🔰من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و یک بچّه هم داریم، فهمیدهایم که کفو هم نیستیم...
❓ازدواج خیابانی کردهام. حالا چه کنم؟
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#کتاب_صوتی
#فانوس_دانایی
#شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک
♦️پرسش های گام دوم، ازدواج خیابانی (بخش اوّل)
https://eitaa.com/abbasivaladi
👇👇👇👇👇
n014 تاساحل، پرسشهای گام دوم، ازدواج خیابانی،بخش اول.mp3
3.08M
🔰من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و یک بچّه هم داریم، فهمیدهایم که کفو هم نیستیم...
❓ازدواج خیابانی کردهام. حالا چه کنم؟
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#مهارتهای_انتخاب_همسر
💞💞💞💞💞💞
🔴"آنچه باید باشد" یا "آنچه هست" ؟!
✅ برخی، «آنچه باید باشد» را به عنوان معیار در نظر میگیرند؛ در حالی که «آنچه هست» را باید معیار قرار داد.
♨️ بعضیها شعار میدهند که: «قیافه یعنی چه؟ اصلاً قیافۀ طرف برای ما مهم نیست. اصل، ایمان و اعتقاد است و...».
❗️خودتان را فریب ندهید. واقعی فکر کنید. اگر قیافه برایتان مهم است، آن را به همان اندازه در نظر بگیرید.
❌ نکند در هنگام تصمیمگیری، سجّاده آب بکشید و بعد از ازدواج ببینید از قیافۀ طرف خوشتان نمیآید و هر چه میخواهید به ایمانش، نماز شبش و ادبش توجّه کنید، قیافهاش در مقابل چشمانتان میآید و همه چیز را پاک میکند!
⁉️«آنچه باید باشد»، آن است که انسان نباید به قیافه تا این اندازه توجّه کند؛ امّا «آنچه هست» چیست؟
❓آیا واقعاً شما برای قیافه، تا این اندازه ارزش قائل نیستید؟
📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۵۲
💞💞💞💞💞💞
🎧 فایل صوتی این بحث رو هم می تونید همین جا گوش کنید:
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
https://eitaa.com/abbasivaladi
حذف معیارهای اشتباه.mp3
1.28M
🎧 "آنچه باید باشد" یا "آنچه هست" ؟!
#نیمه_دیگرم
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃عشق آسمانی
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که هنوز میتوانم خیال کنم که تو دوستم داری.
خدا خودش خوبیهایی را به من عطا کرده
که میدانم با وجود آن
میشود دل خوش کرد به این که شاید تو دوستم داشته باشی.
مثل این خوبی: من یقین دارم که از دشمنان تو بیزارم.
من با خیال این که تو دوستم داری خوشم.
با این خیال زندگی میکنم
با این خیال نفس میکشم
با این خیال میخوابم
و با این خیال بیدار میشوم
قشنگتر از این خیال، خیال دیگری نمیشناسم
خیالی که میترسم کنکاشش کنم
تا ببینم درست هست یا نه؟
خودت میدانی که با این خیال
چه قصّهها ساختهام و شب و روزم را در آن قصّهها طی کردهام.
قصّههایی که هر کدامش برای خود کتابی عاشقانه است.
اگر خیالهایم را بنویسم
باید بساط کتابهای لیلی و مجنون را برچید
و داستان فرهاد و شیرین را
از فهرست کتابهای عاشقانه پاک کرد.
من وقتی با خیال عشقی که میان ماست زندگی میکنم
فلسفۀ آفرینش خیال را میفهمم.
اگر این خیالها نبودند، تاب آوردن زندگی ممکن بود؟
مگر میشود خدا ماهی را محتاج آب بیافریند و آب را نیافریند.
این خیالها برای من حکم آب حیات را دارند.
برای همین است که هر چه چوب سرزنش و تهمت میخورم
نمیتوانم دست از این خیالها بردارم.
وقتی خیال میکنم زیر باران دست در دست تو
در خیابانی که چنارهای سر به فلک کشیده
سقفی سرسبز ساختهاند
در کویر هم که باشم
در دل تابستان
حال و هوای بهار میگیرد دلم.
بگذار هر چه دوست دارند بگویند
و به نام دفاع از تو به من بتازند
و سنگ اتّهام پایین آوردن مقام تو را بر پیشانیام بزنند
من که میدانم تو اگر دوستم داشته باشی
خودت دوست داری که دست در دست من زیر باران راه بروی
این دیگر خیال نیست
من تو را این طور شناختهام
اگر اشتباه است خودت درستش کن.
خیالهای این چنینی من
رنگ تکرار به خود نمیگیرد
درست مثل هوای نفس کشیدن
اگر هوای نفس کشیدن رنگ تکرار گرفت
این خیالها هم تکراری میشوند
من هر روز با این خیالها نفس میکشم
ولی راستش هر لحظه دلشورۀ واقعی نبودن این خیالها را دارم
آخر همیشه ترس این را دارم
که اگر خواستی زبان باز کنی و حرفی بزنی
از واژههایت بوی دوست نداشتن به مشامم برسد.
شاید میخواهی از شوق نمیرم
که این ترس را به جانم انداختهای
تا غلظت شراب این خیال را کم کند.
من راضیام
هر طور که تو دوست داشته باشی!
شبت بخیر عشق آسمانی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
🔸داغ اربعین🔸
تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟
آنجایی که دلمان هست؟
پیش مایی یا دلمان؟
کنده شدن دل را شنیده بودیم
اما گویی
اربعین
روز چشیدن آن است.
دلمان دارد کنده میشود
کنده شدن دل چقدر درد دارد!
وقتی که دل جایی است که ما نیستیم
باید کنده شود از ما
حرفی نداریم
قبول.
اما ما گله داریم از دلمان
که به تنها سفر کردن
عادت کرده آقا!
هر سال به بهانهای
تنهایمان میگذارد
و خودش میرود که از نجف
عمودها را
یکی یکی بشمارد
و قدم به قدم
خودش را به آغوش کربلا نزدیکتر و نزدیکتر ببیند.
و مرا این شبها
میگذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا
که به جای ستارههای بشمارم
و آرام آرام بخوابم.
راستش خسته شدم
از شمردن خیالی این عمودها.
من در خیالم
بارگاهی ساختهام برای علی
و بارگاه دیگری برای حسین
و 1452 عمود هم
زدهام در میان این دو حرم.
نزدیک اربعین
صبح که آفتاب سلام میدهد به تو
راه میافتم
در امتداد این عمودها.
کولهام پر است از گِله
گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت.
میترسم تو هم یک روز
از دست گِلههای من خسته شوی
برای همین
عمود به عمود یکی از گِلهها را
در میآورم و میخورم.
خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است.
گِلههایم تلخ است
کاش میشد کاری کرد که شیرین شود.
چه کار میشود کرد؟
راهی پیش پایم نمیگذاری؟
مثلاً میشود دستی بکشی روی کولهام؟
یا بگذاری روی گونهام؟
درست است که در خیالاتم
پیاده از نجف به سوی کربلا میروم
اما پایم درد میگیرد آقا؟!
تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من
خدا قوتی بگو
تا تلخی هلاهلیِ گلههایم
به شیرینی عسل شود آقا!
اگر بیایی
پاهایم را نشانت میدهم
که از چشم تاولهایش
چه جور دارد اشک میریزد.
بس است دیگر
باور کن که من هم آدمم.
خسته شدم
از این همه سفر خیالی
من عاشق تاولهای راه اربعینم.
این تاولها
وقتی در کف پایی شکوفه میزند
قد آدم را بلند میکند
به اندازهای که میشود
آن سوی آسمان را دید.
من میخواهم
روی تاولهای پا
آن سوی آسمان را ببینم.
راستی آقا!
تو هر سال اربعین کربلایی، آری؟
میشود امسال
تو هم بمانی پیش ما؟
داغ اربعین دارد میکُشد ما را
تو که پیش ما باشی
و فقط دلت را روانه کنی
ما هم آرام میگیریم.
ما داغدیدهایم
داغدیدۀ اربعین
تسلای دل داغدیده
ثواب دارد آقا!
#بهانه_بودن
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃حضرت مهدی
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که تو هم مرا دوست داری.
امشب میخواهم بیشتر از دیشب
از خیالی که با آن زندگی میکنم با تو حرف بزنم.
خدا را شکر که تو گوش شنوایی داری برای شنیدن این حرفها.
وقتی که خودم را محبوب تو خیال میکنم
با خودم میگویم:
تو بهتر از هر کسی که روی زمین است
راه و رسم عشق بازی را بلدی.
اصلاً اگر تو نبودی
عشق روی زمین، صاحبی نداشت.
مثلاً میدانی که هم عاشقها و هم معشوقها
دوست دارند در دنیای عشق
با نام صدایشان بزنند.
وای که چه قدر زنده میشوم وقتی در خیالم
صدای تو را میشنوم که داری مرا با نامم میخوانی!
همان نامی که درست یا اشتباه، ما کوچکش میخوانیم.
عالم خیال است دیگر
هر طور که بخواهم درستش میکنم.
من لحن صدایت را عاشقانه خیال میکنم
و خودم را با یک عالمه ناز.
تو با نام صدا میزنی
من ناز میکنم و پاسخ نمیدهم
تو میدانی که ظاهر پاسخ ندادنم ناز است
ولی باطنش یک دنیا نیاز
نیاز به شنیدن صدایت
که هر چه میشنوم سیر نمیشوم.
نیاز به شنیدن لحن مهربانت
که هر چه قدر دلم را نوازش میکند
باز هم نیازم به نوازش کم نمیشود.
نیاز به احساسِ بودن
تو وقتی مرا با نام کوچکم صدا میزنی
احساس میکنم به اندازۀ یک روزگار عمرم طولانی شده
و وقتی پاسخت را نمیدهم
و تو نازم را با صدا زدن دوباره میکشی
احساس میکنم که جاودانه شدهام.
آن نام کوچکی که بر زبان تو جاری میشود
از بزرگترین نامهای دنیا میشود.
من عادت کردهام به شنیدن این صدای خیالیات.
میدانی صبح تا شام چند بار از زبان تو خودم را صدا میزنم؟!
و قشنگ میفهمم که اگر تو کسی را صدا بزنی
در دلش اگر هنوز رنگی از زندگی مانده باشد
هر چه بدی را میتواند از دلش بیرون کند.
صدای تو هر چه قدر نرم و مهربان
وقتی حامل نام کسی میشود
توفان به پا میکند
توفانی که در مسیرش هر چه نام بدی داشته باشد
از بیخ و بن کنده میشود.
اگر نمیخواهی به این زودیها صدایم بزنی
توانی بده به خیالم
که کم نیاورد در برابر امتداد زمان.
خیلی وقت است که دارم در خیالم خودم را از زبان تو صدا میزنم.
اگر دلت خواست یک بار خیالم را محقق کن.
من صدا زدن تو را وقتی که نامت بر زبان جاری میشود
بیشتر دوست دارم.
تو هم صدا زدن مرا با نام دوست داری.
میدانم.
شبت بخیر حضرت مهدی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
من حاضرم
همۀ عمر در حسرت کربلا بسوزم
اما فقط یک بار
با تو اربعین از نجف تا کربلا را پیاده بروم.
در خیالم
به قدری با تو قدم به قدم پیمودهام این مسیر را
که روز و شبم شده نجف تا کربلا.
من هر روز از نجف تا کربلا را
با تو قدم میزنم.
در کنار تو که راه میروم
پایم روی زمین نیست.
اصلاً مگر میشود با تو راه رفت
و احساس کرد زمین را.
حتی زمان هم در کنار تو
فراموش میشود.
من از نجف تا کربلا
مرور حتی یک ثانیه را احساس نمیکنم.
عیبی که ندارد
از همان ابتدای راه
تا انتهای مسیر
دستم در دست تو باشد؟
عیبی دارد؟
دستم را که در دستت میگذارم
تردید نمیکنم که دستم در دست خداست.
من دوست دارم
راه نجف تا کربلا را
دست در دست خدا طی کنم.
#بهانه_بودن
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
تیر و کمان🏹
🏹
کِش شلوار را به دو سرِ یک حصیر یا چوب ببندید. این، کمانتان میشود. یک درِ خودکار هم به نوک حصیر دیگری بزنید که تیرتان بشود.
حالا به همین سادگی بچۀ شما یک تیر و کمان دارد. یک شیء را چند قدم آن طرفتر بگذارید تا هدف قرار بگیرد.
اگر کودک، توانایی درست کردن تیر و کمان 🏹را دارد، شما آموزش بدهید و بگذارید خودش تیر و کمان را بسازد.
این بازی برای پسرها👦👧 جذّابیت خاصّی دارد. از آنجایی که تیراندازی موفّق، وابسته به حفظ تعادل دستهاست، کودک برای نشانه گیری موفّق، تلاش خود را برای حفظ این تعادل، بیشتر میکند.
رقابتی شدن این بازی هیجان بازی، را دو چندان میکند.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص ٥٣
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃همسفر کربلایی
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که تو دوستم داری
و خدا را هزار هزار مرتبه شکر
که گوشَت شنوای آرزوهای من هست.
من وقتی خیالهایم را برایت میگویم
در دلم ذرّهای تشویش ندارم
اگر کمی هم فکر میکردم که تو بدت میآید از خیالهای من
این قدر آسوده غرق خیالِ دوستی با تو نمیشدم.
چرا این قدر خوبی؟!
تو وقتی این گونه خوبی میکنی با من
من باید تلاش کنم تا نکند خیال کنم
شایستۀ اندکی از این خوبیها هستم.
داشتم خیال میکردم تو وقتی مرا دوست داشته باشی
چه کارهایی میکنی تا محبوبت همیشه لبخند به لب باشد
به خیالم این تصویر آمد:
تو میخواهی بروی سفر
ولی دوست نداری تنها باشی
دنبال کسی هستی که دوستش داشته باشی و او هم دوستت داشته باشد
مرا صدا میزنی.
میآیم پیش تو.
(بگذار همین جا بگویم که گاهی خیال میکنم
من نشستهام در خانه و تو میآیی پیش من).
به من امر نمیکنی.
چون میدانی گاهی ناز پرسیدن بیشتر از امر کردن است.
از من میپرسی: میخواهم به سفر بروم. با من میآیی؟
من دوست دارم همان لحظه بگویم آری
امّا خودت میدانی که من گدایم
گدای محبّتهای بیدریغ تو.
برای این که دوست دارم از زبان تو بشنوم که مرا دوست داری
به جای این که بگویم آری، میپرسم:
چرا آمدهای به سراغ من؟
تو هم جواب میدهی: داشتم میرفتم سفر
سفر به جایی که خیلی دوستش دارم
گفتم با کسی بروم که خیلی دوستش دارم.
من میخواهم همان جا جان بدهم
که تو با اشارهات فرمان زندگی میدهی به روح من.
من زنده میمانم و میگویم:
فرمان اگر بدهی با سر میآیم.
میخواستم کمی بیشتر ناز کنم
تا بیشتر گدایی محبّتت را کرده باشم
امّا دوام نیاوردم و زود پاسخ.
میخواستم بگویم: پیش از آن که پاسخ بدهم
میشود بگویی کجا میروی.
ولی همین که گفتم آری
تو خودت گفتی بار سفرت را ببند
میخواهیم به کربلا برویم.
من در خیالم دارم آمادۀ سفر میشوم
سفر با کسی دوستم دارد
به جایی که دوست دارد.
چه قدر شیرین است این خیالها!
اگر در واقعیت این سفر را نصیبم نمیکنی
به دلم رحم کن و خیالش را از من نگیر.
شب بخیر همسفر کربلایی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
کاش به من می گفتی
چه خاکی به سر کنم.
کربلا نمیروم
دلم بهانه میگیرد
میروم بهانه دیگری میگیرد.
من از بهانه گرفتنهای دلم خستهام.
بروم یا نروم؟
بهانههای نرفتنش
یک طور
بهانههای رفتنش
طور دیگری
آتشم میزند.
سخن درست و به صدق بگویم:
من دیگر تاب این آتش گرفتنها را ندارم.
دیشب از کربلا آمدم
دلم را گذاشتم کنار حرمت
شلوغ بود
زیر پای زائران گم شد.
دنبالش نگشتم.
من این دل را نمیخواهم
همهاش برای خودت.
#اربعین
#کربلا
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
♦️ تفاوت شیوۀ زندگی
✅شیوۀ (سبْک) زندگی، یکی از اصلیترین عوامل تأثیرگذار بر تربیت است.
همۀ ما در این یکی دو دهۀ اخیر، شاهد تغییر دَمادَم و سریع شیوۀ زندگی هستیم؛ امّا روش تربیت را متناسب با تغییر سبْک زندگی، نه تنها تغییر ندادهایم؛ بلکه به گونهای با آن برخورد کردهایم که سبْک جدید زندگی، به شدّت، فرزندان ما را از مسیر تربیت دینی دور کرده است.
📚من دیگر ما، کتاب اول، ص53
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#تفاوت_شیوه_زندگی
https://eitaa.com/abbasivaladi
♦️تفاوت شیوۀ زندگی
📌خانهها
در گذشتههای نه چندان دور، خانهها به گونهای بود که خود به خود، برخی از مسائل تربیتی در آنها رعایت میشد.
🏢شیوۀ ساختمان سازی، تغییرات بسیاری در مسیر تربیت، ایجاد میکند. آپارتمان، به خودی خود، تربیت را سخت میکند.
✅ بچّهها در خانههای وسیع، به اندازۀ کافی، آزادیِ عمل داشتند و بیدغدغه میتوانستند بچّگی کنند؛ امّا امروزه در خانههای آپارتمانی، از هر طرف که میروند، به دیوار میخورند و همین که میخواهند بچّگی کنند، پدر و مادر، نگران همسایۀ بالایی و پایینی و بغلی میشوند. از همین رو، مجبورند که همین طور به بچّه، امر و نهی کنند.
⚽️آزادی و بازی، دو نیاز اساسی کودک است که بیتوجّهی به آن، خطرهای تربیتی بسیاری را به دنبال دارد.📛
کودکان، دلایل ما را برای محدود شدن در آزادی و محروم شدن از بازی، درک نمیکنند.
⚠️ما باید از هر راه ممکن، زمینۀ بازی و آزادی را برای آنان، آماده کنیم.
✴️فراهم کردن زمینۀ بازی و آزادی برای کودکان در خانههای جدید، کار سختی است.
از همین رو، بسیاری از والدین به جای تحمیل این سختی بر خویش، راه آزادی و بازی را برای کودک، تنگ میکنند.
📚من دیگرما، کتاب اول، ص54
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#تفاوت_شیوه_زندگی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃شیر پسر حیدر کرّار
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که هوای نفس کشیدن را از من نمیگیرد
هوای نفس کشیدن من همین محبّت است
و خیالهایی که شده فکر روز و شبم
خیال این که تو دوستم داری
خیال این که دوست داری با من باشی
خیال این که دوست داری با من همسفر بشوی.
چه خیالهای قشنگی!
ممنونم که فرصت این خیالها را از من نمیگیری
و چه خوب است که این خیالها
نه نیازی به زمان دارند و نه مکان خاصی
هر وقت بخواهم در هر جایی که بخواهم
میتوانم غرق این خیالها شوم
خدا را شکر برای این همه فرصت زندگی!
من وقتی خیال میکنم با تو بودن را
یک دنیا لذت میبرم از نفس کشیدن
ولی وقتی که خیالم را با تو در میان میگذارم
لذتم به قدری زیاد میشود
که لذت خود خیال در برابرش میشود قطره در برابر دریا.
و وقتی دلم آرام است
که تو دوست داری این خیالها را و دوست داری شنیدنشان را
دیگر نمیدانم چه مثالی بزنم
تا بزرگی لذتم را برساند.
خدا را شکر که خودت میدانی بزرگی این لذّتها را.
دارم خیال میکنم یک شب صدایم زدهای
میخواهی بروی نجف.
دوست داری با من بروی.
دفعههای قبل با من که جایی رفتهای
زیر دهانت مز ه کرده.
تو دوست داری با من به سفر رفتن را.
میآیم پیش تو
دستم را میگیری و میگویی چشمانم را ببندم.
چشمهایم را میبندم و تو دستهایم را میفشاری.
به اندازۀ یک نفس کشیدن بیشتر طول نمیکشد
که میگویی چشمم را باز کنم.
چشم که باز میکنم خودم را در مقابل ضریح مولایم علی میبینم.
دستم را میگذارم روی سینهام
و تو اجازه میدهی سرم را بگذارم روی شانهات.
چون میدانی در کنار تو در برابر ضریح مولا
بدون تکیه دادن به تو نمیشود ایستاد.
دارم به زور نفس میکشم
و تو همین نفسِ به زور بر آمده را در سینه حبس میکنی
من صدای زمزمهات را میشنوم که میخوانی:
السلام علیک یا امین الله فی ارضه
و هنوز کلامت تمام نشده
جواب سلام پدر را میشنوم که میگوید:
علیک السلام یا بقیة الله فی ارضه.
امین الله را میخوانی تا آخرش
و من سر به شانۀ تو تا آخرش دوام میآورم.
شیرینتر از این نجف خیالی
هیچ گاه به زیارت مولا نرفتهام.
من هر وقت دلم هوای خاک نجف میکند
در خیالم تو را میفرستم به دنبال خودم
تا با هم پا به آستان علی بگذاریم.
شبت بخیر شیر پسر حیدر کرار!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi