🚩 تمایز بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار میدهد. پیش از این البته #ماتریالیسم بجای فیزیکالیسم مطرح میشد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، #مادی_انگاری (ماتریالیسم) به #فیزیکی_انگاری (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد.
🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در #فلسفه_ذهن را بیاثر میساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح #علیت_ذهنی. این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود.
امروزه اما آنچه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی میشود نیز در تئوریهای مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است.
🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریهای اساسی در #فیزیک_کوانتوم به شمار میرود که #ذرات_بنیادین بر مبنای آن تعریف میشود.
فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه #کوانتوم - نشان دادهاند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارکها) اِعمال میکنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند.
🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوریهای #فیزیک امروز دانستهاند و آن را میدان روح (ghost field) نامیدهاند (روح در اینجا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با اینکه به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرامهای اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور مییابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای میگذارد. این نه یک بحث حاشیهای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد.
🚩 بدینترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده میشود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف میگردد یا علم فیزیک کامل (ایدهآل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبهرو شود.
🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر میگیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در #فلسفه_اسلامی میتوان در تعریف و تحلیل #ملاصدرا از #تشکیک_وجود پیگیری کرد.
@PhilMind
1️⃣از 5️⃣
🔰پاسخ به رشتوی آقای علیرضا دوستدار درباره تلقی جمهوری اسلامی از حجاب بهمثابه امر نمادین
پیشینه👇
در حدود یک ماه اخیر رشتویی به قلم آقای علیرضا دوستدار منتشر شده که در برخی گروهها و کانالهای جامعهشناسانه هم به صورت یادداشت بازارسال شده است.
ایشان با اشاره به نحوه تلقی انسانشناسی آئینی در تلاشش برای یافتن معنای مناسک و آئینها و نیز نقدهایی که بر این چارچوب نظری-تحلیلی برای این خوانشش از دین از جمله اینکه «دینداران با کنش خود قرار نیست «معنایی» به کسی برسانند بلکه رفتارهای دینی در بسیاری از موارد (که قبلا «تفسیر» نمادین میشد) هدف متفاوتی دارد: ایجاد تحول در جسم و روح دیندار تا از این راه او را به خدا نزدیک کند یا کمک کند که به فضایلی دست پیدا کند و غیره. مثلا فرد نمازگزار به کسی پیامی مخابره نمیکند بلکه با نمازخواندن قصد دارد اطاعت امر خدا کند و روح خود را پالایش دهد تا از اینراه پرهیزکارتر شود و توانایی دوری از گناهان را در خود ایجاد کند. هیچکدام از این رفتارها را نباید به «معنا» تقلیل داد، چون اینجا چیزی برای تفسیر وجود ندارد و صرفا تحلیلگر است که دغدغه معنا دارد.»، مینویسند:
«این دو نگاه را میتوان در رابطه با حجاب نیز مشاهده کرد. از یک طرف، نگاهی هست که حجاب را حکم الهی میداند و میگوید اطاعت از این حکم موجب تربیت جسم و روح، و به تبع آن تنظیم جامعه در جهت ترویج فضایلی مثل عفت و حیا و غیره است. از طرف دیگر، نگاهی میگوید که حجاب نماد و پرچم است. یعنی فرد محجبه با پوشیدن حجاب به خود و دیگران پیامی مخابره میکند که نیازمند تفسیر است.»
ایشان با تمهید این مقدمات معتقد است که جمهوری اسلامی ایران حجاب را بهمثابه پرچم و نماد اخذ کرده است و سپس دلایلی در صحیح نبودن این رویکرد ذکر میکنند. اشکالات او طبق این مبنا موارد زیر است:
1) حد پوشش و الزام افراد معاف شرعی مانند زنان مسیحی و یائسه و غیره در دو تلقی متفاوت است.
2) نگاه پرچموار به حجاب متضمن برخی تناقضات است: یکم- مسیحیان ایران و توریستهای کافر ملزم به رعایت حجاب هستند اما نمایش مسیحی یا کافر بدون روسری در تلویزیون دولتی ایرادی ندارد. دوم- اجبار به حجاب بهمثابه پرچم نتیجهای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است، زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است. سوم- وقتی وجه نمادین پیدا میکند میتواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد مانند نمادی از اسلامیت باشد یا نشانی برای جبران ناکارآمدیهای دولت یا بالعکس عدم اقبال به آن نشانهای از تهاجم فرهنگی باشد. یا حتی بالعکس شرکت بیحجاب در راهپیمایی 22 بهمن اشکالی پیدا نکند.
او نمونهای دیگر از این تقابل و تفاوت تلقی از دوگانه را در بحث ممنوعیت حجاب در فرانسه و جابجایی طرفداران و حکومت در نحوه استدلال ذکر می کند؛ حکومت فرانسه حجاب را نمادی مذهبی متعلق به سپهر خصوصی میداند که نباید در عرصه عمومی به نمایش درآید ولی بعضی از مسلمانان فرانسوی و انسانشناسان حامیان آنها استدلال میکنند که حجاب نماد چیزی نیست بلکه لباسی برای اطاعت امر خداست.
.⏬
...🔗2️⃣ از 5️⃣
پاسخها 👇
این ورود و نتیجهگیری هم حاوی اشکالات مبنایی است و هم بنایی:
اشکالات مبنایی این است که:
◀️اولاً- معنا اعم از نماد است. نمادهای حاوی معنا هستند ولی چنین نیست که امرغیرنمادین فاقد معنا باشد. به عبارت دیگر نمیتوان هویت نماد را تنها در وجه معنایی آن جستوجو کرد. در یک تعبیر دیگر میتوان گفت که نماد را به دو معنای خاص و عام میتوان در نظر گرفت. پرچمها، مُهرها، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و مانند اینها نماد به معنای خاص کلمه هستند ولی نماد به معنای عام شامل هرچیزی میشود که از طریق آن خود فرد یا مخاطب یا جامعه، معنایی را میسازد، احضار میکند یا با آن کار و زندگی میکند. بدینترتیب هیچ عرصهای و هیچ کنشی از کنشهای انسانی خالی از معنا نیست. درواقع سرّ معناداری به وجه نمادین برنمیگردد، بلکه به هویت انسانی برمیگردد؛ هویت انسان هیچگاه خالی از عقل و اراده نیست و هرجا عقل و اراده در کار باشد «معنا» وجود دارد.
◀️ثانیاً- معنا منحصر در جایی نیست که فرد بخواهد پیامی را مخابره کند بلکه در جایی است که حتی تخاطبی در کار نباشد، همینکه شعور و اراده در کار باشد، معنا محقق خواهد بود. زیرا صاحب شعوری که انتخاب میکند ولو اینکه این انتخاب او گذران وضع قبلی باشد این انتخاب بروزی خواهد داشت و این بروز و تحقق حاوی معنا است؛ در مثال اخیر معنا عبارت است از گذران و امتداد وضع قبل بدون تغییر. بدینترتیب همه افعال عبادی حتی اگر به شکل نمادین فهم و تفسیر نشوند و حتی اگر غرض انجامدهنده کسب فضیلت یا ثواب یا هرچیز دیگر باشد، از آن حیث که او امری را اختیار و انتخاب کرده ولو اینکه این را بر سبیل عادت انتخاب کرده باشد، دارای معنا خواهند بود.
◀️ثالثاً- هیچ دینداری با فرض فقدان امر قدسیِ آگاه به فعلش، کنش دیندارانه ولو در خلوت خود انجام نمیدهد؛ به عبارتی فعل دیندارانه همواره با فرض آگاهی ساحت قدس به فعلی است که در حال انجام آن است و در اینجا به وضوح تخاطب وجود دارد و در این تخاطب هم معنایی در میان است. او نماز میخواند چون نماز را وسیله تقرب یا اطاعت خداوند یا پاکشدن از گناهان میداند؛ با هر غرضی که او مشغول عبادات است همزمان ساحت قدس شامل حضرت حق، اولیاء الهی و ملائکه را حاضر و ناظر میداند. تأکید باید نمود هیچ دینداری کنش دیندارانه را بهمثابه انجام حرکات ورزشی در خلوت تلقی نمیکند که به صرف انجام یک سری افعال فیزیکی یک سری خواص و نتایج مانند خروج از کسالت، یا سلامت بدن و مانند آن بر این کار مترتب میشود. نیت هویت اصلی عمل عبادی است و نیت، طرف تعلق دارد و به صرف خود فعل و کنش عبادی تعلق نمیگیرد و طرف تعلق این نیت هم ساحت قدسی است و این نیت در تخاطب با این ساحت قوام مییابد. بهترین کلمه برای توصیف این پدیده همان تعبیر «حس حضور» است و در این حضور تخاطب قطعی است. این همه در شرائطی است که گفته شد حتی آن کنش ورزشی در خلوت شخصی هم معنامند است.
◀️رابعاً- وقتی انسان در خلوت قرار میگیرد چه خلوتی که به قصد انجام فعلی دینی مانند نماز شب انتخاب کرده است و چه خلوتی که به قصد آسودن از غوغای جهان برگزیده است؛ او باز هم با هویت و داشتههای اجتماعیاش در این خلوت حضور به هم خواهد رساند. یکی از داراییهای او که هیچگاه از او تفکیک نمیشود، زبان است. زبان چنان در تاروپود هویت انسانی نفوذ یافته است که حتی تفکر هم با واسطه زبان شکل میگیرد چنانکه در تفکر درونی واضح است و اما خود زبان یک پدیده اجتماعی و مشحون از معانی است. به عبارتی با اینکه ممکن است که غرض اولیه جعل زبان تخاطب بوده باشد، اما این ابزار اینک چنان در هویت انسانی جذب شده است که حتی در فقدان هرگونه تخاطب هم حضور دارد و با حضورش عالم معنایی همچنان با شدت و حدت فراوان جولان خواهد داد. بله! میتوان از حوزه خصوصی و فردی سخن گفت ولی چنین نیست که در این حوزه امر اجتماعی هیچ رسوب و تأثیری نداشته باشد؛ ازقضا مهمترین اثر حوزه اجتماعی بر حوزه فردی از طریق هویت زبانی انسان حمل میگردد و هویت زبان هم پدیدهای معنامند و معناساز است. و بیافزاییم که عبادات در اسلام به شدت با پدیده زبان و تکلم گره خوردهاند؛ مهمترین عبادت، نماز است و مخ و مغز دین یعنی دعا هم تاروپودش با کلمه و معنا گره خورده است. با اینکه در عباداتی مانند روزه، زکات، خمس، نذر و جهاد زبان بالاصاله و مستقیم بروز ندارد ولی ضمن این عبادات و در اعمالی که به این عبادات وزن استحبابی میدهد همچنان حضوری قدرتمند دارد و البته در همهشان همچنان نیت و هویت زبانی آن ساری و جاری است و از این حیث هیچ عمل عبادی خالی از زبان نیست.
⏬
...🔗3️⃣ از 5️⃣
ادامه پاسخها👇
◀️خامساً- این پیشفرض که معنای نماد امری کاملاً برساختی، جعلی و قراردادی است محل مناقشه جدی است. این جملات ایشان که مینویسد:«اجبار به حجاب به مثابه پرچم نتیجهای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.» یا میگوید:«وقتی وجه نمادین پیدا میکند میتواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد» به خوبی این پیشفرضشان را از دو سو آفتابی میسازد. سویه اول جایی است که معتقد است برای پدیدهای مانند حجاب که حسب فرض ایشان توسط حکومت بهعنوان نماد اخذ شده است، این معنای برساختی جدای از بستر و تاریخ و تبار خود حجاب جعل شده است. سویه دوم جایی است که تغییر و چرخش از یک معنا به معنای دیگر در حجابی را که نماد شده، ممکن میدانند و مرادشان این است که در حجابی که نماد نیست، این چرخش ممکن نیست و این به معنای آن است که از نظرشان معنای نمادین بریده از هویت اجتماعی و تاریخ و تبار و از جمله تبار دینی نماد است زیرا اگر از نظرشان این بریدگی امکان نمیداشت این جعل جدید هم امکان نمیداشت والّا اگر این بریدگی را فرض نگرفته باشند اساساً نمیتوانند تقابل خویش بین معنای نمادین حجاب و وجه شرعی آن را که در تاریخ حیات اجتماعی ما حضور داشته است را سامان دهند. سخن اکنون در این است که فرض این بریدگی محل مناقشه جدی است زیرا اگر این بریدگی جدی باشد باید بتوان هر پدیدهای را به مثابه نماد بر هر معنایی حمل نمود و حال آنکه بهوضوح نمادها ظرفیت دلالتی محدودی دارند. بله! پدیده جعل و برساخت در حیات انسانی اعم از فردی و اجتماعی وجود دارد ولی چنین نیست که بتوان هر چیزی را دال بر هر چیزی قرار داد. این محدودیت در اموری که تبار تاریخی جدی و حضور محتشم اجتماعی و فرهنگی داشتهاند، بسیار جدیتر است. نکته این است که اگر نویسنده و دیگران از حجابی که توسط جمهوری اسلامی تعقیب میشود معنایی نمادین دریافت میکنند و در این معنای نمادین ردی از حجاب به معنای شرعی نمییابند لابد باید پذیرفت جمهوری اسلامی توانسته است آن همه بستر تاریخی و فرهنگی و دینی را به کناری بزند و معنایی بهکلی دیگر را برای حجاب جعل کند. واضح است که ادعای فهم یک پدیده در بستر اجتماعی به معنای اجتماعی شدن آن است ولو این اجتماعیشدن شامل همه جامعه نشده باشد و همهگیری رخ نداده باشد. طبعاً نمیتوانند ادعا کنند که جمهوری اسلامی از طریق یک عملیات بخشنامهای و جعلی به معنای حقوقی و کاغذی و رسمی درصدد تثبیت این معنای نمادین (بهزعم ایشان) قراردادی و برساختی است زیرا استناد ایشان در دریافتشان، سندی نیست بلکه مبتنی بر استنباط از کنش و واکنش میان حاکمیت و بستر عمومی اجتماعی در بیش از وضعیت سندی و حقوقی است.
◀️سادساً- اینکه بهصورت ضمنی با تقابل میان امر نمادین و امر عبادی و دینی پذیرفتهاند در نماد گردش معنایی وجود دارد ولی در امور عبادی و دینی بالاصاله چنین چیزی وجود ندارد نادرست است. خود فقه اسلامی بهوضوح در پیشینه و تبار خود بر اساس چرخش موضوعی دست به بار کردن احکام متعدد زده است یا احکامی را برداشته است یا وضع کرده است و حتی در این چرخش پای تشخیص مکلف را به میان میکشد. مثلاً اگر ایستادهخواندن نماز ضرر داشته باشد مجوز نشستهخواندن داده است و اگر آب به قدر کافی برای نوشیندن نباشد، اجازه داده است که به جای آن تیمم کنند. یا فروش اسلحه به غیرمسلمانان را گاه اجازه داده و گاه رد کرده است. به این روایت جالب توجه بفرمایید: «بـه امام باقر ع گفتم: من همواره براى شاميان ابزار جنگى مىبردم، چون خداوند مذهب اهل بيت ع را به من شناساند، در تنگنا قرار گرفتم و با خود گفتم: ديگر براى دشمنان خدا اسلحه نمىبرم.
امام ع فرمود: برايشان اسلحه ببر؛ زيرا خداوند به وسيله شاميان دشمن ما و شـمـا؛ يـعـنى روميان را واپس مىزند. و سلاح به شاميان بفروش. اگر مـيـان ما و شاميان جنگ درگرفت سلاح براى آنان نبريد که هر کس دشمنان ما را با سلاح نظامى يارى کند مشرک است.»(من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۱۷۵، دارالتعارف، بیروت.)
در این روایت آشکارا حسب معنا و بستر اجتماعی، حکم دینی مطلب و موضوع معین شده و البته این تعیین، تعیین مطلق نیست بلکه با چرخش وضعیت اجتماعی حکم هم تبدل یافته است. این موارد در اسلام اندک نیست و میتوان الی ماشاءالله مثال عرضه نمود. بنابراین اینکه افعال دینی دارای یک معنای ثابت و یک حکم ثابتاند، فقط یک پیشفرض نادرست است. به علاوه اینکه افعال دینی فارغ از بستر اجتماعی و فرهنگی و تاریخی در دنیایی انتزاعی و در یک خلسه شخصی جاری میشوند هم تلقی نادرست دیگری است.
⏬
....🔗4️⃣از 5️⃣
حال به اشکالات بنایی میپردازیم: 👇
منشأ اشکالات بنایی دو چیز است هم اشکالات مبنایی که گذشت و هم نشناختن خود فقه اسلامی. همین دو امر است که باعث شده هم شواهد ایشان و هم استدلالهایی که نمودهاند دچار مشکل باشد تا آنجا که ولو ناخواسته تا سرحد تمسک به مصادره به مطلوب و مغلطه هم پیش رفتهاند. به چند مورد برجسته اشاره میشود:
یکم) درباره تفاوت نظر شرع و نگاه نمادین به حجاب در موضوع زنان اهل کتاب: این تلقی که همه فقهای تاریخ تشیع یک نظر واحد داشتهاند درست نیست. برخی فقها قائل به تفاوت جواز نگاه به زنان مکشفه مسلمان و غیرمسلمان هستند و برخی فقها چه از قدما(ابن ادریس) و چه از متأخرین(فاضل هندی) قائل به تفاوت نیستند و در نتیجه از نظر این دسته، زنان اهل کتاب هم در سرزمین اسلامی باید حجاب را رعایت کنند. از جمله دلایل کسانی که قائل به تفکیک بودهاند این تعلیل در روایت است که لانهم اذا نهوا لا ینتهون(یعنی اگر نهی شوند، رعایت نمیکنند) و حال آنکه گروه مقابل با استناد به همین تعلیل میتواند بگوید اگر نسبت به نهی پذیرش داشته باشند طبعاً هم رعایت حجاب از ایشان باید خواسته شود و هم اینکه دیگر نگاه به ایشان به صورت مکشفه صحیح نیست. درواقع خود این تعلیل ضرورت رعایت حجاب ایشان را اثبات میکند.
دوم)به بحث پخش تصاویر افراد مکشفه از تلویزیون جمهوری اسلامی اشاره کرده و آن را متناقض با الزام به حجاب در عالم بیرون دانسته و شاهد خویش بر تأکید جمهوری اسلامی بر تلقیاش از حجاب بهمثابه نماد و پرچم دانستهاند و حال آنکه این مسئله به بحث فقهی تفاوت میان تصویر و خود فرد برمیگردد(حتی اگر آن فرد زن مسلمان باشد)؛ یعنی در فتاوای فقهی گفته شده است که عدم جواز نگاه به زنان مکشفه به تصاویر این زنان سرایت نمیکند. این یک فتوای فقهی است و در این فتوا تفاوتی بین فقها چه فقهای همراه و چه غیرهمراه با جمهوری اسلامی نیست.
سوم) اما مصادره به مطلوب و مغالطه ولو ناخواسته آنجاست که میگویند: «اجبار به حجاب بهمثابه پرچم نتیجهای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.»؛ بنابر این استدلال ،تشریع حجاب برای ترویج عفت بوده است اما چون در حجاب نمادین، این غرض دنبال نمیشود میبینیم که عفت به دست نیامده است! مشکل آنجاست که اگر با مقدمه این استدلال به سراغ زمان پیامبر ص و حضرت امیر ع یا حتی زمان خلفای عصر اول برویم دچار مشکل میشویم زیرا طبق فرض نویسنده که در آن زمان جمهوری اسلامی در کار نبوده است و زمان هم زمان تشریع بوده است و فلسفه عفت دنبال میشده و طبق فرض ایشان وجه نمادین در کار نبوده است علیالقاعده جامعه باید به آن عفت دست مییافته است و حال آنکه اجرای حدود در آن زمان برای اعمال منافی عفت نشان میدهد که معیار ایشان بسیار تنگنظرانه بوده است. درواقع نویسنده مورد بحث حجاب را شرط لازم و کافی برای تحصیل عفت پنداشتهاند و حال آنکه اولاً حجاب شرط لازم است و نه کافی و ثانیاً در بستر اجتماعی تسهیلگر عفاف است نه عامل قطعی تحقق آن. اما وجه مصادره به مطلوب این سخنان آنجاست که گفته است با عملکرد جمهوری اسلامی عفاف به دست نیامده است! مسئله این است که بله عفاف صددرصدی در کار نیست کما اینکه در صدر نخستین هم نبوده است اما چه کسی روند را بررسی کرده است؟ و روند را باید با کدام معیار بسنجیم و آیا نباید وضع عفت را با کشورهای دیگر که حجاب ندارند مقایسه کنیم؟ و آیا در این بررسی نباید به بررسی تکبعدی اکتفاء نکنیم؟ مثلاً مقایسه ایران با یک جامعه شیعی با بافت عشایری تا چه میزان درست است؟ صرفنظر کردن از این شقوق و حکم سهل صادر کردن که سیاست جمهوری اسلامی باعث عدم تحقق موارد بیعفتی بوده یا دستکم باعث برچیده نشدن آنها شده است، از یک جامعهشناس چه مسلمان، چه سکولار، چه بیدین بسیار عجیب است؛ درواقع صدور چنین حکم سهلگیرانهای که تمام شقوق و پیچیدگیها را کنار گذاشته است دورترین حکم از طبع جامعهشناسانه و فرهنگشناسانه است.
⏬
...🔗5️⃣ از 5️⃣👇
چهارم)درباره تقابلی که بین وضع جمهوری اسلامی و شباهت و تفاوتش با فرانسه و قصه حجاب مورد تأکید قرار دادهاند هم فقط به یک نکته اشاره میکنم و میگذرم و آن اینکه ایشان گویا منطق دین و قرآن را در تمسک به مبانی خصم و مخالف به کلی فراموش کرده است. اگر با مبنای ایشان بخواهیم سخن حضرت ابراهیم را با نمرودیان که از او درباره شکننده بتها پرسوجو کردند و گفت آنان را بزرگشان شکسته است! باید العیاذ بالله مورد طعن و سرزنش قرار دهیم که چرا سخن دروغ گفته است یا چیزی گفته است که صحیح نیست! طبیعی است که مسلمان فرانسوی باید به حکومت لیبرال فرانسه بگوید من بر اساس آزادیهایی که مدعی آن هستی باید حق برخورداری از حجاب را داشته باشم. از منظری دیگر پرسش بنیادین در قبال دولت فرانسه و بسیاری دولتهای غربی این است که آیا آزادی بدننمایی خود یک ایدئولوژی نیست و این بدننمایی فاقد وجه معنایی است؟ این پرسشی است که نویسنده محترم هم شایسته است درباره آن تأمل کنند که مگر فقط حجاب دارای معناست و مگر بیحجابی و بدننمایی به معنای فقدان معناست؟ ممکن است در پاسخ بگویند به همین خاطر من مدعی هستیم نباید دستورات دین را معناگرایانه و نمادین پی گرفت و حال آنکه باید در مقابل پاسخ داد: مسئله اینجا معنامندی و بیمعنایی نیست بلکه انتخاب میان این معنا یا معنایی دیگر یا به تعبیر ایشان انتخاب میان این نماد یا آن نماد است.
✅خلاصه اینکه نه نماد مساوی معناست و نه معنا در گرو تخاطب است نه در فعل عبادی انسان فارغ از تخاطب حضور مییابد نه حوزه خصوصی میتواند خالی از بعد اجتماعی و پدیدههای معنامند و معناگر اجتماعی باشد نه اینکه همواره معنای نماد بریده از وضع و ظرفیت فرهنگی، اجتماعی و بستر تاریخی و حتی وضع تکوینی نماد است. بهعلاوه در خود دین اغراض و معانی کنشهای دیندار متعدد و متفاوت است و حتی گاه دچار چرخش و گردش هم میشود.
🔚
[Forwarded from رضا سامان]
بسم الله الرحمن الرحیم
⭕️خطاهای محاسباتی در مدیریت فضای مجازی و سکوها
✍️رضا سامان
1- گاه مدیریت سکوها را صرفا در سیاستگذاری و مدیریت از بیرون می جوییم، اما سکوها بیشتر از درون خود و نحوه وجود و شیوه ساختشان تبعیت می کنند. پس در ساخت و ارکان وجودی آن باید بیشتر نگریست.
2- گاه سامان یافتن سکوها را صرفا در مقررهگذاری میجوییم اما سامان سکوها بیشتر در تربیت سکوداران یافت می شود. تربیت یعنی رفتار پدرانه، پشیبانی فکری-معنوی، ارتباط مستمر و دنبال گیری.
3- گاه مصلحان وضع موجود را در پشت میزها می جوییم؛ اما مصلحان بیشتر وسط میدان یافت می شوند. و چه بهتر آنکه مسئول هم مرد میدان باشد.
4- گاه قدرت را صرفا دست حاکمیتها می دانیم؛ اما قدرت بیشتر نزد مردم است و سکو چیزی است که بیشتر به قدرت مردم تکیه دارد تا حاکمیتها؛ بنابرین أ- باید از سکوها برای حاکمیت مردمی و انقلابی سود جست. ب- نباید سکوها را با وابستگی کامل به حاکمیت تضعیف کرد و ج- نباید قدرت سکوها را نادیده گرفت.
5- گاه حرکت میکنیم بعد فکر میکنیم چگونه حرکت کنیم. شاید ایجاد سکوهای مطلوب را در اصلاح سکوهای معیوب بجوییم، اما سکوها بعد از ساخته شدن، تمایل زیادی جهت اصلاح ندارند. گو اینکه آرد را تبدیل به رشته کنیم و بعد متوجه شویم که نان نیاز داریم و سختی تفکر در شیوه تبدیل رشته به نان را به جان بخریم. به عبارتی قبل از تبدیل فکر نرم به ساختار سخت، باید فکر را ساخت؛ چون ساختار بعد از پیدایش نسبت به فکر انعطاف چندانی ندارد.
6- گاه ایجاد سکوی طراز انقلاب اسلامی را در راحتی و راه ترجمه و رونوشت از سکوهای خارجی می-جوییم اما سکوی طراز در تالیف، تفکر، نوآوری و استنطاق تراث نسبت به مسائل طراحی و مدیریت سکوها به دست می آید.
7- گاه تعیین مقیاس ملی یا جهانی بودن سکو را منوط به تصمیم خود می دانیم؛ اما مقیاس سکو را وزن و قدر و قوت ایدهی سکو و اقامه حکیمانه ایده تعیین می کند؛ در این صورت سکوی شهری هم میتواند جهانی شود، چه برسد به سکوی ملی(قوت ایده امام خمینی(ره) است که حزب او و سپس ملت او و سپس منطقه و جهان را متاثر می کند.)؛ بنابرین غایت سکوی بینالمللی نباید بهانهی بهانه تراشی علیه سکوی ملی و عجله در این امر گردد.
8- گاه مسیر تولد و رشد فرهنگ در فضای مجازی را از آخر به اول میجوییم و با سرکوب فضاهای اولیه مومنانه، از همان اول فضای عمومی را مطالبه میکنیم. گو آنکه نبی مکرم (صل الله علیه و آله) در اول کار، باید مکه و شرق و غرب عالم را فتح میکردند. و حال آنکه فضا و فرهنگ حاکم ابتدا در امام و سپس در حزب او و سپس از طریق فراگیری فرهنگ حزب امام در میان مردم، فراگیر میشود.
به عبارت دیگر گاه راه همهگیری فرهنگ و پیام انقلاب اسلامی را در عمومیسازی فضا می¬دانیم، و حال آنکه فضاست که قدرت عمومی¬سازی را دارد نه بالعکس. یعنی چگونگی زیست مردم را بیشتر فضا و روح حاکم میسازد تا آنکه مردم فضا را بسازند و ساخت فضا و فرهنگ حاکم، در اصل توسط امام و حزب اوست. کما اینکه در غرب هم فضای زیست سکو را امام سکو و پذیرندگان آغازین و حزب و ملاء او ساخته است سپس عموم مردم را تحت تاثیر قرار داده است. بنابراین حواله فرهنگ به فضای موجود عموم و سرکوب جمع های اولیه فرهنگ سازان امام ایمان، حواله فرهنگ به فرهنگسازان کفر است و نه به مردم و فرهنگسازان ایمان.
بنابرین نیاز است قواعد و سنن دخیل در تولد، رشد و نمو و مرگ و میر فرهنگ ها را در ایجاد شبکه و سکو لحاظ کنیم. یکی از اسباب خطا در این مسئله، مقایسه خردسالی سکوهای ملی با جوانی سکوهای آمریکایی است. شاید تیک تاک مثال نقض برای این مسئله به نظر برسد؛ اما حقیقت آن است که تیک تاک فرهنگ جدیدی متولد نکرده است و امتداد فرهنگ سکوهای آمریکایی محسوب میشود.
9- گاه در مورد حجاب و طلاق و دیگر آسیبهای اجتماعی و کمرنگ شدن ارزشها، صرفا دنبال فشار محیطهای فیزیکی همچون خانواده و مدرسه و جمعهای دوستانه هستیم، اما تاثیر محیطهای مجازی و فشار سکوهای تبرج محور و ارزش زدا در آحاد مردم کمتر از فضاهای حقیقی نیست.
10- گاه اقبال و جذب مردم را در ارائه سکوهایی با فضای زرد و سخیف میجوییم؛ اما جذب مردم در پاسخ صحیح به نیازهایشان یافت می شود. بیچاره سکودار حریص که آخرت و دنیا را یکجا میبازد.
11- گاه تخاطب عمومی را تخاطب عوامانه قلمداد میکنیم و محتواهای غیرمتقن و سطحی به مردم میدهیم؛ حال آنکه مردم تشنه متقنترین اطلاعات هستند. خصوصا مردم ایران که در تلاطم آشنایی با جهان و در فشار مبارزه با طاغوت به شدت مستعد و تشنه شنیدن، دیدن و فهمیدن اطلاعات متقن هستند.
12- گاه خوراک محتوایی مردم را نمی دهیم و پس از مصرف محتوای خارجی و معیوب و ایجاد ذائقه، مصرف رسانه ای آنها را ارزیابی می کنیم. ما سلام فرمانده نمی سازیم و از اینکه نوجوان یک لاابالی خارج نشین را دنبال کند، ناله میکنیم. ما غذای لازم را نمی دهیم و با استقبال او از غذای معیوب، میگوییم جوانان و نوجوانان ما از دست رفتهاند و نتیجه میگیریم تخاطب خود را از واقعیت مردم و جوانان به تصویر غلطِ خودساخته خود بچرخانیم یعنی گردش تخاطب از مومن انقلابی به غیرمومن معاند. و چه خوش گفت آوینی که «ای بلبل عاشق جز برای شقایقها مخوان».
13- گاه تولید محتواهای ارزشی و مفید را از اینفلوئنسر و بازیگر می طلبیم اما تولید محتوای مفید و لازم شأن علماء و متخصصین است؛ و نهایتا متعلمین آنها زمینهساز نشر محتوا و علم او میتوانند باشند. بازی نباید بازی باشد و الا بازیگری جز بازیگری و نفاق نیست و نفاق بیش از آنکه معین حق باشد، دشمن حق است.
14- گاه مشارکت حزب الله در تولید محتوا و سامان دهی فضای مجازی را در روشهای بروکراسی یا منطق بازار می جوییم؛ اما آنچه اساسی است، مشارکت مدنی اجتماعی از جنس شیدایی امت حزب الله در به خط شدن در مسیر ولایت است و منطق مالی و نظم سازمانی نیز باید به صورت حکیمانه حول آن ایجاد شود.
15- گاه ولایت را بازیگر داخل سکو می دانیم و حال آنکه سکو باید بازیگر در ذیل ولایت باشد.
16- گاه استدلالها در سیاستگذاری فضای مجازی صرفا اقتصادی است؛ و حال آنکه شان اساسی و محوری فناوری و به ویژه فناوری اطلاعات، علم و فرهنگ است. و سیاستگذار باید استدلالهای علمی و فرهنگیاش از استدلالهای اقتصادیاش کمتر نباشد. و اساسا قدرت بیشتر از اقتصاد و سیاست، حول علم و فرهنگ ایجاد میشود.
17- گاه نسبت دولت و فناوری اطلاعات را در دولت الکترونیک و ارائه خدمات الکترونیکی به مردم خلاصه می کنیم؛ و حال آنکه ظرفیت سکوها برای دولتها، بیش از ارائه خدمات الکترونیکی و افاده به مردم، جلب مشارکت مردم و استفاده از مردم است در نظارت، اجرا و تصمیم. اولی گرچه ضروری است اما اکتفاء به آن موجب تضعیف مردم و کشور است و دومی همواره موجب قوت و رشد است.
18- گاه ریشه بیاعتمادی مردم را در درون مردم میگردیم؛ اما بیاعتمادی مردم به جهت بیاعتمادی ما به مردم است.
19- گاه برای مدیریت فضای مجازی، فیلترینگ یا عدم فیلترینگ را ارزش مطلق میدانیم، و حال آنکه مدیریت در حکمت و داشتن برنامه متقن و زمانشناسی در استفاده از چنین ابزارهایی یافت میشود.
20- گاه امنیت را در افزایش کنترل میجوییم؛ اما امنیت در افزایش ضریب عقلانیت به دست میآید و ضریب عقلانیت در سایه تبیین و آزادی بیان در الگویی نظیر کرسیهای آزاداندیشی به دست میآید.
21- گاه در حوزه فضای مجازی، پژوهش می کنیم تا پژوهش کرده باشیم؛ و همزمان سکوداران در میدان عمل با صدها سؤال پیچیده از علوم دینی و انسانی و فنی مواجهند و جوابی نمییابند.
جمله پایانی اینکه مواظب باشیم در دوران انقلاب اسلامی که فناوری اطلاعات باید مثل هر فناوری دیگر، ابزار توسعه وجودی انسان و انسانیت باشد، ابزار توسعه نفس اماره و نفسانیت واقع نشود.
⚓️🚢🇮🇷 دریانوردی، تمدن و ایران
1️⃣ از 2️⃣
📣دریانوردی و حضور فعال در عرصه تجارت و تعاملات دریایی و حتی فعالیتهای نظامی دریانوردانه، در تمدن نوین غربی هم یک ضلع پررنگ است؛ آنچنان که سهمی عمیق و فراوان در تاریخ استعمار این تمدن دارد. اکنون نیز عرصه دریایی جهانی همچنان متأثر از تلاش امریکای روبهافول برای حفظ اقتدار خویش در عرصه دریاهاست و قدرتهای رقیب نیز گردنفرازی دریایی و اقیانوسی را جدی گرفتهاند. اما اینها همگی در عرصهای است که حملونقل ۹۰ درصد کل تجارت جهانی در آن رخ میدهد.
🟩ایران اسلامی چندی است آهسته و پیوسته با درک راهبردی از اهمیت تجارت دریایی و سهم برجسته آن در اقتدار اقتصادی و امنیتی کشورها، حضور خویش را در آبهای بینالمللی افزایش داده است.
حضور ایرانیان در آنسوی آبهای فراسرزمینی و بردن آثار فرهنگی و تمدنی ایران و اسلام به کشورهای شرق آسیا با مباشرت ملوانان و تجار اهل جنوب ایران ازجمله اهالی شیراز، جزیی از تاریخ قطعی پیشرفت تمدن اسلامی است که آثار آن در کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا اکنون هم قابل اشاره است. بدینترتیب درعمل شاهد بازگشت ایران به عرصه ویژهای از حضور تمدنی هستیم که هم در پیشینه تاریخ تمدن ایرانی-اسلامی دارای عقبه است و هم در دنیای مدرن و پسامدرن امری جدی و شناختهشده است.
✅سفر دوردنیای ناوگروه ۸۶ ارتش جمهوری اسلامی ایران را باید با چنین زمینهای فهم نمود.
🟦نکته ویژه و برجستهای که در گزارشهای فرمانده نیروی دریایی ارتش -که خودِ فرماندهی او، جلوهای از همگرایی امت اسلامی در ایران ماست- از سفر دوردنیای ناوگروه ۸۶ ارتش در این ایام شنیده شد، تعاملات فعال فرهنگی در این سفر بود؛
🟧این ناوگروه درواقع سفیر فرهنگی ما بود؛ سفارتی که نه در کنشهای تصنعی، بلکه در خود رفتارهای عادی سربازان و افسران وطنمان جلوهگری نموده بود؛
🔸راهنماهای شیلیایی ویژه هدایت کشتی در سواحل این کشور که ۲۴ ساعت با ناوگروه همراه میشوند، از نوع رفتار مؤدبانه و متدینانه و تؤام با احترام سربازان و افسران و مواجهه کریمانه ایشان در پذیرش شیوهنامههای جاری این کشور در مواجهه با عبور کشتیها، تعجب میکنند و بهخلاف انتظارات برساختی رسانهای بوقهای استکبار، ایرانیان را نه قومی متخاصم و با رفتاری مهاجم، که قومی اهل تعامل و رفق و لینت و از همه مهمتر سرشار از ادب مییابند. برای فهم این امر باید به خاطر آورد که دریانوردی طولانیمدت و بریدن از آشنایان و اقوام و تحمل سختیهای یک سفر چندین ماهه و گاه بیش از یکسال، نوع دریانوردان در جهان را به رفتارهای لاابالیگرایانه میکشاند که در اوقات استراحت در کشتیها و در حین بارگیری در بنادر و سواحل مختلف، خود را در قامت حضورشان در فراموشخانههایی چون میخانه و مراکز لهو و لعب و فساد آشکار میسازد. به لحاظ رویهها نیز رفتارهای خشن و بدون ظرافت و تحمل، کمترین سطح بازتاب این فشارهاست اما دریانوردی ایرانی آنچنان که در آینه چشمان شیلیاییها در سفر این ناوگروه منعکس میشود بهکلی به خلاف این فضاهاست. با اینکه گزارش فرمانده ارتش جزییات زیادی از این انعکاس را حکایت نمیکرد اما روح کلی آن تعجب نسبت به ادب و متانت و آرامش و ظرافت و دینداری تمامی نیروهای حاضر در این ناوگروه بود.
🔹در برزیل برنامهریزی دقیق ناوگروه برای پهلوگیری در بنادر این کشور دقیقاً در سالروز امضای معاهده آغاز تعاملات سیاسی و تجاری ایران-برزیل تعجبها را برمیانگیزد،و اقامه نماز جماعت در عرصه کشتی جلوهای ویژه از دینداری پیش چشم برزیلیها میآفریند.
@abbas_heidaripour
2️⃣ از 2️⃣
🔸در کیپتاون افریقای جنوبی که همین جلوه دیانت و تقید به اقامه نماز به صورت جماعت در عرشه کشتی قبل از هر کار دیگر، اقلیت شیعیان این شهر را به خود جذب میکند و ارتباط فعال بین ایرانیان مسافر و شیعیان مستقر را برقرار میکند و ایرانیان را به مسجد شیعیان میکشاند، اما این همه ماجرا نیست بلکه؛
🔹در روی دیگر سکه، مهارت ایرانیان در عبور از موجهای کوهوار(Mountain Waves) طوفانهای مهیب حین عبور ناوگروه از اقیانوس برای متخصصان افریقای جنوبی به خاطر دشواری فراوانش تا سرحد باورناپذیری جلو میرود، اما شواهد انکارناپذیر، چارهای جز سرفرودآوردن و احترام به این مهارت برایشان باقی نمیگذارد؛ - اذعان و بلکه تعجب و تحسین متخصصان افریقای جنوبی و حتی برزیلیها نسبت به برنامهریزی دقیق و مهارت فوقالعاده ایرانیان برای دریانوردی در شرائط و مسیرهای دشوار، بیش از اینکه یک امر فنی باشد، یک پدیده فرهنگی است؛ درک این معنا که ایرانیان در دریانوردی نوین بسیار ماهر و دقیقاند و مطاوعه احساسمند نسبت بدان یک معنای فرهنگی است و نتایجی جدی در حوزه ارتباط بینافرهنگی و نفوذ فرهنگی دارد.
🔸اینکه فلان کشور منطقه خواهان پهلوگیری ناوگروه در مسیر بازگشت یا بهمان کشور منطقه خواهان حضور در مراسم استقبال بازگشت یا کشور ثالث بهوضوح و درصمیمت تمام خطاب به فرماندهان نیروی دریایی ما بدون ایفای نقش برجسته یا فراوان در این مأموریت بهصرف قدری همدلی خود را شریک در این مأموریت میداند؛
همگی و همگی نشان از نفوذیافتن بُعد فرهنگی رویکردهای تمدنی ایران در عرصه دریانوردی نوین دارد؛ و اینجا همانجایی است که مزیت نسبی ایران در کنشهای تمدنیاش در آن نهفته است؛ روح فرهنگ ایرانی کنش تمدنی ایرانی را متمایز و در جهان مادی و دنیازده به اصطلاح متمدن، درخششی آشکار خواهد بخشید.
این مزیت نسبی را مغتنم بدانیم و شاکرش باشیم.
@abbas_heidaripour
🔰یک تقریظ؛ یک تنبیه
در تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب خواندنی خاتون و قوماندان که روایت زندگی مشترک فرمانده شهید فاطمیون است، میخوانیم:
📌«حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکردهام. برخی از آنها جداً تاثرانگیز است»،
❓پرسشی که در ذهن شکل میگیرد این است که رهبر انقلاب به کدام حوادث جداً تأثرانگیز اشاره نمودهاند؟ قطعاً رد این حوادث را باید در همان منبع مطمئن جستوجو کرد، به نظرم برجستهترین این حوادث این است: «سال ۷۱ تا ۷۶ در افغانستان جنگ بود...این سالها، سختترین سالهای عمر ما مهاجرین بود. دولت ایران تصمیم به بازگرداندن مهاجرین گرفته بود. اصطلاحِ افغانیبگیر مال همین سالهاست. سالهایی که افغانها را به وطن جنگزده و پر از بلا و مصیبت میفرستادند.
کامیونهایی میآمدند و همۀ دار و ندار خانواده را با هر که در خانه بود بار میکردند و مستقیم به مرز میبردند. کاری نداشتند که پدر این خانواده سر کار است یا مادر این خانواده رفته نانوایی یا بچهشان مدرسه است. هر کس بود و نبود را میفرستادند مرز. بارها پیش میآمد که بچه از مدرسه برمیگشت و میدید خانهشان خالی است و کسی نیست؛ یا مردی از کارگری برمیگشت و با خانۀ خالی و بههمریخته مواجه میشد و همان دم سکته میکرد؛ یا مادری خسته و خاکی از سرِ زمینهای سبزی میرسید و میدید اثری از زندگی و بچگکهایش نیست!
شرایط برای افرادی که مدارک داشتند کمی بهتر بود؛ اما همانها هم در تشویش، شب را صبح میکردند. مردها از ترس اینکه دستگیر نشوند سر کار نمیرفتند....ولی بعضی مدارک نداشتند؛ حالا یا بیتفاوت بودند یا پول نداشتند که برای تمدید بدهند.
آن سالها طوری بود که مردها جرأت نداشتند بیرون باشند. زنها میرفتند بیرون و نانی میخریدند و برمیگشتند که مبادا به تور افغانیبگیرها بیفتند. هرآن، امکان داشت گزارش بدهند و بیایند درِ خانه و بدون بُروبَرگرد اثاث رنگورورفتهات را بار ماشین کنند و بفرستند مرز.»
این توصیفات واقعاً جانسوز و تأثرانگیز و منزجرکننده است و بدترینش جایی است که میخوانیم:«بارها پیش میآمد که بچه از مدرسه برمیگشت و میدید خانهشان خالی است و کسی نیست؛ یا مردی از کارگری برمیگشت و با خانۀ خالی و بههمریخته مواجه میشد و همان دم سکته میکرد؛ یا مادری خسته و خاکی از سرِ زمینهای سبزی میرسید و میدید اثری از زندگی و بچگکهایش نیست!»
😔حال باید پرسید این کنشهای نفرتانگیز که ناشی از سیاستهای نفرتانگیزتر است(سیاستهایی که یا خودشان مشکل داشتهاند یا ندیدن پیوستهای فرهنگی ضروریشان چنین چهره کریهی از آنها ساخته است) از چه آبشخور و فهمی منشعب شده است؟ چه کسانی سیاستگذار و دستاندرکار پدیدآمدن این صحنهها و حوادث بودهاند؟ اکنون آیا شهامت لازم را برای واکاوی آن زمان و تصمیمات مرتبط با این حوادث داریم؟
__
۱) این سیاستهای غلط سیاستهایی بود که نه عمق راهبردی میفهمید نه پیوستگی تمدنی نه حوزه مشترک فرهنگی؛ فهمهایی که در سالهای بعد به تدریج به حوزه تعاملات و سیاستهای کشور وارد شد و عملاً تصویر دیگری از تعاملات میان ایرانیان و مهاجران سایر کشورها خلق کرد.
۲) بگذریم از اینکه فاصله دهشتناک این حوادث تأثرانگیز با معیارهای اخلاق سیاسی بلکه اخلاق انسانی نیز هشدار و تلنگری جدی است که بپرسیم مگر میشود از ایرانیان مسلمان چنین اموری سر بزند؟
۳) این حوادث را باید با اخلاق و کنشهای حاج قاسم عزیز مقایسه کرد و متوجه شد که چگونه اشراب روح معنویت و عرفان، میتواند حتی در تیزترین نقاط درگیری و مبارزه، ظریفترین و انسانیترین کنشهای اخلاقی و بلکه معنوی را رقم بزند.
۴) اگر کسانی خواهان سنجش پیشرفت یا پسرفت اخلاقی و انسانی جمهوری اسلامی هستند باید حوادث آن سالها را با آنچه مدافعان حرم در ایران و فراتر از ایران خلق کردند، مقایسه کند.
۵) اگر ایرانیانی از برخی رفتارها و ساختارهای ناپخته و ناصواب ضربه دیدهاند و به همین خاطر با همه چیز این نظام و ساختارش مشکل حس میکنند، جا دارد سؤالی را از خود بپرسند، تفاوت ایشان با مهاجران افغانی در چیست؛ مهاجرانی که حوادثی اینچنین تأثیرانگیز را از سر گذراندهاند، اما قهرمانانی چون «ابوحامد» را در تعامل با ایرانیان به جهان بشریت عرضه کردهاند؟ ابوحامد و همسرش با چه نگاهی میتوانند بین اصل و فرع این نظام، بین این حوادث تأثرانگیز و سوگیری کلی این نظام تفکیک کنند و ایثارگر و جانفشان دست در دست آن و دل در گرو آن، به پیش روند؟
۶) یک پرسش پایانی: آیا سیاستهای کنونی تعامل با مهاجران(افغان یا غیرافغان) با همه بلوغی که یافته است، به سرحد مطلوبیت رسیده است یا همچنان دچار برخی افتوخیزهای ناصواب در این زمینه هستیم؟
@abbas_heidaripour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️
📽روایتی ناب و زیبا از مهمانهایی که بر حضرت #امام_صادق علیهالسلام وارد شدند و پذیرایی خاص #حضرت_صادق علیهالسلام
#سخنرانی