eitaa logo
291 دنبال‌کننده
73 عکس
49 ویدیو
1 فایل
کانالی برای بیان تأملات عباس حیدری‌پور در موضوعات فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت» ▫️مقدمه گفتمان «امتداد حکمت»، مطالبه رهبرمعظم انقلاب، آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) از اهالی فلسفه، به معنای امتدادیابی مفاهیم فلسفی در ساحات اجتماعی و سیاسی است. این گفتمان، دغدغه خروج فلسفه از عالم انتزاع و جریان در عالم عینیت را دارد. به گونه ای که بتوان امور انسانیِ اجتماعی و سیاسی را با پشتیبانی مفاهیم فلسفی تحلیل و تبیین نمود. کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» اثر استاد یزدان پناه(دام عزه)، اثری فاخر و متین است. این اثر، با دغدغه انضمام فلسفه به امر عینی اجتماعی به نام «فرهنگ» تدوین گردیده است. پیرامون این اثر و نسبت آن با گفتمان امتداد حکمت، نکته ای قابل ذکر است که تقدیم می شود. ▫️پرسش پرواضح است که تحقیق فلسفی، بلکه هر تحقیق علمی دیگری، با پرسش آغاز می‌‌شود. عمق و مقیاس و دامنه پرسش در کیفیت پاسخ تأثیرگذار است. همانطور که از این کتاب هویداست، براساس سنت فلسفه اسلامی، به دو پرسش توجه کرده: «این شیءچیست؟» و «این شیء، از چه نحوه هستی برخوردار است؟». آنچه که در این مقام طرح می کنم این سخن است که؛ آیا این دو پرسش میتوانند، پژوهش فلسفی پیرامون فرهنگ را به گونه ای رقم بزنند که، ذیل گفتمان امتداد حکمت قرار بگیرد؟ و یا به عبارت دیگر، آیا این دو پرسش، توان آن را دارند که، فلسفه فرهنگ استاد یزدان پناه را منضمّ به عینیت سازند؟ 🔹پاسخی که به نظر میرسد این است که، این دو پرسش توان امتداد بخشی را دارا نیستند و فلسفه فرهنگ، ممتدّ به ساحت اجتماع نمی گردد. توضیح مطلب اینکه: همانطور که در کتاب اشاره شده، دغدغه اصلی از پرسش چیستی، «ذات یابی فرهنگ» است. ذات یابی فرهنگ، سبب می گردد که فیلسوف فرهنگ، در سطحی عمیقتر از لایه های عرفی، دانشی، به تبیین فرهنگ بپردازد، اما سبب نمی گردد که، آنچه او از این ذات یابی اندوخته، به عینیت راه داشته باشد. زیرا، «امر عینی فرهنگ» دارای مختصات و ویژگیهایی است که در «فرهنگِ فلسفی شده» موجود نیست. یا به عبارت دیگر، فرهنگ در عینیت، «کلّ مرکّب» است و فرهنگ در ذهنیت، «کلّی». و فیلسوف «کلی نگر»، آن «کلِّ مرکّب» را تبدیل به چند مفهوم کلی مجرد و منتزع از همدیگر می سازد. پس، نمی تواند ربط میان اجزاء و ترکیب حقیقی میان اجزاء فرهنگ را ملاحظه کند. در حالیکه، ربط اجزاء در یک کل، ربط حقیقی است و قوام بخش تمامیت «کل» است. و در عین حال که، فرهنگ بسان هر امر عینی دیگری، «متغیِّر» نیز است، و دارای «صیرورت» و «تحول» است، فیلسوف کلی نگر، هیچ گاه نمی تواند در ذات یابی فرهنگ، تغییر و صیرورت آن را ملاحظه نماید، در حالیکه، فرهنگ یک امر متغیر و صیرورت بردار است. پس، چه باید کرد؟ آیا باید از تحلیل فلسفی موضوعات دست برداشت؟ 🔹پاسخی که به ذهن می رسد این است که؛ فلسفه، فلسفه است و باید تحلیل نظری و کلی کند، اما همانطور که گفته شد، «پرسش فلسفی» بسیار مهم است. پرسشی که، دامنه تحلیل فیلسوف را در ذوات اشیاء برده و ذهن فیلسوف را در شکاف میان عین و ذهن قرار میدهد، قطعاً نمی تواند امتداد بخش باشد. اما ممکن است، پرسش فلسفی را به گونه ای دیگر رقم زد که هم متضمن «درک حقیقت شیء» باشد و هم زمینه «امتداد» تحلیل فلسفی در عینیت را فراهم سازد. ---------------------------- پ.ن: پژوهشگران فلسفه صدرایی باید به استدلال بسیار متین ملاصدرا در اثبات «اصالت وجود» توجه داشته باشند که، «ماهیت» مثار کثرت است و نمی‌تواند «وحدت و اتحاد» را توضیح دهد. این استدلال می بایست تبدیل به منطق گردیده و «منطق وجودی» را بنا می کرد، اما چنین نشد و فلسفه ملاصدرا نیز در حوزه منطق، در آستانه «منطق ماهیت» ایستاد. @monir_ol_din
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 ببینیم 💠 توسط استاد شیروانی (حفظه الله) مدیر موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی و مدرس دوره 👇🏻 جهت ورود به هر قسمت کلیک کنید 👇🏻 🌐 ثـــبـــت نـــام در دوره مـــقـــدمـــاتـــی 🌐 مـــشـــاهـــده پـــوســــتـــر دوره 🌐 اطلاع از آخرین اخبار و اطلاعیه های دوره و عضویت در کانـال دوره مج‍ـازی کلام انقلابی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🇮🇷 دوره مجازی کلام انقلابی 🔗 https://eitaa.com/majazikalam
✅ موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی برگزار می کند : ✨ دوره مجازی (مقدماتی) 💢 با تدریس : استاد فلاح شیروانی (حفظه الله) 🔻 ۱۵ جلسه کلاس آفلاین 🔺 ۵ جلسه مباحثه هفتگی آنلاین 💎 به صورت رایگان 💎 💠 همراه با اعطای گواهی پایان دوره ثبت نام : تا 10 بهمن ماه آغاز دوره : 12 بهمن ماه پایان دوره : 26 اسفند ماه 👇🏻 جهت ورود به هر قسمت کلیک کنید 👇🏻 🌐 ثـــبـــت نـــام در دوره مـــقـــدمـــاتـــی 🌐 مشاهده کلـیـپ مـعـرفـی دوره توسط استاد فلاح شیروانی 🌐 اطلاع از آخرین اخبار و اطلاعیه های دوره و عضویت در کانـال دوره مج‍ـازی کلام انقلابی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🇮🇷 دوره مجازی کلام انقلابی 🔗 https://eitaa.com/majazikalam
🔷 پاسخ (۱) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با «امتداد حکمت»" ⏯ یادداشت فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام محمد متقیان با عنوان فوق در نقدشان بر کتاب استاد سیدیدالله یزدان‌پناه، بهانه این قلم در نگارش متن حاضر است. یادداشت ایشان در قالب چهار مقدمه و یک نتیجه قابل عصاره‌گیری است🔰: (مقدمه 1️⃣) آنچه در خارج وجود دارد و امر عینی است «کل مرکب» است نه «کلی» و بحث از «کلی» بحث از یک امر ذهنی است. (مقدمه 2️⃣) فلسفه معهود اسلامی خود را به بررسی «کلی» مشغول کرده است و از بررسی «کل مرکب» ناتوان است و نمی‌تواند از «تغییر» و «ربط» که در خارج و قوام امور خارجی یافت می‌شود، سخنی بگوید. (مقدمه 3️⃣) فرهنگ امر عینی خارجی است. (مقدمه 4️⃣) کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ» با اسلوب و روش فلسفه معهود اسلامی به بررسی فرهنگ پرداخته است. ----------------------- ♻️(نتیجه) کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ» به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند شناختی از فرهنگ عرضه کند. ⚖️در مقام بررسی دو مسیر در پیش خواهیم داشت؛ مسیر اول، بررسی از منظر مبانی است یعنی آنچه که بخش کبرویات استدلال را تأمین کرده است و مسیر دوم، فحص از نتیجه است یعنی بررسی اینکه آیا کتاب مورد بحث واقعاً نتوانسته است هیچ توصیفی از فرهنگ عینی و خارجی عرضه کند؟ 🔢به ترتیب پیش می‌رویم، ابتدا بررسی مقدمات استدلال: نگارنده محترم با تعلق به پایگاه فکری فرهنگستان علوم اسلامی قم و منظومه فکری استاد سیدمنیرالدین هاشمی رضوان الله تعالی علیه، این یادداشت را نگاشته است. در این پایگاه فکری بر نقد فلسفه اسلامی تأکید جدی وجود دارد و مجموعه‌ای از انتقادات در نوشته‌های و آثار عزیزان متعلق به این پایگاه واگویه می‌شود. یکی از این انتقادات، متمرکز دیدن فلسفه معهود اسلامی بر«ذات» و اتکاء بر مفاهیم«کلی» در توصیف از ذوات و همزمان عدم توجه آن به «ربط» و «نسبت» میان امور و پدیده‌هاست. این پایگاه فکری در مسیر فلسفه‌ورزی اختصاصی خود، با هرگونه ادبیات مشیر به «ذات» در همان چارچوب مباحثات خود می‌نگرد. 🔹باید پرسید اگر به جای تأکید بر ذات، از نسبت و ربط و تعلق سخن بگوییم دیگر از ذات سخن نگفته‌ایم؟ درواقع اینجا هم ذاتی در میان است و آن ذات چیزی جز نسبت و ربط و یا تعلق نیست. طبعاً منتقدان بحث بر مبنای «ذات» بلافاصله خواهند گفت در بحث از تعلق و ربط و نسبت، ما دیگر رهین یک ذات‌پنداری ثابت نیستیم و آنچه واقع را سامان می‌دهد نه این ذات و آن ذات که انواع نسبت‌ها و تعلقات و ارتباطات میان ایشان است و حتی قوام امور به همین ارتباطات خواهد بود. 🔹پاسخ آن خواهد بود که گویا در این تلقی، «ذات» بسیار مضیق معنا شده است. در حالی‌که هرجا اشاره عقل به چیزی تعلق بگیرد خواه این امر، شیء ثابت یا امر نسبی و یا امر در نسبت و یا حتی خود نسبت باشد، این همان «ذات» خواهد بود. 🔹به عبارت دیگر یا راجع به آن امر، سخنی می‌گوییم یا نمی‌گوییم، تحلیل و توصیفی عرضه می‌کنیم یا نمی‌کنیم؛ اگر تحلیل و توصیف و سخن در میان باشد درواقع آن امر را لحاظ کرده با لحاظ آنکه «آن امر، همان خود اوست» و با دیگر امور متفاوت است از آن سخن گفته‌ایم و این همان معنای «ذات» است. به عبارت دیگر فلسفه ابایی ندارد از اینکه درباره امر متغیر و یا امر در نسبت سخن بگوید اما فرض اینکه این امر، دیگر حتی با لحاظ تغیّر یا نسبش خودش نباشد، ما را به انسداد فلسفی خواهد کشاند؛ خواه فلسفه مطلوب فرهنگستان باشد یا فلسفه معهود اسلامی یا فلسفه غربی. ادامه دارد..... @abbas_heidaripour
🔷 پاسخ (۲) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با «امتداد حکمت»" گفته شد پاسخ به یادداشت جناب حجت الاسلام متقیان در نقد کتاب اخیر استاد سیدیدالله یزدان‌پناه درباره فلسفه فرهنگ، در این مطالب پی گرفته می‌شود. 🔄یک سخن محوری ایشان انکار امکان ذات‌یابی در خارج بود زیرا از نظرشان آنچه در خارج وجود دارد «کل مرکب» است و «کلی‌نگری» فلسفی چون ربط اجزاء را در یک کل نمی‌بیند، بنابراین صلاحیت توصیف از خارج و از جمله امر خارجی فرهنگ را ندارد. درباره معنای خاص و نارسایی که از «ذات» و «ذات‌کاوی» به عنوان پیش‌فرض گرفته‌اند، نکاتی گذشت و اکنون ادامه مقال: ↔️↕️اما درباره خود نسبت، تعلق یا ربط؛ مسئله این است که این مفاهیم که البته مشیر به واقعیاتی در بیرون‌اند، در آن بیرون به صورت مجرد محقق نمی‌شوند بلکه این‌ها طرف دارند؛ این‌ها دو امر دیگر را به هم پیوند می‌دهند و چنین نیست که به صورت منحاز و مستقل و بدون طرفیت در بیرون وجود داشته باشند. 🔹حال نقل کلام می‌کنیم به آن طرف‌ها که با نسبت، تعلق، ربط یا هر واژه و مفهوم و واقعیتی به هم پیوسته‌اند؛ آیا آن طرف‌ها هم صرف نسبت‌اند یا نحوی از تقرر دارند؟ درواقع مسئله این است که غیر از نسبت و ربط و تعلق چیز دیگری هم در عالَم، وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود داشته باشد آیا باز هم ادبیات و مفاهیم مشیر به «ذات» نمی‌تواند در توصیف آن کارایی داشته باشد؟ 🔹اما اگر چیز دیگری غیر از ربط در میان نباشد -ضمن اینکه این پرسش باقی است که مگر ربط در حاق خود مشیر به اطراف تقرریافتۀ غیر از خود آن ربط نیست؟-، بدین‌ترتیب بافت هستی و جهان مطلقاً جز مجموعه‌ای از پیوندها چیز دیگری نخواهد بود؛ نه اینکه پیوند "چیزها" مطرح باشد بلکه چیزی جز "پیوند" نیست و این روند الی غیرالنهایه ادامه دارد. همان‌گونه که در متن مورد بحث هم آمده است، احتمالاً پاسخ خواهند داد که جهان مجموعه‌ای از کل‌ها و نه مجموعه‌ای از کلی‌ها است. در این صورت باید به سابقه این نگاه در فلسفه غرب باز گردیم و مکاتبی مانند نومینالیسم را بازخوانی کنیم تا بدانیم این سخن فرهنگستان تا چه میزان با آن سخنان قرابت دارد یا از آن سخنان متمایز است یا دست‌کم اعزه فرهنگستان به لوازمی شبیه به آنچه که نومینالیسم بدان می‌رسد پایبند هستند یا خیر و اگر نه، پاسخشان به نسبت امر کلی و واقع خارجی چه خواهد بود؟ البته در عالم اسلامی هم نومینالیست داشته‌ایم و دست‌کم می‌توان ابن‌تیمیه را جزو قائلان به نومینالیسم دانست. 🔹در نومینالیسم مدعا آن است که هر آنچه می‌پنداریم ذاتی دارد، درواقع ذات ندارد و ما جز اسمی مشترک که آن هم مبنایی در واقعیت ندارد، برای نامیدن این امور نداریم. یعنی اگر از انسان سخن می‌گوییم نمی‌توانیم بگوییم افراد انسانی دست‌کم در اموری واقعی مشترک هستند بلکه هر دو فرد انسانی تماماً متمایز از یکدیگرند و این عنوان انسان یک عنوان لفظی صرف برای نامیدن دو چیز کاملاً متمایز و متفاوت است. به تعبیری هر عنوان واحدی بر امور خارجی متعدد صرفاً یک بازی زبانی و تذوق ذهنی خواهد بود. 🔹بازگردیم به تصریحات متن که می‌گوید آنچه در خارج وجود دارد «کل مرکب» است؛ حال پرسش این خواهد بود که این «کل مرکب» که مرکب از «اجزایی» است، در این ترکیب به یک حقیقت جدید ارتقاء یافته است یا این ترکیب یک ترکیب فرضی و اعتباری است؟ اگر این ترکیب به گونه‌ای باعث شده باشد که امر جدیدی در میان باشد، با یک «کل حقیقی» مواجه خواهیم بود و در کل حقیقی اگر به اجزاء نظر کنیم یک «کل» خواهیم دید و اگر به آنچه که از این اتصال و ترکیب و اتحاد حاصل شده است نظر کنیم، یک «کلی» خواهیم داشت و این یعنی پذیرش «ذات». 🔹مگر اینکه اعزه محترم، منکر هرگونه «کل(مرکب) حقیقی» باشند و درنتیجۀ چنین نظری، دایره افراز و جداکردن امور و اشیاء از یکدیگر کاملاً فرضی خواهد شد و حتی اشاره حسی به اشیاء و امور به‌ظاهر متحد صرفاً یک فرض ذهنی است که با عادت‌های ذهنی ما هماهنگ شده است و مثلاً «کاربست» یا «به‌دست‌آمدن» آن اشیاء، مسوغ این نامیدن به‌مثابه شیء واحد است و حال آنکه هیچ وحدتی در کار نیست الا همین ترکیب که مورد لحاظ ذهنی و فرضی قرار گرفته است. اما اگر کسی قائل به وجود «کل(مرکب) حقیقی» باشد، درحقیقت امر کلی و ذات را پذیرا شده است. ادامه دارد.... @abbas_heidaripour
پاسخ (۳) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" ↩️طبق آنچه گذشت چاره‌ای از پذیرش «ذات» و «کلی» در خارج نیست و حتی پذیرش آن در ذهن کارساز نیست. به نظر می‌رسد یادداشت مورد بحث خواسته است «کلی» را متعلق به عالم «ذهن» و «کل» را متعلق به عالم عین و خارج نشان دهد، اما پاسخ داده شد که اگر «کل» خارجی را در مستوای مرکب حقیقی و درنتیجه صاحب ذات قرائت نکنیم، اِفراز این کل از بقیه امور و کل‌ها یک اِفراز فرضی و اعتباری صرف خواهد بود. طبیعی است که این شامل هر «کل»ی نخواهد بود بلکه کل مرکبی را که به این سطح از اتحاد و خواص ناشی از اتحاد رسیده باشد، شامل می‌گردد. 🔸با توجه به همین توضیحات روشن می‌گردد که جملۀ «پرسشی که دامنه تحلیل فیلسوف را در ذوات اشیاء برده و ذهن فیلسوف را در شکاف میان عین و ذهن قرار می‌دهد، قطعاً نمی تواند امتدادبخش باشد» حاوی یک مصادره به مطلوب جدی است چراکه مدعی است هر بررسی ذات‌محوری مستلزم قرار گرفتن ذهن فیلسوف در شکاف میان عین و ذهن است و حال آنکه این آغاز کلام است یعنی ادعای اینکه ذات‌کاوی یک امر ذهنی صرف است و هیچ اتصالی به واقع خارجی ندارد محل مناقشه جدی است، بلکه اگر کسی قائل به این باشد که ذات‌کاوی یک امر ذهنی است و واقع خارجی فقط حاوی «کل مرکب»هایی است که هیچ‌یک از آن‌ها برخوردار از هویت اتحادی نیست، خود او «شکاف میان ذهن و عین» را شکل داده است؛ او گرچه مدعی باشد که برای شناخت عین نیازمند یک نحوه نگاه دیگر هستیم، در هر صورت چاره‌ای جز پذیرش فرضی شدن هر عنوان برای امور خارجی نخواهد داشت و این عین انقطاع از خارج است. 🔸جالب‌تر از همه این‌ها تعریضی است که نویسنده محترم به صدراییان می‌زند که «ماهیت‌پژوهی» مثار کثرت است و امکان نگاه اتحادی را به واقع ندارد(یعنی شما که اهل اصالت وجود و به‌طبع نگاه اتحادی هستید با ذات‌کاوی خود در دام کثرات ماهوی افتاده‌اید که در هویت خود راهی به اتحاد وجودی ندارند)و این در حالی‌ است که نگاه ستیزنده با «ذات‌کاوی» اساساً نمی‌تواند روی چیزی تمرکز کند و شیئیت هیچ شیئی را اثبات کند یا دست‌کم پیش‌فرض بگیرد زیرا این پیش‌فرض در تعارض با موضع پایه‌ای اوست. به عبارتی کسی می‌تواند از عدم امکان اتحادبینی میان کثرات نگران باشد که قبلش خود بتواند کثرتی را لحاظ کند و فرض کثرت وقتی است که بتواند بین امور کثیر تفکیک کند و حال آنکه ذات‌ستیز نمی‌تواند از هیچ امری در خارج به عنوان یک امر خاص سخن بگوید چراکه مرزبندی او بین پدیده‌ها یک مرزبندی ذهنی و اعتباری است و هیچ لزومی به تبعیت از اعتبار او برای دیگری و حتی خودش وجود ندارد. 🔸البته مشکلات دیگری هم می‌تواند رخ نماید از جمله: چالش چگونگی ادعای وجود قوانین شامل و نیز تعمیم آن قوانین به مصادیق موضوعاتشان و حتی مشکل در امکان پذیرش پدیده‌ای به نام «روح» به‌عنوان امری «غیرمادی». ادامه دارد.... @abbas_heidaripour
پاسخ (۴) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" 🟢گذشت که این یادداشت‌ها در پاسخ به یادداشت حجت الاسلام متقیان در نقد کتاب فلسفه فرهنگ استاد سیدیدالله یزدان‌پناه تقدیم می‌گردد. مدعای ایشان در یادداشت نخست در قالب چهار مقدمه و یک نتیجه صورت‌بندی شده بود. و در یادداشت‌های سه‌گانه قبلی بخشی از مسیر نخست نقد (بررسی این مقدمات که عمده‌شان کبرویات استدلال ایشان است) را، پیموده‌ایم. به عبارتی: ✅تاکنون از میان مقدمات چهارگانه‌ای که نتیجه مد نظر صاحب یادداشت را شکل می‌دهد، درباره مقدمه اول نشان دادیم که ازقضا مطلب به خلاف مدعای این مقدمه است و آن اینکه انکار وجود کلی در خارج، خود به ذهنیت و اعتبار و نسبیت صرف منجر می‌شود. و نیز آنچه در خارج وجود دارد اگرچه کل مرکب باشد اما اگر این ترکیب منجر به خاصیتی علاوه بر خواص اجزای خود شده باشد یک مرکب حقیقی است و این امر جدید خود یک ذات جدید است که با ذات اجزاء متفاوت است. نیز ✅درباره مقدمه دوم گذشت که سخن از مقوله‌ای مانند «ربط» نیز باز متکی بر نگاه ذات‌نگرانه پیش خواهد رفت والا گفتگوی فلسفی در میان نیست. ⏮اما اختصاصاً درباره این بخش از مدعای مقدمه دوم که می‌گوید فلسفه معهود اسلامی اساساً نمی‌تواند «تغییر» را دریابد باید به چند نکته اشاره شود؛ 🔘اول آنکه مباحث مربوط به حرکت و صیرورت و تغییر و انواع آن در فلسفه اسلامی اصلاً اندک نیست و نیز مقولاتی که خود دارای تغییرند. 🔘دوم آنکه اختصاصاً درباره امثال این تعریض نسبت به تابعان فلسفه صدرایی که "چون خود صدرا نگاه اصالت وجودی دارد و ماهیات را مثار کثرت می‌داند علی‌القاعده باید گفتگو درباره کثرت را رها کنند و فقط در پی جنبه‌های اتحادی باشند و خود‌به‌خود اگر این‌چنین کنند نمی‌توانند از کثرتی سخن بگویند چراکه هر تغییری مبتنی بر دست‌کم دو وضع و دو امر متفاوت یعنی پذیرش کثیر است" باید گفت: ازقضا گویا صدرا هم سخنان و مبانی خود را فراموش کرده است! و باید به او هم انذار دهیم که چرا مثلاً از «حرکت جوهری» سخن گفته‌ است؟! حرکتی که نه تنها حرکت را در «عوارض» که در «ذات» شیء هم لحاظ می‌کند؛ مگر صدرا اصالت وجودی نبود، پس چرا اصلاً از حرکت سخن گفته است و ای‌کاش فقط از حرکت سخن گفته بود و حال آنکه به شکلی رادیکال و ساختارشکن از حرکت در ذات سخن گفته‌ است؟! آیا به راستی صدرا متفطن به لوازم سخن خود نیست یا اینکه تقریر ما از فلسفه صدرایی یا سخنان سایر فلاسفه اسلامی که از تغییر هم سخن گفته‌اند آن‌قدر یک‌دست و یک‌نواخت شده است که نمی‌توانیم این سخنان را بشنویم و آن‌ها را خروج ایشان از مبانی‌شان تلقی کرده‌ایم؛ بدین‌ترتیب آیا نباید در فهم خویش از ذات و ذات‌کاوی و نیز فهم‌مان از میراث فلسفی قدری تردید کنیم؟ به عنوان نمونه باید به همین بحث بازگردیم که گویا در ذهنیت نویسنده، بین «قائل شدن به اصالت وجود» با «برخورداری از نگاه ماهوی و پذیرش وجود ماهیات» تنافی وجود دارد؛ به عبارتی گویا ناقد دو مدعا دارد: اول اینکه- ماهیت‌پژوهی و اصالت‌الوجودی بودن به حسب تقابل لوازم با هم نمی‌سازد زیرا لازمۀ یکی، پذیرش کثرات و لازمۀ دیگری، پذیرش اتحاد در نقطه مقابل تکثر است. دوم اینکه-‌ماهیت‌پژوهی و اصالت‌الوجودی بودن نه تنها در لوازم بلکه در ذات خویش با هم ناسازگارند؛ زیرا در ماهیت‌پژوهی بالاخره به ماهیت اصالت داده شده است و حال آنکه این با اصالت الوجودی بودن تعارض ذاتی دارد زیرا در بحث از اصالت مسئله این است که کدام اصل است و دست‌کم صدرا حسب عمده قرائت‌های مشهور از صدرا قائل به اصالت هر دو نشده است. این مثال به خوبی نشان می‌دهد که اساساً تصویری درستی از مسئله اصالت الوجود شکل نگرفته است و حال آنکه حسب تصریحات خود صدرا، اصالت الوجودی بودن به معنای انکار ماهیت در خارج نیست. نکته این است که فهم همین نکته ظریف خود نیازمند دقت‌های ویژه است و قرائت‌های سریع و دم‌دستی نمی‌توانند به جمع موفق میان کلمات صدرا دست یابند. ادامه دارد.... @abbas_heidaripour
پاسخ (۵) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" ⏸تاکنون دو مقدمه اصلی استدلال و پیکره سخن صاحب یادداشت را نقد نموده‌ایم. ⏪باقی می‌ماند دو مقدمه سوم و چهارم؛ ✅مقدمه چهارم طبعاً مدعی است که اسلوب و شیوه مواجهه کتاب مورد نقد ایشان در بررسی فرهنگ یک شیوه متکی بر فلسفه معهود اسلامی است و البته این سخن که صغرای استدلال است، سخن حق و درستی است. ❇️اما درباره مقدمه سوم که نویسنده پیش‌فرض گرفته است که فرهنگ امر عینی خارجی است، باید گفت این مقدمه که این همه توسط ناقد محترم بدیهی لحاظ شده است، در میان بسیاری از معاصران ما که حتی متکی بر فلسفه اسلامی در کار بررسی فرهنگ‌اند، چندان بدیهی نیست؛ ای‌بسا متفکرانی که بر منهج فلسفه اسلامی، فرهنگ را یک امر ذهنی یا به تعبیر درست‌تر بین‌الاذهانی لحاظ می‌کنند نه یک امر عینی خارجی. در چنین فضایی مسئله این خواهد شد که این تقریر از فرهنگ ناشی از هویت و لوازم نگرش فلسفه اسلامی است یا خود پیچیده‌بودن شناخت فرهنگ باعث شده است برخی تصور کنند یک امر بین الاذهانی صرف است؟ 🌿نکته جالب این است که بخش عمده‌ای از اهتمام کتاب مورد بررسی، مصروف نشان دادن عینیت و خارجیت فرهنگ است و حتی اینکه این نحوه عینیت و خارجیت چگونه تحقق می‌یابد یعنی کنشگران جامعه انسانی چگونه در تعامل با هم چیزی در عینیت خارجی خلق می‌کنند که متعلق به همه ایشان است. 🔹بدین‌ترتیب چون ناقد محترم قبول دارد روش کتاب متکی بر تراث فلسفه اسلامی است و کتاب هم این عینیت فرهنگ را نشان داده است پس باید بپذیرد لابد فلسفه اسلامی از فهم عینیت فرهنگ فروبستگی ندارد. و این مخالف نتیجه‌ای است که ناقد محترم گرفته است. ↪️مگر اینکه ایشان ادعا کنند صاحب کتاب نتوانسته است بر اساس قواعد و ظرفیت‌های فلسفه اسلامی، عینی بودن فرهنگ را در متن کتاب خویش هویدا سازد و درواقع در این تلاش ناموفق بوده است. و حال آنکه این قضاوت، دیگر یک قضاوت پیشینی نیست و زمانی مسموع است که به شکل پسینی طرح شود یعنی ناقد نشان دهد که مثلا نحوه استدلال و یا توصیف کتاب که متکی بر فلسفه اسلامی بوده است در فلان نقطه، در نشان دادن عینیت ابتر مانده است. و البته در یادداشت ناقد چنین بررسی پسینی به چشم نمی‌خورد بلکه همۀ یادداشت ایشان یک بررسی پیشینی است. *️⃣در مقام تمثیل مسیری که در یادداشت مورد بررسی پیموده شده، شبیه همان ادعای قائلان به مکتب تفکیک است که در نقد فلسفه اسلامی می‌گویند مسقط‌الرأس این فلسفه، فلسفه یونانی است و یونانیان ملحدند و بنابراین فلسفه اسلامی نمی‌تواند درست باشد! و حال اینکه این ورود، یک ورود و بررسی پیشینی به فلسفه اسلامی است و اگر بخواهد جدی مورد بررسی قرار بگیرد باید نشان دهد چگونه مطالب فلسفه اسلامی چیزی جز مطالب فلسفه یونانی -با قدری دخل و تصرف مختصر یا حتی کمتر یعنی تغییر زبان- نیست که البته پس از آن هم باید بطلان گزاره‌های فلسفه اسلامی را آشکار کند. 🔹دراینجا هم ناقد باید به نحو پسینی نشان دهد که چگونه تلاش نویسنده کتاب در متن کتابش در نشان دادن عینیت فرهنگ ناکام مانده است؛ — یا باید بگوید مبانی او در نشان دادن این عینیت از جایی خارج از فلسفه اسلامی آمده است که این مخالف مقدمه چهارم ایشان است — یا باید بگوید که خود مبانی و مقدماتش ولو اینکه از فلسفه اسلامی آمده است منتج به نتیجه -که «عینیت فرهنگ» باشد- نمی‌گردد. و گذشت که ناقد در یادداشت خویش فاقد این سویه و ورود پسینی است. ادامه دارد... @abbas_heidaripour
پاسخ (۶/ پایانی) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»" ↩️گذشت که مدعای اصلی یادداشت مورد بررسی آن است که چون فلسفه اسلامی با نگاه کلی‌نگر به امور می‌نگرد و نمی‌تواند کل مرکب را در خارج فهم کند و نیز چون خبری از تغییر و ربط ندارد، در فهم امری عینی همچون فرهنگ هم ناتوان است و چون کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ هم با همین شیوه معهود اسلامی به این امر عینی نگریسته، پس توان عرضه هرگونه شناختی از فرهنگ را هم ندارد. در پاسخ به این یادداشت قرار بر طی دو مسیر بود؛ اول، نقد و بررسی کبرویات استدلال قابل استحصال از یادداشت، که در یادداشت‌های پیشین این مسیر طی شد. اکنون و در این یادداشت پایانی از مسیر دوم که راستی‌آزمایی نتیجه یادداشت ناقد است سخن خواهیم گفت. ✳️مدعای ما آن است که نشان دهیم در کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ، اوصاف و ویژگی‌ها و گزاره‌هایی برای فرهنگ بیان شده است که نه تنها ذهنی نیستند بلکه کاملا عینی و انضمامی‌اند و از خارج خبر می‌دهند. بخشی از این گزاره‌ها و نگاه‌ها به شرح فهرست ذیل است: ۱) فرهنگ حتی شامل امور طبیعی و دست‌نخورده انسانی هم می‌تواند باشد. به‌علاوه فرهنگ در مصنوعات عینی بشری هم وجود دارد. ۲) امور فرهنگی فقط یک حیثیت ندارند که باعث فرهنگی‌شدن آن‌ها شده است بلکه گاه در یک امر فرهنگی ترکیبی از چند حیثیت مختلف باعث شکل‌دهی هویت فرهنگی آن شده است. ۳) فرهنگ در حال خلق مدام است و نوبه‌نو در تضاعف تولیدی است. و حتی گاه دارای تغییرات انفجاری است. ۴) فرهنگ با ساختارهای اجتماعی در بده‌بستان است؛ هم از حیث تأثیر و تأثر و هم از حیث تولید. ۵) فرهنگ چندلایه‌ای است و فقط در یک لایه حضور ندارد و در برخی لایه‌های وضعیتی شبکه‌ای دارد. ۶) فرهنگ در روند برپاشدن یا تغییراتش، ضرورتاً از بسط منطقی تبعیت نمی‌کند. ۷) فرهنگ با دین و هنر و فلسفه و علوم ارتباط دارد. و ده‌ها وصف دیگر، ⁉️پرسش این است که کدام یک از این توضیفات، یک توصیف ذهنی صرف و بریده از حقیقت خارجی فرهنگ است و آیا نویسنده یادداشت، این اوصاف را برای فرهنگ قبول ندارد یا آن‌ها را صرفاً ذهنی به معنای بریده از خارج و حقیقت عینی فرهنگ می‌داند؟ آیا در این نگاه‌ها خبری از نگاه ترکیبی و پیچیده و مشاهده پدیده در ترکیبش دیده نمی‌شود؟ آیا در این نگاه‌ها فرهنگ امری بریده از غیرفرهنگ لحاظ شده است یا در ربط و متصل به امور دیگر لحاظ و توصیف شده است؟ واضح است در این نگاه‌ها هم بسیاری از پیچیدگی‌ها و ترابطات فرهنگ گزارش شده و هم این توصیفات مجموعه‌ای از توصیفات عینی نسبت به فرهنگ است. ↔️و حال آنکه این واقعیت در مقابل نتیجه صاحب یادداشت قد علم می‌کند که کتاب را ناتوان از توصیف فرهنگ در عینیتش دیده است؛ همچنان‌که گذشت دلیل این تهافت بین نتیجه‌گیری ایشان و واقعیت کتاب مورد بحث، به این امور بازمی‌گردد: - یادداشت ناقد محترم صرفاً سویه‌ای پیشینی دارد و اصلاً وارد بررسی خود متن کتاب نشده است. - پیش‌فرض‌های غلط ناقد محترم شامل دو امر؛ یکم) آنچه در خارج وجود دارد ذات ندارد. دوم) فلسفه اسلامی توان فهم خارج ازجمله ربط، تغییر و مانند آن را ندارد. بدین‌ترتیب آشکار می‌گردد به‌خلاف نتیجه یادداشت ناقد محترم، 🌾با توجه به اینکه این کتاب با روش معهود فلسفه اسلامی به توصیف واقعی از یک پدیده عینی یعنی فرهنگ نائل آمده است، درواقع توانسته است حکمت اسلامی را برای شناخت چنین مقوله‌ای امتداد بخشد. والسلام. @abbas_heidaripour
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید حضرت حافظ(ره) 🌿دعاهای شیعه گنجینه‌ای بی‌بدیل است که در کنار میراث عظیم روایی، باید به‌شکلی مستقل هم دیده شود؛ شیعیان باید شکر آن را به جا آورند؛ هم از این سرچشمه بنوشند و سیراب شوند و هم دیگران را به این سفره آسمانی که انسان پای در گلِ هوس را بال پرواز و کنده‌شدن از زمین خاکی می‌دهد، فرا بخوانند. 🖋📚بررسی و پژوهش درباره انواع و گونه‌ها و تقسیمات و مضامین و دلالت‌ها و تضارب محتواهای این ادعیه، خود دنیایی از علم و فهم و معرفت نسبت به این گوهرهای بی‌بدیل ایجاد خواهد کرد که کمتر در میان دانش‌پژوهان بدان پرداخته شده است، گرچه ستارگانی در آسمان درخشان دانش شیعی بدان اهتمام ورزیده و راه‌هایی را به‌سوی این مقصد گشوده‌اند، اما این معدن‌کاوی به نسبت بایسته‌ها، به خراشیدن و آزمون اولیه یک کان عظیم از طلا و سنگ‌های ارزشمند می‌ماند. 🎙🎞واگویه و تمرکز بر این دعاها به عنوان یک منبع ثابت تبلیغی برای امروزی که تشنگی عظیم و گسترده معنوی ناشی از اَبر سمومات فرهنگ دنیاگرایی غربی، بروز و ظهور یافته، حتماً نسخه‌ای شفابخش هم برای مبلغ و هم برای مخاطب است. 💫✨دعاهای شیعه چنان گسترده است که با انواع زمان‌ها و مکان‌ها و مناسبت‌ها پیوند یافته است و البته اگر زیارتنامه‌ها را به دعاها بیفزاییم این گستردگی چنان می‌شود که کمتر آنی از آنات حیات روزمره می‌تواند خالی از دعا باشد. 🕋در اهمیت دعا همین بس که آن را مغز عبادت دانسته‌اند؛ دعا، طلب و جستن است و حقیقت وجود آدمی چیز جز طلب نیست و حکمای مسلمان به خوبی این تساوی را آشکار کرده‌اند. و عبادت حقیقی هم آن است که آدمی با تمام وجود و نه با جا گذاشتن بخشی از وجود خویش به محضر مالک و خالقش بار یابد. و اگر آدمی و طلبش یکی است، این دعاست که مناسب‌ترین و نزدیک‌ترین حال به حاق عبادت را آشکار می‌کند؛ پس دعا مغز و لب عبادت است. اگر نماز هم این همه اهمیت یافته است یک وجه مهم آن بازمی‌گردد بدین‌که حال نماز بهترین حال برای ابراز همین طلب و نیاز عمیق است و شاید بتوان گفت بهترین نماز، حاجتمندانه‌ترین نماز باشد و آن نماز هم نماز حضرت ختمی مرتبت است که فرمود: الفقر فخری و هم آن حضرت فرمود قره عینی فی الصلوه. 💫برای انقلاب اسلامی هم که در تجدید عهد آسمانی انسان و تذکر مجدد بدان شکل گرفت، حتماً یکی از دستگیره‌های اساسی و بلکه پیشران‌هایش تمسک و بهره‌بردن از فرصت دعا و مناجات است. بیهوده نیست که دعاهای جمعی هم در اوایل انقلاب و به‌ویژه در دوران دفاع مقدس و بلکه بعد از آن تا به امروز به عنوان یک سنت حسنه شکل گرفته است. 🔢فهرست این موارد هم قابل توجه است؛ از دعای کمیل هر هفته گرفته تا دعای عرفه در یک روز خاص از سال تا دعاهای هرشب اباحمزه ماه رمضان در برخی مساجد نامدار کشور و بلکه دعاهای سحرهای آن ماه مبارک و دعای عهدی که توسط بسیاری، فردی و جمعی هر روز خوانده می‌شود و... جلوه دیگر این ماجرا چاپ‌های مکرر کتبی چون مفاتیح‌الجنان، صحیفه سجادیه و انواع کتب حاوی ادعیه مختلف با سلایق مختلف است. بماند که گاه بدفهمی مدعیِ دین‌فهمی به بهانه و اسم پوک «منسک‌سازی» سعی در طعن این سنت‌های حسنه دعاخوانی جمعی داشته است؛ طعنی که البته با اندک دقتی معلوم است که به ضد خویش بدل می‌شود و هویت خودخور و ناصوابش را آشکار می‌کند. آیا به‌راستی این همه ارتزاق از این سفره‌های آسمانی در تار و پود جامعه ایرانی جایی نمی‌نشیند و به محض اتصال همانند آبی که در کویر بخار می‌شود، از ذهن و ضمیر ایرانیان رخت می‌بندد؟ هرگز. 🌧🌈بدون شک این باران‌های پربرکت در سفره‌های زیرزمینی جان و هویت ایرانی می‌نشیند و همین‌هاست که مجوز نگاه‌های امیدوارانه به حیات ایرانیان است؛ ایرانیانی که آزادمردی مرد و زنشان، ورای جستن از این شاخه و آن شاخه و این سرزمین و آن سرزمین، پروازی چون عقاب بلندپرواز و بلکه هم‌آغوشی با عرشیان را برایشان خواستنی کرده است. فراتر آنکه این باران رحمت معنوی حتی در موسم‌های خاص، رودخانه‌های دائمی معنویت و خداخواهی و رادمردی را پرآب و رودخانه‌های فصلی را چونان رودخانه‌ای خروشان به تموج درمی‌آورد. در اینکه دعا چگونه می‌تواند با حیات روزمره پیوند یابد و چه نسبتی با آن دارد، سخن بسیار است و اگر توفیقی شد در متن‌های دیگر بدان خواهیم پرداخت. ان‌شاءالله. ___ پ.ن: شور این متن وامدار رشحاتی از ادعیه دلکش و زیبای ماه رجب است. امید که بتوانم کلماتی درباره برخی از فرازهای این ادعیه هم بنگارم. @abbas_heidaripour
از پیامی که دیده نشد تا سینه‌ای که سنگین شد و جگری که سوخت! روز سه شنبه ۲۵ ام پیام داد که مقالات فلان همایش را درباره مردم‌سالاری می‎‌توانی پیگیری کنی، دریافت کنیم...عادت داشتم کارهای سید را جزو اولویت‌ها قرار دهم...سریع پیگیری کردم...عصر پاسخ را داده بودم و خوشحال که زود کار به نتیجه رسید....تشکر گرمی کرد.... شب ۲۶ام در گروه جمع و جور و دوست‌داشتنی «واحد رصد» پیامی را از جوانی که تازه بار مسؤلیت برداشته، دیدم..خود سید پیام را بازارسال کرده بود...پیامی مربوط به فاصله «واقعیت و آرمان» و خون دل خوردن...همین پیام را حوالی ساعت ۱۰ شب برای خودش بازارسال کردم و چیزی زیرش نوشتم....سید چند دقیقه‌ای از اول روز ۲۷ام نگذشته بود که پرسیده بود چه باید کرد؟ ....من پیامش را ندیدم....روز بعد اولین پیامی که جواب دادم حوالی ساعت ۱۱ صبح پیام سید بود، بی‌خبر از همه جا که دیگر این پیام هیچ‌وقت دیده نخواهد شد....آن طرف خط دیگر سیدی حضور ندارد!....دقایقی نگذشته بود یکی از دوستان مشترک با صدایی غم‌بار احوالم را پرسید و وقتی پرسیدم چه شده چیزی نگفت و ارجاع داد به گروه‌های مشترک...گروه‌ها را باز کردم... شوکه شدم....گیج شدم...نمی‌خواستم باور کنم.... به دوستی مشترک در مجموعه فتوت زنگ زدم... جز گریه در دو طرف خط چیزی کمک نمی‌کرد.... در مسیر به خلأ نبودن سید در جبهه انقلاب و مجموعه فتوت و استادی که همراه و دلسوز بی‌ادعایش را از دست داده است فکر می‌کردم... محل کار رفتم...عزیزی، پیام تسلیت درگذشت سید را برای مشورت نشانم داد؛ پیام عکس سید را داشت.. جواب دادم: چه می‌خواهی بگویم؟! بگویم خوب است!.... به مناسبت کاری پیامی از پیام‌های حضرت آقا را خواندم... فرموده بودند....۲۰۰ نفر کم است و دوباره یاد سید.... جلسه با یاد سید شروع شد ولی این کفاف نمی‌داد....تحمل نکردم...صحبت کردم و گفتم این جلسه را با اتکای دو مطلب تحمل می‌کنم والا در این شرائط نمی‌شد وارد جلسه شد... اول آنکه اگر سید را رزمنده انقلاب می‌دانیم و سید خود را در میدان جنگ فکری و شناختی و پیشبرد انقلاب در مقابل کفر و استکبار می‌دید، همان‌گونه که با شهادت رزمندگان در دفاع مقدس غم بر همرزمانشان مستولی می‌شد اما همرزمان، خود را موظف می‌دیدند راه را محکم‌تر بروند، پرچم را برگیرند و نگذارند پرچم شهید روی زمین بیفتد، اکنون ما هم با تمام وجود و با تقدیم تمام آنات این جلسه به همرزمی که آسمانی شده است امیدواریم لیاقت حمل پرچم او را داشته باشیم...دیگر اینکه او دغدغه عرضه فکر در قالب فرآوری شده و فاخر را داشت، اینک موضوع جلسه ما همین است...و اضافه کردم ملامت نکنید اگر می‌گویم جنس غم و خبر درگذشت سید از همان جنس غم و درگذشت شهید عزیزمان حاج قاسم است...من هنوز خود را مثل همه ملت داغدار حاج قاسم می‌دانم ولی داغ سید هم داغ سربازی از سربازان انقلاب در جبهه فکر و اندیشه انقلابی است.....برگشتم بیانات آقا را درباره ضرورت تولید فکر و محصول فاخر خواندم... دوستان یکی‌یکی بهت‌زده زنگ می‌زدند... حالِ برخی را شاید محسوس‌تر می‌فهمیدم...عزیزی مصاحبه‌هایی را برای بحث وظائف حوزویان در پیگیری بیانیه گام دوم ساز کرده بود...چند شب قبلش با سید مصاحبه کرده بود و به من از مصاحبه خوب سید بازخوردی توأم با اعجاب از این نسل جدید حوزوی داده بود...او از قبل خیلی سید را نمی‌شناخت اما در همان مصاحبه، سید دلش را برده بود...حالا زنگ زده بود تسلیت بگوید و پی‌جوی مراسمات باشد... بهت و ناراحتی‌اش را می‌فهمیدم... دیگری زنگ زد....دیدم وقتی من با خود گفته بودم سینه و قلبم با این غم سنگین شده است....او تعبیر دقیق‌تری به کار می‌برد.... گفت: جگرم سوخت...جگرمان سوخت! سید با رفتنت جگرمان را سوزاندی! داغدارت هستیم، امیدواریم میراث‌دار پرچم غیرت و حرارت فکر و قلمت و کلامت در پشتیبانی از انقلاب و رهبر باشیم. @abbas_heidaripour
مجتبی عرب: بسم الله یکی از عزیزترین‌ها پر کشید. از همان نسلی از دانشگاه که دوستش داشتی. هشتاد و هفتی‌های عجیب و غریب شریف. حالا که حوزه آمده بود و تحت تربیت یک مربی حقیقی و یک استاد بی‌نظیر مثل استاد فلاح قد کشیده بود؛ گلوله‌ای بود از اندیشه و نخبگی و رنج... با همان برادری کردن‌هایش، همان که خوی او بود. بعضی‌ها به وقت برادری، مادری هم می‌کنند، خواهری هم می‌کنند ، پدر هم هستند‌. این سید اولاد نبی، این داغ بر دل نشستهٔ ما از آنها بود. وسط خستگی‌هایش هوای خستگی تو را داشت. مراقب بود فلان دم نوش را بخوری، فلان خوراکی جذاب که هیچکس در بحبوحه کار سنگین و نفس بر مردانه به فکرش هم نمی‌رسد را بگیرد تا بگوید: ببین من حواسم به تو هم هست؛ و همان موقع هم فراموش نکند با آن خوی قشنگ کویری و یزدی‌اش، برای دل ندادن به خوش‌بینی دیگر برادرانت سرت فریاد دغدغه بکشد و از جگر برای دغدغه‌های انقلاب بسوزد و حرارتش یخ بی دغدغگی‌ها را بسوزاند از شرم. او همه جایی که باید می‌بود، بود. همیشه خیالت راحت بود که کسی به نام سید مصطفی هست. کم آوردی او را داری، به وقت سختی او را داری، جایی که هرکسی نمی‌فهمد دردت چیست و کمکی نیست یکی از آنها که هست. حالا او رفته... بدون مقدمه با یک خبر آرام در همان راه همیشگی زیارت. او آداب‌دان زیارت بود از همان دانشجویی و کربلاهایی که رفتیم را در خاطرم ثابت کرده تا همین زیارت‌های مکرر حضرت سلطان. حالا به آغوش درستی رفت، زمان درستی رفت. مشکل از ماست مشکل از زمان ماست که هر روز زمان بی‌کسی‌تر می‌رسد. او کارش درست بود خریدار او هم کارش درست‌تر. مشکل جگر ماست که نمی‌فهمد، جای خالیش را که پر میکند. جای خالیش را که پر میکند؟ نمی‌دانم! و این یعنی همان ثلمه (:رخنه) از همان صبح به استاد فلاح فکر می‌کنم، می‌دانم کوه مربی توحیدی استوارتر از تکانه‌هایی چنین است، اما سید هم با تواضع می‌دوید این گنج وجود استاد محجور نماند، بیشتر بشناسند، بیشتر پخش شود... و از همان صبح شور جای خالی پر شور اویم همین امروز از همان نسل‌های دوست داشتنی که طلبه شدند خبر به دنیا آمدن فرزند یکی آمد، و خبر ازدواج یکی دیگر از عزیزترین‌ها بعد دورانی از سختی. و من در فکر دنیا، که دقیقا همینقدر معلق است و کوتاه. بین داغی جگرسوز تا شادی از عمق جان شکرساز و با همین فاصله و تعاقب مسخره... تا به تو بگوید به کدامش دل بستی تا بیایی و بگویی آآه... شکر و شادیش آید و تا بیایی و شاد شوی آهی تمام وجودت را می‌سوزاند. و این حکایت همه آن چیزیست که من و تو به آن دلبسته شدیم، و هیهات از ذلت زندگی بی نورانیت سربازی. «خدایا شهادت می‌دهم به وجود سراسر دلسوزش به وجود سراسر دغدغه و دردش به وجود سراسر اخوتش به وجود سراسر تواضعش» 🖋به قلم حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی عرب
طلایی: سید مصطفی، سید عزیز ما الان که در حرم حضرت رضا (ع) نشستم، دارم تصاویری که از قبل ظهر، که خبر بر سرم آوار شد، جلوی چشمم رژه میرود را مرور می کنم و آه می کشم. اخ فی الله از دست دادنش سخت است. رفاقتمان که از همان سال ۸۷ در خوابگاه شهید روشن شروع شد، اما احتمالا اولین گعده جدی ما در اتاق واحد ما بود، قرار بود من که مثلا مسئول ورودی های آن سال بودم، با بچه های سال اولی انقلابی که پایه کار بودند صحبت کنم. اولین گزینه در بین خوابگاهی ها سید مصطفی بود. اصلا نیازی به صحبت نداشت. پر شور بود و فهمیده. خیلی زود سید از فعالان انقلابی دانشگاه شد. خدا رحمتش کند. سید اما بسیار رفیق باز هم بود. با اینکه من بعد از آمدن به حوزه ارتباطم با دانشگاه کم شده بود، سید اما با ۱۰-۱۵ تا از دوستان تا شمال آمده بود تا در مراسم عقد ما شرکت کند. در آن جمع که با همه رفاقت دیرین تری داشتیم، سید شد همراه من و ساقدوش داماد. خدا رحمتش کند، خیلی رفیق دوست داشتنی بود. حوزه که آمد، به سرعت طلبگی اش با استاد فلاح عزیز پیوند خورد. سید تقریبا در کانون اندیشه جریانی طلبگی قرار گرفت که انقلابی بود و متعهد به مکتب فلسفی عرفانی حضرت امام راحل. سید اما در کنار ویژگی های طلاب انقلابی، چند خصلت منحصره داشت که به طرز جالبی با سلامت نفس در کنار هم جمع کرده بود اول اینکه سید خیط اخوت جمع متکثری بود. یکی از کارهای خودش را حلقه وصل جمع های مختلف با سلیقه های متکثری تعریف کرده بود که باید به زور کنار هم قرارشان داد. اما این ارتباطات زیاد را وسیله ارتقای مادی خودش قرار نداد، در حالی که برای مثل اویی، کار بسیار راحتی بود. خدا رحمتش کند، خیلی دوست داشتنی بود، اما دوستی را سعی میکرد فی الله باشد، محبت را خرج دنیایش نکرد. دوم اینکه خودش را وقف اساتیدش کرد تا ظرفیت بالقوه اندیشه ای و راهبردی آن سروران بالفعل شود. برای خودش برعکس خیلی از ماها، دم و دستگاه مستقلی راه نینداخت، و میدانم در این راه خیلی هم سختی کشید، چون خودش را در موقف سختی تعریف کرده بود. غیر از منش استاد فلاح برای عدم مطرح کردن خودشان، مکافات آن بود که سید میخواست کمک کند آن هسته اندیشه ای استاد که متصل به تراث است را بشکافد و تیزش کند. برای این کار به در و دیوار میزد. برای این کار گستره وسیعی از موضوعات را مطالعه میکرد تا امتدادهای آن اندیشه را استخراج کند. جد و جهدی داشت تا بر سطور معرفت انقلابی بیفزاید و با مواجهه دادن اندیشه با چالش های تمدنی، به سمت پاسخ های عینی تر برود. جلسات متعددی داشتیم تا بفهمیم این پدیده انقلاب اسلام دقیقا چه نسبتی با اندیشه قیام لله داشت. خدا رحمتش کند. خیلی دوست داشتنی بود. محبت الهی را میخواست به سهم خودش، وضوح بیشتری بدهد. تکلیف این حب و بغض الهی باید با مقوله های تمدنی و اجتماعی دور و بر ما مشخص بشود. سید ما با قیام لله حضرت امام که آشنا شده بود، از یقظه رسیده بود به قیام. تلاشش این بود که آن شور و شعور قیام لله را با هم جمع کند. اول فکر میکردم از سادات موسوی است. احتمال میدادم شب شهادت جدش، میهمان حضرت باب الحوائج شده. بعد که فهمیدم حسنی است، این شوق شعله ورش بیشتر برایم جلوه کرد. خدا رحمتش کند، خیلی دوست داشتنی بود. به قول خودش شغله الانقلاب بود، نه شغله فی الانقلاب. انقلاب خمینی به همه ی جان آدمها میزند، اگر ابعادش را پذیرا باشند. خدا رحمتش کند، حقیقتا دوست داشتنی بود. با خود خمینی محشور شود، با حضرت رسول (ص) محشور شود. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا اللهم اجعله فی اعلی علیین مع محمد نبیک و آله الطیبین الطاهرین 🖋به قلم فاضل حوزوی محمد طلایی
💬 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم اِنَّا لله وَ اِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُون ▪️ پر کشیدن سید عزیزمان، را که شاخصه کاملش، ولایی بودن محض وخوش فکری و به وقت در صحنه بودن او بود را، به همه دوستان ولایی تسلیت عرض می‌کنم. ▪️ او که خوش درخشید و رو به بالیدن و رشد سریع بود و حلقه های دوستان مختلف را به هم متصل می‌کرد، ان‌شاءالله تحت ولایت باب الحوائج به همه کمالات برسد. ▪️ طوبی لَه که از هم و غم دنیا و دار غرور آسوده و خلاص شد و در جوار امن رحمت الهی آرام گرفت. ✍🏻 محمدرضا عابدینی 🗓 ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ه.ش ✅ مرکزتنظیم‌ونشرآثاراستادعابدینی 🌐 TAMHIS.IR | @Abedini
🔰 پیام تسلیت ▪️در پی ارتحال فاضل ارجمند حجةالاسلام و المسلمین سید مصطفی مدرس مصلی رحمةالله‌علیه، حضرت آیت‌الله استاد یزدان‌پناه پیام تسلیتی صادر کردند. متن پیام به شرح ذیل است؛ بسم الله الرحمن الرحیم انّا لله و انّا الیه راجعون با کمال تأثر و تألم امروز با خبر شدیم که فاضل ارجمند حجةالاسلام والمسلمین به دیار باقی شتافت. این دوست عزیز سفرکرده از سر بصیرت پای در حوزه علمیه گذاشت و با جدیت مسیر علمی و سنت معقول را برای تحکیم پایه‌های انقلاب پی گرفت. وی ضرورت بسط معنویت و دیانت را در ساحت تمدنی به‌حقیقت باور داشت و انقلاب را ارمغانی الهی برای زمینه‌سازی ظهور بقیه الله اعظم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه می‌دانست. از این‌رو با تمام وجود خود را وقف اندیشه‌های اجتماعی و تمدنیِ دین و انقلاب و رهبر حکیم و فرزانه کرد. ضایعۀ ارتحال این عزیز گران‌‌قدر را خدمت خانواده گرامیش و دوستان و طلاب انقلابی و مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی تسلیت و تعزیت عرض می‌نمایم . از خداوند منّان علوّ درجاتش را خواهانم. ان‌شاءالله عنایت ویژۀ امام رئوف علیه‌السلام بدرقه راهش باشد. سید یدالله یزدان‌پناه ۱۴۰۱/۱۱/۲۷ —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
🔷پیام تسلیت دستیار محترم ریاست جمهوری در پی رحلت حجت الاسلام سید مصطفی مدرس مصلی انالله و انا الیه راجعون رحلت طلبه‌ی مجاهد، اندیشمند فاضل و مروج جوان مکتب امام؛ «مرحوم حجت‌الاسلام سیدمصطفی مدرس مصلی» ضایعه‌ای بود جانسوز بر جان و دل همه‌ی هم‌رزمان و دوستان و مریدان مکتب انقلاب اسلامی. دانشمندی که علی‌رغم جوانی با جد و جهد هم در عرصه دانشگاه و هم حوزه، خوش درخشید و دردمندی او برای اسلام و انقلاب اسلامی زبانزد همه‌ی یاران بود. در دهه‌ی اخیر تلاش‌های ایشان برای راه‌اندازی دوره‌های مکتب امام و مسئولیت‌های پژوهشی و راهبردی در پژوهشکده حضرت باقرالعلوم علیه‌السلام و موسسه‌ی پر برکت «فتوت» از ایشان که متعلق به خاندان علم و سیادت و تقوا بود، چهره‌ای پرکار، مخلص و با فضیلت و از سرآمدان جوانان مجاهد گام دوم انقلاب ساخته بود. پایان حیات دنیوی‌اش در شب شهادت حضرت موسی‌بن جعفر علیه‌السلام و در مسیر زیارت حضرت علی‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام نیز نشانه‌ای دیگر از برگزیده‌گی این سید عزیز بود. امید است به عظمت امام رئوف و برکت زیارت‌شان در این ایام و لیالی رجب، خداوند ایشان را با اجداد مطهرش محشور و قرین فرماید و به پدر و مادر بزرگوارشان، عموی مکرم ایشان حضرت آیت‌الله سیدکاظم مدرسی، اساتید معظم، خصوصا جناب حجت‌الاسلام و المسلمین استاد فلاح شیروانی و همه‌ی هم‌رزمان‌شان در حوزه‌‌های علمیه‌ی قم و یزد و رزمندگان جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی صبر و اجر عطا فرماید. ان‌شاءالله سیداحمد عبودتیان
🔷پیام تسلیت استاد عالم زاده نوری در درگذشت حجت‌الاسلام والمسلمین سید مصطفی مدرس مصلی بسم الله الرحمن الرحیم خبر ناگوار ارتحال سید مجاهد و فاضل انقلابی «سید مصطفی مدرس» قلب ارادتمندان نهضت امام و مکتب انقلاب اسلامی را سوزانید. مجاهد غیوری که سوز و حرارت و درد و دغدغه‌ی گفتمان انقلاب و رهبری را با پشتکار و مجاهدت و سربازی جمع کرده بود و مصداق التقای بصیرت و جدیت و ایمان و عمل مخلصانه‌ی اسلامی بود. تعلق خاطر سید، به دغدغه‌های ولیّ خدا و نایب امام زمان عج و تلاش برای تحقق آرمان بلند اسلام در پدید آوردن تمدن نوین اسلامی و رصد هوشمندانه‌ی موقعیت کنونی این حرکت اجتماعی بزرگ و این منازعه‌ی تاریخی تمدنی از او یک مؤمن آرمان‌جوی حاضر در میدان پدید آورده بود و او را در خط مقدم حرکت انقلابی نگاه می‌داشت. بسط ایمان و معنویت در ساحت تمدن‌، اندیشه جامعه‌سازی و مهندسی اجتماعی بر مدار مکتب اهل بیت و معارف امامین نهضت و این اواخر کلیدواژه‌ی اصلاحگری و تعالی اجتماعی او را در امتداد افقی قرار داده بود که خمینی کبیر نشان می‌داد. آتش افروخته درون او برای قیام لله زبانزد همه دوستان بود و از او نه تنها یک همراه مطیع که یک سرباز شیفته و یاور پاکباخته‌ی مسئول، برای نایب امام زمان ساخت و او را مجاهد گام دوم انقلاب قرار داد. امید که ارتحال ملکوتی او در شب شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام او را در سایه‌سار عنایت جدش رسول خدا قرار دهد و خدای متعال به لطف و کرمش این ضایعه جانسوز را بر خاندان مکرمش که خاندان علم و فضیلت است و دوستان و اساتیدش خصوصا فاضل اندیشمند حجت‌الاسلام فلاح شیروانی تسلیت و التیام بخشد. ان شاء الله محمد عالم‌زاده نوری
پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فلاح شیروانی مدیر موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی، به مناسب رحلت حجت الاسلام و المسلمین «وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ، اَلَّذِينَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ، قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»(البقرة، 155 و 156) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️رخنه می‌جویی خلاص خویشتن ▫️رخنه‌ای جز مرگ ازین زندان که یافت بامداد ۲۷ بهمن مصادف با شهادت امام موسای کاظم علیه السلام، فاضل ارجمند حجت‌الاسلام سیدمصطفی مدرس مصلی در راه زیارت امام رؤوف از میان ما پر کشید و به دیار باقی شتافت. برادر بسیار عزیزی را از دست دادیم. به او امیدهای بسیاری بود و هرچند هنوز در موقف خود به طور کامل نشکفته بود، ولی انسان بزرگی بود. باید درباره سیدمصطفی کمی تفصیلی سخن گفت. شخصیت او باید برای جوان امروز بازنموده شود تا بیاندیشد که در این زمانه چنین هم می‌توان بود. اندیشه‌ها و ایده‌هایش برای جوان امروز جذاب است و افق‌گشاست. خاطرات زندگیش نیز الهام‌بخش است. سالهای سال بود که تلاش می‌کرد کار بزرگی برای انقلاب بکند. کارهای متنوعی کرده بود و دائما می‌آموخت و میشنید تا عملیات خود را دقیقتر کند. نقطه عملیات او تیزتر شده بود و سرعت رشدش خیلی بالا رفته بود. اقلا تنها یکی دو سال لازم بود تا بخش خوبی از ثمرات تلاش‌های این سالهایش را ببیند. دریغ که خدای بی‌نیاز او را در همین مقطع طلبید و ظاهراً این کارها بدون مجری ماند. از همه چیز و همه کس می‌آموخت. با سرعت زیادی در حال اندوختن بود. نکته‌های دقیق را درمی‌یافت و پس از آن نزدش حاضر بود. اهل یقین بود، اهل توقف‌ها و تردیدهای بی‌جا و از سر کاهلی نبود، در هدف و مسیر تردید نداشت. منطق داشت، منطق او پیشرفت کار بود و برای آن بسیار می‌سوخت و می‌کوشید و تواضع و فداکاری می‌کرد. مهمترین و بارزترین خصلت او این بود که عظمت انقلاب اسلامی را درک کرده بود. انقلاب اسلامی همه وجودش را تسخیر کرده بود. ریشه‌های انقلاب را یافته بود و همه آنها را جدی می‌گرفت. دانش‌های حوزوی را از ریشه‌های قطعی انقلاب یافته بود و با جدیتی مثال زدنی هر محفل علمی وزینی می‌یافت خود را به آن می‌رساند تا از تراث معرفتی اسلامی چیز بیشتر و سنگین‌تری بیاموزد. باز هم شیرین‌ترین گفتگوها برای او گفتگوی عالمانه درباره گذشته، حال و آینده انقلاب بود. غیر از عشق به اهل‌بیت که شاید از کودکی با او همراه بود، دردهای معنوی را از ابتدای حیات حوزوی برگزیده بود و علاقه داشت همه چیز را به این افق بکشد و با این رائحه بشنود. شاید زیباترین رائحه حضور و بروز او اخلاص و صداقتش بود. اگر دردها و غصه‌ها رهایش می‌کرد او را بسیار اهل رفاقت می‌یافتی، با گام‌های سریعی به سمت رفیق می‌آمد و در زمان کمی حجم عظیمی از عواطف ناب را به رفیق خود هدیه می‌کرد. حجم فعالیتش بالا بود و تنوع آنها تعجب دوستان را برمی‌انگیخت. اهل ارتباط بود. در ذهن و سینه وسیعش اشخاص و گروه‌های زیادی جا می‌شدند و هر کدام سهمی داشتند. نگاه او به اشخاص و مجموعه‌ها و حرکت‌ها احترام‌آمیز بود و هرچه می‌گذشت این خصلت در او برجسته‌تر می‌شد. جالب این بود که این ارتباطها او را منفعل و صرفا اهل رفیق‌بازی نمی‌کرد. ارتباط‌ها همه با معنا بود. خدا جابر است و به او صد امید و هزاران طمع داریم، ولی می‌پرسیم چگونه این ثلمه جبران خواهد شد؟! ┄┅••؛••┅┄ درگذشت این عزیز را به خانواده مکرم، اساتید معزز و دوستان ارجمند ایشان صمیمانه تسلیت می‌گوییم و روح شریف ایشان را در حشر اصفیای الهی و در جوار امام رؤوف ع می‌خواهیم. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ◾️◾️@faslefarhang —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی، ریاست سازمان تبلیغات بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون اولین بار نیست عزیزی از دست می‌دهم اما سختی‌اش برایم کم نشده؛ من که خود را از صاحبانِ عزا می‌شمارم و برادر از دست داده‌ام، باید برای پاره‌ی تنم پیام تسلیت بنویسم. در رثای صدیق مجاهد و سخت‌کوش و مهربانم آقاسیدمصطفای دوست‌داشتنی که رفتنش جگرم را سوزانده و بغض راه نفسم را تنگ کرده است. از میان مضامین بسیاری که جلوی چشمان اشک‌بارم جلوه‌نمایی می‌کنند، به اندکی بسنده می‌کنم؛ اولین بار در اواخر شهریور ۱۴ سال پیش در اردوی ورودی‌های دانش‌گاه صنعتی شریف که از دارالولایه محضر امام رئوف مشرف شده بود و از مهر همان سال در مسجد دانش‌گاه یا خوابگاه شهید شوریده‌ و دیگر مجال‌ها، از پرسش‌هایش سر کلاسِ درس و انگیزه‌ها و مسئله‌هایش در مقام مشاوره، بارها و بارها از سطح دغدغه‌های او به وجد آمده‌ام تا امروز که در ایام زیارتی، سمت نورِ شمس‌الشموس دوید و پرگرفت و آسمانی شد و منِ متحیر، سوگ‌مندانه؛ سیّد را ملحق به رفقا و شاگردان شهیدم می‌بینم و به عظمت مکتبی که هم‌چون ایشان، بسیار پرورش می‌دهد می‌اندیشم و سرزنش‌گر خویشم که هم‌چنان پای در گِل گرفتار مانده‌ام. سال‌ها به حسبِ ظاهر منِ کم‌ترین، مربّی‌اش بوده‌ام و اویی که از همه می‌آموخت، هوشمندانه و مؤدبانه در قالب مشاوره و سوال و رفتار، به من تذکر می‌داده و من از تخلق، ادب، بی‌تکلف‌بودن، نجابت، و دل‌سوزی‌اش دور از هر تعارفی درس‌ها گرفته‌ام. مهم‌ترین ویژگی این جوان مومن انقلابی و مبارز، اما، یقین او بود به حقانیت اسلام ناب و مکتب امام رضوان‌الله تعالی علیه و انقلاب عظیم اسلامی. بخشی از تجلیات این باورمندیِ با تمام وجود و به تبع، دغدغه‌مندی و دردمندیِ از عمق جان، حرارت و شور صادره از وجودش و گرمابخشی محافل حوزه و دانش‌گاه بود. در زمانه‌ی جهادتبیین، تدوین و عرضه‌ی سطور مورد نیاز امروز از اسلام ناب بیش از پیش وجهه‌ی همّتِ او بود. فقدان ناگهانیِ فاضل اندیشه‌ورز و محقق انقلابی، ضایعه‌ای تأسف‌برانگیز بود و برای جبرانش چشم به آسمان دوخته‌ام و به دادار جبّار برای تکوّن بسیج دانش‌جو و طلبه امید بسته‌ام. رحلت این نهال قدکشیده‌ی بوستان ولایت را به خانواده‌ی شریف و پاک‌طینت او و عموی عالم و بزرگوار ایشان و نیز دوستان و هم‌سنگران وی، علی‌الخصوص به حضرت استاد فلاح شیروانی زیدعزه تسلیت عرض می‌کنم و برای همه‌ی بازماندگان، صبر و شکیبایی و استواری بر طریق‌ش مسئلت دارم و علوّ درجات را از حضرت حق خواستارم. محمد قمی —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
عضوی از خانواده سفری کاری-تفریحی تعریف شد، مدیران کارگروه‌های پژوهشکده با خانواده‌ها عازم شدیم؛ هدف انسجام محتوایی کارها و ایجاد انس و پیوند میان اضلاع کار و افراد بود. سیدمصطفی هم مسؤل یکی از کارگروه‌های مکتب امامی پژوهشکده بود.مجرد بود و صلاح نبود تنها بیاید... او سهم خانواده ما شد. رفت‌وبرگشت و مسیرهای درون‌شهری با هم بودیم...همین بس بود که علقه دیگری ایجاد شود... همسر یکی از همکاران به همسرم گفته بود ایشان با شماست و همسرم جواب داده بود آره، فرزند بزرگ ماست☺️... حالا ما سه فرزند داشتیم؛ محمدحسین، زینب و سیدمصطفی... ....اما الان ما مانده‌ایم و یک قاب عکس، عکسی که همه ما در آن هستیم؛ سیدمصطفی، محمدحسین، زینب، همسرم و من. حالا این قاب را در میانه خانه‌مان گذاشته‌ایم؛ به عکس می‌نگریم... همسرم برادری را از دست داده است، بچه‌هایم عمویی را و من رفیقی را. همه ما عزادار عضوی از خانواده‌مان شده‌ایم....او را عضوی از خانواده می‌دانیم....شاید روزی هم جدش ختم الرسل ص و جده‌اش زهرای اطهر س ما را از خانواده خود دانستند...
📲تماس تلفنی با استاد سیدیدالله یزدان‌پناه علاوه بر پیامی که جناب استاد یزدان‌پناه به مناسبت درگذشت سیدمصطفی مدرس مصلی دادند، طی مکالمه تلفنی درباره درگذشت سیدمصطفی نکاتی را مطرح فرمودند، نکات برای بنده جالب بود و از حال‌وهوا و برخی نکات هم تعجب کردم؛ یعنی انتظار این میزان تمرکز و ابراز تأثر را نداشتم. مطالب را گاه یکی دو بار تکرار می‌فرمودند. طبعاً در این گزارش معانی گزارش می‌شود، شاید کلمات و جملات قدری جابجا و غیردقیق شده باشد و نتوانسته باشم امانت کامل در نقل عین بیانات را حفظ کرده باشم. اول) با نگاهی که تدبیر دنیا را جدی می‌گیرد، از جزییات حادثه جویا شدند و فرمودند: نباید نیروهایمان را به این راحتی از دست بدهیم. دوم) با نگاهی تربیتی، آن هم ناظر به تربیت نیروهای انقلاب فرمودند: باید هزاران نفر نیرو تربیت شود تا از میان ایشان یکی این‌گونه دغدغه‌مند و صاحب شور و حرارت و ناظر به انقلاب به میان آید. سوم) بعد از اینکه جایگاه سیدمصطفی را مختصری در نسبت با استاد فلاح توضیح دادم(مطلبی که شاید به‌وضوح می‌دانستند) فرمودند: خداوند ان‌شاءالله جبران می‌کند؛ هم برای خود سید و هم برای ما و انقلاب. در تماس تلفنی، تأثر و غم استاد کاملاً واضح بود و حس کردم در آستانه جاری شدن اشک‌اند... استاد فلاح هم پس از شنیدن گزارش حقیر به تماس مشترکشان با استاد اشاره کردند و تعبیری ویژه از ایشان نقل کردند؛ اینکه فرموده بودند گمان نکن فقط تو دچار مصیبت یار و کمک‌کار شده‌ای...من هم یاری برجسته را از دست داده‌ام و دچار مصیبت شده‌ام...در این گفت‌وگو هم تکرارها و تأثرات استاد یزدان‌پناه کاملاً هویدا بوده است.(ان‌شاءالله گزارش دقیق‌تر این گفت‌وگو را به قلم خود استاد فلاح دریافت کنیم) آری! استاد یزدان‌پناه سید مصطفی را نه فقط نیروی خدوم استاد فلاح، بلکه نیروی خدوم و مؤثر خود و بلکه نیروی انقلاب می‌دانند. .
🤲 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ‏ خدایا از تو درخواست مى‌كنم «صبر شكرگزارانت» و «عمل خداترسان از تو» و «يقين اهل عبادتت» را! این فراز نخستین از یکی از دعاهای هر روزه ماه رجب است؛ دعایی که از امام صادق ع، وارد شده است. در این فراز صبر، خوف و یقینی خاص و ممتاز خواسته شده است. طبیعی است که وقتی در محضر حق تعالی هستیم، و او را دریای بی‌کران بخشش و اعطاء می‌دانیم می‌توانیم بالاترین‌ها را بخواهیم؛ توضیح آنکه: 🌾بسیاری از حقایق مانند اسلام، ایمان، صبر، شکر، سعی و مانند آن‌ها و حتی مسائل سوء مانند کفر، شرک، حسد و ... دارای مراتب و شدت و ضعف‌اند. مثلاً درباره شرک و انواع آن، پیامبر ص، دربیان برخی مراتب مخفی‌اش تمثیلی زیبا دارند؛ صدای راه رفتن مورچه سیاه، در شب ظلمانی بر سنگی سیاه. اما همین شرک می‌تواند شدت بیابد و آدمی را از دایره دین‌داری خارج سازد. 🌾حال طبیعی است که وقتی در محضر خدای منان و رزاق قرار می‌گیریم و چیزی را می‌خواهیم، شایسته است که اعلاءترین آن را بخواهیم. در این دعا هم وقتی امام صادق ع صبر، عمل و یقین را خواسته است؛ جنس برترشان را خواسته است. 🌿جنس اعلای صبر را امام ع صبر شاکر، جنس اعلای عمل را عمل خائف و جنس اعلای یقین را یقین عابد معرفی کرده است. ⚡️اما چرا صبر شاکر اعلاءترین صبر است؛ 🔹خود صبر درحقیقت به معنای تحمل و پذیرش است؛ خواه در گناه که خواهش هوای نفس را علی‌رغم فشاری که وارد می‌کند، کنار بزنیم، یا خواه در طاعت که نیازمند پایمردی است و خلاف راحت‌گیری و راحت‌طلبی است یا خواه در مصائب که جزع و فزغ نکنیم و استقرار و ثبات نفس خود را از دست ندهیم. به‌طور کلی صبر وقتی مطرح است که امری غیرملائم با طبع اولی فرد پیدا می‌شود و او این امر غیرملائم را تحمل می‌کند و سکون و استقرار نسبی خود را از دست نمی‌‌دهد یا به سرعت آن را بازمی‌گرداند. 🔹و شکر نیز درحقیقت اظهار عملی یا زبانی تقدیر در قبال نعمت و خوبی است که به او رسیده است. 🌿بدین‌ترتیب روشن می‌شود که شاکر برترین صبر را دارد؛ زیرا یا شکر زبانی می‌کند یا شکر عملی؛ در شکر زبانی وقتی که مکروه و ناملائمی به او رسیده است، او این‌ها را نه تنها گرفتاری نمی‌بیند بلکه چون نعمت دیده است نسبت به آن، زبان شکر دارد. یا در عمل و حال او، این شگرگزاری مشخص است و آن این‌که آن فشار و ناملائم را نه تنها ناملائم نمی‌داند بلکه با کاربست درست آنچه بر او وارد شده است، سعی می‌کند بهترین بهره‌برداری را از موقعیت دشوار پیش‌آمده داشته باشد. طبیعی است که در شکر زبانی اگر بین آنچه بر زبان جاری ساخته است و آنچه در قلبش می‌گذرد تفاوت داشته باشد، هنوز او به آستان شکر حقیقی نائل نشده است گرچه همان شکر زبانی با پشتوانه کمتر قلبی، می‌تواند وضع قلب را هم ارتقاء دهد. 🌿خلاصه آنکه، موقعیت دشوار در نزد شاکر حقیقی، نه تنها دشوار نیست بلکه چون آن را موجب رشدش می‌داند، خود را مدیون این لطف الهی به خاطر این موقعیت دشوار می‌داند تا آنجاکه دشواری موقعیت در نظرش محو می‌شود و بدهکاری خود به خدای متعال به‌واسطۀ فرصت سازنده این موقعیت، تمام ذهن و ضمیر او را پر می‌کند و حالِ او از صبر و تحملْ به حالِ شکر و سپاس و بهره‌مندی تبدل می‌یابد. 🔰البته اگر او پیش از این‌ها به مقام شکر رسیده باشد، چون حقیقت شکر کاربست نعمت‌هاست، اگر مکروه و ناملائمی که در چشم ما ناملائم است به او برسد، او این را ناملائم نمی‌داند بلکه آن را فرصتی برای رشد می‌داند و خود را بدهکار تلقی می‌کند و اساساً حال او دروقت وارد شدن آنچه از نظر ما دشوار است با آنچه از نظر ما مطلوب و خواستنی است، تغییر نمی‌کند؛ این البته حال درونی است؛ و در هر موقعیتی به تناسب موقعیت از آن برای بهبود و رشد استفاده می‌کند. ⚡️اینکه شهید سعید ما، حاج قاسم سلیمانی در چالش‌ها فرصت می‌دید با همین حال‌وهوا سازگار است؛ این همان شکر صابر است. بارخدایا صبر شاکران حقیقی‌ات را روزی ما هم بفرما. ________________________________ پ.ن: این یادداشت را پیش از درگذشت برادرم سیدمصطفی مدرس مصلی نوشته بودم. هم این یادداشت را به روحش تقدیم می‌کنم و هم اعتراف می‌کنم با اینکه در متن آورده‌ام که صبر شاکر، صبر اعلا و ورای هر صبری است، اما در این مصیبت متوجه شدم حتی خواستن صبر شاکر و تمنای آن هم چندان آسان نیست؛ این فراز دعا را بارها با خود از سر محبت و خواستن مضمونش خوانده بودم ولی در این مصیبت متوجه شدم حتی تمنای شکر هم یک امر وجودی است و گاه موقف وجودی فرد می‌تواند مانع تمنای جدی‌اش باشد چه رسد به نوشیدن و چشیدن بلکه استقرار در آن مقام. @abbas_heidaripour
🤲 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ‏ یادداشت دوم 🌿در یادداشت قبل به تفکیک بین دو امر اشاره واضح نشده بود؛ یکی شکر صابر و دیگری صبر شاکر؛ یادداشت ناظر به صبر شکور و شاکر بود ولی به شکر صبور هم اشاره‌ای شده بود. صابر می‌تواند شاکر باشد اما اگر کسی در مقام شکر مستقر باشد، او در مقامی برتر از صبر نشسته است؛ طبیعی است که با استقرار در مقام شکر، صبری اعلاء و برتر جلوه می‌یابد که عملاً با صبر متعارف که ناملائم و ناخواستنی به چشمش می‌آید متفاوت می‌شود؛ اساساً منظر او منظری است که در آن ناملائمی دیده نمی‌شود؛ هرچه هست خدایی خدا و لطف و هدایت و رحمت سرشار و مالامال اوست که ذره‌ای ناخواستنی و ناپسندیدنی باقی نگذاشته است و امام صادق ع خواستن این منظر و استقرار در آن را به ما آموخته است. ⚡️اما درباره عمل خائف که حضرت آن هم را خواستنی دانسته است باید پرسید: چرا عمل خائف برترین عمل است؟ 🔹برای فهم در مقام تمثیل می‌توان بنده‌ای را تصور کنیم که عظمت و جلالت مولایش بر تمام وجودش مستولی شده و دائم نگران است که مبادا مولا از او ناراضی باشد و او را عقوبت کند یا از او کاری سرزند که موجب نارضایتی مولا شود یا آنچه که او می‌خواهد را فراهم نکرده باشد؛ او دائم در تکاپو است و تمام مشغله‌اش انجام کارها بر اساس تشخیصی است که از میل و خواستۀ مولایش یافته است. او هیچ‌گاه نمی‌تواند بی‌تحرک باشد و نمی‌تواند کارها را تمام‌شده تلقی کند و حتی وقتی کارها در معرض و منظر مولا قرار می‌گیرد، آرام و قرار ندارد؛ خوف و ترس از همان عظمت و مقام مولا و سطوت و هیبتش لحظه‌ای فتور و سستی برایش باقی نمی‌گذارد...اگر واقعاً این عظمت و جلالت در نظرش بزرگ باشد، آن خوف هم کنار نخواهد رفت و لذا در کاری که مولا حتی ایرادی از آن نگرفته، جنبه‌ای از کمال نمی‌بیند که "من این کار را خوب انجام دادم." یا بدتر اینکه "این من بودم که این کار را خوب انجام دادم." چون در این فرض‌ها او هیبت و جلالت مولا را به‌واقع فراموش کرده است و به خود و محسناتی از خود(واقعی یا توهمی) مشغول شده است و لذا خوف در ذهن و ضمیرش زائل شده است و همین لحظاتِ آرام و قرارِ به خود مشغول شدن باعث می‌شود که جانب مولایش را فراموش کند و در همین لحظات یادش رفته است که او باید مشغول خدمت و انجام کارهایی باشد که مقام بندگی‌اش اقتضای آن را دارد. 🔰بنابراین خائف دو خصوصیت می‌یابد؛ دائم مشغول کار است و در کار سستی ندارد و مهم‌تر اینکه به هیچ جنبه کمالی در کارش و در خودش که کاری کرده است، بیهوده مشغول نمی‌‌شود یعنی ذهنش وارد این وادی نمی‌گردد و به همین خاطر عمل او عملی توأم با عجب و استکبار نیست زیرا به محض اینکه در عملش و در خودش جنبه‌ای از کمال ببیند به آن خشنود خواهد شد و همین باعث فتور عمل و نیتش در رعایت جانب جلالت و عظمت مولا می‌گردد؛ این هیمنه مولا در ذهن و ضمیرش و خوف ناشی از آن، عملش را خالص می‌گرداند زیرا هر عملی در نزد او نارسا و ناقص است و تناسبی با آن عظمت ندارد. ای‌بسا صرف انجام عمل مطابق خواست مولا تمام ذهن و ضمیرش را پر کرده باشد و سکوت مولا در نظرش هم باعث رضایت به آن عمل حتی از این باب که مولا چیزی نگفت و سکوتش علامت رضایت بود هم نشود، زیرا این میزان هم یعنی توقف در عمل و او اگر خوف از مولا داشته باشد، نمی‌تواند این میزان هم در عملی که گذشته، توقف داشته باشد و نسبت به آن چنین محاسبه پسینی اِعمال نماید زیرا اکنون و پس از گذشت آن عمل، همان خوف وجود دارد و این خوف، آرامشی برای رضایت به عمل قبلی که مورد سکوت مولا بوده است هم باقی نمی‌گذارد، چون اکنون که کاری گذشته است، وقت کاری دیگر است نه پرداختن به کاری که گذشته است و حتی اگر قرار باشد به آن بپردازد از این جهت که ناقص و نارسا و لایق شأن مولا نبوده است به آن می‌پردازد و راهی می‌جوید که در اَعمال بعدی و کارهای دیگر، این میزان قصور و نقص را هم تدارک و جبران کند، گرچه در برآوردن این آرزو هم ترسان است. 🌿بدین‌ترتیب مشخص می‌گردد در عمل خائف نسبت به خدای متعال به‌عنوان مولایی بی‌نقص و البته در اوج جلالت و ورای هر جلالت ظاهری، چه میزان اتقان و خلوص و عدم توجه به منیّت می‌تواند جلوه کند؛ عملی که در آن ریا و سمعه و مانند آن هم جایی ندارد زیرا خائف از خدای متعال، غیری نمی‌بیند والّا باید خوفش را بین خدا و آن دیگری توزیع کند و این خلاف فرض است. 🔸طبیعی است که اگر منشأ خوفِ خائف، درک ناقص از عظمت حق تعالی باشد، خوفش هم خوفی نارسا خواهد شد و عملش نیز به همان میزان در معرض فساد قرار خواهد گرفت. پس عمل خائف زمانی خواستنی است که خوف خائف از سر فهم درست و جدی عظمت حق تعالی و کوچکی و نارسایی خود و کارش باشد نه چیز دیگر. @abbas_heidaripour
هدایت شده از شرح حال
✍ منتظر رزق خودت باش... 🔻 در دستگاه خدا و اهل بیت وقتی وارد می‌شوی، باید کار را بسپاری به آنها و جلو برویی ببینی چه می‌شود. در مناجات شعبانیه به خدا می‌گوییم: 👈«أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِى إِلاَّ اَلْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ» خدایا هرچه نگاه می‌کنم هر آنچه از امورم را سرپرستی کرده‌ای خیلی زیبا و عالی بوده است؛ خدایا امورم را آنطور که شایسته تو است، سرپرستی کن، نه آنطور که من شایستگی دارم. وقتی می‌توانی این طور سخن بگویی که بفهمی همه بدی‌هایت از خودت است و همه خوبی‌هایت از خداست‌. 🔻 پنجشنبه گذشته شهادت امام کاظم(علیه السلام) در حرم آقا امام رضا (علیه السلام) بودم. نزدیک ظهر رفیقم عجله می‌کرد تا موقع نماز به آنجایی که می‌خواست برسد ولی من آرام می‌رفتم تا ببینم چه می‌شود و کجا روزیمان می‌شود. موقع نماز رسیدیم به یکی از مساجد گوهرشاد و همانجا بعد از زیارت جای دنجی برای استراحت پیدا کردم. 🔻 شب که شد زودتر رفتیم تا از برنامه‌های حرم به ویژه مناجات شبانه حاج منصور ارضی جا نمانیم. تا شروع برنامه حاج منصور خیلی طول کشید و خواب آلود شده بودم و یاد آن کنج دنج افتادم. رفتم کمی استراحت کنم که دیدم از آنجای دنج صدای جمعیتی و روضه خوانی می‌آید. حالم گرفته شد و گفتم آمدیم استراحت کنیم! ولی باشد اشکالی ندارد یک جایی پیدا می‌کنم چُرت می‌زنم، هرچه جلوتر رفتم دیدم جمعیت بیشتری هستند و صدای روضه واضح‌تر و خوش‌تر است. شاید ۳۰۰ جوان آنجا بودند که میانگین سنی‌ آنها بیشتر از ۲۰ سال نمی‌شد. معلوم بود اکثرا از جنوب شهر مشهد هستند و چهره‌ها کمی غلط انداز، دعای کمیل بود ولی هر یک خط یک روضه داشت، چه روضه‌ای و چه گریه‌هایی! از بهترین جلساتی بود که در عمرم تجربه کردم، حال جلسه کیفیت روضه خوانی و گریه‌ها بی‌سابقه بود. روضه خوان روضه را عالی می‌خواند اما در خواندن متن دعا چندجایش را اشتباه خواند. جمعیت هم معلوم بود سیم‌هایشان موقع روضه خیلی وصل است ولی موقع دعا آن شور را ندارند. وسط دعا خواندن نفر بغلی‌ام که کتاب دعایش باز و گویش رویش بود حوصله‌اش سر رفت و ظاهرا سری به اینستا زد، یک لحظه چشمم به گوشی‌اش افتاد، خانمی مشغول حرکات موزون بود. چند لحظه بعد همان طرف با تمام وجود مشغول یا الله و یا رحمان گفتن و گریه زیاد همراه روضه بود! اینها برخلاف آنهایی که خودشان را خیلی قبول دارند اصلا خودشان را قبول نداشتند و راحت می‌گفتند: خدایا غلط کردم، خدایا من بدم اما دوستت دارم. 🔻 اگر در مجلس حاج منصور بودم و خیلی هم حال می‌کردم، تهش از نفسم راضی می‌شدم اما «شَرُ الاُمُورِ الرِّضا عَنِ النَفسِ» متکبر می‌شدم و «َمقَتُ النّاسِ المُتِکبِّرُ» اما حال و هوای اینها را که می‌دیدم هم حال می‌کردم هم می‌فهمیدم چقدر کوچکم. 🔻 ما اگر کوچکی بلکه هیچ بودن خودمان در درگاه الهی را بفهمیم، گناهمان، هرچه هم بزرگ باشند در مقابل عفو و رحمت الهی ناامیدمان نمی‌کند و عمل‌مان هم هرچه هم بزرگ باشد در درگاه عظمت و جلال الهی امیدوارمان نمی‌کند. پیامبر خدا با آن عباداتش می‌گوید: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» حالا من چه بگویم! ما هرچه هم عبادت کنیم اگر فکر کنیم کاری کرده‌ایم، مصداق این آیه هستیم که: «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء» 📌 خداوندا ما به تو پناه می‌بریم از سنت اضلالت و از تو می‌خواهیم به فضل و رحمتت ما را در سنت هدایت خود قرار دهی.🤲 https://eitaa.com/sharhe_hal