتِ ماهت که باز در میان رهبر و دیگر مراجع اختلاف افتاده است...
کوهِ غم گشتم و هر لحظه کَنَم سينه ی خويش طرفه حاليست که هم کوهَم و همْ کوه کَنَم!
دیگران را عید اگر فرداست، ما را این دمست! روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست!
تو پادشاهی و من مستمند دربارم مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم ‌ مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست هنوز نعره برآرم که دوستت دارم... ‌ ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم ‌ امید من به خطاپوشی تو آنقدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم ‌ تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم ... ‌
دل کندی از من چنان که غیر از سلام و علیکی حرفی نداری بگویی...حرفی ندارم بگویم...
فکر کن صید شوی،بال و پرت را بِبُرند بعد در گوش تو آهسته بگویند آزاد...
.. اصلاً زمین که مُدَّعیِ پنج قـاره است یک شهر ، مثلِ شهرِ خراسان بیاورد 🧡
نمی سازد غذای مانده با طبع تو ای معنی غم امشب همین امشب بخور، فردا خدایی هست
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ فریاد که زود از سر این گله شبان رفت شد زیر و زبر، چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه جمعیت بیداردلان رفت بیقدری ما، چون نشود فاش به عالم؟ ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت با قامت، چون تیر درین معرکه آمد از بار گنه با قد مانند کمان رفت برداشت ز دوش همه کس بار گنه را. چون باد، سبک آمد و، چون کوه، گران رفت. چون اشک غیوران به سراپرده مژگان دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت 🖋صائب تبریزی
دیگران را عید اگر فرداست، ما را این دمست! روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست!