فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸سال ۱۳۸۴ بخاطر یک مسئله جزئی مقداری قرص خوردم که خودکشی کنم تا اینکه همسرم متوجه میشود که نگذارد و آخرهای قرص خوردنم میرسد، باقی قرصها را از من گرفت، کشمکش داشتیم و دیگر چیزی یادم نمیاد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/diyhn
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸بر تمام آن محیط گوی مانند مُشرف بودم حتی بیرون از گوی هم حس میکردم، مثل یک ستاره در کل فضا یک سر سوزن تو انبار کاه، فهمیدم مُردم اصلا ترس از مرگ نداشتم راحت بودم فقط حسرت و عذاب بود که چرا خودکشی کردم واقعاً ارزشش را نداشت حسرت اینکه وقت تمام شده و کاری از دستم برنمیاد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/F1H39
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸آنجا دلتنگی سختتر بود، قابل مقایسه نیست، یادش که میافتم میترسم
به نظرم دلتنگی آنجا جزو عذاب بود حتی بیشتر از دلتنگی که بعد از مرگ مادرم داشتم آنجا برای مادرم داشتم (آن زمان هنوز زنده بود).
🔸از تونل هر چه بالاتر میرفتیم تاریکتر میشد، احساس میکردم دستانم ترک ترک مثل کویر میشد، بدنی دیده نمیشد ولی احساس میشد که آنجا یادم آمد که قرآن بخوانم آنچه یادم بود و اشهد ان لااله الا الله میگفتم و همچنین صلوات میفرستادم که با تکرار اینها آرام آرام دستانم به حالت قبل برگشت و تاریکی هم روشنتر میشد مثل لحظه گرگ و میش...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ScTgq
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸آن راهنما را بیرون تونل احساسش میکردم و به موازات هم بالا میرفتیم بیرون از تونل روشن بود متوجه بودم داخل جایی فرود آمدم شبیه کویر بود ولی رفتنی نبود، هر جا اراده میکردی آنجا بودی.
در لحظه مساحت به آن بزرگی کویری و تپه بود خاک بود نه گُلی نه درختی هیچ، تپههای زیاد اندازه چندین برابر کره زمین و مشرف بودم به همه جهات تا بیکران؛ اینجا گفتم: خدایا اینجا کجاست؟ چرا هیچ کس نیست!...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/XuAm7
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸ابتدا حس کردم موجودی از بین تپهها میاد، سه نفر آمدند دیدم هر سه نفر خودم هستم، کمی روحیه گرفتم که تنها در این کویر نیستم.
🔸یکی از همه بزرگتر بود که از او میترسیدم
باخود می گفتم کاش مرا نبیند، معلوم بود که دنبالم میگشتند خیلی هم عصبانی بود و چهره وحشتناکی داشت و متنفر بود از من، وسطی خیلی نورانی و زیبا بود و حس میکردم مهربان است.
سومی هم در حد بچه ۴ یا ۵ ساله بود او از وسطی هم زیباتر بود. هر سه خودم بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Qf0yc
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸بزرگِ خیلی عصبانی بود، خدا خدا میکردم مرا نبیند، وقتی دید دور تپه عصبانی میگشت، یک سایبان تپه بغلی دیدم رفتم زیر سایبان نگاه کردم دیدم حالت یک میز که قرآنی بزرگ روی آن بود نوشته بود، قرآن کریم.
🔸حس کردم بخاطر بددهنیهایی که داشتم، آزارهایی که با زبانم داده بودم این از من عصبانی بود. اراده کردم قرآن را بغلم گرفتم، قرآن از صورتم تا روی زانویم بود، آمد قرآن را بگیرد، محکم گرفته بودم نمیگذاشتم از من بگیرد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8Ocwk
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل سوم)
🔸به سرعت خیلی بالا از تپهها بالا پایین میرفت، حس میکردم آب از دهانش خارج میشد، هر بار میآمد میدید با قرآن مآنوس هستم بیشتر عصبانی میشد.
🔸نفر وسطی گفت: دستت را به من بده وقتی حواسش پرت شد.
با سرعت خیلی زیاد از پشت رفتم زیر تخت وارد بدنم شدم با درد شدید، چشمانم را باز کردم بعد از درد دیگر هیچ چیزی نداشتم انگار با آن همه درد همه حسهای اثر دارویی که خودکشی کرده بودم از بین رفت...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Mrv43
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: نوزدهم
عنوان: باور
مهمان: آقای فرهاد پاپی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۱۹_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۱۹_بخش_۲
#فرهاد_پاپی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸در سال ۱۳۹۳ درگیری مسلحانهای از خمین شروع شد، یکی از همکاران در خمین زخمی میشوند درگیری ادامه پیدا میکنه به سمت گلپایگان.
گلپایگان که میاد ابتدا سعیدآباد دو نفر از همکارانمان آنجا زخمی میشوند و یک شخصی آنجا مصدوم میشود
(اشرار سه نفر بودند).
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/itq6e
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸یک لحظه همه زندگیم مثل یک نوار از جلوی چشمم گذشت، از بچگی، از خانه
یادم میاد گفتم: بچههایم را چه کنم!
و گفتم: خدا بزرگ است، به فکر چیز دیگری نبودم.
🔸در اتاق عمل دیدم یکی از هم محلیها از دوستان و همکار وقتی فهمیده بود من زخمی شدم لباس و کفش را عوض نکرده بود و با لباس کار آمده بود بیمارستان و در اتاق عمل بیمارستان گلپایگان، همه چیز را متوجه میشدم هیچ از من پنهان نمیماند با اینکه چشمانم بسته بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/uPkvK
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸در بیمارستان که بستری بودم دو تا از همکاران آمده بودند پشت شیشه (آی سی یو)
کسی سمت من نمیآمد حس میکردم در یک درگیری جایی افتادم کسی نمیآید کمک کند؛
به آنها اشاره میکردم میگفتم: من همکارتان هستم بیاید سمت من، دیدم کسی نگاهم نمیکند بیخیال شدم.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/PcE01
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸رسیدیم (آی سی یو) بیمارستان اصفهان
پزشک گفت: دو، سه دقیقه بیشتر مهمان ما نیست ببریدش (آی سی یو ۲)
به خانوادهام خیلی سخت گذشت
دیگر بهوش نیامدم چون روح از بدنم جدا شده بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qsJxR
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸از یک صحرایی رد شدم، بیابانی بود پُر از آدم که فقط مَرد بودند و همه ایستاده، من کمی بالاتر از آنها بودم
انگار منتظر کسی هستند مثل صف انتظار، من از اینها رد شدم همه لباسهایشان یکدست سفید بود.
🔸وارد جزیره که شدم دیدم مهدوی آنجاست گفتم: مگر تو زخمی نشده بودی؟! اینجا چه کار میکنی! گفت: من شهید شدم، لباس نظامی تنش بود کاپشنش را بالا زد گفت: ببین یک گلوله اینجا خوردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:https://aparat.com/v/78Ooy 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 #زندگی_پس_از_زندگی #عباس_موزون #فصل_۳_قسمت_۲۰ #محمد_زینلی #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸پرایدی از اقوام خریده بودم ۲۰۰ هزار تومان مانده بود دیگر نداشتم به او بدهم بدهکار ماندم گفتم این مقدار را اصلاً نمیتوانم جور کنم گفت باشه و قبول کرد.
🔸یک آدمی جلوی مرا گرفت، گفت: تو ۲۰۰ تومن حق بچههای من را ندادی؛ گفتم: حالا چه کار کنم؟ گفت: نمیدانم
از این موقع به بعد نمیدانستم چه کار کنم قفل شده بودم در عذاب بودم، از خدا خواستم کاری کند بتوانم حق را ادا کنم.
فکر میکنم بخاطر این موضوع خدا مرا برگرداند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/4WHE5
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸وقتی حالم خیلی بد شد که دیگر قصد داشتند دستگاهها رو خاموش کنند، آن موقع یک پزشکی داشتیم برای خود نیروی انتظامی بود که گفت: رئیس بیمارستان الزهرا (سلاماللهعلیها) به من زنگ زده که همکارتان نیم ساعت تمام کرده ما الکی نگهش داشتیم بیاید ببریدش،
بعداً به من گفت: تو شهید پنجم میشدی.
موقع قطع کردن دستگاه برمیگردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fZCXA
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸این گذشت رفتم یک مراسمی حاج آقایی سخنرانی میکرد و میگفت: اگر حضرت اباالفضل (ع) حاجتی بخواهید مادرش را واسطه کنید سریعتر حاجت روا میشوید، گفت: خانم ام البنین(ع) ۴ پسر داشت که هر ۴ تا در واقعه کربلا شهید شدند و اسمهایشان را نام برد، همین که اسمها را شنیدم انگار یهویی آن تخت و آن مریضی و همه اینها جلوی نظرم آمد و حالم خیلی بد شد،
دخترم گفت: عمه بهم گفت بگو؛ ام البنین دخیلم درمانده و ذلیلم تا ندهی جوابم دست از تو برندارم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/If85Q
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیستم
عنوان: دختر بابا
مهمان: آقای محمد زینلی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۲۰_بخش_۲
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پس از روزها و شبها سفر به شهرها و روستاهای ایران دلم
یک روز را به تهران آمدم تا برخی کارهای تولید فصل پنجم را اینجا پیگیری کنم و باز به سرعت به باقی سفرها برسم.
خانواده اما غافلگیرانه_دو روز از روز پدر گذشته_ گل و شیرینی و چای فراهم کرده بودند و هدیهای تدارک دیده.
و هدیه؛
همان شورانگیز همیشگی که از کودکی سراسیمه دوستش دارم:
هدیه: ««کتاب»»
تا ستاندم، خدا را ستودم برای نعمت نورانی خانه و خانواده.
و اینگونه فردا پرشورتر از دیروز،
در جاده خواهم بود و در ادامه سفرها...
عنوان کتاب، «تاریخ سینما»ست.
و از دیروز به این میاندیشم که
دستاورد تلاش همکارانم برگی است از تاریخ تلویزیون.
و از نور آسمانها و زمین خواستم تا یاری فرماید تا:
«این تاریخ، تاریک نباشد»
و چنان پشتیبانی فرماید که:
هر آنچه مورخان آسمانیاش از دستاورد ما مینگارند:
روشنایی باشد و روشنایی باشد و راهنمایی...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#تاریخ
#تاریک
#روشن
#روشنایی
#نور
#رهنمایی
#راهنمایی
#زیبایی
#عشق
#عاشقی
#زندگی
#زندگانی
#برف
#اسکی
#مسافر
#روز_پدر
#خانواده
#کتاب
#هدیه
#تاریخ_سینما
#تاریخ_تلویزیون
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸۲۸ صفر ۱۳۸۵ (فروردین ماه) دسته عزاداری هیئت حضرت علی اصغر(ع) کرج را انجام دادیم، قرار بود با خانواده داییام ایام آخر صفر را مشهد باشیم، دو، سه روز بودیم ۱۴ فروردین قصد برگشت به شهر خودمان را کردیم.
🔸از این قسمت یادم است که صبح از خانه بیرون آمدیم، من و سه تا برادران دیگرم سوار پراید شدیم برگشتیم به سمت کرج و دیگر هیچ یادم نیست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZnWEs
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸پدرم به من گفت: برگرد (پشت سرت را نگاه کن)، برگشتم دیدم چرا روی زمین دراز کشیدم؟!!
یک لحظه مبهوت شدم چه اتفاقی افتاده! خودم را که دیدم خالی کردم (ترسیدم) شوکه شدم. گفتم من مُردم! انگار رفتم فضای تصادف، مادرم را دیدم گریه میکند توی سرش میزند، خواهرم، برادرانم، ماشین پراید چرا اینطوری شده؟...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/BhKH6
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸همین که پدر گفت: آقا امام رضا(ع) آمد سَرم رفت آن طرف دیدم یک آقایی لباس زرد پوشیده و شال سبز با یک جمعیتی داره سمت ما میاد. همین که آقا آمد ناخودآگاه دستم رفت روی سینه یک عرض ادب خاصی در وجودم آمد، از دور که آقا امام رضا(ع) را زیارت کردم یک انرژی خاصی آمد سراغ من...
🔸امام رضا(ع) نگاهی به من کرد، بسیار مهربان بود، حرف نزد ولی با نگاهش به من آرامش داد که هواتو دارم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/znH4f
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸امام رضا(ع) آنجا ایستاده بودند با نگاهشان خیلی حرفها میزدند اما هنوز لفظی جاری نشده بود، در همین حین بودیم از سمت چپم دیدم یک صدای مهیبی میآید، صداهای وحشتناک، دیدم از یک فاصله دورتر پشت سر تونل سیاه رنگ خیلی بزرگ باز شد، جمعیتی مشکی پوش که انگار با سایز بدنی خیلی بزرگ از آن تونل بیرون میآیند، صدا نزدیکتر که میشد من بهم میریختم ولی وجود امام رضا(ع) گرمابخش بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6Xkzb
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸دوباره برگشتیم همانجا که بودیم همان صحرا، دیدم پدرم همانجا ایستاده بود در آن هوای ابری دوباره امام رضا(ع) ایستاد، به پدرم گفتم: امام رضا(ع) نمیخواد منو شفاعتم کنه
برگردم؟ پدر گفت: نمی دانم،ولی میثم ماندن اینجا به نفع توست میدانی چه چیزی در انتظارت است؟...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Qvewp
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸وقتی امام حسین(ع) میاد سمتت یک حزن، اندوه، غم میاد سراغت،
وقتی امام حسین(ع) اومد سمت من، من خبر دار شده بودم، هر چه امام حسین(ع) میآمد سمتم، انگار نباید میدیدمش، همینجور سرم افتاد پایین.
🔸امام رضا(ع) دستش را به سوی آسمان برد گفت: خدایا، خدایای امام رضا(ع) انگار اکو شد
صدا را هنوز یادم است
امام رضا(ع) گفتند: اینها زوار من بودند جواب مادرش را چی بدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8xqWj
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸رفتیم در تونل دستم در دستان پدرم بود گفت: در این تونل میروی سعی کن چشمانت را باز نکنی و چیزی نشنوی، قبل از اینکه برویم باز یک نگاه به امام رضا(ع) کردم گفتم یکبار دیگر ببینمش چون دیگه نبینمش، چشمانم باز شد دیدم سفیدی رنگی است به انتهای تونل رسیدم احساس کردم پدرم مرا پرتاب کرد
انگار برگشتم به جسمم...
🔸 روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
جایی برای بوسه مادر ندارد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6Cdst
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links