eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.3هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
181 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
💚💕 . . . ...👇 🍃❣🍃 🍃❣🍃 🍃❣🍃 🍃❣🍃 💕کسی که لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی درس لزوما نیست! 🍃❣ 💕کسی تند میکنه لزوما نیست! 🍃❣ 💕هر کسی که سوار میشه لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی که میکنه لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی بهت میده لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی باهات و لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی میکنه لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی بهت میگه لزوما نیست! 🍃❣ 💕اگه کسی میخنده لزوما نیست! 🍃❣🍃 🍃❣🍃 🍃❣🍃 🍃❣🍃
🌹🌹🌹🌹🌹 🚌 وارد اتوبوس شدم، جایی برای نبود، همانجا روبروی در، دستم را به میله گرفتم... 👤 با کُتی کهنه، پشت به من، دستش به آخر صندلی های اقایون گره کرده! (که میشود گفت تقریبا در قسمت خانم ها) 😠 دیگری وارد اتوبوس شد، کنار دست من ایستاد، چپ نگاهی به پیردمرد انداخت، شروع کرد به غرلند کردن! ـ برای چی اومده تو زنونه! مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی! ـ خانم جان اینطوری نگو، حتما تونسته بره! ـ دستش کجه نمی تونه یا پاش خم نمیشه؟ ـ خب پیرمرد ِ! شاید درد میکنه نمی تونه بره بشینه! ـ آدم داره می بینه! نیگاه کن پاش تکون میخوره، این روزها کجا رفته؟!... 🤐 کردم، گفتم اگر همینطور ادامه دهم بازی را به می کشاند! فقط خدا میکردم پیرمرد صحبت ها را باشد! 😒 بیخیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا برفها را تماشا کنم... 🏁 به نزدیک می شدیم .. پیرمرد میخواست شود .. دستش را جیبش برد 💵 پنجاه تومنی پاره ایی را صورتم گرفت .. گفت:" این چند تومنیه؟" 😪 بغض گلویم را گرفت، پیرمرد بود! خانم بغل دست من خجالت زده سرش را پایین انداخت و سرخ شد... ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌻 چه راست گفت پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله) « برای گفتار و کرداری که از برادرت سر می زند، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» 🌹 @abalfazleeaam
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍قسمت هفت از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگها
🌸 در عالم برزخ ✍قسمت هشت از قبر بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من با کمی از پشت سر او حرکت می کردم. واضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت. هر چه جلوتر می رفتیم، محیط بازتر و مناظر اطراف آن عجیب تر می شد. از نیک خواستم که از من فاصله نگیرد، همدوش و همقدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد. نیک ایستاد و گفت: تو را به من اند که یار و مونس ات باشم. تا آنگاه که به سلامت قدم به گذاری به همین خاطر اندکی جلوتر از تو در حرکتم تا راه را بشناسی. پس از لحظه ای سکوت، بدین گونه سخنش را ادامه داد: البته اگر بتواند فریبت دهد و یا به اجبار تو را همراه خود سازد، بدون شک دیرتر به مقصد خواهی رسید... اضطرابم بیشتر شد و از آن به بعد هر آ ن احتمال آشکار شدن را می دادم. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته با سختی فراوان توانستیم خود را به اوج آن برسانیم. در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف، بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود. نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی. خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم. بیا از راه ایمن تری برویم. نیک و گفت: راه عبور تو، همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت. حرفهای نیک اندکی از اضطراب و وحشتم کاست اما با این همه، هنوز نگرانی در وجودم قابل احساس بود. لحظاتی به گذشت. سپس رو به نیک کردم و دوباره گفتم: راه امن تری وجود ندارد؟ صورتش را به سمت من چرخاند و گفت: بهتر است بدانی که: در عالم برزخ نیز، که تنها سایه ای از بهشت و جهنم است بیابان برهوتی قرار دارد، که همانند پل صراط در قیامت است و به ناچار باید از آن گذشت. تا در صورت لیاقت به وادی السلام رسید. اما وای بر آنان که می مانند و به عذاب مبتلا می گردند و یا دست کم گرفتار و سرگردان می شوند... به سمت آن دشت بی پایان به راه افتادیم. هرچه پایین تر می رفتیم، هوا گرم و گرمتر می شد. وقتی به سطح زمین رسیدیم، نفسم به شماره افتاد. از نیک خواستم که لحظه ای برای استراحت توقف کند، اما او و گفت: راه طولانی و خطرناکی در پیش داریم. بنابراین وقت را تلف نکن. گفتم: من دیگر نمی توانم چون شدت گرما مرا از پا درآورده است. در همین حال و در حالی که عرق از روی من فرو می ریخت، نقش بر زمین شدم. نیک از آبی که همراه داشت به من نوشاند. ادامه دارد... 🌹 @abalfazleeaam
⚠️ حقیقت‼️ ⭕️ اگر می‌بینید به یک آمِر به معروف حمله می‌کنن، یکی رو می‌زنن، به یکی فحش میدن... ❌به خاطر سکوتِ دیگرانی هست که سهمِ خودشون رو از و نسبت به اون گناه و گناهکار انجام ندادند، و در نتیجه گناهکار قدرتِ روحی گرفته و گمان می‌کنه آمِر به معروف تنهاست، حکم خدا طرفدار نداره، و تمام خشونتش رو بر سر یک نفر خالی می‌کنه! 💯 من و تُوی مذهبیِ هم در این گناه، شریکیم...‼️ 🔅حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) درب خانه‌هایی رو می‌کوبید که بزرگ‌ترین گناه‌شون، بود! ! "بنت‌الحسین"