هدایت شده از لالایی خدا
دوستای مهربون لالایی خدا!💐
✅ ما رو با شرکت تو نظرسنجی کمک کنید تا تو ادامۀ برنامهها بتونیم اشکالامون رو بفهمیم و اونا رو برطرف کنیم و نقطههای قوتمون رو بشناسیم و تقویت کنیم.
🔰برای شرکت تو نظر سنجی دو تا راه وجود داره:
🍃راه اول: لینک نظر سنجی👇:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSfzYTdP9qO7wjtxqeMbiqBecia65FuAYfcCS38tLmXlIHZO1w/viewform?usp=sf_link
🍃راه دوم: ارتباط با مدیر کانال👇:
@modir_lalaiekhoda
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@lalaiekhoda
✅ گزارههای رفتاری و محبّت
📌محبّت و تربیت
هر گاه نیاز فطری به محبّت، به درستی پاسخ داده نشود، انسان به انحراف کشیده خواهد شد؛ زیرا انسان به صورت فطری دوست دارد هم محبّت کند و هم محبّت ببیند. حال اگر حس محبّت خواهیِ او در مسیر محبّتهای حقیقی قرار نگیرد، این احساس، رنگ مَجاز به خود گرفته، منحرف میشود.
📚من دیگرما، کتاب دوم، ص۲۱
#من_دیگر_ما
#کتاب_دوم
#تربیت_فرزند
#گزارههای_رفتاری
@abbasivaladi
🍃رفیق باوفای قرآن
گویی نقّاشیهای انتظار، نه با زبان بیزبانی
که با زبان گویا و صدای بلند خویش
در گوش ما فریاد میزنند انتظار تو را.
این نقّاشیها فقط دیدنی نیستند
کسی اگر صدای انتظار تو را از این نقّاشیها نشنید
باید در سوی چشمان خویش تردید کند
دیدن این نقّاشیها باید به شنیدن صدایشان منتهی شود.
امشب نقش یک ماهیِ از آب بیرون افتاده را میکشم
دهانش را باز میکشم
تا وقتی که آن را دیدم، یادم باشد که این ماهی
با باز کردن و بستن دهانش دارد آب را التماس میکند
دُمش را رو به بالا میکشم مثل سرش
تا فراموش نکنم که این ماهی با زمین کوبیدن خودش
دارد آب را التماس میکند.
چشمانش را رو به مرد ماهی فروش میکشم
تا اگر کسی دید، بفهمد که ماهی دارد از او آب را التماس میکند.
چه قدر التماس آب، دلم را ریش ریش میکند.
ماهی، هم تلاش میکند و هم التماس
آن هم تا وقتی که توان دارد.
وقتی نفسش تنگ میشود
با نگاه بیرمقش فقط التماس میکند.
آقا!
کاش یقین میکردم که تو آبی
و من آن ماهی از آب دور افتاده.
چرا دست و پا نمیزنم؟ چرا التماس نمیکنم؟
مگر میشود ماهی این اندازه خودش را بینیاز از آب ببیند؟
منتظرها اهل تلاشاند و التماس
پس من منتظر نیستم؛ ولی میخواهم منتظر تو باشم
برای همین هم باید شبیه تو شوم.
تو ثابت کردهای اگر کسی بخواهد با زبانش اهل بهشت شود
بهشتی که میشود هیچ
حتّی مایۀ غبطۀ اهل بهشت میشود.
زبانت را به گناهی آلوده نکردی
و آن را معطّر کردی به مناجات با خدا
و ترنّم آیههای قرآن را مایۀ آرامش دلت قرار دادی.
تو به قدری قرآن خواندهای و میخوانی
که بیهیچ مبالغه باید گفت
اگر لحظهای از او فاصله بگیری
قرآن دلش تنگ میشود برایت.
قرآن به تو عادت کرده آقا!
بدون تو احساس تنهایی میکند.
زبانت را به قرآن شیرین میکنی
و کردارت را با قرآن زینت میدهی
آن وقت میان مردم که میروی
حال و هوای آسمان را میاندازی در سرشان.
مگر میشود کسی همنشین کتاب آسمانی باشد
و مردم با دیدن رخش و شنیدن کلامش آرزوی آسمان نکنند؟
و حالا باید کسی بگوید چه نسبتی میان ما و قرآن وجود دارد؟
قرآن به ما عادت کرده یا از دست ما گلایه دارد؟
قرآن دلش برای ما تنگ میشود یا پر از غصّه است از دست ما؟
قرآن در کتابخانۀ خانۀ ماست یا پایه و بنیان زندگیمان؟
پاسخ این سؤالها دلیل منتظر نبودن ماست.
بیا و واسطۀ آشتی ما با قرآن باش!
ما از گلایههای قرآن میترسیم.
شبت بخیر رفیق باوفای قرآن!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
n042 تا ساحل، گام هفتم، بخش دوم، نکات مشاوره.mp3
1.86M
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#کتاب_صوتی
#فانوس_دانایی
#شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک
🎧گام هفتم (بخش دوم، نکات مشاوره)
@abbasivaladi
#مهارتهای_انتخاب_همسر
🌺تو بیا مرا همان کن که باید باشم.
🍃دارم آماده میشوم برای گفتگو
با کسی که شاید بشود همسفر من
در سفری که باید به سوی تو داشته باشم.
🍃به من گفتهاند:
در این گفتگو
از آن چه هستی حرف بزن
از آن چه دوست داری باشی هم بگو
اما آن چه دوست داری باشی
خودِ موعودِ توست.
همسفر آیندۀ تو باید خودِ موجودِ تو را ببیند
از کجا معلوم که خودِ موجود تو برسد
به آن چه وعدهاش را میدهی؟
🍃آقا!
دلم گرفته از آن چه هستم.
خودِ موجودم
چقدر فاصله دارد با خود موعودم!
🍃من خودم از این خودِ موجودم فراریام
حالا چطور بنشینم و برای یک نفر دیگر
از این خود، بگویم
و انتظار هم داشته باشم که او مرا
به همسفری خویش در این دنیا بپذیرد؟...
****
🍃آقا!
مگر مرور زمان به امر تو نیست؟
مگر با اشارۀ ابرو
نمیتوانی زمان را نگه داری؟
یک شبه ره صد ساله طی کردن
مگر برای تو کاری دارد؟
و مگر قبول نداری هرچه بد باشم
خودِ موعودم را دوست دارم
و از خود موجودم فراریام؟
🍃من این گفتگو را کمی به تأخیر میاندازم
تو بیا مرا همان کن که باید باشم
خستهام از این چه هستم!
قول میدهم پشیمان نشوی آقا!
📚من می خواهم "تو" بشوم، راست می گویم!، ص۴۳.
مجموعه بهانه بودن (کتاب اول)
ضمیمۀ ادبیِ کتابِ اول از مجموعۀ «نیمۀ دیگرم»
#ضمیمه_ادبی
#بهانه_بودن
#نیمه_دیگرم
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
⬅️ متن ادبی بالا را به صورت کامل، در فایل پی دی اف زیر بخوانید.
👇👇👇👇👇👇👇
تو بیا مرا همان کن که باید باشم.pdf
509.6K
#متن_ادبی
📚مجموعه بهانه بودن، کتاب اول:
من می خواهم "تو" بشوم، راست می گویم!
(ضمیمۀ ادبیِ کتابِ اول از مجموعۀ «نیمۀ دیگرم»)
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
safhe 003-004.mp3
5.4M
#لالایی_خدا
#تلاوت صفحه ۳-۴
# سوره_بقره آیات ۶ - ۲۴
#محسن_عباسی_ولدی
روزهای زوج، ساعت ۹شب
🌹بچههای لالایی خدا!
کمک به سیلزدههای عزیز یادتون نره
@lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
002 mojezeye qoran(1).mp3
4.11M
#لالایی_خدا
#قصه ۰۰۲
#اسم_قصه: معجزه قرآن
#محسن_عباسی_ولدی
روزهای زوج، ساعت ۹ شب
🌹بچههای لالایی خدا!
کمک به سیلزدههای عزیز یادتون نره
@lalaiekhoda
🍃دستگیر ما
این روزها شهر و دیارمان، گرفتار سیلاب است.
سیلاب هم برای من در کنار همۀ درسهایی که داشت
درس انتظار را هم داد.
امشب نقاشی انتظار من
از درسی است که سیلاب به من داده.
مردی را دیدم که روی تخته سنگی
در میان سیلاب خودش را در چند قدمی مرگ میدید.
کاری از دست کسی ساخته نبود.
خروش سیلاب به قدری زیاد بود
که صدای غرّش موجهای مهیب آن
برای از ترس مردن یک مرد کافی بود.
نه راهی در پس خویش داشت و نه راهی در پیش رو.
ایستاده بود و به آسمان نگاه میکرد
او منتظر بود
هم نگاهش این را میگفت
و هم دست به آسمان دراز شدهاش.
کاش خروش سیلاب اجازه میداد زمزمۀ دعایش را بشنوم
ولی از اشک جاری بر گونهاش
که خروشش کم از خروش سیلاب نداشت
میشد فهمید که چه قدر منتظرانه دعا میکند.
این مرد را میان سیلاب نقاشی میکنم و با خودم میگویم
چرا سالهاست که خروش سیلاب فتنهها را نمیبینم
و صدای غرّش موج این سیلابها به گوشم نمیرسد؟
و مگر جز تو کسی هست که ما را
از میان این سیلابهای بیرحم فتنه نجات دهد
که این گونه آرام نشستهایم و از ته دل دعا نمیکنیم؟
سیلاب هم به من گفت: تو منتظر نیستی
ولی من میخواهم منتظر تو باشم
پس باید شبیه تو شوم.
زبان تو از آن زبانهایی است
که اگر عالمی فدای آن شود، باز هم کم است.
«قربان زبانت» برای تو یک تعارف نیست، یک حقیقت است
همه باید قربانی زبان تو شویم
زبانی که از آلودگی مبراست
و معطّر به مناجات با خدا و مزیّن به آیههای قرآن است.
تو زبانت را خرج هر حرفی نمیکنی
وقتی میخواهی با این زبان معجزه کنی
نام پدرانت را به زبان میآوری و نام مادرت را.
ما «فما احلی اسمائکم» را میخوانیم
ولی وقتی تو زبانت را به نام اهل بیت گویا میکنی
میفهمیم که شیرینی این اسمها یعنی چه؟
نامشان را میبری و لحظهای از مرامشان غافل نمیشوی
تو خودت را پاسدار مرام آنها میدانی
و میآیی که مرامشان را جانی دوباره ببخشی.
ما نامشان را میبریم؛ ولی کاری به مرامشان نداریم.
چه قدر بد! که سنگشان را به سینه میزنیم
ولی رسمشان را به باد فراموشی میسپاریم.
حکایت همراهی گفتار و کردار تو
ما را به ناهمگونی زبان و عملمان متهم میکند
ما مجرمیم آقا!
جرممان با نام شما آبرو کسب کردن و مرام شما را زیر پا گذاشتن است.
مجرمها نمیتوانند منتظر باشند.
مجرمها را باید دستگیر کرد.
قربان تو که اهل دستگیری از مجرمهایی
دست ما را بگیر و ما را منتظر خودت کن.
شبت بخیر دستگیر ما!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
دوستان و همراهان همیشگی! سلام🌹
🔹از اولین روزی که درسا شروع شد، تا امروز ١۵٨ تا درس رو تقدیم شما کردیم.
🔹ما چند وقت یه بار درسا رو متوقف میکنیم تا مروری به درسای قبل داشته باشیم و سیر مباحث فراموش نشه.
✅ این دفه استاد عباسی ولدی، خودشون قبول زحمت کردن و خلاصه این درسا رو نوشتن.
🔹اولین خلاصه رو که برای ٢۴ درس اول نوشته شده، امروز تقدیم شما میکنیم.
✔️ راستی حواستون باشه این درسا تا درس چهلم، تو قالب مجموعه "طعم شیرین خدا" و در چهار کتاب منتشر شده.
🔻برا سفارش کتابا و تحویل گرفتنشون درِ خونهتون، به شماره یا آیدی زیر پیام بدید👇
📞0910 585 63 11
@Aiene_fetrat
#️⃣ با جست و جوی هشتگ #درس میتونید به فایلهای پیدیافِ همه درسها دسترسی پیدا کنید.
🌐اینم آدرس کانال عاشق شو که آرشیو خلاصه درسها و پیدیافهاست👇
@asheqsho
خلاصۀ درس یکم تا بیست و چهارم.pdf
139.4K
#درس
#خلاصه درس اوّل تا بیست و چهارم
✅ جواب این سؤالا رو توی این فایل پی دی اف پیدا میکنید👇
⁉️چرا ما وعده های خدا رو جدی نمیگیریم؟
⁉️می دونید خشیت از خدا یعنی چی؟
⁉️میشه کاری کرد که انگیزه گناه نکردن وارد دلمون بشه؟
⁉️چه کار کنیم تا تحمل مصیبتا برامون آسون بشه؟
⁉️چطوری میشه خدا رو بزرگ دید؟
@abbasivaladi
🍃روضه خوان غریب
با نقّاشیهای انتظار میشود طعم انتظار را
به کسانی که تا به حال منتظرانه زندگی نکردهاند چشاند.
باید با این نقّاشیها کاری کنم
که هیچ کسی با مفهوم انتظار غریبه نماند.
مردی با همسر و فرزند کوچکش به دیاری غریب سفر کرده.
در میان راه هر چه داشت گم کرد
حالا در شهر، بیکس و تنها
مادر و کودک را در گوشهای رها کرده
و رفته سراغ لقمهای نان برای کودکی که گرسنگی تاب از کفَش ربوده.
مردم شهر، دست بستهاند
نگاهشان به غریب، چونان دشمن است.
از سویی مادر نمیداند با رعب نگاههای ترسناک چه کند
و از سویی گریههای مدام کودک، بیقرارش کرده.
من میخواهم این مادر و کودک را در گوشهای از این شهر بکشم
و مردانی را در نزدیک او نقّاشی کنم
که چشمشان هیز است و تیز به سوی این زن
و کودک را در دامانش چنان بکشم
که معلوم باشد در حال فریاد زدن و گریه کردن است
چشم مادر را هم منتظرانه میکشم
تا معلوم باشد لحظهها را میشمارد تا مردش سر برسد.
آقا!
به ما بفهمان که وقتی تو نیستی
چشمهای زیادی به سوی ما تیز شده
و در باورمان بگنجان که در دل صاحبان این چشمها
رحم و مروتی نیست.
کاش میفهمیدیم که کورکنندۀ این چشمها تویی
این طور که اگر فکر میکردیم
همۀ نگاهمان خیره میشد به مسیر آمدنت
ما این طور فکر نمیکنیم، پس منتظر نیستیم
ولی من میخواهم منتظر تو باشم
پس باید شبیه تو شوم.
هیچ زیبایی و هیچ عطری نیست که تو زبانت را از آن محروم کنی
امّا در این میانه وقتی زبان باز میکنی به روضه خواندن
کارت میشود کشتن آدمها.
به قدری دلت متصل به خداست که وقتی روضه میخوانی
گویی واژههایی که از دهانت بیرون میآید
روضه را در مقابل نگاه آدم به تصویر میکشد.
دیدن این تصویر و شنیدن وصفش از زبان تو
اگر با مردن ما همراه نشود
یا نشان از جان سختی ما دارد یا از نگاه عنایت تو خبر میدهد.
تو هیچ گاه روضه را کنار نمیگذاری
روضه روزی توست و با آن زندگی میکنی.
روضه اگر نباشد، به گمانم از غصّه دق کنی.
ما روضه میرویم؛ ولی با روضه زندگی نمیکنیم.
روضه میخوانیم؛ اما روضه را در روضهخانه جا میگذاریم
ما روضه را به خانه نمیآوریم.
کسی که روضه میخواند و آن را به خانه میآورد
بعد از هر روضهای، یک قدم نزدیکتر شدن به صاحب روضه
روزیاش میشود.
من میخواهم با روضه زندگی کنم تا مثل تو شوم و منتظرت.
یک بار برایم روضه بخوان
شاید روضه همۀ زندگیام شد!
شبت بخیر روضهخوان غریب!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
ماهیگیری🎣🎣
✅با خمیر بازی، شکلهای شبیه موجودات دریایی🦀، مثل ماهی 🐠یا ستارۀ دریایی بسازید. خمیرها را پس از شکل گرفتن، داخل یک ظرف آب بیندازید. با یک شیء نوکتیز📌 که در خمیرها فرو برود، ماهیها را صید کنید.
✔️وسیلۀ صید، میتواند یک چوب نازک نوکتیز، سیم مسی با کمی ضخامت و ... باشد.
بهتر است این بازیها در جایی باشد که شما نگران خیس شدن محیط نباشید؛ مثل حمّام🛁.
🔰نوع دیگری از ماهیگیری را میتوان بدون آب، انجام داد. چند عدد ماهی روی یک کاغذ📄 بکشید و آن را با قیچی ✂️ببُرید. به هر کدام از این ماهیها، یک گیرۀ فلزّی🖇 نصب کنید. ماهیهای گیره زده را در یک ظرف پلاستیکی بریزد.
🔆یک تکّه آهنرُبا را با نخ به یک چوب یا میلۀ پلاستیکی وصل کنید. حالا به کمک این قلّاب ماهیگیری🎣، ماهیهای موجود در ظرف پلاستیکی را صید کنید.
✅در مراحل مختلف آماده سازی ماهیها، از خود کودک 👦👧هم کمک بگیرید. اگر او توانایی انجام دادن همۀ مراحل را دارد، شما فقط او را راهنمایی کنید.
💟میتوانید با کمی خلّاقیت، این بازی را تبدیل به یک بازی آموزشی کنید. مثلاً روی کاغذها، حروف الفبا را بنویسید و از فرزندتان که به تازگی حروف الفبا 🔠را یاد گرفته، بخواهید حروف یک کلمه، مثل «فاطمه» را از میان حروف، صید کند.
💟این بازی، قدرت متعادل نگاه داشتن دست✋ را در کودک، بالا میبرَد. اگر هم این بازی به صورت مسابقه میان دو یا چند نفر اجرا شود، هیجان😃 بسیاری دارد.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۵۱
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
safhe 005-006.mp3
5.87M
#لالایی_خدا
#تلاوت صفحه ۵-۶
# سوره_بقره آیات ۲۵- ۳۷
#محسن_عباسی_ولدی
روزهای زوج، ساعت ۹ شب
🌹بچههای لالایی خدا!
کمک به سیلزدههای عزیز یادتون نره
@lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
003 mesala va monafegha.mp3
3.37M
#لالایی_خدا
#قصه ۳
#اسم_قصه: مثالا و منافقان
#محسن_عباسی_ولدی
روزهای زوج، ساعت ۹ شب
🌹بچههای لالایی خدا!
کمک به سیلزدههای عزیز یادتون نره
@lalaiekhoda
🍃دغدغه بزرگ هستی
خیلی به قطره فکر میکنم
من در زندگی مدیون قطرهام
او با این که قطره است
ولی برای من به اندزۀ یک دریا فکر و خیال تراشیده
من از قطره درسهای زیادی یاد گرفتهام.
او یک بار برایم درس انتظار گذاشت
و چه شیرین بود درس انتظار قطره.
از آن روز تا امروز دیگر نمیتوانم پای رودی بنشینم
و یادی از درس انتظار قطره نکنم.
امشب ایدۀ نقّاشی انتظار را
از درس انتظار قطره میگیرم.
قطرهای را که میکشم که به سنگی خورده
و کمی از رود فاصله گرفته
همۀ وجودش اضطراب است.
دارد خیال میکند اگر از رود بیرون بیفتد
در کنار رودخانه زیر نور آفتاب از میان میرود و به دریا نمیرسد
سرزنش میکند خودش را
چرا در مسیر رودخانه حواسش به این تخته سنگ نبود.
با خودش عهد میکند اگر وقتی که پایین افتاد
در رودخانه فرود بیاید
دیگر حواسش را در مسیر رودخانه تا دریا
به سنگهای کوچک و بزرگی که شاید او را از رودخانه جدا کنند جمع کند.
قطره از همان اوّلی که به رودخانه افتاد، به فکر دریا بود
هر چه او را از رسیدن به دریا باز بدارد، به همَش میریزد.
دریای من!
من قطرهای هستم که هوای انتظار تو در سرم نیست
زیرا در مسیر رودخانه با تخته سنگهایی که مرا از تو دور میکند
دوست شدهام.
من حواسم جمع قشنگیهای کنار رودخانه است
حسابی از تو غافل شدهام آقا!
پس من منتظر تو نیستم، ولی میخواهم منتظر تو باشم
برای همین هم باید شبیه تو شوم.
آقای مهربانم!
تویی که حواست هست عمرت را جز در مسیر بندگی
جای دیگری خرج نکنی
فراموش نمیکنی که دغدغههای پست
کارشان مشغول کردن آدم به خویش و غافل کردن آنها از بندگی است.
در میان دغدغههای تو هر چه بگردیم
حتی یک دغدغۀ کوچک هم پیدا نمیکنیم.
ما را کشتند این دغدغههای کوچک
و عمرمان را پای خودشان قربانی کردند.
میان دغدغههای ما تا دغدغهها تو فاصله از زمین تا آسمان، نه
کهکشان کهکشان فاصله است میان دغدغههای ما و تو.
با این همه فرقی که میان دغدغههای ما و توست
چگونه میشود ما هم چون تو از عمر خویش
تنها در مسیر بندگی استفاده کنیم؟
و کسی که عمرش را خرج دغدغههای بیخود میکند
مگر میتواند شبیه تو باشد؟
خدا را شکر که اگر درگیر دغدغههای کوچکیم
ولی این قدر زنده هستیم که خسته شده باشیم از این دغدغهها
وای به روزی که با این دغدغهها خوش باشیم!
تا حال و روزمان این اندازه خراب نشده، به فریادمان برس.
شبت بخیر دغدغۀ بزرگ هستی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده
⁉️چه شد که پای ماهواره به خانههایمان باز شد؟
فصل3️⃣ : بهانه هایی شبیه دلیل (توجیهات سطحی)
1️⃣ شبکه های دینی و مذهبی
◀️ فلسفۀ راهاندازی شبکههای مذهبی
🔸شاید برخی از شما بپرسید که اگر این اندازه ماهواره📡 خطرناک است، چرا میگویید برخی به نیّت خیرخواهانه، شبکههای ماهوارهای خوب، راه انداختهاند؟ راهاندازی این شبکهها، موجب شده ما به بهانۀ نگاه کردن👀 به برنامههای این شبکهها، ماهواره بگیریم و بعد، آنچه نباید، اتّفاق بیفتد.
🔹در پاسخ به شما باید گفت: راهاندازی شبکههای ماهوارهای📡، به معنای مجوّز خریدن ماهواره به وسیلۀ شما نیست. مگر استقرار تیم امداد و نجات در جادهها، به این معناست که شما با خیال راحت، تصادف کنید؟!
این تیمها در جادّهها مستقر شدهاند که اگر کسی تصادف کرد، به دادش برسند. اینها میدانند که هر اندازه هم که به مردم بگویند در رانندگی🚗 احتیاط کنند، باز هم عدّهای هستند که بیاحتیاطی کرده، جان خود و دیگران را به خطر میاندازند.
🔸 شبکههای ماهوارهای📡 خوب هم تیم امداد و نجاتِ رسانه هستند. دنیایی از شبکههای ماهوارهای دست به دست هم دادهاند تا اخلاق و عقاید مردم ما را از بین ببرند. هر چه هم که به مردم بگویی، باز هم عدّهای گوششان👂 بدهکار این حرفها نیست و پای برنامههای ماهوارهای مینشینند. تیم امداد و نجات رسانهای، به وسیلۀ شبکههایی که پاسخگوی حملات شبکههای انحرافی🔞 هستند، به داد مصدومان میرسند.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص 157 - 159
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃ساقی تشنه خدا
داشتم دنبال ایدهای میگشتم
برای نقّاشی انتظار امشب.
یادم افتاد به نگاه منتظر کودکی که
پردۀ خیمه را کنار زده
و دارد از دور، سمت شریعه را نگاه میکند.
مادرش را درون خیمه میکشم
که دارد کودک منتظرش را نگاه میکند
آن هم با اشکهای جاری
که کار هزار شعلۀ آتش را میکند برای سوزاندن دل.
لب کودک، تکیدۀ عطش است
و اشکش میریزد روی لب تکیدهاش
و لبش شور میشود و مثل دل به شور افتادهاش میسوزد.
برادرش را درون گهواره میکشم
که دارد با هق هق گریهاش انتظار عمو را فریاد میزند
عمه را باید کجا بکشم که بچهها را به وعدۀ آمدن عمو آرام میکند؟
کاش میشد نقش دل همه را طوری بکشم
تا خلایق بدانند آنها منتظر عمو هستند، نه آب.
کاش دلهرۀ این بچهها کشیدنی بود
تا با دیدن این نقّاشی مردم میفهمیدند
بچّهها منتظر برگشتن نگهبان خیمهها هستند
من این دلهره را این گونه به تصویر میکشم:
بچّههای خردسال را در حالی میکشم
که دستهایشان را روی گوشوارههایشان گذاشتهاند
و بزرگترها را در حالی میکشم
که با هر دو دست چادرشان را محکم گرفتهاند.
منتظرانهترین نگاه به گمانم نگاه مادر شیرخواره است
و شاید هم منتظرانهتر از او، نگاه باباست.
بوم نقاشی امشبم را باید بزرگتر بگیرم
زیرا میخواهم منتظری را به تصویر بکشم
که همه منتظر او هستند.
میروم سمت شریعه و سقّا را میکشم
سقّا منتظر آمدن برادر است
روی زمین افتاده و گوشش را تیز کرده
تا صدای پای اسب برادر را بشنود.
سقّا کنار آب افتاده
کاش میشد انتظار به بن بست رسیدۀ آب را هم بکشم.
آب، منتظر خروشید و خروشید تا به لب سقّا برسد
ولی امیدش ناامید شد و به لب نرسید.
مَشک را هم میکشم
پر از تیرهایی که سینهاش را دریدهاند
این تیرها پیش از آن که مشک را بدرند
انتظارش را تکه تکه کردهاند
چه قدر منتظر ماند تا به خیمهها برسد ولی نرسید
انتظار در چشمها خودش را نشان میدهد
سقّا منتظر برادر است
ولی چگونه میشود نگاه منتظر را
از چشم به خون نشسته تماشا کرد؟
شکر خدا در میان همۀ این انتظارها، یک انتظار به مقصد رسید
و برادر به برادر رسید.
امشب از میان این انتظارها
نمیخواهم پلی بزنم به انتظار خودم.
امشب شبیه تو شدم و برای سقّا گریستم.
شبت بخیر ساقی تشنههای خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi