eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
50.9هزار دنبال‌کننده
857 عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانشگاه: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران مدیر: عباس موزون ادمین کانال: @My_Eita_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 به کارت برس! مهلتت رو به پایان است و کالبدت رو به پایان و مهلت سوزان فراوان... به کارت برس! عباس موزون آذر ۱۴۰۲ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل دوم) 🔸۵ دی ماه ۱۳۷۶ به اتفاق بستگان تصمیم گرفتم به منزل عموی‌مان در جهرم برویم، نیم ساعتی مانده بود به مقصد برسیم دور گردنه را دور بزنیم آقای راننده خوابشان بُرد، با صدای جیغ من از خواب پرید ولی نتوانست ماشین را کنترل کند با شتابی که در حرکت بود از شانه خاکی جاده خارج شدیم و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/1T9zM 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل دوم) 🔸وقتی روحم جدا شد، من همانی بودم که بالا بود و نظاره‌گر، اویی که پایین بود تقریباً برایم سوم شخص مفرد شد، برایش ناراحت بودم و دلسوزی می‌کردم و وقتی خواستند به او آب قند بدهند می‌گفتم بهش ندید... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/UAel1 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل دوم) 🔸در این فاصله دورتر می‌شدم، بی وزنی مطلق و سکوت مطلقی که آرامش بخش بود بودن در آن محیط راحت بود، سخت نبود، تعجب آور نبود تنها نگرانی من برای اویی بود که پایین افتاده بود و این اتفاقات برایش می‌افتاد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/MqHGC 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل دوم) 🔸بخاطر اطرافیان بستگان درجه یک می‌خواستم برگردم، فکر می‌کردم اگر من نباشم زندگی آنها دچار اشکال می‌شود نهایت تلاشم را می‌کردم که آنها را راضی کنم که فرصتی دیگر بدهند که برگردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/FZji4 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل دوم) 🔸من به مقطعی رسیدم که دیگر آن تاریکی تمام شد و وارد حیطه نور و‌ روشنایی شدم و دیدم مرزی بین آن پایین (زمین) تاریکی و این حیطه نورانی وجود داشت، آنجا مثل نور صبح روشن و نورانی بود اما رنگ نور صبح نبود، سفید مطلق ولی چشم را نمی‌زد. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/eB06Z 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل دوم) 🔸معنای زندگی چه برای تجربه‌گران دیگر که در برنامه شما صحبت کردن چه خود من شکل دیگری می‌شود، کمرنگ‌ نمی‌شود، مادیات رنگش را می‌بازد، نه مطلق اما برای آن مادیات دست و پا زدنی در کار نیست... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gVmHf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از قلب ایران دلم پیام این است: شب چله بر ایرانیان جهان مبارک🌺🌺🌺 🔸 عباس موزون ۳۰ آذر ۱۴۰۰ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل دوم) 🔸در سال ۹۴ توفیق داشتم در معیت دوستان سوریه به عنوان مدافع حرم حضور پیدا کنم، بر هر گروهی مأموریتی محوّل شده بود و هرکس در پی مأموریت خود بود، منم رفتم دنبال ماموریت خودم. یک تلّی که نسبت به عوارض دیگر بلندتر بود، محل استقرار من آنجا بود که به سمت تپه حرکت کردم ۲۰۰یا ۲۵۰ متر مانده بود برسم یک انفجاری بالای تپه احساس کردم گرد و خاکی بلند شد پیش خودم گفتم خدا رحم کند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/wHz2U 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل دوم) 🔸به فاصله‌ی یک چشم بر هم زدن خودم را جایی دیگر دیدم، از فاصله ۲۰۰ متری زمین خودم را نگاه می‌کردم، زاویه ۹۰ درجه نسبت به زاویه‌ای که قبلاً ایستاده بودم. 🔸احساس سبکی و شادی عجیبی داشتم، یک لحظه به خودم آمدم که من الان اینجا چه کار می‌کنم؟ 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/eiYy5 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل دوم) 🔸آنچه جالب بود اولین چیزی که متوجه شدم و خیلی توجهم را جلب کرد، تغییر رنگ ایجاد شده در محیط بود، منشأ این تغییر رنگ یک نور بود، آن نور در کل محیط بود. آن رنگ موجب شده بود به تفکیک رنگ را ببینم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/tBy2a 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل دوم) 🔸زاویه دید من به‌صورتی بود که شما یک گوی را تصور کنید، کل این گوی را دوربین نصب کنید، بعد از طریق این دوربین، مرکز گوی را بتوانید ببینید و هر لحظه اراده کنید از هر زاویه این دوربین، بتوانید استفاده کنید... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/BMmnZ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل دوم) 🔸از یک سنی تغییراتی در زندگی من بوجود آمد، با تعدادی از فامیل که کاروانی تشکیل دادند برای تشرّف به حرم امام حسین (علیه السلام) به اصرار مادرم من هم راهی شدم... 🔸در حرم امام حسین (علیه السلام) گوشه‌ای از حرم نشسته بودم یک لحظه خوابم برد... نمی‌دانم رویای صادقه یا خواب بود؟ خانمی که چادر مشکی و روبنده داشت به من گفت: چقدر حجاب به تو‌ میاد نگهش دار... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fBCdn 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل دوم) 🔸پیش خودم گفتم اگر من سمت راست را انتخاب کنم دوباره همان راهروهای بیمارستان و شاید شوک، شاید عملی بدون بی‌حسی و بیهوشی، دوباره همان سختی‌ها و نهایت سردخانه. 🔸اگر پنجره را انتخاب کنم آن نور مهربان که مرا دوست دارد و در آغوش می‌گیرد، بدون اذیت شدن این دنیا را ترک خواهم کرد، اما می‌ترسیدم بدنم را رها کنم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/JeAtE 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل دوم) 🔸خاطرم هست بخشی از پاهایم را دیدم، اتاق خیلی تاریک بود، اتاقی که تا قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود، کامل روشن بود و راهرو هم روشن بود و من حالت گیجی داشتم که چرا نزدیک سقف هستم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/m5Ogt 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل دوم) 🔸مقداری که گذشت جوانی را دیدم سرتا پا مشکی پوش، صورتی کِدِر، ابروهای درهم، غضبناک نگاهم می‌کرد. در ابتدا با من حرف نمی‌زد، یک حسی می‌گفت این تجسم اعمال توست و حالا از تو طلبکار شده... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/x7jHB 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل دوم) 🔸پیش خودم گفتم اگر من سمت راست را انتخاب کنم دوباره همان راهروهای بیمارستان و شاید شوک، شاید عملی بدون بی‌حسی و بیهوشی، دوباره همان سختی‌ها و نهایت سردخانه. 🔸اگر پنجره را انتخاب کنم آن نور مهربان که مرا دوست دارد و در آغوش می‌گیرد، بدون اذیت شدن این دنیا را ترک خواهم کرد، اما می‌ترسیدم بدنم را رها کنم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/JeAtE 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل دوم) 🔸آن شخص سمت راست من ایستاده بود کنار پای من، پوست صاف و جوانی داشت و دوست داشتنی بودند. آنجا به من الهام شد که ایشان از ائمه (علیهم السلام) هستند. ایشان اصلاً به من نگاه نمی‌کرد، بسیار زیبا بودند، ردای شیری به تن داشت و خیلی جدی بود و آمده بودند برای کمک به من اتاق پر از عشق و نور بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/A5fqr 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل دوم) 🔸سال ۷۶ دانشگاه سبزوار پذیرفته شدم امتحانات پایان ترم بود و چون بین امتحانات فاصله بود به مشهد آمده بودم. وقتی به سبزوار برگشتم از هم اتاقی‌ها کسی نبود چون آنها امتحان نداشتند من شروع به درس خواندن می‌کنم تا برای امتحان فردا صبح آماده باشم، نقص فنی بخاری موجب نشتی شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/YE2s1 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل دوم) 🔸بعد از خوب شدنم از حرم می‌رفتم به خانه چون نسبت به امام رضا (علیه السلام) احساس دین داشتم، بیشتر وقتم را در حرم می‌گذراندم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/M3V4s 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links