🍃نفَس مهربانی
یادت هست ابوذر
از کاروان جا مانده بود؟
سپاهی که فرماندهش پیامبر مهربانیها بود؟
خبر رسید به جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و او فرمود:
رهایش کنید.
اگر در او خیری باشد
خدا او را به شما ملحق خواهد کرد
و اگر هم چنین نباشد
خدا شما را از دست او راحت کرده است.
آقا!
من هم جا ماندهام از کاروانی که
تو پیشقراول آن هستی.
آن که از کاروان جدّت عقب ماند
ابوذری بود که روی قلّۀ ایمان نشسته بود.
من که خاک پای ابوذر هم نمیشوم
منی که در درّۀ نفس سقوط کردهام.
بیا تو هم مرا رها کن
و به هر کسی که دلش نگرانم بود بگو:
اگر در او خیری باشد
خدا او را به ما ملحق خواهد کرد
و اگر چنین نباشد
ما را از دست او راحت کرده.
حالا بگو چرا این قدر دلت شور میزند؟
این اندازه دل نگرانی برای چه؟
در را باز کن و بگذار بروم.
من هم خدایی دارم.
اگر به درد تو بخورم
خودش مرا به آغوش تو برمیگرداند
و اگر هم به درد نخورم
خلاص میشوی از به درد نخوری مثل من.
من اگر این قدر التماس میکنم
که در را باز کنی تا بروم
باور کن که فقط دارم به راحتی تو فکر میکنم.
امشب بیا من و تو با هم با خدا قراری بگذاریم.
تو از طرف من به خدا بگو:
خدایا! اگر من به درد صاحبم میخورم
هر جا که رفتم حتّی در دل عمیقترین چاهها
مرا برگردان به آغوشش
و اگر به دردش نمیخورم
حتّی اگر در عمق دلش جا دارم
زودتر مرا بیرون کن.
خب، این هم از قرار من و تو و خدا.
دیگر ناراحت چه هستی؟
بگذار بروم آقای مهربانیها!
شب بخیر امشب را میگویم
چشم به در دلت میدوزم
به این امید که در را باز کنی و من بروم از این دل.
شبت بخیر نفَس مهربانی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🏴علی اکبر🏴
ای کاش تو باز میکردی
گره این معما را آقا!
چرا حسین وقتی به علی اکبر رسید
وقتی که در آغوشش گرفت
وقتی که صورت به صورتش گذاشت
و وقتی عرق از پیشانی اکبر پاک کرد
جوانان بنی هاشم را صدا زد
که بیایند و اکبر را تا خیمه همراهی کنند؟
چه نیازی بود به آمدن جوانان؟
مگر علی خودش توان راه رفتن نداشت؟...
#بهانه_بودن
#کربلا
#محسن_عباسی_ولدی
🏴 @abbasivaladi
❓چرا محبت نمیکنیم؟
5⃣ تربیت خانوادگی
❗️برخی از والدین، در خانوادههایی بزرگ شدهاند که به هر دلیل، ابراز محبّت در میان آنان، مرسوم نبوده است.
👆این افراد، محبّت کردن را یاد نگرفتهاند و به همین دلیل هم محبّت نمیکنند.
⚠️البته برخی از اینها با مطالعه یا ورود به فضاهای اجتماعی غیر از خانواده، محبّت کردن را آموختهاند؛ امّا از آن جایی که تا به حال، آن گونه که باید به فرزندانشان محبّت نکردهاند، نوعی شرم و خجالت کاذب، موجب میشود که نتوانند به فرزندانشان محبّت کنند.
توصیۀ ما به کسانی که محبّت کردن را نیاموختهاند، این است که به بحث شیوههای ابراز محبّت(که در آینده به آن خواهیم پرداخت) توجّه ویژه کنند.
به آن دسته از والدینی هم که از محبّت کردن شرم دارند، باید گفت:
🔸اوّلاً توجّه داشته باشید که محبّت دیدن، حقّ فرزندان شماست که در صورت ادا نشدن این حق، اتّفاقات ناگواری در انتظار آنهاست.
🔸ثانیاً در میان شیوههای ابراز محبّت، برخی از شیوهها وجود دارد که حتّی شرم و حیای کاذب هم نمیتواند مانع آن باشد؛ مثل تواضع، خوشرویی، خوشزبانی، خوشاخلاقی، صداقت، مصافحه و ... . این شرم و حیای کاذب، بیشتر مانع محبّتهای زبانی است.
⬅️پس شما به این دلیل که نمیتوانید محبّتتان را به صورت زبانی ابراز کنید، از محبّتهای رفتاری غافل نشوید.
🔸ثالثاً شرم و خجالت کاذب هم با توکّل بر خدا و با ابراز محبّت، آن هم به صورت تدریجی، از میان خواهد رفت.
📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص۷۳
#من_دیگر_ما
#کتاب_دوم
#گزارههای_رفتاری
#تربیت_فرزند
@abbasivaladi
🍃بهشت من
چند شب است که دارم التماس میکنم
در دلت را باز کنی تا از این خانه بروم
امّا گویی صدایم را نمیشنوی
حتّی سوسوی امیدی هم نمیدهی
تا دلم خوش باشد در دلت را باز خواهی کرد و من خواهم رفت.
چه طور باید بگویم
با چه زبانی، با چه واژههایی
تا باورت شود که من به خاطر تو میخواهم از دلت بیرون بروم.
من از درد سر شدن بیزارم
ولی حالا هم دردسر تو هستم و هم درد دلت.
کسی را که مرهم درد نیست و خودش درد است
باید بیرون کرد از دلی که هزار هزار دل به دنبال اوست.
چه قدر بگویم بگذار بروم آقا؟!
بگذار تو را از دست خودم رها کنم.
در این سالهایی که در دلت خانه داشتم
جز پاکی چیزی ندیدم.
چه طور راضی شدهای به نگه داشتن آلودهای چون من؟
دل تو بهشت خداست
مگر بهشت جای آلودگان است؟
در این که من آلودهام شکی نیست
در این که دلت بهشت خداست هم تردیدی نیست.
ولی گویی باید شک کرد در این قانون
که بهشت جای آلودگان نیست.
بهشتتر از دل تو کجاست؟
و آلودهتر از من کیست؟
هر چه بیشتر در دلت میمانم
خودم را به عذاب خدا نزدیکتر میبینم.
این چه بهشتی است
که حس عذاب میدهد به من؟
در بهشت دل تو بودن، بزرگترین نعمت خداست
اعتراف میکنم که من کفران این نعمت کردهام
و حالا صدای پای عذاب خدا را میشنوم
که درست پشت سر من قرار دارد.
چه قدر ندای «لَئِن کَفَرتُم إنَّ عَذابی لَشدید» را خوب میشنوم.
دیگر توان در این بهشت بودن
و شنیدن صدای پای عذاب را ندارم.
بگذار بروم پیش جهنّمیها
آن جا همیشه منتظر عذابم
برای همین هم زجرم زیاد نخواهد بود.
فقط باید در بهشت، صدای پای عذاب را شنید تا فهمید
زجرآورترین احتضار را در همین بهشت میشود چشید.
دیدی حالا؟
اگر مرا از دلت بیرون کنی
از این احتضار دم به دم رهایم کردهای.
باز هم منتظرم آقا!
میخواهم از دلت بروم بیرون.
در را باز کن.
شبت بخیر بهشت من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🏴سقای علقمه🏴
آقای من!
مشکهای سینۀ ما
پر از آه حسرت است.
تو از سقای علقمه بگو
و از مشکِ به دندان گرفتهاش بخوان
تا ما احساس کنیم
سوراخ سوراخ شدن سینهمان را.
این آههای در سینه مانده
شاید این طور
روی زمین بریزد
یا به آسمان برود.
سینۀ ما دیگر
توان نگه داشتن این همه آه را ندارد.
ما گرفتار زمینیم
ولی به دنبال آسمان.
از عباس بخوان
تا احساس کنیم
زمین خوردهایم
و جز خدا دادرسی نیست
و حتی دلمان به دستهایمان هم خوش نباشد
که ما را نگه دارد از زمین خوردن.
بخوان تا بدانیم
زمین خوردنهایی هست
که راز رسیدن به آسمان است...
#بهانه_بودن
#کربلا
#محسن_عباسی_ولدی
🏴 @abbasivaladi
🍃مولای من
چند شب التماس کردم
مرا از خانۀ دلت بیرون کنی، بیرون نکردی.
خواستم بار دوشَت نباشم، خودت نخواستی.
عزم کردم از دلت بروم
تا یکی از دردسرهایت کم شود، نگذاشتی.
گفتم بیخیالم شو، تا خیالت آسوده شود
در را محکم بستی، یعنی نمیخواهی بیخیالم شوی.
گفتم بگذار بروم
اگر به دردت بخورم
خود خدا مرا به دلت برمیگرداند
حرفم را گوش ندادی.
من کار خودم را کردم.
باید تلاش میکردم که راضی کنم تو را
ولی نتوانستم.
گویی من حریف دل تو نیستم.
تو مهربانتر از آنی که در خیالم بگنجد.
باشد، برمیگردم
به همان جایی که در دلت برایم خالی گذاشتهای
زیر عکسم که روی دیوار دلت کوبیده شده.
بر میگردم و باز میشنوم صدای مناجات تو را با خدا
که داری التماس میکنی
راه آدم شدن مرا هموار کند.
بر میگردم و مینشینم زیر باران اشکهایی که
برای خوب شدن من میریزی.
بر میگردم و میسوزم
با داغی که از آدم نشدن من به دلت مانده.
هنوز هم نمیدانم چه قدر مهربانی!
امّا اگر چه میدانی
بگذار راستش را بگویم:
من دوست نداشتم از خانۀ دلت بیرون بروم.
اگر در را باز میکردی
پیش از آن که قدم بیرون خانۀ دلت بگذارم میمردم.
این از بدی من است یا از جهالت و نادانیام نمیدانم
ولی چند شب داشتم امتحانت میکردم.
هر بار که به تو التماس میکردم
هزار بارش را به خدا التماس میکردم
که حتّی برای لحظهای خیال بیرون کردن من از دلت
در سرت نیفتد.
نه این که نمیدانستم مهربانی!
امتحان مهربانی تو
برای اطمینان دلم بود.
ولی حالا که فهمیدهام این قدر مهربانی
بیچارهتر از همیشه شدهام.
باید چه کار کنم با این همه بیچارگی؟
کاش میشد این را به همه فهماند
که این اندازه تحمّل مهربانی
خودش ریاضتی کشنده است.
باید به اندازۀ من بد بود
و مولایی چون تو مهربان داشت
تا فهمید معنای این ریاضت را.
شبت بخیر مولای من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🏴خدایا!
امروز، روز عاشوراست
روز اشک و ناله.
روزی که از شیرخوارهای ششماهه
تاپیرمرد هفتاد ساله
بهشت را مفتخر حضور خود کردند
و زمین را عزادار غروب خویش.
🏴امروز عاشوراست
روزی که شمشیرها
برای سینههای سپر کرده
از هم سبقت میگیرند
و دلدادگان برای جانفشانی
در راه محجوب خویش.
🏴امروز عاشوراست
روزی که تیرها
متحیرند در انتخاب هدف
و عشاق برای شهادت
سراپا شورند و شعف.
🏴امروز عاشوراست
روزی که بناست یک بار برای همیشه
در عالم خلقت
عشق تو تفسیر شود
و نامش عالم گیر.
🏴امروز عاشوراست
روز ماتم
روزی که غم ارزش حقیقیاش را پیدا کرد.
🏴امروز عاشوراست
روزی که کودکان نالهسر میدهند
و عشاق، سر میدهند.
مادران در رهدوست، پسر میدهند.
خواهران برسینه و سر میزنند
و کبوترانِ بیقرار
پرپر میزنند.
🏴امروز عاشوراست
خدا میخواند
خورشید میسوزد
زمین میلرزد
ستارهها میگریند
فرشتهها سینه میزنند
زمان میایستد
قیامت شتاب میکند
جهنم فریاد میکشد
و بهشت با غمی شیرین و سنگین
آمادۀ استقبال میشود.
📚 ردِّ نگاهت، راهِ آسمان.
(برگردانی ادبی از زیارت عاشورا)
#کربلا
#محسن_عباسی_ولدی
🏴 @abbasivaladi
165 درس صد و شصت و پنجم چه رابطهای بین قیامت و قدرت خدا وجود داره؟.pdf
238.3K
#درس صد و شصت و پنجم:
چه رابطهای بین قیامت و قدرت خدا وجود داره؟
✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا میکنید:
⁉️تفاوت «ارادۀ خدا» و «ارادۀ خلق خدا» چیه؟
⁉️چرا برا خدا کار سخت و کار آسون معنا نداره؟
⁉️میدونید لحظۀ برپایی قیامت چه اتّفاقای بزرگی بناست بیفته؟
@abbasivaladi
🏴شام غریبان
من هر چه فکر میکنم
غربت شام غریبان
در خیالم نمی گنجد.
شام غریبان را نمیشود باور کرد.
شام غریبان
اولین شبی که تو نبودی
علمدارت نبود
علی اکبر نبود
اولین شبی که گهواره خالی بود
و سینه چاکان حریمت
روی خاک افتاده بودند.
شام غریبان را نمیشود باور کرد.
تو نبودی
ولی دشمنت بود
مهربانی تو نبود
اما کینۀ دشمنانت بود.
چگونه شام غریبان به صبح رسید؟
و چرا قیامت همان شب به پا نشد؟
اسرافیل کجا بود که در صور بدمد؟
و چرا مردهها از قبور خویش به پانخاستند؟
#کربلا
#محسن_عباسی_ولدی
🏴 @abbasivaladi
🍃صاحبخانۀ مهربانم
همیشه وقتی که از خانهام بیرون میرفتم
و بعد از چند روز، حتّی بعد از یک روز بر میگشتم
همه میشنیدند که تا میرسیدم به خانه میگفتم:
هیچ کجا، خانۀ آدم نمیشود.
عجب آرامشی دارد خانه!
حالا که برگشتهام به دلت که تنها خانۀ من است
با همۀ وجودم دوباره میگویم:
هیچ کجا خانۀ آدم نمیشود.
عجب آرامشی دارد خانه!
آقا!
ممنونم که در را باز نکردی.
من فقط خیال رفتن داشتم
ولی همین خیال چنان بلایی بر سرم آورده بود
که خودم را آن سوی درِ خانه تصور میکردم.
من نمیخواستم بروم.
فقط میخواستم ببینم تو چه قدر مرا دوست داری
و چه قدر از دستم خسته شدهای
امّا همین قدر که سر سوزنی احتمال میدادم
که نکند در را باز کنی و مرا از خانه بیرون کنی
گویی که سالهاست از خانه بیرون بودهام.
هیچ کجا خانۀ آدم نمیشود.
عجب آرامشی دارد خانه!
یک چیز بگویم باورت میشود؟
به قدری خیال بیرون کردنم از خانه
برایم وحشتناک بود
که هنوز هم دارم از ترسش میلرزم.
چه کار کنم هنوز هم باور نمیکنم که این قدر مهربانی!
و هنوز هم میترسم یک روز از دستم خسته شوی
و مرا از خانه بیرون کنی.
من در این عالم فقط یک خانه میشناسم
آن هم خانۀ دل توست.
من اگر از دلت بیرون بروم
در کاخ باشم یا کوخ، در بهشت یا جهنّم
دیگر هیچ فرقی نمیکند.
کسی که در خانۀ دل تو جایی برای خودش باز نکرده
بیخانمان است، حتّی اگر سند شش دانگ همۀ خانههای روی زمین
به نامش خورده باشد
و حتّی اگر همۀ بهشت را در اختیارش گذاشته باشند.
من روی قول تو حساب باز میکنم.
یک مرد اگر در این عالم باشد، آن یکی تویی.
مرد است و قولش.
کاش به من قول میدادی
هیچ گاه مرا از دلت بیرون نخواهیکرد.
خودت میدانی که این قول چه قدر دلم را آرام میکند.
قول من قول نیست
امّا تو که جنس بیبها را گران میخری!
قولم را قول حساب کن و این حرفم را بشنو:
من هم قول میدهم کمتر آزارت دهم.
شبت بخیر صاحبخانۀ مهربانم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
مسابقه با اقسام راه رفتن
🔹انواع راه رفتن را به کودکان یاد بدهید. لِی لِی، پا باز، نشسته(پامرغی)، کلاغپَر، جفتْ پا، تند راه رفتن (مثل دوی ماراتن) و روی پاشنۀ پا راه رفتن، سینه خیز و... . حالا میان آنها مسابقه بگذارید. این بازی از بازیهای بسیار مهیّج است.
🔸اگر کسی نبود که با فرزندتان مسابقه بدهد، خودتان این کار را انجام دهید. اگر خودتان هم حال مسابقه نداشتید، به فرزندتان بگویید خودش با شیوه هایی که گفتیم، راه برود و شما او را تشویق کنید یا این که از کودک بخواهید یک نوع راه رفتن را چند بار اجرا کند و برای هر کدام هم زمان بگیرید.
✅رکورد گرفتن تا اندازه ای جای مسابقه را میگیرد؛ امّا مسابقه، یک لذّت دیگر دارد.
🔆این بازی، علاوه بر هیجان ویژه ای که دارد، موجب تخلیۀ انرژی کودک شده، نوعی ورزش برای تقویت جسم او محسوب میشود.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۹۹
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃حضرت آسمان
بعد از چند روز منتظر نشستن و چشم به در بودن
که آیا در را باز میکنی یا نه
حالا بر گشتهام به خانهام.
آمدهام ایستادهام در برابر عکسی که از من روی دیوار دلت کوبیدهای.
چرا این عکس این شکلی است؟
باورت میشود که تا امروز
خوب به این عکس نگاه نکرده بودم؟
در این که این عکس، عکس من است، تردیدی ندارم
امّا چرا شبیه من نیست؟
مگر عکس هر کسی، نباید شبیه خودش باشد؟
تو که اشتباه نمیکنی.
نامم را زیر عکسم نوشتهای.
پس حتماً عکس، عکس من است.
ولی چرا این قدر تفاوت؟
مثل همیشه پاسخ تو به من، سکوت است
پس باید خودم فکر کنم
تا راز این تفاوت را بیابم.
بگذار کمی فکر کنم.
فهمیدم.
این، عکسِ حالای من نیست.
تو عکس منِ محبوبت را گذاشتهای روی دیوار دلت.
با تماشای این عکس میشود فهمید
که تو مرا چگونه باشم بیشتر دوست داری.
چه قدر ساده فکر میکردم در بارۀ تو.
خیال میکردم این عکسهایی که یکی یکی روی دیوار دلت گذاشتهای
کارشان قشنگ کردن خانۀ دل توست
درست مثل کاری که ما با خانههایمان میکنیم.
امّا حالا فهمیدهام که این عکسها
ما را آن طور که تو دوست داری نشان میدهند.
با تماشای این عکسها
چه راحت میشود راه آسمان را پیدا کرد.
من از خودم فراریام
امّا این عکس را دوست دارم.
تو همۀ آرزوهای مرا در این عکس جمع کردهای.
چه قدر خوشحالم که تو میدانی
من آرزویی جز شبیه این عکس شدن در سرم نیست.
این عکس را در جایی جز خانۀ دل تو نمیشود پیدا کرد.
حالا فهمیدهام چرا وقتی که میخواستم بروم
هر چه کردم، نشد این عکس را از روی دیوار دلت بردارم.
هر کسی به دنبال راه آسمان است
باید بیاید در دل تو و عکسش را ببیند.
از هیچ کجا جز خانۀ دلت
نمیشود راه آسمان را آغاز کرد.
سخت در اشتباهاند آنهایی که میخواهند به آسمان برسند تا تو را بیابند
غافل از این که باید تو را یافت تا به آسمان راه یافت.
شبت بخیر حضرت آسمان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃همنشین من
چرا تا امروز غافل بودم از عکسی که
از من روی دیوار خانه دلت بود؟!
مگر میشود این قدر غافل بود؟
من که یکی دو روز نیست
که در دلت خانه کردهام
از وقتی هم که آمدم
این عکس در برابرم بود.
اصلاً جای هر کسی در دل تو
زیر عکس او قرار دارد.
پس دلیل این همه غفلت چه بود؟
با دیدن این عکس میشود فهمید چرا تو این قدر صبوری.
تو برای هر کدام از ما
قلّهای را در نظر گرفتهای
که اگر یکی از ما به آن قلّه برسد
همۀ وجود تو میشود شادی.
و حالا میشود فهمید چرا ما این قدر سست و بیحالیم.
این قلّهای که تو برای ما به تصویر کشیدهای
حتّی در خیال ما هم نمیگنجد.
قلّۀ ما آخر آخرش
به کوهپایۀ تو هم نمیرسد.
اصلاً این قلّهها، درّههای کوهی هستند
که تو آرزوی فتح قلّهاش را برای ما داری.
تماشای این عکس
باز هم مرا یاد فاصلهها انداخت.
امان از دست فاصلهها!
چه قدر فاصله میان من و تو!
منی که مدّعی دوست داشتنت هستم
و تویی که هزار باره ثابت کردهای
از صمیم جان دوستم داری.
آخرش هم من میمیرم از دست این فاصلهها.
دور بودن من از تو
و نزدیک بودن تو به من
اگر چه دلم را آرام میکند
امّا عجیب تیغ فاصلهها را تیزتر میکند.
آقا!
با این عکس دوباره نشانم دادی فاصلهای را که میان من و توست.
و قشنگ دارم حس میکنم تنگ شدن نفسم را
در میان این فاصله.
اصلاً قاعدۀ فاصلههای میان من و تو
با همۀ فاصلهها فرق دارد.
هر چه قدر فاصلهام از تو بیشتر میشود
دنیا قفستر میشود برایم.
در فاصلههای بیشتر، احساس تنگنای بیشتری دارم.
مگر با زیاد شدن فاصله، جا باز نمیشود برای نفس کشیدن؟
پس چرا از تو که فاصله میگیرم
این قدر نفسم تنگ میشود؟
زودتر مرا برهان از دست این فاصلهها.
سستیام قابل انکار نیست
برای همین هم خیلی راحت به تو میگویم:
دوست دارم فردا که بلند شدم
از میان رفته باشند همۀ فاصلهها.
شبت بخیر همنشین من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃روح امید
چگونه باید شکر کنم
برای این عکسی که از من
روی دیوار دلت گذاشتهای؟
با وجود این عکس
چه آسان شده پیمودن راه آسمان!
و دیگر ابهامی در راه زمین تا آسمان من نیست.
تو هر چه بهانه بود را
با این عکس از من گرفتهای آقا!
از وقتی که برگشتهام به خانهام
حتی برای لحظهای نمیتوانم چشم بردارم از این عکس.
جزء به جزء آن، حرف میزند با آدم.
امّا سر تا پای آن شعار مشترکی دارند.
آدم این عکس را که میبیند
بخواهد یا نه، یاد خدا میافتد.
آری، همۀ حرف را با این شعار در این عکس به من گفتهای:
تو دوست داری طوری باشم
که دیدنم مردم را یاد خدا بیندازد.
بمیرم برای تو!
داری کسی را تحمّل میکنی
که دیدنش مردم را یاد هر کسی بیندازد
یاد خدا نمیاندازد.
وقتی فاصلۀ میان آنچه هستم را
با عکسی که تو از من به تصویر کشیدهای میبینم
تازه میفهمم که هر که را تا امروز امیدوار خواندهام
بهرهاش از امید، قطرهای از دریای امید تو هم نبوده.
چه قدر امیدواری که امید داری
در این عمر کوتاه
من از جایی که هستم
به جایی که تو دوست داری برسم.
امیدت به قدری زیاد است
که وقتی به آن فکر میکنم
هر چه یأس دارم را
به کوهی از امید بدل میکند.
من میدانم که تو اهل کار بیهوده نیستی
اگر امید داری
حتماً امیدت پر از حکمت است.
اگر خبری نبود
رشتۀ امیدت را پاره میکردی.
فقط میتوانم بگویم
التماس میکنم
تا جان در بدن دارم
امیدوار بمان آقا!
شبت بخیر روح امید!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🔸سنگ محک 🔸
✅برای این که کسی فکر نکند نظر مردم را به هیچ وجه در زندگی نباید در نظر گرفت، این نکته را تذکّر میدهیم که منظور از این حرفها، آن نیست که زندگی خود را بدون ذرهای اعتنا به نظر مردم، پیش ببریم؛ بلکه مقصود آن است که توجّه کردن به نظر مردم، باید حدّ و اندازهای داشته باشد.
🔰ما نباید همچون آفتاب پرستی بشویم که در هر کجا رنگ همان جا را میگیرد. هرچه هست، باید در زندگی معیارهای ثابتی وجود داشته باشد، باید در زندگی، خطّ قرمزهایی کشید و به هیچ وجه به کسی اجازه نداد که ما را به آن سوی خط قرمزها بکشانَد.
📛اگر ما بخواهیم طبق میل مردم زندگی کنیم، اصلاً نمیتوانیم زندگی کنیم. زیرا یک نظر و دو نظر که نیست. به انسانیت انسان باید بر بخورد که از خود، ارادهای نداشته باشد و افسار زندگی خود را به دستِ این و آن بدهد.
‼️تا کِی میتوان مردم را راضی نگه داشت؟ برخی از این مردم، خودشان سلیقه و رأی ثابتی در زندگی ندارند. هر روز، یک سازی میزنند که با آهنگ دیروزشان، متفاوت است. من چگونه میتوانم زندگیام را با خواست آنها تطبیق دهم و نام «زندگی» را هم بر آن بگذارم؟
🔆باید باور کرد کسی که رابطۀ خود با خدا را اصلاح کند، خداوند، رابطۀ او و مردم را اصلاح خواهد کرد. خداوند، محبّت کسی را که در زندگی به وظیفۀ خویش در قبال معبودش عمل میکند، در دلِ مردم قرار میدهد.
❌گاهی هم زندگی دیگران، ملاک زندگی ما میشود؛ یعنی خودمان را با دیگران مقایسه کرده، تلاش میکنیم که زندگیمان را به سطح زندگی آنان برسانیم. این کار، همان چشم و همچشمی است که زندگی بسیاری از مردم را مختل کرده و دین هم از آن، نهی نموده است.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۱۳ - ۱۱۲
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0076 baghareh 190-193(1).mp3
7.08M
#لالایی_خدا ۷۶
#سوره_بقره آیه ۱۹۰ - ۱۹۳
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
روزهای زوج، ساعت ۹شب
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
دوستای خوب لالایی خدا!
یادتون نره که هموطنای عزیزِ سیل زدهمون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐
@lalaiekhoda