eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
50هزار دنبال‌کننده
856 عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانشگاه: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران مدیر: عباس موزون ادمین کانال: @My_Eita_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل دوم) 🔸جایی دیگر که آن هیبت نورانی مرا بُرد؛ در بلوار امام سجاد (علیه السلام) قبل از تصادف پشت چراغ قرمز کودکی را خندانم که پدر و مادر آن کودک هم از حرکات من خنده‌شان گرفت و رفتند، آن دنیا نشانم دادند و بازش کردند که... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/17OGm 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃     🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل دوم) 🔸۸ یا ۹ ساله بودم که به اتفاق دوستم از بقالی یک پیرمردی که از ناحیه گردن معلول بود، پفک برمی‌داشتیم (دزدی) نشان دادند که هر دانه پفک که از گلویم پایین می‌رفت، تمام نظم و زیبایی آن ناحیه را بهم می‌زد... 🔸یکی از روح‌های خوشحال که آنجا بود، پسر همان پیرمرد بقال بود که در ایستگاه صلواتی که من از کنارش در روز شهادت امام صادق (علیه السلام) گذر کردم، خادم بود و بسیار دست خیر داشت در حالی که هر کسی آنجا بود، در حال عذاب کشیدن و پشیمانی از کارهای خود بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/t4VNB 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸بیست سالی هست که زندگی متاهلی رو شروع کردم، در این مدت از جهت‌های مختلف با همسرم بدرفتاری و بداخلاقی‌هایی داشتم که الان می‌گم اشتباه محض است. 🔸وقتی ایشان را می‌رنجاندم، می‌گفتند: من که زورم به تو‌ نمی‌رسد، می‌سپارمت به خدا (هزاران بار این جمله را شنیدم) فکر می‌کردم مردانگی این است که حرف حرف مرد است، ولی در زندگی باید حرف دو نفر باشد و با هم تصمیم بگیرند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/0SX7L 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸در محل کار روی داربست کار می‌کردیم که من از پشت داربست افتادم... ساعت ۱۰ صبح من را به اتاق عمل بردند و ساعت ۴:۳۰ بیرون آمدم، فقط درد شدید داشتم، به قدری درد داشتم که فقط آه و ناله می‌کردم، ولی فقط خوشحال بودم که از آنچه دیده بودم خلاص شده بودم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zRtmj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸وقتی مرا بیهوش کردند، در آن اتاقی که بودم، هیچ وسیله‌ای ندیدم، از اینجا شروع شد که خودم را فقط از بالا می‌دیدم... پزشکانی که مرا عمل می‌کردند، به صورت سلسله اعصابشان و رگ‌ها می‌دیدم، حتی آن قسمتی که در حال پلاتین‌گذاری بودند می‌دیدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hybUI 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸استوانه خیلی بزرگ نبود، فقط ما دو نفر در آن جا می‌شدیم، داخل تونل سفید و روشن بود، بیرون از تونل ظلمات بود... 🔸بعد از مدتی آن تونل و سیاهی اطراف بطور کامل تمام شد، به محیط دیگری آمدم... آن محیط سفید، روشن و نورانی بود، سفیدی که چشم را نمی‌زد. خورشید در برابر سفیدی آنجا اصلا نور ندارد... ذره ذره‌اش عشق خدا بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zPlTw 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸تازه فهمیدم کجا هستم، یک میز را به صورت ال در نظر بگیرید، ۴ نفر نشسته در یک قسمت باشند و یک نفر تنها در قسمت پایین ال نشسته باشد 🔸آن ۴ نفر را ندیدم، حضورشان را احساس کردم، ولی نفر پنجم را دیدم که دارد به سمت من می‌آید... خیلی ترسناک بود، سیمای گرگ داشت، آن گرگ، عمل من بود، آن موجود از کارهای من ساخته شده بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/UG8RP 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸۵ سال به آسمان نگاه نکردم مبادا دوباره آن گرگ را ببینم، چون بالا بود، اصلا نمی‌توانید تجسم کنید، امیدوارم هیچ کس نبیند... فقط تنها چیزی که برایم مهم است، این است که خدا به من فرصت داد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/BLMjg 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل دوم) 🔸خواستم از خودم دفاع کنم، آنجا دفاع کردنی نیست، اینجا باید از خودت دفاع کنی، دفاع کردن در این کره خاکی است... امیدوارم کسی دفاع کردن را به آن دنیا نسپارد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/6UbAs 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل سوم؛ به مناسبت وفات حضرت ام البنین «علیها السلام») 🔸شفاعت افسر پلیسی که در عملیاتی ۱۰ گلوله خورده بود و در کما بود توسط حضرت ام البنین «سلام الله علیها» سالروز وفات حضرت ام البنین «سلام الله علیها» 🕯️🥀 تسلیت باد.🕯️🥀 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تو‌ یک ماهی عادی نیستی که برای زنده مانی بر این خاک آمده باشی خاکی که صیادانش همه عمر در پی صید تواند پرهیز از صیادان خاک! و رو سوی خانه پیوسته راهی باش و برو! بر خاک نمان و برو! جان پاک بمان و برو! کوفته باش و برو! مانده باش و نمان! رانده باش و بران! سینه خیز، خاک آلود، افتان و خیزان باش و برو! این خاک تفتیده را پاک بمان و پاک بگذر! و بهترین جوشن تو در این برهوت پرهیز است. پرهیز کن تا نسوزاندت آفتاب تا نپوشاندت دستان خاک پرهیزکار بمان و تا خانه برو! که تو از دریایی و دریا می‌روی که تو از بالایی و بالا می‌روی بگذار حسرت صیدت بماند بر دل صیادان خاک! عباس موزون دی ماه ۱۴۰۲ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل دوم) 🔸سال ۱۳۶۸ به دلیل فعال بودن در جبهه که به عنوان فیلمبردار جنگی شناخته می‌شدم، من را برای دفتر بیروت انتخاب کردند. درگیری بین نیروهای خودی و غیرخودی رخ داد و من گزارش گرفته بودم که پخش شده بود و سبب شناسایی‌ام شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/18iUB 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل دوم) 🔸از بیهوش شدن من اینقدر زمان گذشته بود که وقتی به هوش آمدم، من را که گرفته بودند و پایین انداخته بودند، سرم روی زمین بود و پایم هنوز در ماشین بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cCLu7 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل دوم) 🔸فقط بهترین کار این بود که تصمیم گرفتم داد و فریاد بزنم تا شاید کاری برایم بکنند. 🔸به فرمان شخصی، شروع کردند به رگبار زدن (چشمانم بسته بود) نمی‌دیدم حدس می‌زدم که منم تیر خورده باشم ولی متوجه نباشم... چشمانم را باز کردند و دوباره مرا به همان سیاهچال بردند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/1b4XH 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل دوم) 🔸دو نفری که مرا بردند یکی مچ پای مرا گرفت و از روی تخت پایین کشید، احساس کردم زیر پایم خالی شد و سرم به زمین خورد، یک آن احساس کردم روحم بالا آمد، آن بالا لبخندی زدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/opFLa 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل دوم) 🔸از یک جایی حس کردم که باید بروم‌، بالا کشیده شدم، طوری که محله برایم شد مثل کُره، به محض اینکه اتفاق افتاد، انگار وارد اتاق شدم (اتاق بازگویی، اتاق بازجویی) جلوی من یک‌ پرده باز شد از ۴ سالگی را نشانم دادند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/tWlYQ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل دوم) 🔸من احساس می‌کردم که دو طرف ترازو برابر شده گفتم خدایا من نه آدم بدی بودم نه آدم خوبی. پرونده بسته شد و مثل پوشه شد که به من دادند گفتند: برو داخل این نور (گفتنی که ادراک بود نه شنیدن) من وارد نور سفید شدم پایم را که گذاشتم داخل آن نور، برگشتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/3lgoU 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و سوم فصل دوم) 🔸سال ۸۶ سمت نیشابور کار داشتم، ماشین روشن نمی‌شد، مکانیک آوردم، رو به آسمان با زبان خودم به خدا گفتم: من از تو لجبازترم این ماشین را روشن می‌کنم، ضربه‌ای با پا به ماشین زدم استارت زدم ماشین روشن شد... 🔸در راه برگشت فردی را دیدم ایستاده، گفتم من که تنها میرم این بنده خدا رو هم برسانم کمی بالاتر یک نفر دیگر هم سوار کردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cpSZM 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و سوم فصل دوم) 🔸بلند شدم، خودم را دیدم، پیرمرد را که جلو پیش من نشسته بود را هم دیدم، پیرمرد هم با من بلند شد، اما نفر قبلی هنوز خواب بود نگاه کردم دیدم ماشینم خراب شده ولی اصلاً برایم مهم نبود. 🔸من و پیرمرد همدیگه را نگاه می‌کردیم، اصلا به فکر نفر سوم هم نبودیم که ایشان را هم بلند کنیم ببریم، هر چی هم می‌رفتیم نمی‌رسیدیم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/8qphX 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links