eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
51هزار دنبال‌کننده
899 عکس
1.9هزار ویدیو
3 فایل
✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانشگاه: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران مدیر: عباس موزون ادمین کانال: @My_Eita_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل: پنجم قسمت: بیست و سوم عنوان: جان مادر (تکرار) مهمان: آقای حمید جعفری تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/bgz934t ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3495 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc5437ff 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhan.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=614324 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و چهارم فصل پنجم) 🔸در شهرستان زرین رود سرباز دادگاه بودم، روز تاسوعا برای خرید به شهر رفتم. صدای موسیقی را بالا بردم که صدای عزاداری را نشنوم؛ بعد از ازدواجم تنش های زیادی داشتیم کلا ناامید شده بودم آرزوی مرگ کردم، درد شدید قفسه سینه پیدا کردم و احساس بی وزنی به من دست داد به هر جایی فکر میکردم آنجا بودم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/laxq897 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و چهارم فصل پنجم) 🔸وارد محیطی شدم که احساس کردم آنجا تنها نیستم و راهنما همراه من بود هر سوالی داشتم از او می‌پرسیدم. صحنه ای به من نشان دادند که با همسرم دعوا کرده بودم و داشت گریه میکرد، آنجا عذاب وجدان خیلی شدیدی داشتم وقتی آن صحنه را دیدم، خیلی سرخورده شدم و حالت شرمندگی شدیدی داشتم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/uoqx37o 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و چهارم فصل پنجم) 🔸حرکت کردیم ولی تعداد ما زیاد میشد، به شکل نور بودیم من به‌عنوان یک شخص کم نوری حضور داشتم. به سمت نوری عظیم و زیبا حرکت میکردیم؛ در راه گل‌هایی بسیار زیبا می‌دیدیم که موسیقی پخش می‌کردند و تغییر رنگ میدادند و چیزی که دوست داشتم مطابق میل من موسیقی پخش میشد. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cnztct8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و چهارم فصل پنجم) 🔸من یک هیبت نورانی دیدم از راهنما پرسیدم جوابی نداد! به آن سمت کشیده شدم؛ آن شخص به من گفت: شما گفتید ما دروغ هستیم ولی ما به شما کمک کردیم‌! بیشتر از چیزی که فکر میکنید به یاد شما هستیم؛ حتی آنهایی که ما را انکار می‌کنند. وقتی این حرف را زدند من شرمنده شدم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/jhg79ou 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: بیست و چهارم عنوان: پرنده طلایی مهمان: آقای رضا معظمی گودرزی تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/vdzie04 ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3496 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc58998f 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=614606 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
💠 گفت‌وشنود (لایو): «نورون آینه‌ای: وجود شما آینه است» 🗓 برگزار شده در تاریخ: ۶ آبان ۱۴۰۳ 🎬 از این‌جـــــــا در آپارات ببینیــــد👇 https://aparat.com/v/fgqc7rd 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و پنجم فصل پنجم) 🔸از روبرو یک پژو پارس می آمد و همکارم بنده خدا چون چراغ نداشت نتوانست ترمز بگیرد. پیچید رفت توی تریلی تراکتور. من از جسمم بیرون آمدم کنار عبدالله ایستادم و گفتم ما اینجا چکار میکنیم؟! یک تونلی باز شد پر از نور بود نورهای سبز و زرد ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cot06bw 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و پنجم فصل پنجم) 🔸ما دست یکدیگر را گرفتیم و به داخل تونل رفتیم. عبدالله گفت: هادی اتفاق بدی برای ما افتاده تو خوب میشوی و برمی‌گردی فقط به همه بگو که مراقب فرزندان من باشند. به محل حادثه رفتم و دیدم داشتند مرا آماده می‌کردند که به بیمارستان ببرند. صدایی با من صحبت میکرد و می‌گفت: تو باید بیایی اینجا چیزهایی را یاد بگیری و بعد برگردی... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/qod159u 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و پنجم فصل پنجم) 🔸من در زندگی ام همه چیز داشتم، همه ی امکانات لازم را داشتم اما همیشه ناراضی بودم. زندگی را برای خودم تلخ کرده بودم و شاکی بودم. یک بار از ته دل سپاسگزاری نکرده بودم، اما الان واقعا یاد گرفتم همیشه خدا را شکر میکنم و از ته دل سپاسگزاری میکنم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nusuv5u 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و پنجم فصل پنجم) 🔸بعد از این اتفاق همیشه زندگی ام را به خدا واگذار میکنم، میگویم: ما فقط امانت دار جسم خود هستیم روح ما اصل هست که آن هم دست ما نیست. صدای خانمی که مادر یکی از دوستانم بودند را می‌شنیدم، ایشان برای من ختم صلوات گرفته بودند دقیقاً همان روزی که به امام موسی کاظم(علیه السلام) رسیدند من شفا پیدا کردم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xjv3gg4 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و پنجم فصل پنجم) 🔸من واقعا امام رضا(علیه السلام) را بارها دیدم و شفای خود را از ایشان گرفتم. برادرم یک روز قبل از اینکه شفا پیدا کنم به ضریح آقا امام رضا (علیه السلام) چسبیده بود و دعا میکرد، من ناخودآگاه سمت پنجره ی فولاد رفتم آقا امام رضا(علیه السلام) از داخل نوری آمدند و دستی روی صورتم کشیدند و من به هوش آمدم . 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/enap91y 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: بیست و پنجم عنوان: طعم زندگی مهمان: آقای هادی عباسی تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/hes16ge ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3497 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc612b2e 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=614795 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید چه دردمند می‌خواند ! چه اثرگذار می‌نوازد! هنرمند یعنی آنکه هنرش در سمت حق ایستاده باشد. آهنگ: تلک القضیه (آن یک قضیه دیگر است) خواننده: امیر عید شاعر: مصطفی ابراهیم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و ششم فصل پنجم) 🔸وقتی دکتر بیهوشی آمدند من را بیهوش کنند گفتند: از عدد ده بصورت برعکس بشمار. من دو سه رقم شمردم و دیگر چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم. زمانیکه چشمانم را باز کردم دیدم من همه جای اتاق عمل هستم؛ چیزی که برایم هنوز هم جالب هست موجودی بلوری شکل سمت راست من ایستاده بود که شکل خاصی نداشت و فقط دو تا چشم داشت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nqn881o 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و ششم فصل پنجم) 🔸پاهای من اصلا روی زمین نبود و از زمین فاصله ی کمی گرفته بودم؛ متوجه کسی که روی تخت هست نبودم! صدایی مرتب من را اذیت میکرد، مثل صدایی که طبل میزنند، نزدیکتر رفتم دیدم نوزادی به صورت وارونه در دست خانمی بود و پشت سر بچه ضربه میزد، انگار داشت به من ضربه میزد و درد را احساس میکردم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zgzq0xz 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و ششم فصل پنجم) 🔸 یکدفعه متوجه شدم که این فرزند من هست! نزدیک خانم پرستار رفتم و بچه را نوازش کردم او را صدا زدم و گفتم: می‌خواهم بدانم تصمیم تو چه هست اگر می‌خواهی بروی من را هم با خودت ببر. بچه شروع کرد به گریه کردن همه چیز به سرعت به عقب برگشت و من خودم را دیدم که روی تخت هست و روح خیلی بزرگی سعی در وارد شدن به جسم من داشت. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fkhh0l4 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و ششم فصل پنجم) 🔸وقتی که پرستارها دست به کار شدند برای عمل کردن من همانجا بصورت افقی بالا رفتم. سقف اتاق بصورت دایره شکل بود و من داخل شدم. دو نفر پشت سر من بودند نمی‌توانستم آنها را ببینم من را به مکانی بسیار بزرگ هدایت کردند و بردند. نهر آب خیلی شفافی وجود داشت، من دوست داشتم برگردم و فرزندم را ببینم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rcvge4i 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و ششم فصل پنجم) 🔸به من اجازه نمیدادند برگردم، دوست داشتند من آنجا باشم، خیلی عجیب بود درخت ها رنگارنگ بودند و هر کدام یک رنگ داشتند به رنگ های مختلف صورتی قرمز و... با این همه زیبایی من به فکر فرزندم بودم، دلم میخواست بروم او را ببینم و برگردم. وقتی دیدند من اصرار به برگشت دارم من را برگرداندند. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/vai5pr6 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: بیست و ششم عنوان: نخستین نفس مهمان: خانم ها منیره محمدی و نفیسه متعبد تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/xcqs8uo ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3498 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc620ca8 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 منیره محمدی: http://sokhan.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=615101 نفیسه متعبد: http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=615099 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم) 🔸ساعت سه شب بود من بر اثر خواب آلودگی میخواستم به گارد ریل برخورد کنم ماشین واژگون شد و من از پنجره ی سمت راننده به بیرون افتادم و ضربه مغزی شدم. خودم را دیدم که در برانکارد میگذاشتند تا به بیمارستان منتقل کنند. دیدم در حال حرکت به سمت آسمان هستم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rkl9y9f 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم) 🔸خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. رفتم خودم را تکان دادم و گفتم: بیدار شو چرا خودت را به خواب زدی؟! دیدم شخصی با سرعت نور به طرف من آمد چهره ای نورانی با شال سبز داشتند، ایشان فرمودند: پسرم تو خوب میشوی و به دنده ها، زانو و ستون فقراتم دست می کشیدند، فرمودند: من جد تو هستم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/iuh9r3k 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم) 🔸ایشان آمدند کنار تخت من ایستادند و از من خواستند که حق الناس انجام ندهم؛ اگر دِینی بر گردنم هست ادا کنم و دل کسی را نشکنم. مدتی که در کما بودم واقعا این درس را از جدّم یاد گرفتم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ymh19sf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم) 🔸جمجمه ی سر من شکسته بود و پزشک ها من را جواب کرده بودند. یکی از دلایل نجات من با سطح هوشیاری بسیار پایین و جمجمه ی شکسته کارهایی بود که قبلاً انجام داده بودم اینکه به افراد نیازمند و محتاج یاری رسانده بودم و اینکه در خیمه ساعت های طولانی بدون دریافت حقوق به عشق امام حسین (علیه السلام) چایی داده بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/avj01j3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هفتم فصل پنجم) 🔸خود را در جای کوهستانی می دیدم. دره ای بود که انتهای آن مشخص نبود و دودهایی از آن بلند میشد. افرادی به ترتیب پشت سر هم قرار گرفته بودند و خود را از دره پایین می انداختند، خیلی تعجب میکردم! علتش را نمی‌دانستم؟! ده نفر با لباس سفید دستهای من را گرفته بودند و میگفتند: تو باید بروی جای تو اینجا نیست ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hwl9x46 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links