📌گام سوم:سنگ محک
(برای تصمیم هایمان،ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم)
🔰یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیار ثابت و مشخّص برای قضاوت و تصمیمگیری است.
❌مهمترین معیار متغیّر، خواستِ مردم است.
❗️متأسّفانه بسیاری از زندگیها، آغاز و انجامشان بر اساس خواست مردم است.
🔹در این که: چه همسری را انتخاب کنیم؟ چگونه مراسم عقد و عروسی را برگزار کنیم؟ مراسم جشن تولّدمان چگونه باشد؟ مراسم دفن و کفن و فاتحهخوانی را با چه کیفیتی برگزار کنیم؟در اینها، همه و همه، خواستِ مردم، حرف اوّل و آخر را میزند.
⛔️زندگیای که خواستِ مردم، تعیین کنندۀ مسیرش باشد، هیچ گاه به نقطۀ خوشبختی و آرامش نخواهد رسید.
📛از آن جا که سلیقۀ مردم با یکدیگر تفاوت دارد، زندگی مشترکی که بر اساس خواستِ مردم پیش میرود، همیشه متزلزل است.
⚠️گاهی به قدری در تن دادن به خواست مردم پیش میرویم که حتّی حاضریم بر خلاف عقاید خود، عمل کنیم، امّا نظر مردم را جلب کنیم؛ یعنی دینمان را برای دنیای دیگران بدهیم. در معارف دینی، چنین کسی از بدبختترینِ مردم، معرّفی شده است.
⬅️ ادامه دارد...
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۰۷
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0074 baghareh 188.mp3
4.94M
#لالایی_خدا ۷۴
#سوره_بقره آیه ۱۸۸
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
روزهای زوج، ساعت ۹شب
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
دوستای خوب لالایی خدا!
یادتون نره که هموطنای عزیزِ سیل زدهمون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐
@lalaiekhoda
🍃همۀ سرنوشت من
با خودم دارم فکر میکنم
باز هم مثل همیشه
انگار این فکر، روزیِ من از جانب توست
و بیجواب ماندن سؤالی که در پی این فکرها میآید
شعاعی از خورشید حکمت توست.
من با این سؤال بیجواب
بهتر از هزار جواب آماده
میل حرکت پیدا میکنم.
حیرتی که در دل این سؤال نهفته
گویی راز پیدا کردن صراط مستقیم است.
دلشورهای که این سؤال بیجواب
در دل آدم میاندازد
راه رسیدن به آرامش است.
در این سالها بارها به تو گفتهام:
در این که دوستم داری، تردیدی ندارم
سؤال من این است:
چرا مرا دوست داری؟
مگر میشود کسی را دوست داشت
که به درد آدم نخورد
وای از سؤالی که از دل آن سؤال بیرون میآید:
آقا! من به چه درد میخورم برای تو؟!
درست است که دنبال این بودهام
جواب سؤالم را از زبان تو بشنوم و نشنیدم
امّا برای خودم جوابی تراشیدهام
که تو هیچ گاه نشانهای برای درست نبودنش
برایم نفرستادهای.
من با این جواب خودتراشیده
روزگار سپری میکنم.
تو کسی را که دوست خدا نباشد دوست نداری
و کسی که خدا دوستش نداشته باشد
دوست تو نیست.
اشتباه که نمیکنم؟ میکنم؟
پس حتماً در دیوان دوستان خدا که نگاه کردی
نام مرا هم در میانشان دیدی
که به قدری دوستم داری
که رهایم نمیکنی.
دفتر تقدیری که سرنوشتم را در آن نوشتهاند
دست توست و آن را از بری.
حتماً در آن جا دیدهای
من اگر چه بدِ امروزم؛ امّا خوبِ فردا خواهم شد
جایی به کارت میآیم و به دردت خواهم خورد.
تو داری مرا تحمّل میکنی تا آن روز فرا برسد.
اینها جوابهایی هستند که سپری شدن عمر را برایم
تاب آوردنی کردهاند.
روزی اگر خواستی مرا زجرکش کنی
بگو که اشتباه میکنم.
شبت بخیر همۀ سرنوشت من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
❓چرا محبت نمیکنیم؟
3⃣ برداشت غلط از میزان نیاز محبّت به فرزند
📛برخی بی آن که به سنّ فرزند، توجّه کنند، میزان نیاز فرزند به محبّت را با نیاز خودشان به محبّت، مقایسه میکنند.
👆اینها خودشان در طول روز، به قدری مشغول امور مختلف هستند که به برخی از نیازهای روحی خود، از جمله 🌹محبّت🌹، کمتر توجّه میکنند.
⚠️همین امر هم باعث میشود که آنان، میزان نیاز به محبّت در خودشان را معیاری برای سنجش میزان نیاز به محبّت در فرزندان خودشان قرار دهند
در حالی که
♥️فرزندان به جهت مشغلههای کمتری که نسبت به ما دارند و به جهت لطافت روحی بالاتر نسبت به ما، نیاز بیشتری به محبّت دارند.
📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص۷۲
#من_دیگر_ما
#کتاب_دوم
#گزارههای_رفتاری
#تربیت_فرزند
@abbasivaladi
🍃نفس زندگی
میخواهم تو را فراموش نکنم
امّا چه کار کنم که بدی را از حد گذراندهام
و هر چه میکنم، باز هم یاد تو از خاطرم میرود.
کاش سنگ محکِ بد بودن
فراموش کردن تو نبود!
یک بار اگر میشود تجدید نظر کن در این سنگ محک
بد جور دارد هر روز و هر شب میخورد به سرم.
جای سالمی دیگر نمانده روی سرم.
این، تنها یک سنگ محک نیست
یک صخرۀ بزرگ است
که هر گاه به آن فکر میکنم
از کوهی جدا میشود و میخورد بر فرق سرم
و وجودم را متلاشی میکند.
آقا!
این سنگ محک زبان دارد و با من حرف میزند.
امروز داشت به من میگفت:
تو به اندازهای که کسی را دوست داری
به یادش هستی
و به اندازهای که دوستش نداری
فراموشش میکنی.
حالا دیدی که این سنگ محک نیست
و صخرهای از کوه کنده شده است؟
الآن با ملاکی که این سنگ به دستم داده
باید چه خاکی بر سرم بریزم؟
من اگر بخواهم وزن محبّتم را به تو
با ترازوی یادی که از تو میکنم بسنجم
دیگر میشود نامم را عاشق گذاشت؟
و اگر دوست نداشتنم را
با اندازۀ غفلتی که از تو دارم بفهمم
میتوانم برای لحظهای زنده بودن را تاب بیاورم؟
حالا بگو بدانم
آیا تو هم حرف این سنگ محک را قبول داری؟
نکند دارد اشتباه میکند!
اصلاً مگر میشود به حرف یک سنگ اعتماد کرد؟
سنگها مگر میفهمند؟
کاش کلام خدایت را به یادم نیاورده بودی!
«وَ إِنَّ مِنها لَما يَهبِطُ مِن خَشيَةِ اللَّهِ
و پارهاى از سنگها از ترس خدا (از كوهها) فرو مىريزند».
حالا تکلیف مرا معلوم کن
با سنگ محکی که شیشۀ نفسم را شکسته.
صدای نفسم را میشنوی
که به زور بالا میآید؟
کاری برایم کن آقا!
حال و روزم خراب است.
شبت بخیر نفس زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
☘️ سلام ☘️
همون طور که میدونید هر دوشنبه بخشی از کتاب صوتیِ مجموعۀ «تا ساحل آرامش» رو تقدیم حضورتون میکردیم. هفتۀ گذشته جلد اوّل این مجموعه به اتمام رسید. به یاری خدا از هفتۀ بعد صوتای جلدای بعدی این مجموعه در کانال گذاشته میشه.
اگه نظر، انتقاد و یا پیشنهادی برا بارگذاری جلدای بعدی دارید خوشحال میشیم باهامون درمیون بذارید.
📲راه ارتباطی شما با مدیر کانال👇
@modir_abbasivaladi
عوامل این کتاب صوتی
🎙گویندۀ اصلی:
محسن بهرامی
🎙گویندۀ متنهای ادبی:
محمّد جواد لطفی و حکیمه لطفی
📖قاریان قرآن:
کتاب اول: مهدی صیاف زاده
کتاب دوم: دکتر علی اصغر شعاعی
کتاب سوم: مهدی فروغی
کتاب چهارم: حسین یزدان پناه
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_صوتی
@abbasivaladi
🍃پناه من
میخواهم تو را فراموش نکنم؛ امّا نمیشود
هر شب برای فردا تصمیمی نو میگیرم و میخوابم.
حتّی وقتی بلند میشوم
حواسم هست به قولی که دیشب به خودم دادم
امّا مشکل از کجاست که وقتی آفتاب میزند
هر چه قدر از مشرق طلوعش دور میشود
من بیشتر تو را فراموش میکنم.
نکند کار آفتاب از یاد بردن توست؟
به قدری روزها تو را فراموش میکنم
که آرزویم این شده: همیشه شب باشد.
در شبها چه سرّی نهفته است
که بیشتر به یاد تو میافتم؟
چه قدر پیچیده است حال و روز من:
در روشنایی روز تو را گم میکنم
و در تاریکی شب پیدایت میکنم.
من شبها را بیشتر دوست دارم
و آرام آرام دارم از روزها بیزار میشوم.
کسانی که مثل من حال و روزشان خراب است
دائم در پی مقصّرند.
میخواهند سنگینی بار تقصیرها را
از دوش خویش بردارند و بگذارند روی دوش این و آن.
و من امشب به آفتاب رسیدم و گریبانش را گرفتم.
ولی نمیدانم چگونه اتّهام از یاد بردن تو را
برای خورشید اثبات کنم.
فقط همین را میدانم:
روزها تو را فراموش میکنم و شبها به یادت میافتم.
همین کافی است برای اثبات جرم آفتاب؟
کاش کسی به من میگفت
چرا با این که دوستت دارم، باز هم فراموشت میکنم.
و کاش جواب تکراری در میان جوابها نبود
و ای کاش کسی این تیغ تیز را به رویم نمیکشید
که چون دوستش نداری، فراموشش میکنی.
آقا!
کسی جز خودت کمک حال من نمیشود.
به دادم برس!
روزهای سختی را دارم طی میکنم.
هر روزی که تو را فراموش میکنم
شبش که به یادت میافتم
یک خیال ترسناک به همۀ کابوسهای زندگیام اضافه میشود.
امشب این کابوس به سراغم آمده:
نکند جزای غفلت من از تو
فراموش شدنم از سوی تو باشد؟
بگو و قسم بخور که این کابوس، هیچ گاه تعبیر نخواهد شد.
تو اگر فراموشم کنی، من نیستِ نیست میشوم.
هر وقت بنا گذاشتی که فراموشم کنی
مرا طعمۀ وحشیترین درندگان بکن.
هیچ زجری بالاتر از این نیست که تو فراموشم کنی.
قسم به هر کسی که دوستش داری، فراموشم نکن!
شبت بخیر پناه من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
163 درس صد و شصت و سوم نگاه کامل به دنیا چه اثری تو درمان تکبّر داره؟.pdf
226.8K
#درس صد و شصت و سوم:
نگاه کامل به دنیا چه اثری تو درمان تکبّر داره؟
✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا میکنید:
⁉️نگاه کامل به دنیا به چه معنیه؟
⁉️نگاه «آدم متکبّر» به دنیا چه جوریه؟
⁉️از نظر قرآن، خدا رو چه جوری باید شناخت؟
⁉️چرا خدا میخواد ما «ضعیف بودن خودمون» رو بفهمیم؟
@abbasivaladi
🍃یاد خدا
تو نیازی به یاد کردن من از خودت نداری
من تو را یاد کنم یا نه
کمی به یادت باشم یا زیاد
نه چیزی کم میشود از تو
و نه چیزی به تو اضافه میشود.
من که عددی نیستم.
دنیایی اگر از تو یاد نکنند
چیزی از تو کم نمیشود.
تو خدا را داری برای خودت
و خوش به حالت که خدا همیشه به یاد توست!
از لحظۀ اوّلی که وجود یافتی تا همین حالا
حتّی چشم بر هم زدنی خدا فراموشت نکرده.
و برای لحظهای دستش را از روی شانهات بر نداشته.
اگر در قرآن صادق نخوانده بودم
که خدا بندگان خویش را
برای عقوبت، فراموش میکند
باورم نمیشد لحظهای فراموش شدن از سوی خدا را.
ولی باید باور کرد:
خدا هم آدم را فراموش میکند.
وقتی به این فکر میکنم
که تو همیشه در یاد خدایی
وجودم میشود غبطه و حسرت
و وقتی به این فکر میکنم
که نکند خدا مرا فراموش کند
وجودم میشود دلهره و اضطراب.
تو بهتر از هر کسی میدانی
چه میآید بر سر کسی که خدا او را فراموش کرده باشد.
خیالش هم برای زهر شدن هر نفس به کام آدم کافی است.
آقا!
یاد تو یاد خداست.
فراموش کردن تو فراموش کردن خدا.
خدا کسی که او را فراموش کند، فراموش میکند
پس کسی که از یاد تو غافل میشود
چوب فراموشی خدا را خواهد خورد.
زودتر فکری به حالم کن
و بگو چه کار کنم که تو را فراموش نکنم.
گاهی میخواهم خودم بگویم
که چه کار کن تا فراموشت نکنم
امّا به تو که نگاه میکنم و بزرگیات
و فکر میکنم به خودم و حقارتم
میبینم جسارت است گفتن این حرفها
ولی نمیدانم تا کی میشود این حرفها را
در صندوق سینه نگه داشت.
زودتر فکری به حالم کن آقا!
حال و روزم خراب است.
شبت بخیر یاد خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
غلطه، آی غلطه!❌
❌
برخی از کارهای روزمرّه را در مقابل کودک👦👧، انجام دهید و از او بخواهید که در بارۀ آنها قضاوت کند که آیا کار شما درست✅ است یا نه؟ اگر کار شما اشتباه❌ بود، از کودک بخواهید که درست آن را انجام دهد.
💢چند مثال، برای این بازی:
1⃣ لیوان آب🥛 را به صورت برعکس، زیرِ شیر آب 🚰بگیرید.
2⃣ مسواکتان را به جای دندان، روی صورتتان بکشید.
3⃣ مداد✏️ را بر عکس گرفته، روی دفتر 📒بنویسید.
4⃣ دستتان را مشت کرده👊، تلاش کنید قاشق 🥄را بردارید.
در میان کارهایی که اشتباه❌ و درست بودن ✅آن کاملاً مشخّص است، کارهایی را قرار دهید که درست و اشتباهِ آنها چندان معلوم نیست.
🔸مثلاً مسواک را روی دندانها گذاشته و فقط به صورت افقی و آن هم خیلی زود، مسواک بزنید.😬
🔺مثال هایی که زدیم برای کارهای درست و اشتباهی بود که بُعد اخلاقی نداشت.
🔅شما این بازی را برای کارهای اخلاقی و تربیتی هم میتوانید انجام دهید. مثال زیر برای این دسته از کارهاست:
🔸مثلاً به او بگویید: بچّه ای یک لیوان🥛 را شکسته؛ امّا مادرش نمیداند. وقتی که مادرش از او میپرسد آیا تو لیوان را شکسته ای؟ میگوید نه. 😕
وقتی فرزندتان گفت این کار اشتباه بوده و باید راستش را بگوید، شما کار مادر را به صورت اشتباه به نمایش در بیاورید؛ مثلاً بگویید: «کودک، راستش را گفته و مادر بر سر او داد میکشد». 😩
وقتی کودک، کار درست را گفت، شما همان کار درست را بازی کنید.😊
🔅کودک در این بازی، کارهای درست را به گونه ای یاد میگیرد که برای همیشه در ذهنش باقی می ماند.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۵۳ -۵۲
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃حضرت آب
امشب در فکر و خیالم ردیف کردهام
چیزهایی را که فراموش نمیکنم.
یکی یکی دارند از مقابل چشمانم رد میشود.
کاش رد میشدند و میرفتند
نه، میروند و برمیگردند.
اگر چه قیاسش جسارت به توست
امّا دست خودم نیست
خیالم اهل قیاس است.
من هیچ گاه نوشیدن آب را فراموش نمیکنم.
حتّی در خواب
تشنه که میشوم بیدار میشوم.
در هنگام شادی
به وقت مصیبت
در اوج هیجان
نه نه هیچ وقت نوشیدن آب را فراموش نمیکنم.
تو به خیالم فرمان بده
که در این چند دقیقه
قیاس را رها کند.
این قیاسها تیغ بُرانند
دلم را تکه تکه میکنند.
خب تو کمتر از آب که نیستی
و نیاز من به تو
کمتر از نیازم به آب نیست.
چند ساعت یا چند روز میشود بدون آب زندگی کرد؟
آیا بدون تو حتّی لحظهای میشود نفس کشید؟
حالا چرا آب نوشیدن را حتّی در خواب فراموش نمیکنم
امّا یاد تو را در هشیارترین لحظههای زندگی
به باد غفلت میسپارم؟
اگر باران از آسمان نیاید
و رودهایمان بخشکند
چرا لحظهای دستمان از آسمان جدا نمیشود
و اشکهایمان برای چشم برهم زدنی نمیخشکند
و حنجرههایمان حتّی برای دقیقهای آرام نمیگیرند
دعا پشت دعا دعا پشت دعا
برای باریدن باران و خروشیدن رودها
تو مگر از باران کمتری
که روزها و هفتهها میگذرد
و یک بار از ته دل
زبانمان به دعا گل نمیکند
و دستمان رو به آسمان نمیرود.
بار شرمندگی این قیاس بیشتر از آن است
که تاب ادامۀ این گفتگو را داشته باشم.
شبت بخیر حضرت آب!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0075 baghareh 189.mp3
7.67M
#لالایی_خدا ۷۵
#سوره_بقره آیه ۱۸۹
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
روزهای زوج، ساعت ۹شب
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
دوستای خوب لالایی خدا!
یادتون نره که هموطنای عزیزِ سیل زدهمون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐
@lalaiekhoda
🍃قشنگترین یاد خدا
من قبول کردهام که فراموشکار نیستم.
کسی که همه چیز یادش میماند
و تنها تو را فراموش میکند
فراموشکار نیست.
کاش همه چیز را فراموش میکردم
تا برای فراموش کردن تو
بهانهای داشتم که کمی آرامم میکرد.
من فراموشکار نیستم.
همه چیز در ذهنم خوب میماند
حتّی خاطرههای کوچک سالها پیش
و آدمهایی که چند روزی بیشتر
خاطره نساختهاند برایم.
هم محبّتها در خاطرم میماند
و هم کینهها را فراموش نمیکنم.
کسی یک بار و فقط یک بار
محبّتی در حقم کرده
و من سالهاست که محبّتش را
در ذهن نگه داشتهام
و هر وقت که میبینمش
خودم را مدیون محبّتش میدانم.
حتّی وقتی که خودش نیست
تا نامش میآید
پیش این و آن از محبّتی که در حقّم روا داشته سخن میگویم
و پشت سرش سبد سبد گلواژههای تقدیر نثارش میکنم.
من فراموشکار نیستم
و کسی چه میداند که فراموشکار نبودن
عقدهای جانکاه شده برایم
و چگونه فریاد بزنم که:
اگر بناست تو را فراموش کنم
دوست ندارم چیزی به یادم بماند حتّی نامم.
خوش به حال فراموشکارها!
اگر بپرسی چرا تو را فراموش کردهاند
میگویند ما هیچ چیز را در یادمان نگه نمیداریم.
حالا که نصیب و روزی من یاد تو نیست
ای کاش فراموشکار شدن را نصیبم میکردی!
من از خودم ناامیدم
میشود تو تکلیف مرا معلوم کنی؟
میخواهی توفیق یادت را روزیام کنی؟
اگر آری، کاش زودتر کاسۀ دلم را پر از این روزی میکردی
و اگر نه، زودتر توفیق فراموشکاری را نصیبم کن.
من خاطری را که تو در آن جا نمیگیری نمیخواهم.
این خاطر، یک زبالهدان بیشتر نیست
نفسم بند آمده از بوی تعفّن این زبالهها.
زودتر خلاصم کن آقا!
شبت بخیر قشنگترین یاد خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃تنهای تنها
امروز جمعه بود.
دور و برم شلوغ بود؛ ولی تنها بودم
تنهای تنها.
وقتی کسی دور و برم نیست
تنهایی را بهتر میتوانم تاب بیاورم
دور و برم که شلوغ میشود
سنگین میشود بار تنهایی
به قدری که نزدیک است
زانو خم کنم و بیفتم روی زمین.
امروز جمعه بود.
دور و برم شلوغ بود؛ ولی تنها بودم
تنهای تنها.
وقتی کسی نیست و تنها هستم
بیرون و درونم مثل هم هستند.
گویی بیرون و درون در این وقتها
یار هم میشوند برای تاب آوردن تنهایی.
دور و برم که شلوغ میشود
بیرونم باید نقش کسانی را بازی کند که تنها نیستند.
شاید بشود در دقیقههای اوّل این نقش را خوب بازی کرد
امّا کمی که طول میکشد
حسابی نا میبرد این بازی کردنها.
بیرونم مشغول میشود
به کشیدن بار بازی در نقش کسی که تنها نیست
و درونم دست تنها میشود برای کشیدن بار تنهایی.
درون تنها میشود اندر تنها.
و بیرونم خودش را تنها میبیند
در کشیدن بار این نقش بازیها
او هم دست تنها میشود.
نه درونم میل بازی دارد
و نه بیرونم وقت همراهی با درون.
تو میدانی که این تنهایی چه بلایی میآورد
بر سر دلی که تنگ توست
این جور وقتها میشوم مثل آدمی که
دو دستش را با ریسمانی بستهاند
و هر دستش را از یک طرف میکشند.
میخواهم از وسط بر دو نیم شوم.
امروز جمعه بود
دور و برم شلوغ بود؛ ولی تنها بودم
تنهای تنها.
مرا داشتند از دو طرف میکشیدند
ولی خدا را شکر باز هم یک جمعه گذشت
و من زیر این بار سنگین دوام آوردم و زنده ماندم.
شبت بخیر تنهای تنها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
📌گام سوم:سنگ محک (برای تصمیم هایمان،ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم) 🔰یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداش
‼️برخی حتّی در اصل ازدواج هم با توجّه به نگاه مردم، تصمیم میگیرند؛ یعنی با کسی ازدواج میکنند که مردم، او را بپسندند. در این گونه ازدواجها، نباید منتظر عاقبت خوشی بود.
❌کسی که به دنبال تأمین نظر مردم، حتّی به قیمت زیر پا گذاشتن وظایف دینی است، در جلب توجّه مردم هم ناموفّق خواهد بود.
⚠️نگاه مردم به هیچ وجه نمیتواند معیار قابل اعتمادی برای زندگی باشد؛ چرا که به قدری نظر مردم تحت تأثیر شرایط تغییر میکند که ستایشگر دیروز من، سرزنش کنندۀ امروز من خواهد بود.
📛چنین کسی، نه تنها دلِ مردم رابه دست نخواهد آورد، بلکه خدا را هم از دست خواهد داد و به قول قدیمیها، از این جا رانده و از آن جا مانده خواهد شد.
✅رضایت مردم، به دست آوردنی نیست و زبانشان هم قابل کنترل نیست. پس زحمت بیهوده، چرا؟
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۰۸ -۱۰۷
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
🏴با عرض سلام و تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری امام حسین علیه السلام، برنامهی لالایی خدا تا شنبه ۲۳ شهریور تعطیل میباشد.
@lalaiekhoda
🍃ای یادت مایۀ زندگی
فراموش نشدنیها رهایم نمیکنند.
نکند اینها را خودت میفرستی به سراغ خیالم
که هر چه تلاش میکنم از دستشان فرار کنم
نمیشود که نمیشود؟
و نکند خودت دست خیالم را میگیری
و میبری به سوی قیاس.
خودت که میدانی یاد تو در خاطر من
مثل یک نسیم عبوری است
میآید و زود رد میشود.
امّا چرا وقتی فراموش نشدنیها به سراغم میآیند
یاد تو مثل سایه میآید روی سرم و کنار هم نمیرود؟
تا کی بناست چوب این قیاس بر سرم باشد.
قامتم دارد از بار شرم میشکند.
من که با این قیاسها آدم نشدم
نکند میخواهی خلاص شوی از دستم
که نمیگذاری از دست این قیاسها خلاص شوم.
امروز یاد نفس کشیدنم افتادم.
من نفس میکشم و یادم نمیآید لحظهای را که
از یاد برده باشم نفس کشیدن را.
کمی که نفس کم بیاورم
خیلی زود به سراغ جایی میروم
که کمککار نفسم باشد.
چرا در شلوغبازار روز، یک بار هم که شده
نفس کشیدن را فراموش نمیکنم.
کارهایی که در خواب هم فراموشم نمیشود
بد جور بلای جانم میشود در میان این قیاسها.
من وقتی میخوابم نفس کشیدن را فراموش نمیکنم که هیچ
گویی حتی بهتر از بیداری نفس میکشم.
اگر کسی از من بپرسد
چرا نفس کشیدن را فراموش نمیکنی
نگاهم را در چشمش میدوزم و حرفی نمیزنم
ولی با نگاهم بر سرش فریاد میکشم
که مگر پرسیدن دارد؟
آدمی که نفس نکشد، میمیرد.
آقا!
کی بناست باور کنم که بیتو نمیشود زندگی کرد.
بدون هوا، بینفس کشیدن
اگر بشود یک دقیقه یا چند دقیقه دوام آورد
مگر میشود بیتو چشم بر هم زدنی زنده ماند؟
پس چرا تو را فراموش میکنم؛ امّا نفس کشیدن را نه؟
من میدانم از اوّلین روزی که تو را فراموش کردم، مُردم
و اصلاً راز غفلت از یاد تو
در مرگی است که سالها از آن گذشته.
اگر هنوز هم امید دارم به زنده شدن
به خاطر اعتقادی است به نفس الهیات دارم.
ممنون که گاهی خودت را به یادم میآوری
تا چند لحظهای از چنگال ین مرگ دهشتناک رها شوم
و طعم زندگی را بچشم.
من به این گاه گاه زنده شدنها دل خوش کردهام
هر چه میکنی با من، این دلخوشی گاه گاه را از من نگیر.
شبت بخیر ای یادت مایۀ زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi