فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸به پرندگان خیلی علاقه داشتم، دوست داشتم همیشه کنار خودم باشند، ازشون نگهداری کنم، دون و آب بهشون بدم،
پرندگان رو میزدم که کنارم بمونند، ولی هیچ کدوم زنده نمیماند، یکی پرش کنده میشد، یکی پایش میشکست، یکی سرش، همه از بین میرفتند و میمُردند.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8DOQM
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸یک روز دستهای فنچ روی یک درخت خیلی بزرگ نشست، منم برای اولین بار رفتم سراغ شون، شاید حدود یک ساعت بدنبال یکی شون بودم که بزنمش؛ انگار با هم گفتگو میکردند و به هم میگفتند: این میخواد ما رو اذیت کنه و میرفتند روی درخت دیگری مینشستند.
🔸بالاخره یکیشون رو زدم، سرش یک طرف و بدنش یک طرف افتاد، از این ماجرا خیلی ناراحت شدم و گریه میکردم که چرا این کار رو کردم، ای کاش نمیزدم. تا ساعت ۹ شب به خانه نرفتم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZKaBl
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸یک کبوتر بود نمیدانم چه اتفاقی براش افتاده بود سینهاش شکافته شده بود؛ شکمش پاره شده بود و خون زیادی ازش رفته بود
برادرم پیدایش کرد و آورد پیش من و گفت: ببین این پرنده رو میتونی خوبش کنی؟!
🔸بالاخره مداوایش کردم، هر روز زخمش رو تمیز میکردم تا اینکه خوب شد یک مدت در خانهمان ماند
یک روز رفت در آسمان و دیگه برنگشت، همین کبوتر یک جا به داد من رسید که جلوی همه حیواناتی که زده بودم و مُرده بودند، ایستاد و مرا نجات داد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Ia8C7
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸سال ۸۶ در شرکتی کار میکردم، آنجا ۶_۵ نفر همکار بودیم که با هم دوست شده بودیم، یک روز دوستان برای تحویل شیفت دیر آمدند تماس گرفتیم گفتند: تصادف کردهاند
دوستم عباس یک هفته در کما بود و خونریزی مغزی شد و آخر هم فوت کرد که خیلی ناراحت شدم و بهم ریختم.
🔸قرار بود ازدواج کنم، ماجرا بهم خورد، این باعث شد دست به خودکشی بزنم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6p45D
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸به دنیایی دیگر رفتم که راحت زبان حیوانات را میتوانستم بفهمم، متوجه بودم چه اتفاقی برام افتاده.
پرندگان همگی به صف ایستاده بودند و یه جورایی داشتند بازخواستم میکردند، هر کدام خانواده داشتند، پرندگان بزرگ بودند و من در مقابلشان خیلی کوچک بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/dwu8n
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸من هر کاری کرده بودم همان موقع میدیدم مثل اینکه فیلمی گرفته باشی و دوباره بگذاری ببینی، این سری دوم بود که به کما رفتم.
🔸روز ملاقات بود و پشت شیشه ملاقات کنندگان را میدیدم آن موقع بهوش بودم. مادرم گفت: دستی تکان بده و برای آنها دست که بالا بردم و تکان دادم دستگاه ایستاد از بدن خارج شدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Itary
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت پانزدهم فصل سوم)
🔸موقعی که از بدنم جدا شده بودم در آن لحظه میتونستم همه جا باشم مثلآ به خانه فکر میکردم خانه بودم دیدم داخل خانه چه خبر است، شیشهای که شکسته بودند و مرا بیرون آوردند مثل یک پر سبک بودم.
🔸دوستم عباس را که فوت کرده بود دیدم در باغی سرسبز بود گفت: باید برگردی هنوز موقع تو نشده
هیچکس ارزش این را ندارد که بخاطرش جان را فدا کنی؛ دیگر این کار را نکن...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Itary
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: پانزدهم
عنوان: پرواز
مهمان: آقای حمید جهانتیغ
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۵_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۱۵_بخش_۲
#حمید_جهانتیغ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸این اتفاق در ۲۱ مارس ۲۰۰۱ رخ داد. در حیاط خانهام سرگرم کار کردن بودم، درست یادم نیست تابستان یا آخرهای بهار بود زیرپیراهنی تنم بود برگشتم خانه یک چای بخورم، برایم چای آوردند حس بدی مثل سرماخوردگی داشتم دوباره خواستم چای دیگری بیاورند، بعد خوردن چای دوم حس کردم بدنم دارد خشک میشود در خودم جمع شدم و بعدش دراز کشیدم به همسرم گفتم به سراغ همسایه پزشکمان برود تا بیاید اینجا و آمپول سرماخوردگی برایم بزند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/o6AuM
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸به جای دکتر پرستار آمد و به من پنی سیلین زد، نصف آمپول را تزریق کرد دوباره صدا برگشت گفت: فکر نکن با این آمپول حالت خوب میشود، ما هنوز میتوانیم جانت را بگیریم و زندگیات را پایان دهیم.
🔸فهمیدم دقیقاً رو به قبلهام، آن موقع حس میکردم دقیقاً روبروی خدا هستم
به آن نقطه از آسمان رسیدم ناخواسته دستم بالا آمد (حالت قنوت)...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/5WEAQ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸من از جایم بلند شدم و صدا را میشنیدم
صدا از پشت گردنم میآمد و به من میگفت: بلند شو از بین این آدمها یکی را انتخاب کن که به تو نماز یاد بدهد؛ من برادر خانمم را آنجا دیدم همه دور هم جمع شده بودند گفتم: بایرام جان تو نماز خواندن را بلدی؟! او سرش را تکان داد و گفت: خیر بلد نیستم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/5WEAQ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸من وقتی فهمیدم آنچه زن برادرم خوانده نماز نبوده دوباره رفتم سر جایم خوابیدم و به درگاه پروردگار رفتم، کسی در این دنیا به من کمک نمیکرد گفتم برگردم آنجا تا از خداوند طلب آرامش کنم، وقتی برگشتم دیگر هیچ کدام از خانمها را آنجا ندیدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/HAg5a
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸من تا دو سال بعد تجربه نخندیدم، اصلا نمیتوانستم بخندم، همهاش در نگرانی بودم
علت آن فکرها چیزهایی بود که دیده بودم و همینطور بخاطر خیانتهایی که به من شده بود؛ آن کسانی که میخواستند مرا بکشند
همهاش دنبال قصاص بودم آنجا فهمیدم خداوند بهترین قصاص کننده است...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/FXz3x
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت شانزدهم فصل سوم)
🔸وقتی به این دنیا برگشتم تمام موسیقیهایی که بلد بودم یادم رفت.
من هر وقت میخوابم اول به چیزهایی که دیده بودم فکر میکنم بدون خواندن آیه الکرسی اصلا نمیتوانم بخوابم.
🔸من دیگر از مُردن نمیترسم چون میدانم مرگ حق است فقط یک خواسته دارم که میگویم خدایا به من فرصت بده یکی یکی کارهایم را انجام بدهم بعداً مرا پیش خودت ببر...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/2BUpo
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶
#ایلگار_جعفراُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: شانزدهم
عنوان: نیایش
مهمان: آقای ایلگار جعفر اُف
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۶_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۱۶_بخش_۲
#ایلگار_جعفر_اُف
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸شهریور سال ۹۹ هشتم بستری شدم، از پنج شهریور علائم بیماری شروع شد، آزمایشات و سی تی اسکن که دادم منفی بود و علائم معمول کرونا را نداشتم.
🔸وقتی برگشتم خانه روز به روز حالم بدتر میشد و روز تاسوعا شد که شب قبلش اصلا نتوانستم بخوابم، احساس میکردم قرار است اتفاقی بیفته که دم اذان صبح حالت نشسته خوابیده بودم که خواب دیدم (حالتی بین خواب و بیداری) بیماریم بستری شدنم و اینکه دیدم تمام کردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Oj2X0
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸خیلی گریه کردم، بیدار شدم؛ انگار آن لحظه آخر متوسل میشوی به همه جا که از آن مرگ فرار کنی! امّا اجتناب ناپذیر است و شما نمیتوانید فرار کنید.
🔸من خیلی گریه میکردم و التماس که (از بیمارستان) به پدر و همسرم زنگ بزنی به پزشکم زنگ بزنید که بیاد دیگه نمیتونم نفس بکشم بیاد نجاتم بدهد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/JdzB2
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸آن لحظه نمیدانستم از چه کسی باید کمک بگیرم و آنها به من نزدیک می شدند و من بیشتر میترسیدم،
آن لحظه شخصی را دیدم که چهره و نگاهش آشنا بود چهرهای ترسناک داشت و من از او میترسیدم (بعداً فهمیدم چون به ائمه اطهار علیهم السلام توهین میکرد آن چهره را آنجا داشت)...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/vi30x
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸آن صحنه را به من نشان دادند که ما تو را بخاطر همسرت بخشیدیم و من آنجا با تمام وجودم عذاب میکشیدم که اینها را نمیدانستم و الان بیش از هر موقع دوست دارم.
🔸انگار آن لحظه رفتند چون من به اسم امام حسین(ع) قسمشان دادم، انگار ایستادند ولی طوری مرا نگاه میکردند که گویی بارها از ترس میمُردم و زنده میشدم،
با دور شدن آنها درّه و سقوط رفت و همه جا سفید شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/E0p4O
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸در ۱۱ سال زندگی مشترک بخاطر موقعیت شغلی همسرم به لحاظ جغرافیایی همیشه از هم دور بودیم و چون از شهری (اردبیل) به شهری با مسافت زیاد از هم (تنکابن) آمده بودم این دوری اذیتم میکرد، وقتی بودند موقع خداحافظی و رفتن با ناراحتی بود خداحافظیهای ما...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/hezX0
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸دیدم تل زینبیه است و من همانجا ایستادم
ولی باز حالت سرگردانم، انگار دارم دنبال کسی میگردم و خیلی حالم بد است، استرس، نگرانی، بیقراری
انگار دنبال فرد خاصی میگردم، آنجا پُر از آدم بود که هم میشناختم هم نمیشناختم
آن لحظه سردار سلیمانی را دیدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/lGwZu
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل سوم)
🔸منزل دایی همسرم همیشه روضه ست و من در این سالها گهگاهی شرکت میکردم و در مراسمها همیشه زیارت عاشورا خوانده میشود، آنجا مادر همسرم و خواهر همسرم مرا به اسم یاد کردند که به نیابت از شفای من دعا خوانده شود که حال مادر همسرم بد میشود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qdQ5H
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۷
#رعنا_عباداللهی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links