eitaa logo
314 دنبال‌کننده
44 عکس
15 ویدیو
1 فایل
کانالی برای بیان تأملات عباس حیدری‌پور در موضوعات فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسخ (۳) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" ↩️طبق آنچه گذشت چاره‌ای از پذیرش «ذات» و «کلی» در خارج نیست و حتی پذیرش آن در ذهن کارساز نیست. به نظر می‌رسد یادداشت مورد بحث خواسته است «کلی» را متعلق به عالم «ذهن» و «کل» را متعلق به عالم عین و خارج نشان دهد، اما پاسخ داده شد که اگر «کل» خارجی را در مستوای مرکب حقیقی و درنتیجه صاحب ذات قرائت نکنیم، اِفراز این کل از بقیه امور و کل‌ها یک اِفراز فرضی و اعتباری صرف خواهد بود. طبیعی است که این شامل هر «کل»ی نخواهد بود بلکه کل مرکبی را که به این سطح از اتحاد و خواص ناشی از اتحاد رسیده باشد، شامل می‌گردد. 🔸با توجه به همین توضیحات روشن می‌گردد که جملۀ «پرسشی که دامنه تحلیل فیلسوف را در ذوات اشیاء برده و ذهن فیلسوف را در شکاف میان عین و ذهن قرار می‌دهد، قطعاً نمی تواند امتدادبخش باشد» حاوی یک مصادره به مطلوب جدی است چراکه مدعی است هر بررسی ذات‌محوری مستلزم قرار گرفتن ذهن فیلسوف در شکاف میان عین و ذهن است و حال آنکه این آغاز کلام است یعنی ادعای اینکه ذات‌کاوی یک امر ذهنی صرف است و هیچ اتصالی به واقع خارجی ندارد محل مناقشه جدی است، بلکه اگر کسی قائل به این باشد که ذات‌کاوی یک امر ذهنی است و واقع خارجی فقط حاوی «کل مرکب»هایی است که هیچ‌یک از آن‌ها برخوردار از هویت اتحادی نیست، خود او «شکاف میان ذهن و عین» را شکل داده است؛ او گرچه مدعی باشد که برای شناخت عین نیازمند یک نحوه نگاه دیگر هستیم، در هر صورت چاره‌ای جز پذیرش فرضی شدن هر عنوان برای امور خارجی نخواهد داشت و این عین انقطاع از خارج است. 🔸جالب‌تر از همه این‌ها تعریضی است که نویسنده محترم به صدراییان می‌زند که «ماهیت‌پژوهی» مثار کثرت است و امکان نگاه اتحادی را به واقع ندارد(یعنی شما که اهل اصالت وجود و به‌طبع نگاه اتحادی هستید با ذات‌کاوی خود در دام کثرات ماهوی افتاده‌اید که در هویت خود راهی به اتحاد وجودی ندارند)و این در حالی‌ است که نگاه ستیزنده با «ذات‌کاوی» اساساً نمی‌تواند روی چیزی تمرکز کند و شیئیت هیچ شیئی را اثبات کند یا دست‌کم پیش‌فرض بگیرد زیرا این پیش‌فرض در تعارض با موضع پایه‌ای اوست. به عبارتی کسی می‌تواند از عدم امکان اتحادبینی میان کثرات نگران باشد که قبلش خود بتواند کثرتی را لحاظ کند و فرض کثرت وقتی است که بتواند بین امور کثیر تفکیک کند و حال آنکه ذات‌ستیز نمی‌تواند از هیچ امری در خارج به عنوان یک امر خاص سخن بگوید چراکه مرزبندی او بین پدیده‌ها یک مرزبندی ذهنی و اعتباری است و هیچ لزومی به تبعیت از اعتبار او برای دیگری و حتی خودش وجود ندارد. 🔸البته مشکلات دیگری هم می‌تواند رخ نماید از جمله: چالش چگونگی ادعای وجود قوانین شامل و نیز تعمیم آن قوانین به مصادیق موضوعاتشان و حتی مشکل در امکان پذیرش پدیده‌ای به نام «روح» به‌عنوان امری «غیرمادی». ادامه دارد.... @abbas_heidaripour
پاسخ (۴) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" 🟢گذشت که این یادداشت‌ها در پاسخ به یادداشت حجت الاسلام متقیان در نقد کتاب فلسفه فرهنگ استاد سیدیدالله یزدان‌پناه تقدیم می‌گردد. مدعای ایشان در یادداشت نخست در قالب چهار مقدمه و یک نتیجه صورت‌بندی شده بود. و در یادداشت‌های سه‌گانه قبلی بخشی از مسیر نخست نقد (بررسی این مقدمات که عمده‌شان کبرویات استدلال ایشان است) را، پیموده‌ایم. به عبارتی: ✅تاکنون از میان مقدمات چهارگانه‌ای که نتیجه مد نظر صاحب یادداشت را شکل می‌دهد، درباره مقدمه اول نشان دادیم که ازقضا مطلب به خلاف مدعای این مقدمه است و آن اینکه انکار وجود کلی در خارج، خود به ذهنیت و اعتبار و نسبیت صرف منجر می‌شود. و نیز آنچه در خارج وجود دارد اگرچه کل مرکب باشد اما اگر این ترکیب منجر به خاصیتی علاوه بر خواص اجزای خود شده باشد یک مرکب حقیقی است و این امر جدید خود یک ذات جدید است که با ذات اجزاء متفاوت است. نیز ✅درباره مقدمه دوم گذشت که سخن از مقوله‌ای مانند «ربط» نیز باز متکی بر نگاه ذات‌نگرانه پیش خواهد رفت والا گفتگوی فلسفی در میان نیست. ⏮اما اختصاصاً درباره این بخش از مدعای مقدمه دوم که می‌گوید فلسفه معهود اسلامی اساساً نمی‌تواند «تغییر» را دریابد باید به چند نکته اشاره شود؛ 🔘اول آنکه مباحث مربوط به حرکت و صیرورت و تغییر و انواع آن در فلسفه اسلامی اصلاً اندک نیست و نیز مقولاتی که خود دارای تغییرند. 🔘دوم آنکه اختصاصاً درباره امثال این تعریض نسبت به تابعان فلسفه صدرایی که "چون خود صدرا نگاه اصالت وجودی دارد و ماهیات را مثار کثرت می‌داند علی‌القاعده باید گفتگو درباره کثرت را رها کنند و فقط در پی جنبه‌های اتحادی باشند و خود‌به‌خود اگر این‌چنین کنند نمی‌توانند از کثرتی سخن بگویند چراکه هر تغییری مبتنی بر دست‌کم دو وضع و دو امر متفاوت یعنی پذیرش کثیر است" باید گفت: ازقضا گویا صدرا هم سخنان و مبانی خود را فراموش کرده است! و باید به او هم انذار دهیم که چرا مثلاً از «حرکت جوهری» سخن گفته‌ است؟! حرکتی که نه تنها حرکت را در «عوارض» که در «ذات» شیء هم لحاظ می‌کند؛ مگر صدرا اصالت وجودی نبود، پس چرا اصلاً از حرکت سخن گفته است و ای‌کاش فقط از حرکت سخن گفته بود و حال آنکه به شکلی رادیکال و ساختارشکن از حرکت در ذات سخن گفته‌ است؟! آیا به راستی صدرا متفطن به لوازم سخن خود نیست یا اینکه تقریر ما از فلسفه صدرایی یا سخنان سایر فلاسفه اسلامی که از تغییر هم سخن گفته‌اند آن‌قدر یک‌دست و یک‌نواخت شده است که نمی‌توانیم این سخنان را بشنویم و آن‌ها را خروج ایشان از مبانی‌شان تلقی کرده‌ایم؛ بدین‌ترتیب آیا نباید در فهم خویش از ذات و ذات‌کاوی و نیز فهم‌مان از میراث فلسفی قدری تردید کنیم؟ به عنوان نمونه باید به همین بحث بازگردیم که گویا در ذهنیت نویسنده، بین «قائل شدن به اصالت وجود» با «برخورداری از نگاه ماهوی و پذیرش وجود ماهیات» تنافی وجود دارد؛ به عبارتی گویا ناقد دو مدعا دارد: اول اینکه- ماهیت‌پژوهی و اصالت‌الوجودی بودن به حسب تقابل لوازم با هم نمی‌سازد زیرا لازمۀ یکی، پذیرش کثرات و لازمۀ دیگری، پذیرش اتحاد در نقطه مقابل تکثر است. دوم اینکه-‌ماهیت‌پژوهی و اصالت‌الوجودی بودن نه تنها در لوازم بلکه در ذات خویش با هم ناسازگارند؛ زیرا در ماهیت‌پژوهی بالاخره به ماهیت اصالت داده شده است و حال آنکه این با اصالت الوجودی بودن تعارض ذاتی دارد زیرا در بحث از اصالت مسئله این است که کدام اصل است و دست‌کم صدرا حسب عمده قرائت‌های مشهور از صدرا قائل به اصالت هر دو نشده است. این مثال به خوبی نشان می‌دهد که اساساً تصویری درستی از مسئله اصالت الوجود شکل نگرفته است و حال آنکه حسب تصریحات خود صدرا، اصالت الوجودی بودن به معنای انکار ماهیت در خارج نیست. نکته این است که فهم همین نکته ظریف خود نیازمند دقت‌های ویژه است و قرائت‌های سریع و دم‌دستی نمی‌توانند به جمع موفق میان کلمات صدرا دست یابند. ادامه دارد.... @abbas_heidaripour
پاسخ (۵) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" ⏸تاکنون دو مقدمه اصلی استدلال و پیکره سخن صاحب یادداشت را نقد نموده‌ایم. ⏪باقی می‌ماند دو مقدمه سوم و چهارم؛ ✅مقدمه چهارم طبعاً مدعی است که اسلوب و شیوه مواجهه کتاب مورد نقد ایشان در بررسی فرهنگ یک شیوه متکی بر فلسفه معهود اسلامی است و البته این سخن که صغرای استدلال است، سخن حق و درستی است. ❇️اما درباره مقدمه سوم که نویسنده پیش‌فرض گرفته است که فرهنگ امر عینی خارجی است، باید گفت این مقدمه که این همه توسط ناقد محترم بدیهی لحاظ شده است، در میان بسیاری از معاصران ما که حتی متکی بر فلسفه اسلامی در کار بررسی فرهنگ‌اند، چندان بدیهی نیست؛ ای‌بسا متفکرانی که بر منهج فلسفه اسلامی، فرهنگ را یک امر ذهنی یا به تعبیر درست‌تر بین‌الاذهانی لحاظ می‌کنند نه یک امر عینی خارجی. در چنین فضایی مسئله این خواهد شد که این تقریر از فرهنگ ناشی از هویت و لوازم نگرش فلسفه اسلامی است یا خود پیچیده‌بودن شناخت فرهنگ باعث شده است برخی تصور کنند یک امر بین الاذهانی صرف است؟ 🌿نکته جالب این است که بخش عمده‌ای از اهتمام کتاب مورد بررسی، مصروف نشان دادن عینیت و خارجیت فرهنگ است و حتی اینکه این نحوه عینیت و خارجیت چگونه تحقق می‌یابد یعنی کنشگران جامعه انسانی چگونه در تعامل با هم چیزی در عینیت خارجی خلق می‌کنند که متعلق به همه ایشان است. 🔹بدین‌ترتیب چون ناقد محترم قبول دارد روش کتاب متکی بر تراث فلسفه اسلامی است و کتاب هم این عینیت فرهنگ را نشان داده است پس باید بپذیرد لابد فلسفه اسلامی از فهم عینیت فرهنگ فروبستگی ندارد. و این مخالف نتیجه‌ای است که ناقد محترم گرفته است. ↪️مگر اینکه ایشان ادعا کنند صاحب کتاب نتوانسته است بر اساس قواعد و ظرفیت‌های فلسفه اسلامی، عینی بودن فرهنگ را در متن کتاب خویش هویدا سازد و درواقع در این تلاش ناموفق بوده است. و حال آنکه این قضاوت، دیگر یک قضاوت پیشینی نیست و زمانی مسموع است که به شکل پسینی طرح شود یعنی ناقد نشان دهد که مثلا نحوه استدلال و یا توصیف کتاب که متکی بر فلسفه اسلامی بوده است در فلان نقطه، در نشان دادن عینیت ابتر مانده است. و البته در یادداشت ناقد چنین بررسی پسینی به چشم نمی‌خورد بلکه همۀ یادداشت ایشان یک بررسی پیشینی است. *️⃣در مقام تمثیل مسیری که در یادداشت مورد بررسی پیموده شده، شبیه همان ادعای قائلان به مکتب تفکیک است که در نقد فلسفه اسلامی می‌گویند مسقط‌الرأس این فلسفه، فلسفه یونانی است و یونانیان ملحدند و بنابراین فلسفه اسلامی نمی‌تواند درست باشد! و حال اینکه این ورود، یک ورود و بررسی پیشینی به فلسفه اسلامی است و اگر بخواهد جدی مورد بررسی قرار بگیرد باید نشان دهد چگونه مطالب فلسفه اسلامی چیزی جز مطالب فلسفه یونانی -با قدری دخل و تصرف مختصر یا حتی کمتر یعنی تغییر زبان- نیست که البته پس از آن هم باید بطلان گزاره‌های فلسفه اسلامی را آشکار کند. 🔹دراینجا هم ناقد باید به نحو پسینی نشان دهد که چگونه تلاش نویسنده کتاب در متن کتابش در نشان دادن عینیت فرهنگ ناکام مانده است؛ — یا باید بگوید مبانی او در نشان دادن این عینیت از جایی خارج از فلسفه اسلامی آمده است که این مخالف مقدمه چهارم ایشان است — یا باید بگوید که خود مبانی و مقدماتش ولو اینکه از فلسفه اسلامی آمده است منتج به نتیجه -که «عینیت فرهنگ» باشد- نمی‌گردد. و گذشت که ناقد در یادداشت خویش فاقد این سویه و ورود پسینی است. ادامه دارد... @abbas_heidaripour
پاسخ (۶/ پایانی) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" ↩️گذشت که مدعای اصلی یادداشت مورد بررسی آن است که چون فلسفه اسلامی با نگاه کلی‌نگر به امور می‌نگرد و نمی‌تواند کل مرکب را در خارج فهم کند و نیز چون خبری از تغییر و ربط ندارد، در فهم امری عینی همچون فرهنگ هم ناتوان است و چون کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ هم با همین شیوه معهود اسلامی به این امر عینی نگریسته، پس توان عرضه هرگونه شناختی از فرهنگ را هم ندارد. در پاسخ به این یادداشت قرار بر طی دو مسیر بود؛ اول، نقد و بررسی کبرویات استدلال قابل استحصال از یادداشت، که در یادداشت‌های پیشین این مسیر طی شد. اکنون و در این یادداشت پایانی از مسیر دوم که راستی‌آزمایی نتیجه یادداشت ناقد است سخن خواهیم گفت. ✳️مدعای ما آن است که نشان دهیم در کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ، اوصاف و ویژگی‌ها و گزاره‌هایی برای فرهنگ بیان شده است که نه تنها ذهنی نیستند بلکه کاملا عینی و انضمامی‌اند و از خارج خبر می‌دهند. بخشی از این گزاره‌ها و نگاه‌ها به شرح فهرست ذیل است: ۱) فرهنگ حتی شامل امور طبیعی و دست‌نخورده انسانی هم می‌تواند باشد. به‌علاوه فرهنگ در مصنوعات عینی بشری هم وجود دارد. ۲) امور فرهنگی فقط یک حیثیت ندارند که باعث فرهنگی‌شدن آن‌ها شده است بلکه گاه در یک امر فرهنگی ترکیبی از چند حیثیت مختلف باعث شکل‌دهی هویت فرهنگی آن شده است. ۳) فرهنگ در حال خلق مدام است و نوبه‌نو در تضاعف تولیدی است. و حتی گاه دارای تغییرات انفجاری است. ۴) فرهنگ با ساختارهای اجتماعی در بده‌بستان است؛ هم از حیث تأثیر و تأثر و هم از حیث تولید. ۵) فرهنگ چندلایه‌ای است و فقط در یک لایه حضور ندارد و در برخی لایه‌های وضعیتی شبکه‌ای دارد. ۶) فرهنگ در روند برپاشدن یا تغییراتش، ضرورتاً از بسط منطقی تبعیت نمی‌کند. ۷) فرهنگ با دین و هنر و فلسفه و علوم ارتباط دارد. و ده‌ها وصف دیگر، ⁉️پرسش این است که کدام یک از این توضیفات، یک توصیف ذهنی صرف و بریده از حقیقت خارجی فرهنگ است و آیا نویسنده یادداشت، این اوصاف را برای فرهنگ قبول ندارد یا آن‌ها را صرفاً ذهنی به معنای بریده از خارج و حقیقت عینی فرهنگ می‌داند؟ آیا در این نگاه‌ها خبری از نگاه ترکیبی و پیچیده و مشاهده پدیده در ترکیبش دیده نمی‌شود؟ آیا در این نگاه‌ها فرهنگ امری بریده از غیرفرهنگ لحاظ شده است یا در ربط و متصل به امور دیگر لحاظ و توصیف شده است؟ واضح است در این نگاه‌ها هم بسیاری از پیچیدگی‌ها و ترابطات فرهنگ گزارش شده و هم این توصیفات مجموعه‌ای از توصیفات عینی نسبت به فرهنگ است. ↔️و حال آنکه این واقعیت در مقابل نتیجه صاحب یادداشت قد علم می‌کند که کتاب را ناتوان از توصیف فرهنگ در عینیتش دیده است؛ همچنان‌که گذشت دلیل این تهافت بین نتیجه‌گیری ایشان و واقعیت کتاب مورد بحث، به این امور بازمی‌گردد: - یادداشت ناقد محترم صرفاً سویه‌ای پیشینی دارد و اصلاً وارد بررسی خود متن کتاب نشده است. - پیش‌فرض‌های غلط ناقد محترم شامل دو امر؛ یکم) آنچه در خارج وجود دارد ذات ندارد. دوم) فلسفه اسلامی توان فهم خارج ازجمله ربط، تغییر و مانند آن را ندارد. بدین‌ترتیب آشکار می‌گردد به‌خلاف نتیجه یادداشت ناقد محترم، 🌾با توجه به اینکه این کتاب با روش معهود فلسفه اسلامی به توصیف واقعی از یک پدیده عینی یعنی فرهنگ نائل آمده است، درواقع توانسته است حکمت اسلامی را برای شناخت چنین مقوله‌ای امتداد بخشد. والسلام. @abbas_heidaripour
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید حضرت حافظ(ره) 🌿دعاهای شیعه گنجینه‌ای بی‌بدیل است که در کنار میراث عظیم روایی، باید به‌شکلی مستقل هم دیده شود؛ شیعیان باید شکر آن را به جا آورند؛ هم از این سرچشمه بنوشند و سیراب شوند و هم دیگران را به این سفره آسمانی که انسان پای در گلِ هوس را بال پرواز و کنده‌شدن از زمین خاکی می‌دهد، فرا بخوانند. 🖋📚بررسی و پژوهش درباره انواع و گونه‌ها و تقسیمات و مضامین و دلالت‌ها و تضارب محتواهای این ادعیه، خود دنیایی از علم و فهم و معرفت نسبت به این گوهرهای بی‌بدیل ایجاد خواهد کرد که کمتر در میان دانش‌پژوهان بدان پرداخته شده است، گرچه ستارگانی در آسمان درخشان دانش شیعی بدان اهتمام ورزیده و راه‌هایی را به‌سوی این مقصد گشوده‌اند، اما این معدن‌کاوی به نسبت بایسته‌ها، به خراشیدن و آزمون اولیه یک کان عظیم از طلا و سنگ‌های ارزشمند می‌ماند. 🎙🎞واگویه و تمرکز بر این دعاها به عنوان یک منبع ثابت تبلیغی برای امروزی که تشنگی عظیم و گسترده معنوی ناشی از اَبر سمومات فرهنگ دنیاگرایی غربی، بروز و ظهور یافته، حتماً نسخه‌ای شفابخش هم برای مبلغ و هم برای مخاطب است. 💫✨دعاهای شیعه چنان گسترده است که با انواع زمان‌ها و مکان‌ها و مناسبت‌ها پیوند یافته است و البته اگر زیارتنامه‌ها را به دعاها بیفزاییم این گستردگی چنان می‌شود که کمتر آنی از آنات حیات روزمره می‌تواند خالی از دعا باشد. 🕋در اهمیت دعا همین بس که آن را مغز عبادت دانسته‌اند؛ دعا، طلب و جستن است و حقیقت وجود آدمی چیز جز طلب نیست و حکمای مسلمان به خوبی این تساوی را آشکار کرده‌اند. و عبادت حقیقی هم آن است که آدمی با تمام وجود و نه با جا گذاشتن بخشی از وجود خویش به محضر مالک و خالقش بار یابد. و اگر آدمی و طلبش یکی است، این دعاست که مناسب‌ترین و نزدیک‌ترین حال به حاق عبادت را آشکار می‌کند؛ پس دعا مغز و لب عبادت است. اگر نماز هم این همه اهمیت یافته است یک وجه مهم آن بازمی‌گردد بدین‌که حال نماز بهترین حال برای ابراز همین طلب و نیاز عمیق است و شاید بتوان گفت بهترین نماز، حاجتمندانه‌ترین نماز باشد و آن نماز هم نماز حضرت ختمی مرتبت است که فرمود: الفقر فخری و هم آن حضرت فرمود قره عینی فی الصلوه. 💫برای انقلاب اسلامی هم که در تجدید عهد آسمانی انسان و تذکر مجدد بدان شکل گرفت، حتماً یکی از دستگیره‌های اساسی و بلکه پیشران‌هایش تمسک و بهره‌بردن از فرصت دعا و مناجات است. بیهوده نیست که دعاهای جمعی هم در اوایل انقلاب و به‌ویژه در دوران دفاع مقدس و بلکه بعد از آن تا به امروز به عنوان یک سنت حسنه شکل گرفته است. 🔢فهرست این موارد هم قابل توجه است؛ از دعای کمیل هر هفته گرفته تا دعای عرفه در یک روز خاص از سال تا دعاهای هرشب اباحمزه ماه رمضان در برخی مساجد نامدار کشور و بلکه دعاهای سحرهای آن ماه مبارک و دعای عهدی که توسط بسیاری، فردی و جمعی هر روز خوانده می‌شود و... جلوه دیگر این ماجرا چاپ‌های مکرر کتبی چون مفاتیح‌الجنان، صحیفه سجادیه و انواع کتب حاوی ادعیه مختلف با سلایق مختلف است. بماند که گاه بدفهمی مدعیِ دین‌فهمی به بهانه و اسم پوک «منسک‌سازی» سعی در طعن این سنت‌های حسنه دعاخوانی جمعی داشته است؛ طعنی که البته با اندک دقتی معلوم است که به ضد خویش بدل می‌شود و هویت خودخور و ناصوابش را آشکار می‌کند. آیا به‌راستی این همه ارتزاق از این سفره‌های آسمانی در تار و پود جامعه ایرانی جایی نمی‌نشیند و به محض اتصال همانند آبی که در کویر بخار می‌شود، از ذهن و ضمیر ایرانیان رخت می‌بندد؟ هرگز. 🌧🌈بدون شک این باران‌های پربرکت در سفره‌های زیرزمینی جان و هویت ایرانی می‌نشیند و همین‌هاست که مجوز نگاه‌های امیدوارانه به حیات ایرانیان است؛ ایرانیانی که آزادمردی مرد و زنشان، ورای جستن از این شاخه و آن شاخه و این سرزمین و آن سرزمین، پروازی چون عقاب بلندپرواز و بلکه هم‌آغوشی با عرشیان را برایشان خواستنی کرده است. فراتر آنکه این باران رحمت معنوی حتی در موسم‌های خاص، رودخانه‌های دائمی معنویت و خداخواهی و رادمردی را پرآب و رودخانه‌های فصلی را چونان رودخانه‌ای خروشان به تموج درمی‌آورد. در اینکه دعا چگونه می‌تواند با حیات روزمره پیوند یابد و چه نسبتی با آن دارد، سخن بسیار است و اگر توفیقی شد در متن‌های دیگر بدان خواهیم پرداخت. ان‌شاءالله. ___ پ.ن: شور این متن وامدار رشحاتی از ادعیه دلکش و زیبای ماه رجب است. امید که بتوانم کلماتی درباره برخی از فرازهای این ادعیه هم بنگارم. @abbas_heidaripour
از پیامی که دیده نشد تا سینه‌ای که سنگین شد و جگری که سوخت! روز سه شنبه ۲۵ ام پیام داد که مقالات فلان همایش را درباره مردم‌سالاری می‎‌توانی پیگیری کنی، دریافت کنیم...عادت داشتم کارهای سید را جزو اولویت‌ها قرار دهم...سریع پیگیری کردم...عصر پاسخ را داده بودم و خوشحال که زود کار به نتیجه رسید....تشکر گرمی کرد.... شب ۲۶ام در گروه جمع و جور و دوست‌داشتنی «واحد رصد» پیامی را از جوانی که تازه بار مسؤلیت برداشته، دیدم..خود سید پیام را بازارسال کرده بود...پیامی مربوط به فاصله «واقعیت و آرمان» و خون دل خوردن...همین پیام را حوالی ساعت ۱۰ شب برای خودش بازارسال کردم و چیزی زیرش نوشتم....سید چند دقیقه‌ای از اول روز ۲۷ام نگذشته بود که پرسیده بود چه باید کرد؟ ....من پیامش را ندیدم....روز بعد اولین پیامی که جواب دادم حوالی ساعت ۱۱ صبح پیام سید بود، بی‌خبر از همه جا که دیگر این پیام هیچ‌وقت دیده نخواهد شد....آن طرف خط دیگر سیدی حضور ندارد!....دقایقی نگذشته بود یکی از دوستان مشترک با صدایی غم‌بار احوالم را پرسید و وقتی پرسیدم چه شده چیزی نگفت و ارجاع داد به گروه‌های مشترک...گروه‌ها را باز کردم... شوکه شدم....گیج شدم...نمی‌خواستم باور کنم.... به دوستی مشترک در مجموعه فتوت زنگ زدم... جز گریه در دو طرف خط چیزی کمک نمی‌کرد.... در مسیر به خلأ نبودن سید در جبهه انقلاب و مجموعه فتوت و استادی که همراه و دلسوز بی‌ادعایش را از دست داده است فکر می‌کردم... محل کار رفتم...عزیزی، پیام تسلیت درگذشت سید را برای مشورت نشانم داد؛ پیام عکس سید را داشت.. جواب دادم: چه می‌خواهی بگویم؟! بگویم خوب است!.... به مناسبت کاری پیامی از پیام‌های حضرت آقا را خواندم... فرموده بودند....۲۰۰ نفر کم است و دوباره یاد سید.... جلسه با یاد سید شروع شد ولی این کفاف نمی‌داد....تحمل نکردم...صحبت کردم و گفتم این جلسه را با اتکای دو مطلب تحمل می‌کنم والا در این شرائط نمی‌شد وارد جلسه شد... اول آنکه اگر سید را رزمنده انقلاب می‌دانیم و سید خود را در میدان جنگ فکری و شناختی و پیشبرد انقلاب در مقابل کفر و استکبار می‌دید، همان‌گونه که با شهادت رزمندگان در دفاع مقدس غم بر همرزمانشان مستولی می‌شد اما همرزمان، خود را موظف می‌دیدند راه را محکم‌تر بروند، پرچم را برگیرند و نگذارند پرچم شهید روی زمین بیفتد، اکنون ما هم با تمام وجود و با تقدیم تمام آنات این جلسه به همرزمی که آسمانی شده است امیدواریم لیاقت حمل پرچم او را داشته باشیم...دیگر اینکه او دغدغه عرضه فکر در قالب فرآوری شده و فاخر را داشت، اینک موضوع جلسه ما همین است...و اضافه کردم ملامت نکنید اگر می‌گویم جنس غم و خبر درگذشت سید از همان جنس غم و درگذشت شهید عزیزمان حاج قاسم است...من هنوز خود را مثل همه ملت داغدار حاج قاسم می‌دانم ولی داغ سید هم داغ سربازی از سربازان انقلاب در جبهه فکر و اندیشه انقلابی است.....برگشتم بیانات آقا را درباره ضرورت تولید فکر و محصول فاخر خواندم... دوستان یکی‌یکی بهت‌زده زنگ می‌زدند... حالِ برخی را شاید محسوس‌تر می‌فهمیدم...عزیزی مصاحبه‌هایی را برای بحث وظائف حوزویان در پیگیری بیانیه گام دوم ساز کرده بود...چند شب قبلش با سید مصاحبه کرده بود و به من از مصاحبه خوب سید بازخوردی توأم با اعجاب از این نسل جدید حوزوی داده بود...او از قبل خیلی سید را نمی‌شناخت اما در همان مصاحبه، سید دلش را برده بود...حالا زنگ زده بود تسلیت بگوید و پی‌جوی مراسمات باشد... بهت و ناراحتی‌اش را می‌فهمیدم... دیگری زنگ زد....دیدم وقتی من با خود گفته بودم سینه و قلبم با این غم سنگین شده است....او تعبیر دقیق‌تری به کار می‌برد.... گفت: جگرم سوخت...جگرمان سوخت! سید با رفتنت جگرمان را سوزاندی! داغدارت هستیم، امیدواریم میراث‌دار پرچم غیرت و حرارت فکر و قلمت و کلامت در پشتیبانی از انقلاب و رهبر باشیم. @abbas_heidaripour
مجتبی عرب: بسم الله یکی از عزیزترین‌ها پر کشید. از همان نسلی از دانشگاه که دوستش داشتی. هشتاد و هفتی‌های عجیب و غریب شریف. حالا که حوزه آمده بود و تحت تربیت یک مربی حقیقی و یک استاد بی‌نظیر مثل استاد فلاح قد کشیده بود؛ گلوله‌ای بود از اندیشه و نخبگی و رنج... با همان برادری کردن‌هایش، همان که خوی او بود. بعضی‌ها به وقت برادری، مادری هم می‌کنند، خواهری هم می‌کنند ، پدر هم هستند‌. این سید اولاد نبی، این داغ بر دل نشستهٔ ما از آنها بود. وسط خستگی‌هایش هوای خستگی تو را داشت. مراقب بود فلان دم نوش را بخوری، فلان خوراکی جذاب که هیچکس در بحبوحه کار سنگین و نفس بر مردانه به فکرش هم نمی‌رسد را بگیرد تا بگوید: ببین من حواسم به تو هم هست؛ و همان موقع هم فراموش نکند با آن خوی قشنگ کویری و یزدی‌اش، برای دل ندادن به خوش‌بینی دیگر برادرانت سرت فریاد دغدغه بکشد و از جگر برای دغدغه‌های انقلاب بسوزد و حرارتش یخ بی دغدغگی‌ها را بسوزاند از شرم. او همه جایی که باید می‌بود، بود. همیشه خیالت راحت بود که کسی به نام سید مصطفی هست. کم آوردی او را داری، به وقت سختی او را داری، جایی که هرکسی نمی‌فهمد دردت چیست و کمکی نیست یکی از آنها که هست. حالا او رفته... بدون مقدمه با یک خبر آرام در همان راه همیشگی زیارت. او آداب‌دان زیارت بود از همان دانشجویی و کربلاهایی که رفتیم را در خاطرم ثابت کرده تا همین زیارت‌های مکرر حضرت سلطان. حالا به آغوش درستی رفت، زمان درستی رفت. مشکل از ماست مشکل از زمان ماست که هر روز زمان بی‌کسی‌تر می‌رسد. او کارش درست بود خریدار او هم کارش درست‌تر. مشکل جگر ماست که نمی‌فهمد، جای خالیش را که پر میکند. جای خالیش را که پر میکند؟ نمی‌دانم! و این یعنی همان ثلمه (:رخنه) از همان صبح به استاد فلاح فکر می‌کنم، می‌دانم کوه مربی توحیدی استوارتر از تکانه‌هایی چنین است، اما سید هم با تواضع می‌دوید این گنج وجود استاد محجور نماند، بیشتر بشناسند، بیشتر پخش شود... و از همان صبح شور جای خالی پر شور اویم همین امروز از همان نسل‌های دوست داشتنی که طلبه شدند خبر به دنیا آمدن فرزند یکی آمد، و خبر ازدواج یکی دیگر از عزیزترین‌ها بعد دورانی از سختی. و من در فکر دنیا، که دقیقا همینقدر معلق است و کوتاه. بین داغی جگرسوز تا شادی از عمق جان شکرساز و با همین فاصله و تعاقب مسخره... تا به تو بگوید به کدامش دل بستی تا بیایی و بگویی آآه... شکر و شادیش آید و تا بیایی و شاد شوی آهی تمام وجودت را می‌سوزاند. و این حکایت همه آن چیزیست که من و تو به آن دلبسته شدیم، و هیهات از ذلت زندگی بی نورانیت سربازی. «خدایا شهادت می‌دهم به وجود سراسر دلسوزش به وجود سراسر دغدغه و دردش به وجود سراسر اخوتش به وجود سراسر تواضعش» 🖋به قلم حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی عرب
طلایی: سید مصطفی، سید عزیز ما الان که در حرم حضرت رضا (ع) نشستم، دارم تصاویری که از قبل ظهر، که خبر بر سرم آوار شد، جلوی چشمم رژه میرود را مرور می کنم و آه می کشم. اخ فی الله از دست دادنش سخت است. رفاقتمان که از همان سال ۸۷ در خوابگاه شهید روشن شروع شد، اما احتمالا اولین گعده جدی ما در اتاق واحد ما بود، قرار بود من که مثلا مسئول ورودی های آن سال بودم، با بچه های سال اولی انقلابی که پایه کار بودند صحبت کنم. اولین گزینه در بین خوابگاهی ها سید مصطفی بود. اصلا نیازی به صحبت نداشت. پر شور بود و فهمیده. خیلی زود سید از فعالان انقلابی دانشگاه شد. خدا رحمتش کند. سید اما بسیار رفیق باز هم بود. با اینکه من بعد از آمدن به حوزه ارتباطم با دانشگاه کم شده بود، سید اما با ۱۰-۱۵ تا از دوستان تا شمال آمده بود تا در مراسم عقد ما شرکت کند. در آن جمع که با همه رفاقت دیرین تری داشتیم، سید شد همراه من و ساقدوش داماد. خدا رحمتش کند، خیلی رفیق دوست داشتنی بود. حوزه که آمد، به سرعت طلبگی اش با استاد فلاح عزیز پیوند خورد. سید تقریبا در کانون اندیشه جریانی طلبگی قرار گرفت که انقلابی بود و متعهد به مکتب فلسفی عرفانی حضرت امام راحل. سید اما در کنار ویژگی های طلاب انقلابی، چند خصلت منحصره داشت که به طرز جالبی با سلامت نفس در کنار هم جمع کرده بود اول اینکه سید خیط اخوت جمع متکثری بود. یکی از کارهای خودش را حلقه وصل جمع های مختلف با سلیقه های متکثری تعریف کرده بود که باید به زور کنار هم قرارشان داد. اما این ارتباطات زیاد را وسیله ارتقای مادی خودش قرار نداد، در حالی که برای مثل اویی، کار بسیار راحتی بود. خدا رحمتش کند، خیلی دوست داشتنی بود، اما دوستی را سعی میکرد فی الله باشد، محبت را خرج دنیایش نکرد. دوم اینکه خودش را وقف اساتیدش کرد تا ظرفیت بالقوه اندیشه ای و راهبردی آن سروران بالفعل شود. برای خودش برعکس خیلی از ماها، دم و دستگاه مستقلی راه نینداخت، و میدانم در این راه خیلی هم سختی کشید، چون خودش را در موقف سختی تعریف کرده بود. غیر از منش استاد فلاح برای عدم مطرح کردن خودشان، مکافات آن بود که سید میخواست کمک کند آن هسته اندیشه ای استاد که متصل به تراث است را بشکافد و تیزش کند. برای این کار به در و دیوار میزد. برای این کار گستره وسیعی از موضوعات را مطالعه میکرد تا امتدادهای آن اندیشه را استخراج کند. جد و جهدی داشت تا بر سطور معرفت انقلابی بیفزاید و با مواجهه دادن اندیشه با چالش های تمدنی، به سمت پاسخ های عینی تر برود. جلسات متعددی داشتیم تا بفهمیم این پدیده انقلاب اسلام دقیقا چه نسبتی با اندیشه قیام لله داشت. خدا رحمتش کند. خیلی دوست داشتنی بود. محبت الهی را میخواست به سهم خودش، وضوح بیشتری بدهد. تکلیف این حب و بغض الهی باید با مقوله های تمدنی و اجتماعی دور و بر ما مشخص بشود. سید ما با قیام لله حضرت امام که آشنا شده بود، از یقظه رسیده بود به قیام. تلاشش این بود که آن شور و شعور قیام لله را با هم جمع کند. اول فکر میکردم از سادات موسوی است. احتمال میدادم شب شهادت جدش، میهمان حضرت باب الحوائج شده. بعد که فهمیدم حسنی است، این شوق شعله ورش بیشتر برایم جلوه کرد. خدا رحمتش کند، خیلی دوست داشتنی بود. به قول خودش شغله الانقلاب بود، نه شغله فی الانقلاب. انقلاب خمینی به همه ی جان آدمها میزند، اگر ابعادش را پذیرا باشند. خدا رحمتش کند، حقیقتا دوست داشتنی بود. با خود خمینی محشور شود، با حضرت رسول (ص) محشور شود. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا اللهم اجعله فی اعلی علیین مع محمد نبیک و آله الطیبین الطاهرین 🖋به قلم فاضل حوزوی محمد طلایی
💬 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم اِنَّا لله وَ اِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُون ▪️ پر کشیدن سید عزیزمان، را که شاخصه کاملش، ولایی بودن محض وخوش فکری و به وقت در صحنه بودن او بود را، به همه دوستان ولایی تسلیت عرض می‌کنم. ▪️ او که خوش درخشید و رو به بالیدن و رشد سریع بود و حلقه های دوستان مختلف را به هم متصل می‌کرد، ان‌شاءالله تحت ولایت باب الحوائج به همه کمالات برسد. ▪️ طوبی لَه که از هم و غم دنیا و دار غرور آسوده و خلاص شد و در جوار امن رحمت الهی آرام گرفت. ✍🏻 محمدرضا عابدینی 🗓 ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ه.ش ✅ مرکزتنظیم‌ونشرآثاراستادعابدینی 🌐 TAMHIS.IR | @Abedini
🔰 پیام تسلیت ▪️در پی ارتحال فاضل ارجمند حجةالاسلام و المسلمین سید مصطفی مدرس مصلی رحمةالله‌علیه، حضرت آیت‌الله استاد یزدان‌پناه پیام تسلیتی صادر کردند. متن پیام به شرح ذیل است؛ بسم الله الرحمن الرحیم انّا لله و انّا الیه راجعون با کمال تأثر و تألم امروز با خبر شدیم که فاضل ارجمند حجةالاسلام والمسلمین به دیار باقی شتافت. این دوست عزیز سفرکرده از سر بصیرت پای در حوزه علمیه گذاشت و با جدیت مسیر علمی و سنت معقول را برای تحکیم پایه‌های انقلاب پی گرفت. وی ضرورت بسط معنویت و دیانت را در ساحت تمدنی به‌حقیقت باور داشت و انقلاب را ارمغانی الهی برای زمینه‌سازی ظهور بقیه الله اعظم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه می‌دانست. از این‌رو با تمام وجود خود را وقف اندیشه‌های اجتماعی و تمدنیِ دین و انقلاب و رهبر حکیم و فرزانه کرد. ضایعۀ ارتحال این عزیز گران‌‌قدر را خدمت خانواده گرامیش و دوستان و طلاب انقلابی و مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی تسلیت و تعزیت عرض می‌نمایم . از خداوند منّان علوّ درجاتش را خواهانم. ان‌شاءالله عنایت ویژۀ امام رئوف علیه‌السلام بدرقه راهش باشد. سید یدالله یزدان‌پناه ۱۴۰۱/۱۱/۲۷ —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac