eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
50.1هزار دنبال‌کننده
850 عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانشگاه: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران مدیر: عباس موزون ادمین کانال: @My_Eita_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل چهارم) 🔸۱۴۰۱٫۴٫۹ بنده طبق روال هر روز چون به عنوان مربی کشتی جزیره کیش مشغول بودم باید می‌رفتم کلاس. بچه های پیشکسوت مسابقات قهرمان کشوری داشتند در مازندران. بعد تمرین کشتی نوجوانان و جوانان از پیشکسوتان خواستم بمانند تا بیشتر با آنها تمرین کنم. تمرین سنگینی با چند نفر انجام دادم آخرهای تمرین احساس کردم قلبم تیر می‌کشد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/NxemV 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
31.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل چهارم) 🔸 صداها کاملاً قطع شد. یک تاریکی دیدم. بعد تاریکی وارد یک تونل شدم. ته یک تونل حالت دایره‌ای شکل بود (من اینطور احساس کردم) که این یک تونل است. به صورت افقی در تونل قرار گرفتم و یک نور زرد خیلی شدیدی ته این تونل بود که احساس می‌کردم با من ۱۰،۲۰ متر فاصله دارد و من با یک سرعت خیلی عجیبی به سمت این نور در حرکت بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/LJRQ6 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
25.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل چهارم) 🔸یک نفر که از بقیه درشت هیکل‌تر بود و قد بلندتر. با دست من را احیا می‌کرد. از زاویه‌ای که من بالای سقف بودم ایشان پشتشان به من بود ولی گاهی برمی گشتند با همکاران‌شان صحبت می‌کردند، چهره‌شان را می‌دیدم. وقتی شوک دادند دوباره خودم را دیدم برگشتم به جسمم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/9GyBq 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
27.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هجدهم فصل چهارم) 🔸در این حالت‌ها بودم که دوباره بهوش آمدم. خانم دکتر نام دارویی را گفت تزریق کنید. دوباره همان حالت‌های قبل دست داد و دوباره صداها اکو شد. صدای سوت آمد و صداها قطع شد. وارد تونلی شدم که این تونل نه افقی بود نه رو به پایین. رو به بالا می‌رفتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/A5y9B 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 لایو سحرگاهی میلاد امام زمان هستی بر همگان مبارک برای تولید و توفیق برنامه دعا بفرمایید. خیلی نیازمند دعاییم. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
30.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (تجربه‌گری که عظمت و ارزش وجود مبارک امام زمان «عج‌الله‌تعالی‌فرجه» به او نشان داده شد) 🌸میلاد مملو از نور و رحمت قائم آل محمد (صل‌الله‌علیه‌وآله) حضرت مهدی (عج‌الله‌تعالی‌فرجه) مبارک🌸 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مصاحبه‌ها 🔸️گفتگوی تلویزیونی با عباس موزون در برنامه «سلام صبح بخیر»؛ شبکه سه سیما 🗓 تاریخ برگزاری: ۱۴۰۲/۱۲/۶ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
23.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸چند سال قبل از تجربه در کارگاه فرش‌های امام حسین(ع) که نزدیک خانه ما بود کار می‌کردم. در آنجا ۷۲ قالی به نیت ۷۲ تن (شهدای کربلا) و حرم حضرت عباس(ع)، کاظمی و سامرا بافته می‌شد. 🔸از همان روز اول که رفتم با وضو پشت دار قالی می‌نشستم و روزی ۷۰ مرتبه سوره توحید می‌خواندم و از امام حسین(ع) خواستم کربلای من را امضاء کند و من ۹ مرتبه به زیارت رفتم. تا اینکه گفتند فرش‌های حرم تمام شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://www.aparat.com/v/d3Jyl 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
22.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸فرش‌ها که تمام شد، کارگاه بسته شد و ما به خانه‌هایمان برگشتیم. زندگی من دگرگون شد. هِی مشکلات زندگیم زیاد شد. یاد روزی می‌کردم که پشت قالی بودم. التماس امام حسین(علیه‌السلام) و حضرت اباالفضل(علیه‌السلام) می‌کردم تا مشکلاتم حل شود. 🔸یک روز در دی ماه یک صحبتی پیش آمد. مستأجری داشتم کم بینا و ناتوان که تازه تصادف کرده بود. پسرم گفت: می‌خواهم اینجا را انبار کنم. گفتم: سر زمستانی اینها جایی ندارند بروند، مریض حال است که پدرش گفت: حق تقدم با پسر است... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/eBiKy 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
24.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸روح‌ که از جسم جدا شد، روی زمین دنیایی دیگر نبودم. خیلی راحت بلند شدم همه را نگاه می‌کردم؛ پرستاران، پزشکان. روح یه حالت هاله‌ای مانند دارد، یعنی مثل خود آدم در اینجا نیست، دست و پا داشتم ولی نه مثل الان محکم حتی موها هم سفید رنگ می‌زند. پوشش هم سفید است. صدای دخترم را هم بیرون از اتاق احیا از سالن می‌شنیدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gNfkQ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸من آی سی یو رفتم. یک خانمی بیمار (بیهوش در کما) در انتهای آی سی یو خوابیده بود. یک جوانی را دیدم با موهای فرفری پای تخت را گرفته بود و یوما یوما (یا أماه= ای مادر) می‌گفت و اشک می‌ریخت. 🔸دیدم آن خانم از تخت بلند شد و مثل خودم هاله بود راه را گرفت و رفت من هم ناخودآگاه دنبال ایشان رفتم. آن خانم وارد اتاقی زیبا شد که اصلاً جزء آی سی یو نبود!! 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/WhpQN 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
24.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸دیدم اسماء خانم مستأجر مادرم به ایشان می‌گفت: اینجور نکنید ناشکری نکنید اعظم خانم خوب می‌شود. گوشی اسماء خانم زنگ خورد گفت: بله جابر پیش حاج خانم هستم، حالشان خوب نیست. دوست داشتم مادرم مرا ببیند، می‌گفتم من اینجا هستم، دارم می‌بینمت گریه نکن، بوسش کردم ولی نمی‌شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/a7EMG 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
22.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸فضایی که من دیدم خیلی صاف و آرام و یک صدای ضجه‌ای به گوشم خورد. این صدا را گوش کردم گفتم: این عمه کبری من است (بر اثر کرونا از دنیا رفته بود) او برای من داشت گریه می‌کرد. دیدم چادر گلدار سر کرده و همراه ضجه کردن ش می‌گوید: اعظم نه نه اعظم گفتم: عمه من آب می‌خوام خیییلی تشنه‌ام؛ اما او همینطور ضجه را ادامه می‌داد و می‌گفت: اعظم نه نه اعظم جون... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cfhCK 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
26.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت نوزدهم فصل چهارم) 🔸برگشتم دیدم عمه‌ام نشسته، جوی آبی پشت سر عمه‌ام پیدا نبود. اما صدای آب می‌آمد. دیدم از نهر آب حدود ۷۰_۶۰ سانتی متری یک جوی آب همینطور می‌آید و می رسد پشت سر عمه. آب از روی سنگ‌ها که می‌گذشت. صدای آب عطش مرا بیشتر می‌کرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/HOPYu 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعا بفرمایید... دعا، دعا، دعا، دعا خداوند در بهترین قرارگاه هستی، ما را گرد هم آورد به لطف و کرمش ان شاء الله. اسفند ۱۴۰۲ بعد از هشت ساعت ضبط ۷:۵۲ بامداد 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
29.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل چهارم) 🔸خواهرم یواشکی داشت به من می‌گفت داداش جان چندین ساله داری چیزی میدی مردم میگی مال آقاست، حالا جون ما آقا امام زمان (سلام الله علیه) رو دیدی یا نه؟ با خواهرم داشتیم تو ماشین دوتایی با هم یواش جر و بحث می‌کردیم که یکدفعه تصادف شد. خوردن همانا روح از بدن ما رفت بالا... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Xr2Qj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
22.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل چهارم) 🔸 اصلاً بگی احساس درد بکنم ناراحتی بکنم جاییم زخم بشه بشکنه دردی بفهمم، اصلاً! روح ما رفت از سقف بالا، از سقف ماشین، گفتیم سبحان الله، چطور میگن مثلاً این جون کندن انقدر سخته ندایی به گوشم رسید کسی رو ندیدم، گفتن مال عمل‌هایی هست که چندین ساله انجام دادی... 🔸اینا رو برده بودن بیمارستان حالا روح ما اومده کجا؟ تو برزخ... از اون قسمتی که بودیم گفتیم آقا جون حالا می‌خوایم شما رو زیارت کنیم الان صحبت شما بود تو ماشین... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fTQkA 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
26.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل چهارم) 🔸آقا گفتیم حالا این که بریم فرض مثال زیارت سید بزرگوار اول یه زیارت بریم زیارت اجداد بزرگوارش بریم حرم امام رضا(علیه‌السلام) یه عرض ادبی بکنیم بعدش برگردیم. همون لحظه که می‌گفتی امام رضا(علیه‌السلام) می‌دیدی مثلاً صحن مسجد گوهرشادی... 🔸 رسیدیم یک مزرعه خیلی بزرگ رسیدیم لب جوی آب. یه سید سالمندی پیش اومد سلام و حال و احوال کردیم گفتم: آقاجان می‌شه حالا ما خدمت آقا امام زمان سلام‌الله‌علیه برسیم؟ گفت: نه... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/QVFB0 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links