eitaa logo
محسن عباسی ولدی
54.6هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
343 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃تنها راه زندگی خدا را که شکر که دوستت دارم. وقتی که تو را دوست دارم دوست دارم هر لحظه با تو حرف بزنم. با تو که حرف می‌زنم احساس می‌کنم دیگر هیچ وقت نمی‌میرم. اصلاً حرف زدن با تو، راز جاودانگی است. من اگر تو را دوست نداشتم مگر می‌توانستم این قدر با تو حرف بزنم؟ من که دیده‌ام کسانی را که تو را دوست ندارند و دیده‌ام فرار کردن آنها را از حرف زدن با تو و دیده‌ام در زندگی چگونه مرگ را هر روز چند بار تجربه می‌کنند من اگر تو را دوست نداشتم می‌شدم عینِ عین آنها و باید هر روز مرگ را چند بار تجربه می‌کردم. من از مرگ می‌ترسم فقط زندگی را دوست دارم و چگونه می‌شود با تو حرف نزد و زندگی را چشید؟ مِیل حرف زدن‌های هر روز و هر شب من با تو ریشه در محبّتی دارد که خدا از تو به دلم انداخته من به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که تا امروز با تو زده‌ام نه، به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که تا امروز آدم‌ها با تو زده‌اند و تا قیامت خواهند زد نه، به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که فرشته‌ها در گوشَت نجوا کرده‌اند نه، به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که خدا با تو زده خدا را شکر می‌کنم که دوستت دارم. من اگر تو را این قدر دوست نداشتم نهایتش وقتی که به بن بست می‌رسیدم سفرۀ دلم را پیش تو باز می‌کردم و همین که بن بست را برایم باز می‌کردی سفره را جمع می‌کردم و از پیشَت می‌رفتم. ولی حالا که دوستت دارم حاضرم با تو حرف بزنم حتّی اگر قیمتش بسته شدن راه‌های باز زندگی‌ام باشد. کسی که با تو حرف نمی‌زند در حصار توهمی دهشتناک زندانی است ولی خودش خبر ندارد. هیچ راهی برای کسی که با تو حرف نمی‌زند باز نیست همۀ زندگی برای او بن بست است. راه باز تنها در جایی است که تو باشی و دلی به تو وصل باشد. خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که دوست دارم با تو حرف بزنم و خدا را شکر که حرف زدن با تو را راز باز بودن راه‌های زندگی می‌دانم و خدا را شکر که وقتی با تو حرف می‌زنم هیچ راه بسته‌ای در برابرم نمی‌بینم. شبت بخیر تنها راه زندگی! http://eitaa.com/abbasivaladi
♦️تربیت رسانه ای♦️ اثری که ماهواره📡 روی تربیت فرزندان می گذارد، قابل وصف نیست؛ امّا باید همین قدر دانست که وقتی ماهواره وارد خانه می شود و خوراک تصویری فرزندان ما را فراهم می کند، دیگر نباید انتظار یک فضای تربیتی سالم را برای فرزندانمان داشته باشیم. 📚من دیگر ما، کتاب اول، ص37 https://eitaa.com/abbasivaladi
🔸رسانه❗️🔸 😔با تأسّف، باید گفت که رسانۀ خود ما هم به صورت کامل در مسیر تربیت دینی نیست. درست است که در برنامه‌های معارفی صدا و سیما، سخن از تربیت دینی هست؛ امّا باید دید آیا فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های کودک که از نظر کمّی و کیفی بیشترین میزان مخاطب را به خود اختصاص داده‌اند، در همان مسیری قدم بر می‌دارند که در برنامه‌های معارفی گفته می‌شود؟ مثلاً اگر در برنامه‌های دینی صدا و سیما، از «حیا» سخن گفته می‌‌شود، آیا در فیلم و سریال‌هایمان، «حیا» به نمایش در می‌آید؟ ✅ هم‌مسیر نبودن برنامه‌های دینی با برنامه‌های دیگر و یا به عبارت دقیق‌تر، غریبه بودن برنامه‌های صدا و سیما با مبانی و ارزش‌های اصیل دینی، یکی از مشکلات بزرگ بر سرِ راه تربیت دینی نسل امروز است. 📚من دیگر ما، کتاب اول، ص40 https://eitaa.com/abbasivaladi
❗️رسانه فقط تلویزیون نیست نباید فراموش کرد که امروز رسانه، به تلویزیون📺 محدود نمی‌شود. اینترنت🌐، شبکه‌های اجتماعی📱 و بازی‌های رایانه‌ای💻 نیز بخش قابل توجّهی از حضور رسانه در خانواده است. ✅ این رسانه‌ها نیز به صورت جدّی، در مسیر تربیت فرزند، تأثیرگذاری ویژه و عمیقی دارند. ✅ همین مسئله، موجب می‌شود که ما این ابزارها را به معنای واقعی کلمه، یک رقیب تربیتی بدانیم که در صورت غفلت از آنها، گوی سبقت را از والدین خواهند رُبود. 📚من دیگر ما، کتاب اول، ص40 https://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃هستی من خدا را شکر که دوستت دارم. من جز دوستی تو هیچ سرمایۀ دیگری ندارم و دارم خدا را برای همۀ سرمایه‌ام شکر می‌کنم. تو را دوست دارم و احساس فقر نمی‌کنم مگر می‌شود کسی تو را دوست داشته باشد و باز هم احساس فقر کند؟ هر چه قدر به محبّتی که به تو دارم فکر می‌کنم خوف و رجا دست به دست هم می‌دهند و وجودم را پر از هیجان و لبریز از وحشت می‌کنند. هیجان و وحشت در کنار هم طعم زندگی را همیشه تازه نگه می‌دارد. کسانی که از وحشت فراری‌اند حتماً هیجان را نمی‌فهمند و فقط خانۀ دلشان پر از نقّاشی‌های وحشت‌آلود است. من از وقتی خوف و رجای محبّت تو را در کنار هم چشیدم معنای زندگی را فهمیدم. کاش زودتر از این خوف و رجا را این چنین برایم معنا کرده بودند! خانۀ محبّتت را که در دلم آباد می‌بینم همۀ وجودم می‌شود امید، می‌شود نشاط، می‌شود هیجان و وقتی فکر می‌کنم به این که نکند کاری کنم که پایه‌های این خانه بلرزد همۀ وجودم می‌شود ترس، می‌شود اضطراب، می‌شود وحشت. من از این وحشت فرار نمی‌کنم زیرا طعم هیجان خالی را چشیده‌ام حتّی اگر شیرین باشد، به تنهایی دلم را می‌زند شیرینی هیجان داشتن تو را باید کنار طعم وحشت از دست دادن تو چشید تا فهمید که مزۀ خوف و رجا در کنار هم چه طعم منحصر به فردی می‌شود. خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که به من فهماند دوستی تو همۀ سرمایۀ من برای زندگی در دنیا و آخرت است. اگر من نفهمیده بودم این «همۀ سرمایه بودن» را نه هیجانم این قدر اوج می‌گرفت و نه وحشتم این قدر زیاد می‌شد. باز هم زنده شد خاطرات آن روزهای سیاه و تلخ روزهایی که تو را دوست داشتم ولی دوستی‌ات را همۀ سرمایه‌ام نمی‌دانستم روزهایی که خانۀ محبّت در دلم داشت می‌لرزید و ترک افتاده بود به دیوارها و حتّی به سقفش ولی مرا هیچ وحشتی احاطه نکرده بود. ترک‌های سقف و دیوار را می‌دیدم و می‌خندیدم. چه قدر باید خدا را شکر کنم که به من فهماند دوست داشتن تو همۀ سرمایۀ من است. من اگر تو را دوست نداشتم، نیست می‌شدم هستی من مدیون محبّت توست. شبت بخیر همۀ سرمایۀ من! https://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃تنها راه زندگی خدا را که شکر که دوستت دارم. وقتی که تو را دوست دارم دوست دارم هر لحظه با تو حرف بزنم. با تو که حرف می‌زنم احساس می‌کنم دیگر هیچ وقت نمی‌میرم. اصلاً حرف زدن با تو، راز جاودانگی است. من اگر تو را دوست نداشتم مگر می‌توانستم این قدر با تو حرف بزنم؟ من که دیده‌ام کسانی را که تو را دوست ندارند و دیده‌ام فرار کردن آنها را از حرف زدن با تو و دیده‌ام در زندگی چگونه مرگ را هر روز چند بار تجربه می‌کنند من اگر تو را دوست نداشتم می‌شدم عینِ عین آنها و باید هر روز مرگ را چند بار تجربه می‌کردم. من از مرگ می‌ترسم فقط زندگی را دوست دارم و چگونه می‌شود با تو حرف نزد و زندگی را چشید؟ مِیل حرف زدن‌های هر روز و هر شب من با تو ریشه در محبّتی دارد که خدا از تو به دلم انداخته من به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که تا امروز با تو زده‌ام نه، به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که تا امروز آدم‌ها با تو زده‌اند و تا قیامت خواهند زد نه، به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که فرشته‌ها در گوشَت نجوا کرده‌اند نه، به اندازۀ تک تک حرف‌هایی که خدا با تو زده خدا را شکر می‌کنم که دوستت دارم. من اگر تو را این قدر دوست نداشتم نهایتش وقتی که به بن بست می‌رسیدم سفرۀ دلم را پیش تو باز می‌کردم و همین که بن بست را برایم باز می‌کردی سفره را جمع می‌کردم و از پیشَت می‌رفتم. ولی حالا که دوستت دارم حاضرم با تو حرف بزنم حتّی اگر قیمتش بسته شدن راه‌های باز زندگی‌ام باشد. کسی که با تو حرف نمی‌زند در حصار توهمی دهشتناک زندانی است ولی خودش خبر ندارد. هیچ راهی برای کسی که با تو حرف نمی‌زند باز نیست همۀ زندگی برای او بن بست است. راه باز تنها در جایی است که تو باشی و دلی به تو وصل باشد. خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که دوست دارم با تو حرف بزنم و خدا را شکر که حرف زدن با تو را راز باز بودن راه‌های زندگی می‌دانم و خدا را شکر که وقتی با تو حرف می‌زنم هیچ راه بسته‌ای در برابرم نمی‌بینم. شبت بخیر تنها راه زندگی! https://eitaa.com/abbasivaladi
🔰پرسش های تلنگری 1⃣اگر همسرم با عصبانیت با من برخورد کرد و من هم توانستم با حلم و بردباری پاسخش را بدهم، به هدف _ که همان خداست _ ، نزدیک شده‌ام یا دور؟ حال که به او نزدیک شده‌ام، باید خوش‌حال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟ 2⃣اگر همسرم در حقّ من جفایی کرد، من برای رسیدن به هدف، باید او را ببخشم یا کینه‌اش را به دل بگیرم؟ اگر از خطای او گذشت کردم، باید خوش‌حال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟ 3⃣اگر در زندگی‌ام مشکلی حل ناشدنی وجود داشت و یا این که حل شدنش به زمانی طولانی نیاز داشت و وظیفۀ من هم صبر بود، باید خوش‌حال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟ 4⃣اگر شوهر، دستوری بر خلاف میل زن بدهد و از چیزهایی باشد که زن باید در آن امور، از شوهرش تبعیّت کند، زن باید خوش‌حال باشد یا ناراحت؟ باید احساس شکست کند یا پیروزی؟ ✅پاسخ: اگر مقصد زندگی خدا شد، خوش‌حالی‌ها و ناراحتی‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌ها و بسیاری از مفاهیم کلیدی زندگی، تعریف جدیدی پیدا می‌کند. شکست، یعنی دور شدن و فاصله گرفتن از مقصد _ که همان خداست _ و پیروزی، یعنی نزدیک شدن و رسیدن به خدا. چه چیزی مرا خوش‌حال می‌کند؟ هر چیزی که مرا به خدا برساند. چه چیزی مرا آزرده خاطر می‌کند؟ هر چیزی که مرا از خدا، دور کند. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، صفحه۳۴ https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🌸🌸🌸 ✅ خلاصه‌ی نود و ششم: چرا اخلاق ما تو جنگ نظامی و اقتصادی فرق داره؟! 🍃🌸🌸🌸 ☑️ تو این درس می‌خوایم چند تا نکتۀ مهم در رابطه با موضوع کمک به برادرای مؤمن بگیم؛‌ نکته‌هایی که هر کدومشون یه پنجرۀ جدیدی رو تو موضوع کمک به برادرای مؤمن به رومون باز می‌کنه. 🔻نکتۀ اوّل: تو نوع نگاهی که دین از تربیت به ما نشون می‌ده، بیرون اومدن از منیّت و خودمحوری یکی از پایه‌های اصلی رشد و تربیته. ▫️تو شیوۀ برخوردی که دین با انسان و اطرافش داره، کاملاً معلومه که می‌خواد خودخواهی رو از انسان بگیره. ▫️یکی از راه‌های گرفتن روح خودخواهی، توجّه دادن به دیگرانه. اگه حدیثایی رو که تا حالا خوندیم مرور کنید، می‌بینید که دین دائم حواس آدم رو داره به دیگران جمع می‌کنه: • وقتی می‌خوری، حواست هست که بقیه سیرن یا گرسنه؟ • وقتی داری می‌پوشی، حواست هست که دیگران هم دارن بپوشن یا نه؟ • وقتی داری می‌نوشی، حواست هست که تشنه‌ای دور و برت هست یا نه؟ • اگه زندگی راحتی داری،‌ از بقیه غافل نشو، ببین دیگرانم زندگیشون راحته یا پر از غم و غصّه و ... . ☑️ پس معلوم می‌شه که یکی از فایده‌های شکرگزاری از راه کمک کردن به دنیای برادر مؤمن، بیرون اومدن از منیت و خودخواهیه. 🔻نکتۀ دوم: الآن که من دارم این درسا رو می‌نویسم و شما هم می‌خونید، کشور در وضعیت اقتصادی مناسبی به سر نمی‌بره. در حال حاضر من کاری به عوامل این تنگنای اقتصادی ندارم. می‌خوام از زاویۀ بحثایی که تا الآن در بارۀ کمک برادرای مؤمن داشتیم، به این تنگنا نگاه کنیم. ▫️از زاویۀ نگاهی که حدیثا تا این جا برامون درست کردن، می‌بینیم که اهالی جامعه‌ای که دین برامون ترسیم کرده، خودشون رو در برابر همدیگه مسئول می‌بینن. این طوری نیست که هر کسی به فکر خودش باشه و تنها دغدغۀ بیرون کشیدن گلیم خودش رو از آب داشته باشه. ▫️اگه این نگاه تو جامعه‌ای تبدیل به فرهنگ بشه، دیگه جنگ اقتصادی دشمن برا به زانو در آوردن جامعۀ ایمانی، نمی‌تونه به هدف خودش برسه. ✔️ خب بیاید همین حالا به صورت کاربردی وضعیت جامعۀ خودمون رو با این حدیثا بررسی کنیم: 🔸الآن یه عدّه‌ای هستن که مشکل اقتصادی دارن و در کنار اینا کسایی هم هستن که توانایی کمک به افراد محتاج رو دارن. اگه این عده کمک به برادرای مؤمن رو وظیفۀ خودشون بدونن، یه عالمه از این آدمای محتاج، زیر بار فقر له نمی‌شن و می‌تونن یه زندگی حدّ اقلّی داشته باشن. 🔸یه عدّه‌ای هم هستن که باید قناعت کنن تا بتونن به دیگران کمک کنن. اونا هم اگه دغدغۀ شکرگزاری خدا رو داشته باشن و باور داشته باشن که کمک به برادرای مؤمن، از محبوب‌ترین راه‌های شکرگزاریه، برا قناعت کردن، انگیزه پیدا می‌کنن. 🔸الآن یه عده از ترس این که نکنه یه جنسی بعداً گرون بشه یا گیر نیاد، به بازار هجوم می‌برن و یه جوّی ایجاد می‌شه که به صورت طبیعی اون جنس تو بازار کم‌یاب می‌شه و اگه هم پیدا بشه، قیمتش بالا می‌ره. بنا بر این یه عدّه‌ای به خاطر کم‌یابی نمی‌تونن به اون جنس دسترسی پیدا کنن و یه عدّه هم به خاطر قیمت بالا نمی‌تونن اون جنس رو بخرن. ‼️اخلاق یه جامعه، تو جنگ اقتصادی و نظامی، می‌تونه زمین تا آسمون تفاوت داشته باشه. تو جنگ نظامی از همۀ هستیش به خاطر جامعۀ ایمانی می‌گذره؛ ولی تو جنگ اقتصادی حاضر نیست از سود بیشتر چشم بپوشونه. ******** 🔴دو تا نکته مهم دیگه تو متن کامل درس بهشون اشاره شده که توصیه می کنیم حتما اونا رو مطالعه کنید. نود و ششم ‌ https://eitaa.com/abbasivaladi ➖➖➖🍃🌸🌸🌸🍃➖➖➖ 🌸 اینم پی‌دی‌اف درس نود و ششم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن: 👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃پاسخ همه سؤال ها خدا را شکر که دوستت دارم. من همیشه از این که دوستی‌هایم با نسیمی از سویی به سوی دیگر می‌رفتند خسته بودم و منزجر امّا هر کاری کردم، نشد که دوستی‌هایم را ثباتی ببخشم. گاهی این را دوست داشتم و گاهی آن را و این و آن شباهتی به هم نداشتند. شاید این، اهل دین بود و آن، دوست شیطان. فاصلۀ این دوستی‌ها با هم مثل خاری در چشم و استخوانی در گلو بود که نمی‌گذاشت از دوستی‌هایم لذّت ببرم. به سراغ این که می‌رفتم وسوسه‌های آن مرا به سوی خود می‌کشید وسوسه‌ها که غالب می‌شد فریاد وجدانم را می‌شنیدم که مرا به سوی این می‌خواند. حزب باد بودن در محبّت نمی‌گذاشت محبّت بال پروازم شود هر کسی را که دوست می‌داشتم گویی باری سنگین می‌شد که با زنجیری به پایم بسته بود و نمی‌گذاشت قدم از قدم بردارم چه رسد به پرواز و پریدن رو به آسمان. خدا را شکر که دوستت دارم از وقتی که خانۀ محبّتت را در دلم آباد کرده‌ام دوستی‌هایم چه نظم و نظام خوبی به خود گرفته‌اند. محبّت تو شده نگهبان دل من. هر محبّتی که می‌خواهد وارد دلم شود در صورتی اجازۀ ورود می‌یابد که رنگی از محبّت تو را داشته باشد. محبّت‌هایی که با رنگ محبّت تو غریبه‌اند از همان درگاه دل، پس رانده می‌شوند. محبّت‌هایی را هم که از پیش در دلم بوده‌اند و رنگی از محبّت تو ندارند یکی یکی دارم بیرون می‌کنم از خانۀ دلم. آرام آرام رنگ خانۀ دلم دارد یک دست می‌شود و امید دارم همین روزها روی در و دیوار خانۀ دلم جز رنگ محبّت تو هیچ رنگ دیگری یافت نشود. دوستی‌ها حالا چه قدر طعم خوبی دارند برایم دیگر از دوست داشتن‌هایم فراری نیستم. من با همۀ محبّت‌هایی که رنگ تو را دارند آرام و قرار می‌گیرم. و دغدغۀ ذهن و سؤال دلم این است: تو چه چیزی را و چه کسی را دوست داری؟ چه سؤال قشنگی! شبت بخیر پاسخ همۀ سؤال‌ها! https://eitaa.com/abbasivaladi
سلام امروز دهمین قسمت از بحث رو تقدیم می‌کنیم به شمایی که دوست دارید بچه هاتون اهل آسمون باشن نه اهل زمین. 🌷این هفته فایلمون فقط شنیداریه چون استاد یه براتون تعریف کردن و نکاتی رو که تو سه قسمت گذشته در باره قصه‌گویی گفتن رعایت کردن. 🔰اگه دوست داشتید واکنش بچه‌هاتونو بعد از شنیدن این قصه، برامون به این آدرس بفرستید👇 📌@modir_abbasivaladi https://eitaa.com/abbasivaladi 👇👇👇👇👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃باران همیشه بهار خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که این شب‌ها حال و هوای ذهن مرا بارانی این سؤال کرده: که تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت می‌آید؟ با این سؤال حال و هوای دلم هم عوض شده! گویی خدا می‌خواست با قطره قطرۀ بارانی که از این سؤال روی ذهن و روی دلم می‌بارد هوای فکر و احساسم را همیشه بهاری نگه دارد. از وقتی که این سؤال روی دلم حک شده چه سؤال‌های پست و بیهوده‌ای از دلم پاک شده. کار توست دیگر تو همینی وقتی می‌آیی، جا برای هر چیز ی غیر از خودت تنگ می‌شود وقتی پرسشی در بارۀ تو ذهن مرا به خود مشغول می‌کند دیگر جایی برای سؤال‌های دیگر نمی‌ماند. من اگر عمری بگردم به دنبال پاسخ این پرسش حتی اگر به جوابش هم نرسم عاقبت به خیر از دنیا می‌روم. دیگر از خدا چه می‌خواهم بهتر از این؟ مگر نمی‌گویند وقتی که مردیم از ما در بارۀ عمرمان می‌پرسند که خرج چه چیزی کردیم؟ من بی‌صبرانه منتظر می‌مانم تا روز حساب برسد و از من بپرسند که عمرم را خرج چه کردم تا سرم را بالا بگیرم لبخند به لب در حالی که تو را نشان می‌دهم بگویم عمر من صرف تو شد برای این که بدانم تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت می‌آید. تردید ندارم اگر این پاسخ را بدهم بی‌حساب وارد بهشتم می‌کنند. اصلاً همۀ زندگی یعنی گشتن به دنبال پاسخ همین پرسش. خدا را شکر که دوستت دارم و خدا را شکر که یکی یکی پرسش‌های بیهوده خودشان دارند از ذهن و دلم بیرون می‌روند. من «جاء الحق و زهق الباطل» را دارم با همۀ وجودم حس می‌کنم. پرسشِ «تو چه چیزی و چه کسی را دوست داری» حق‌ترین پرسشی است که در عالم وجود دارد وقتی که می‌آید، همۀ پرسش‌های باطل می‌روند پی کارشان. چه کار داری می‌کنی با من؟! تا کجا می‌خواهی بار نعمت‌هایی را که از شکرشان عاجزم روز به روز سنگین‌تر کنی؟! باز هم یک نعمت دیگر که حتّی خیال ادای شکرش را هم نمی‌توانم در سر بپرورانم: نعمت باران پرسش «تو چه چیزی را دوست داری؟» شبت بخیر باران همیشه بهار! https://eitaa.com/abbasivaladi
❓ نشانۀ موفّقیت در زندگی مشترک چیست؟ ✅ موفّقیت، سهمیه نیست که به تو نرسیده باشد. تمام هم نشده که پی‌جویی‌اش بی‌فایده باشد. موفّقیت را بشناس و به دنبالش برو. #تا_ساحل_آرامش #کتاب_اول #کتاب_صوتی #فانوس_دانایی #شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک ♦️گام دوم https://eitaa.com/abbasivaladi 👇👇👇👇👇
🔴 درجه‌بندی معیارها، متناسب با انتخاب خویش ✅ معیارهای ما باید دو درجه داشته باشد؛ معیارهای درجه یک و معیارهای درجه دو. ❤️معیارهای درجه یک❤️ معیارهایی است که حتّی اگر یکی از آنها در طرف مقابلم نبود، به راحتی و خیلی محکم می‌گویم: «نه» و از خیر ازدواج با او می‌گذرم. 👈 مثلاً یکی از معیارهای درجه یک دخترها این است که همسر آینده‌شان معتاد نباشد. حالا اگر کسی به خواستگاری او آمده که معتاد است، امّا باقی معیارهای او را دارد، می‌گوید: «نه». 💜معیارهای درجه دو💜 معیارهایی است که می‌شود در آنها تساهل و تسامح کرد؛ یعنی اگر یک یا چند تا از آنها در طرف مقابل نبود، اشکالی ایجاد نمی‌شود. نام دیگر این معیارها را می‌توان «معیارهای ترجیحی» گذاشت. 👈 مثلاً برخی دوست ندارند همسرشان دارای یک خانوادۀ شلوغ باشد؛ امّا این طور نیست که به هیچ وجه، طاقت چنین خانواده‌ای را نداشته باشند. به این می‌گویند، معیار درجه دو. 📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۴۹ 🔻🔻🔻🔻 🎧 فایل صوتی این بحث رو هم می تونید همین جا گوش کنید: https://eitaa.com/abbasivaladi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 درجه بندی کردن معیارها https://eitaa.com/abbasivaladi
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃جبران همه از دست رفته هایم خدا را شکر که دوستت دارم از وقتی با سؤال «تو چه چیزی را دوست داری؟» نوازشم کرده‌ای محبّتت را در دلم بیشتر کرده‌ای. عیبی ندارد کمی راحت‌تر با تو حرف بزنم؟ این وقت‌ها دوست دارم به تو بگویم: «چه خوب بلدی خودت را در دل‌ها جا کنی!» طوری با این نوازش در دلم جا باز کرده‌ای برای خودت که محبّت‌های دیگر فکر آمدن به این طرف‌ها نمی‌کنند. با سؤال «تو چه چیزی را دوست داری؟» وقتی دغدغه‌های پست را از خانۀ دلم پاک می‌کردم قبل از بیرون انداختن هر کدام یکی یکی ور اندازشان می‌کردم. باورم نمی‌شد اینها دغدغه‌های شب و روزم بود حتی نمی‌شد باور کرد که یکی از اینها برای لحظه‌ای دل و ذهن مرا به خود مشغول کرده باشد ولی واقعیت آن است که من با این دغدغه‌ها زندگی می‌کردم. وای که از سویی دوست ندارم خاطرات زندگی با این دغدغه‌ها را به یاد بیاورم و از سویی احساس می‌کنم نباید آنها را فراموش کنم. وقتی آن خاطره‌ها به یادم می‌آید بدجور از خودم فراری می‌شوم احساس می‌کنم نمی‌توانم خودم را تاب بیاورم. وقتی فراموش می‌کنم احساس می‌کنم عظمت نعمت این روزها از خاطرم می‌رود. خیلی سخت است رها شدن از این تضادها ولی با همۀ طعم تلخی که دارد من به یاد داشتن آن خاطره‌ها را انتخاب می‌کنم چون می‌دانم آدم قدرشناس این نعمت نیستم مگر آن که دائم به یاد داشته باشم نفس کشیدن با آن دغدغه‌ها را پس همیشه مرور می‌کنم آن روزها را حتّی اگر تاب آوردن خودم سخت‌ترین کار زندگی‌ام شود. می‌ترسم اگر قدر این روزها از خاطرم برود خدا باران نعمتش را قطع کند و من دوباره فراموش کنم سؤال «تو چه چیزی دوست داری» را؟ آقا! من با خاطرات آن دغدغه‌های پست زندگی می‌کنم و همیشه آنها را با دغدغه‌ای که تو به جانم انداختی مقایسه می‌کنم و در این میدان مقایسه احساس می‌کنم که قامتم از بار شرم دارد خم می‌شود. ولی این خمیدن را برای از دست ندادن تو تحمّل می‌کنم. چرا این قدر با دغدغه‌های پست نفس کشیدم در حالی که تو بودی و دوست داشتنت بود و سؤال «تو چه چیزی را دوست داری» هم بود. من با کدام حساب و کتاب دغدغۀ تو را کنار زده بودم و داشتم با آن دغدغه‌ها زندگی می‌کردم؟! با هر حساب و کتابی که بلدم کارم با عقل جور در نمی‌آید. اگر امید نداشتم که تو عمر رفته را هم جبران می‌کنی همین حالا از یأس می‌مردم! شبت بخیر جبران همۀ از دست رفته‌هایم! https://eitaa.com/abbasivaladi