🏴 غربت #امام_حسن علیه السلام
من حسنم
دیروز غریب بودم
و امروز هم غریبم.
دیروز در میان دوستان و دشمنان
امروز هم در میان دوستان و دشمنان.
دوستانم غربتم را در نداشتن بارگاه میدانند
و آرزویشان این است روزی برسد
که روی مزارم ضریحی بگذارند
و گنبد و گلدستهای به پا کنند.
از قول من به دوستانم بگویید
میشود امامی گنبد و گلدسته داشته باشد
امّا باز هم غریب باشد.
وقتی ضریح ما برای شما دغدغۀ نخست شد
ولی حرفهای صریح ما به شما
از مدار دغدغههایتان بیرون رفت
بدانید که غربت ما در میان شما به اوج خود رسیده است.
به من بگویید آیا این قدر که بیتاب ساختن گلدسته برای من هستید
بیقرار نشاندن گلواژههای من در زندگی خویش هستید؟
شما همیشه از این که سایبانی بر سر مزارم نیست مینالید
و آرزو دارید گنبدی بسازید بر سر این مزار.
کاش کمی هم گریه میکردید
برای این که از فکر و حرف من سایهای نساختهاید برای زندگی خویش!
مزار من اگر سایۀ دنیایی ندارد
زیر سایۀ رحمت خدا هستم و باکی نیست
امّا زندگی شما بدون سایۀ فکر و حرف من
جهنّم سوزانی است که از زندگی جز نام، بهرۀ دیگری ندارد.
آرزو دارید حاکم مدینه شوید
تا بنایی بسازید برای مزارم
آرزو کنید من حاکم زندگیتان شوم
تا زندگی را روی پایۀ ولایت من بنا کنید.
مزار من بنا هم اگر داشته باشد
وقتی خودم بنای زندگی شما نباشم
باز هم غریبم.
من در کوچه با مادرم چند لحظهای تنها شدم
و این تنهایی عمری است
که قصّۀ داغ روضههای شماست.
میشود حساب کنید در میان شما
چند روزگار است که تنها هستم؟
چه قدر برای تنهایی من در میان خودتان
روضه خواندید و اشک ریختید؟
از امروز روضهای را به روضههایتان اضافه کنید و بگویید:
خوشیهای مردی از تبار فاطمه به نام حسن
همان چند سال اول زندگیاش بود.
از وقتی پیامبر خدا رفت
هر ورق از دفتر زندگیاش را
طوفانی از غم و بلا میکَند و میبرد.
طوفانها یکی پس از دیگری آمد و رفت
و آخرین برگ از دفتر زندگیاش را
طوفان زهری به باد داد
که همسرش به او داد.
در کوچه غریب و در شهر غریب و در خانه غریب.
و حالا که قرنهایی از آن سالها میگذرد
هنوز هم آن مرد غریب است.
چه در میان دوستان و چه در میان دشمنان.
روضههایی که شما برایم میخوانید
غصّههایی است که هر چند سنگین بودند
امّا تمام شدند.
باید برای آن روضههایی گریه کرد.
زنده نگهداشتن آن روضهها
یعنی زنده نگهداشتن راه بندگی.
در این حرفی نیست.
کسی اگر آن روضهها را شنید و غمگین نشد
باید دلش را برای شفا
به درگاه آستان ما گره بزند.
آن روضهها خودشان تمام شدند
امّا غمشان باقی است.
آنها در قرنها پیش اتّفاق افتادند
امّا امتداد ظلمی بودند که پیش از آن آغاز شده بود
و همچنان هم ادامه دارد.
فقط ظالمان دوست دارند
که خط ممتد روضههای شما
روزی قطع شده و به انتها برسد.
دوستان من!
یادتان باشد روضۀ غربت من
یک روز تمام میشود.
غربت من در میان دشمنان را
شما هم اگر نتوانید تمام کنید
تک سوار خدا میآید و تمام میکند؛
امّا کاش توفیق تمام کردن غربت در میان دوستان را
پیش از آمدن او، به نام خودتان میزدید.
میشود امروز با هم عهد کنید
مرامتان در قدم به قدمِ زندگی، حسنی شود؟
اگر پای عهدتان بایستید
نام حسن، جهانگیر میشود
حتّی اگر سهم او از حرم
جز سنگی بر سر مزارش نباشد.
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi