eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
442 دنبال‌کننده
42.7هزار عکس
7هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷امداد_غیبی… خانم میرشکار یکى از آزادگان سرفراز نقل مى کند: 🌷در تاریخ ٧ / مهر/ ١٣٥٩ محاصره ى شهر سوسنگرد به دست مزدوران بعثى تنگ تر شد. به طورى که سایه ى شومشان در بیشتر کوچه هاى شهر دیده مى شد. پس از این که با امکانات کم و نیروهاى اندک نتوانستیم در شهر مقاومت کنیم، در حال بیرون رفتن از شهر تیر خوردم .... 🌷پس از چند لحظه اى نیروهاى عراقى به سراغم آمدند. خون زیادى از بدنم رفته بود، حالت سرگیجه ى عجیبى داشتم. با یک آمبولانس به پشت جبهه عراقى ها انتقال داده شدم. حالم خیلى وخیم بود. پس از ساعتى به حالت اغما فرو رفتم و مرا به بیمارستان «العماره» فرستادند. 🌷پس از ١٩ روز بسترى در بیمارستان مرا به مدّت ٣ ماه در بغداد، در یک سلول انفرادى نگه داشتند. یک روز در سلول انفرادى یادشان رفت ناهار بیاورند. (هر شبانه روز تنها یک وعده غذا مى دادند.) من هم روزه بودم. پس از نماز خوابیدم. مغرب شد ولى باز از غذا خبرى نشد. از یک قوطى (که یکى از سربازها به من داده بود)، به جاى ظرف نوشیدن آب استفاده مى کردم. با خود گفتم: به جاى افطارى نصف آب موجود را مى نوشم و با نصف دیگر وضو مى گیرم. 🌷.... در آن لحظه در سلول انفرادى به یاد حضرت مریم علیهاالسلام افتادم. گفتم: حضرت مریم در محراب مشغول عبادت بود که حضرت زکریا از او مى پرسید: این همه غذا از کجا برایت مى آید؟ و حضرت مریم جواب مى داد: «خداوند به هر كه خواهد، بى حساب روزى مى دهد». این فکر در ذهنم تداعى شد. خنده ام گرفت که مریم علیهاالسلام و بیت المقدس کجا؟ و من کجا و اینجا کجا؟ بعد از نماز همین طور به خودم و فکرم مى خندیدم که یک لحظه دیدم کسى به پنجره مى زند .... 🌷با خود گفتم: کسى در این موقع پنجره را نمى زند، مگر این که از افسرها باشد و بخواهد براى بازدید یا بازجویى بیاید. پنجره را که باز کردم، دیدم یکى از سربازان عراقى است. با تندى گفت: این را بگیر و بدون صحبت رفت. پاکت را باز کردم. غذایى کامل از قبیل مرغ سرخ کرده، نان و سبزى بود. بعد از چند ماه انفرادى نخستین بار چنین چیزى را مى دیدم. 🌷.... در پُست بعدى که آن سرباز آمد، پرسیدم: چرا شما زحمت کشیدید؟! شاید بعثى ها متوجه مى شدند و برایتان گران تمام مى شد. گفت: من شیعه هستم و مادربزرگم ایرانى است؛ این غذا را مادر بزرگم فرستاد. من با جانم بازى کردم و با توکّل بر خدا، این غذا را برایت آوردم. 📚 كتاب آزادگان بگوئید، ج ٣، ص ١٢٢ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺