🍃🍁🍁🍁
🎙قسمت دوم مصاحبه ای با استاد عباسی ولدی رو، هم می تونید بشنوید و هم در فایل pdf مطالعه کنید:
🍃🍁🍁🍁
http://eitaa.com/abbasivaladi
porseshe 5.mp3
1.32M
سؤال پنجم: یکی از ویژگیای برجستۀ مجموعۀ این درسا متنای امام زمانیه که تو انتهای هر درسی اومده؟ چرا اصرار دارید آخر هر درس یه متن امام زمانی بیارید؟
http://eitaa.com/abbasivaladi
porseshe 6.mp3
550.6K
سؤال ششم: تو سری جدید کتابا یه اتفاق جدیدی افتاد. مخاطبا دیدن که شما یه امکانی رو اضافه کردید تا اونا بتونن به وسیلۀ تلفن همراهشون بخشی از مطالب کتاب رو با صدای شما بشنون. دلیلتون برا انجام این کار چی بود؟
http://eitaa.com/abbasivaladi
porseshe 7.mp3
1.36M
سؤال هفتم: حرف آخرتون با مخاطبا؟
http://eitaa.com/abbasivaladi
mosahebe 2.pdf
213K
#مصاحبه
متن قسمت دوم مصاحبه با استاد محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
✨به مناسبت اولین سالگرد شروع درس های اخلاقی_اعتقادی استاد عباسی ولدی
📚کتاب اول و دوم مجموعه طعم شیرین خدا با ۲۰ درصد تخفیف به فروش می رسد:
🔸کتاب اول: من با خدای کوچکم قهرم! ۱۶۰۰۰تومان، با ۲۰ درصد تخفیف ۱۲۸۰۰تومان.
🔸کتاب دوم: می شود انقدر مهربان نباشی؟ ۱۵۰۰۰تومان، با ۲۰درصد تخفیف ۱۲۰۰۰تومان.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
http://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ✨به مناسبت اولین سالگرد شروع درس های اخلاقی_اعتقادی استاد عباسی ولدی 📚کتاب اول و دوم مج
✅ برا تهیه کتابا و ارسالشون به این شماره پیام بدید👇
📞09105856311
@Aiene_fetrat
هماهنگی پخش انتشارات آیین فطرت
http://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
#درس مروری بر خلاصه درس ها http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🔷🔹شکر خدا تا امروز که اولین سالگرد شروع درسامونه، 100 تا درس رو با هم خوندیم و در مورد چند موضوع مهم حرف زدیم. از درس آینده می خوایم بحث جدیدی رو شروع کنیم برا همینم اجازه بدید که یه مروری داشته باشیم به بحثایی که از ابتدا تا این درس داشتیم.
✅ ما به خدا اعتقاد داریم؛ ولی انگار نمیتونیم با خدا زندگی کنیم. حدّ اقلّش اینه که خیلی از جاهای زندگیمون رو با توجّه به اعتقادمون به خدا مدیریت نمیکنیم. این یه مشکل بزرگ برا کسیه که خودش رو مسلمون و معتقد به خدا میدونه. پیدا کردن ریشۀ این مشکل، کار اصلی برا حل اونه.
▫️ما تو چند تا درس اوّل به این نتیجه رسیدیم که یکی از دلایل اصلی این مشکل، اعتقاد نداشتن به بزرگی خداست. ما از ته دل معتقد نیستیم که خدا بزرگه؛ برا همینم نمیتونیم باهاش زندگی کنیم.
💭 یه کم که وایسادیم و به موضوع بزرگ دیدن خدا فکر کردیم، دیدیم اگه معتقد باشیم که خدا بزرگه، چه قدر زندگیمون زیر و رو میشه و خیلی از جاهایی که نمیتونستیم با خدا زندگی کنیم، دیگه نمیتونیم بیخدا نفس بکشیم.
✔️ دونه دونه آثار بزرگ دیدن خدا رو شمردیم و دیدیم این آثار یکی دو تا هم نیستن که بشه به راحتی ازشون گذشت. بعضی از مهمتریناشون رو توضیح دادیم و گفتیم اگه خدا رو بزرگ ببینیم:
1⃣ همۀ زندگیمون میشه اخلاص.
2⃣ با همۀ وجودمون به خدا اعتماد میکنیم
3⃣ ترسمون از بین میره و آرامش پیدا میکنیم.
4⃣ روی وعدههای خدا حساب باز میکنیم.
5⃣ ناامیدی به طوری کلّی از بین میره.
6⃣ تعریفمون از عزّت عوض میشه.
7⃣ خودمون رو هیچ حساب میکنیم.
8⃣ حسّ عاشقانهمون به خدا متفاوت میشه و توی این حسّ عاشقانه، یه احساس ذلّت شیرینی میاد که فقط چشیدنیه.
9⃣ خشیت از خدا، وارد قلب آدم میشه. این خشیت که اومد، انگیزۀ ترک گناه رو هم با خودش میاره.
🔟 تحمّل مصیبت برامون آسون و حتّی مصیبت برامون شیرین میشه.
❓بعدش برامون یه سؤال پیش اومد که چه جوری خدا رو باید بزرگ دید؟
🔻برا این سؤال دو تا جواب پیدا کردیم:
1⃣ شناخت حجّتای خدا یا همون اهل بیت علیهم السلام، به عنوان کسایی که آیینۀ تمام نمای خدا روی زمینن؛
2⃣ شرکت تو کلاس توحید حجّتای خدا.
✔️ اوّل از راه دوم شروع کردیم. رفتیم قرآن رو باز کردیم و همراه با اصلیترین معلّمای تفسیر قرآن که اهل بیت علیهم السلام هستن، شروع کردیم به شناختن خدا.
▫️اوّلین اسمی که باهاش رو به رو شدیم، اسم «رحمان» بود. وقتی با وسعت مهربونی خدا تو این اسم آشنا شدیم، آروم آروم فهمیدیم خدایی که ما تا حالا میشناختیم، با این خدایی که قرآن و اهل بیت علیهم السلام میگن، خیلی تفاوت داره.
▫️به اسم «رحیم» که رسیدیم این تفاوت رو خیلی بیشتر حس کردیم. گاهی وقتا حرفای خدا و اهل بیت علیهم السلام رو که میخوندیم، قشنگ حس میکردیم که باورش برامون سخته که خدا، این قدر مهربون باشه.
❕به قدری بحث «رحمان» و «رحیم» شیرین بود که دوست نداشتیم تموم شه؛ امّا به هر زوری که بود ازش دل کندیم و رفتیم سراغ وادی حمد.
http://eitaa.com/abbasivaladi
✅ تو دل حمد، هم شکر هست و هم ثنا. ما دست گذاشتیم روی شکر و وارد یه وادی بزرگ شدیم که هنوزم توش هستیم.
▫️تو وادی شکر بود که گفتیم ماها نیاز داریم به این که خدا رو از راه نعمتاش بشناسیم. شناخت نعمت به عنوان اثری که خالق پیش ماها داره، شناخت ما رو از اون بیشتر میکنه. هر چه قدر نعمتا رو بهتر بشناسیم و بزرگتر ببینیم، خالق اون نعمتا رو هم بزرگ میبینیم.
✔️ امّا همین که بحث نعمت مطرح شد، یه بار سنگین رو دوشمون احساس کردیم: شکر. این بار سنگین ما رو برد به سمت یه دغدغه: راههای شکر.
♦️برا به دست آوردن راههای شکر به قرآن و اهل بیت علیهم السلام التماس کردیم. التماسمون نتیجه داد و یه عالمه راه گذاشتن جلو پامون که هر کدوم برا خودش دنیایی بود:
●شناخت قلبی نعمت
●شکر زبونی
●تشکّر از واسطههای نعمت
●شکر عملی (پرهیز از گناه و قناعت)
●مدح و ثنای طولانی خدا
از جملۀ این راهها بود.
🔺اینا هر کدوم یه محلّۀ بزرگ از وادی عظیم شکر بودن که وارد هر کدوم که میشدیم، نمیشد به این راحتی بیرون اومد.
❕یه جایی میخواستیم از وادی شکر بیایم بیرون که یه حدیثی از امام رضا علیه السلام اومد جلو و گفت کجا به این زودی؟ تشریف داشته باشید!
✅ این حدیث رو که خوندیم، دیدیم خیال برمون داشته بود که فکر میکردیم محلّههای شکر رو یکی یکی سر زدیم و تموم شده. این حدیث، سه تا محلّۀ دیگه رو بهمون معرّفی کرد که هر کدوم برا خودشون شهری بودن.
▫️برا همینم وایسادیم و با راهنمایی این حدیث از امام رضا علیه السلام وارد یکی دیگه از این محلّهها شدیم. اون حدیث این بود:
🍃و بدانید که شما به هیچ وسیلهای نمیتوانید شکر خدا را به جای آورید _ البتّه پس از ایمان به خدا و اعتراف به حقوق اولیاء او از آل محمّد، پیامبر خدا، صلی الله علیه و آله_ که نزد او محبوبتر باشد از یارى رساندن شما به برادران مؤمنتان در امر دنیایشان، دنیایی که محلّ عبورى است براى آنان تا خود را به بهشت پروردگارشان برسانند.
✔️ از این سه تا محلّه، کمک به دنیای برادرای مؤمن رو انتخاب کردیم و واردش شدیم. اوّلش فکر میکردیم یکی دو تا کوچه داره و زود تموم میشه؛ امّا اشتباه میکردیم. این محلّه، خیلی بزرگتر از اونی بود که فکر میکردیم.
▫️سعی کردیم عجله نکنیم و حسابی این محلّه رو بگردیم. یکی از ویژگیهایی که گشت زدن تو این محلّه داشت این بود که یه نگاه جدید و متفاوت از کمک به دنیای برادرای مؤمن رو نصیبمون کرد.
✅ شاید قبل از این، میدونستیم که کمک به مؤمن، خوبه و خیلی هم خوبه؛ امّا پنجرههای قشنگی که تو این بحث به رومون وا شد، مثل یه اتّفاق خیلی خوبی بود که کلّی نگاهمون رو به این موضوع تغییر داد.
☆☆☆☆☆
💠 اگه خدا بخواد از درس آینده میخوایم وارد یکی از دیگه از محلّههایی بشیم که امام رضا علیه السلام تو اون حدیث معرّفی کردن: محلّۀ ایمان.
❕راستش بعضی از این محلّههایی که واردش شدیم، اوّلش خودمم فکر نمیکردم این قدر توشون بمونیم؛ ولی یه عالمه طول کشید. حالا این محلّه از اوناییه که میدونم خیلی توش میمونیم. حالا خودتون دیگه از همین اوّل آخر قصّه رو بخونید.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
http://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
htpp://eitaa.com/abbasivaladi
🔷🔹ما خیلی دوست داریم خاطرات و نظرات شما رو بشنویم.
✅ لطفاً به ما بگید که:
🔹 چطوری با درسای کانال و یا کتابای طعم شیرین خدا آشنا شدید؟
🔹آیا تا حالا این درسا و کتابا رو به کسی معرفی کردید و نظرشون رو پرسیدید؟
🔹تفاوت این درسا که به صورت کتاب هم چاپ شده با کتابای اخلاقی_اعتقادی دیگه چیه؟
🔹احساستون بعد از خوندن درسا و یا کتابای طعم شیرین خدا چی بوده؟
🔹آیا خاطره ای از خوندن درسای کانال و یا کتابای طعم شیرین خدا دارید؟
✅ و در آخر:
🔹لطفاً با کتابای اول و دوم "طعم شیرین خدا" عکس بگیرید و عکساتون رو برامون بفرستید.
اینم آدرس ادمین کانال:
@modir_abbasivaladi
✨🎁به قید قرعه به ده نفر از کسایی که به ما پیام بدن به مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان از کتاب های استاد عباسی ولدی هدیه داده می شه.🎁✨
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃 بهانه زندگی
خدا را شکر که دوستت دارم.
بگذار کمی فکر کنم شاید از محبّت تو
نعمت بزرگتری هم پیدا کردم
که سایهاش روی سرم گسترده است و خودم خبر ندارم.
تو هم مرا کمک کن
و نشانم بده آن نعمتی را که بزرگتر از نعمت محبّت توست.
فاصلۀ نعمتهای دیگر تا این نعمت
به قدری زیاد است که با یک نظر میشود فهمید
هر چه قدر که فکر کنم نتیجه عوض نمیشود
بزرگتر از نعمت تو نعمتی در زندگیام نیست.
به اندازۀ عظمت و بزرگی این نعمت
خدا را شکر که دوستت دارم.
صبح تا شب خورشید و ماه
به همراه این سؤال از روی سرم رد میشوند
و ستارهها با نور این سؤال به من نگاه میکنند:
«تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟»
از وقتی خیال و چشم و زبان و گوش و پا و دوستیهایم را
سپردهام به پاسخ این پرسش
احساس میکنم خدا بیشتر از پیش دارد نگاهم میکند.
تا به حال زندگی در تیررس نگاه خدا را
این طور حس نکرده بودم.
گاهی که از پاسخ این پرسش دور میشوم
قشنگ میفهمم که چشمان خدا به رویم بسته میشوند.
زندگی برای کسی که خدا نگاهش نمیکند
تاریکی در تاریکی است.
وقتی که از اندیشیدن در بارۀ این پرسش فاصله میگیرم
کم سو شدن نور و رفتن به سوی تاریکی را
با همۀ وجودم میفهمم.
حالا دیگر عادت کردهام به زندگی کردن روی خط نگاه خدا.
زندگی را طور دیگری نمیتوانم تاب بیاورم.
هر چه بیشتر میگذرد، بیشتر میفهمم
که دلشورۀ این سؤال اگر به جان کسی بیفتد
خدا خودش پاسخ آن را در گوشش نجوا میکند.
شنیدن صدای خدا
برای کسی که این پرسش، دلنگرانی اصلی زندگی اوست
کار سختی نیست.
اگر کسی همۀ وجودش شد مشغول شدن به این سؤال
وقتی در میان دوراهی و چند راهیها
خدا فانوس هدایتش را در برابر چشمان او روشن کرد
و از میان آن راهها یکی را نشان داد
چندان جای شگفتی نیست.
خدا دوست دارد کسی که زندگیاش را با این سؤال معنا میبخشد
و وقتی خدا کسی را دوست بدارد
برایش خرج میکند، بیش از آن که در خیال بگنجد.
آقا!
حالا که عادت کردهام به زندگی در تیررس نگاه خدا
التماس میکنم وقتی که از این پرسش غافل شدم
با چوب سرزنش هم که شده
مرا برگردان به دامن این سؤال.
لحظهای نفس کشیدن خارج از دایرۀ نگاه خدا
دیگر برایم تاب آوردنی نیست.
شبت بخیر بهانۀ زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
بازی با آینه
قدیم ترها که این اندازه تلویزیون📺، خانه های ما را تسخیر نکرده بود، آینهبازی، یکی از بازیهای متداول میان بچّه ها👦👧 بود.
یک آینۀ کوچک بردارید و در مقابل نور خورشید🌞 بگیرید. نوری را که از آینه منعکس میشود💫، روی دیوار خانه بیندازید. کودک را به سمت نورِ منعکس شده، هدایت کنید. وقتی خواست آن را بگیرد، آینه را حرکت بدهید تا جای نور منعکس شده هم عوض شود.😉
گاهی هم اجازه بدهید نور 💫را بگیرد. در این هنگام، شما ابراز شکست کنید و برای او که پیروز شده، دست بزنید👏👏 تا احساس موفّقیت کند.
اگر این بازی را با دو آینه انجام دهید، بازی، جذّابتر میشود.
جاهای تاریک را میشود با نور آینه روشن کرد. این کار برای بچّه ها جالب است.😁
با نور منعکس شده، برخی از اشیا را نشان بدهید 🎩☎️و از کودک بخواهید نام آن اشیا را بیان کند.
در این بازی، کودک با برخی از قوانین حاکم بر دنیای نور✨💫، آشنا میشود.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص۳۳_۳۲
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
بعضی از عربها
گوسفند نشان کردهای را
پا به پا با خودشان
میکشاندند به سوی کربلا.
کربلا قربانگاه این گوسفندان بود
و من تردید ندارم
که خودشان میدانستند
دارند کجا و برای چه میروند.
چقدر غبطه خوردم به حالشان
خوش به حالشان!
خوش به حالشان!
زادگاهشان نجف
قتلگاهشان کربلا
آخرین راهی که پیمودهاند
راه نجف تا کربلا.
از طرز راه رفتنشان
قشنگ میشود فهمید
که این گوسفندها
شوق رسیدن به قتلگاهشان را دارند.
دارند میروند
که غذای زائران حسین شوند
میخواهند خرج حسین شوند
خوش به حالشان!
خوش به حالشان!
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi🌹
🍃یار شیرینم
خدا را شکر که دوستت دارم.
شکر شکر شکر.
من از کلمۀ شکر به شعف میآیم.
چه قدر این واژه، شیرین است!
بوی هر چه خوبی است
از «شکر» به مشامم میرسد.
بوی خدا، بوی تو، بوی بندگی.
وقتی که شکر میکنم
انگار خدا باران معطر میبارد روی سرم.
شکر شکر شکر.
نکند شُکر و شِکر واژههای هم خانواده بودهاند
باید از ادیبان پرسید
شاید اگر تحقیقی دوباره کنند
شُکر و شِکر را فرزندان یک خانواده بیابند.
چرا این دو همخانواده نباشند
وقتی که شُکر را بر زبان جاری میکنم
گویی دارم شِکر میخورم
این قدر شیرین است شُکر.
خدا را شکر که دوستت دارم
و هزار مرتبه شکر، که شکر محبّتت
شیرین کرده به کامم.
شیرینی شِکر این شُکر
از آنهایی نیست که زیادش دل را بزند.
هر چه قدر بیشتر خدا را برای محبّتت شکر میکنم
حرصم برای خوردن این شِکر بیشتر میشود.
نیهای این شِکر ریشه در زمین ندارند
نیشکرهای شُکر محبّت تو را
باید در آسمانهای بالا پیدا کرد.
من به محبّتت که فکر میکنم
از شوق اشکم جاری میشود
و وقتی این اشک، با شِکر شُکر محبّت تو همراه میشود
شربتی میسازند که برای مست کردن زمین و زمان کافی است.
با یک قطره از این شربت
میشود کام عالمی را از محبّت تو شیرین کرد.
خدا را شکر که دوستت دارم.
شِکر شُکر محبّت تو از یک سو
و شِکر شُکر دغدغۀ این سؤال از سویی دیگر
دارند طعم وجود مرا شیرین میکنند
«تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید».
من اگر شِکر این شُکرها را برای خودم نگهدارم
نگاهم شیرین میشود
کلامم شیرین میشود
سکوتم شیرین
لبخندم، خشمم، فریادم، محبّتم
همه شیرین میشوند.
من پیدا کردهام راز تلخ بودنمان را
ما اگر حواسمان به نعمت محبّت تو نباشد
و دلمان گرفتار آن سؤال
عسلهایمان هم همه تلخ میشود
چرا غافلیم از این حقیقت!؟
شیرینم کن و شیرین نگهم دار و شیرین بمیران مرا!
شبت بخیر یار شیرینم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
در کنار یک موکب
پیرزنی نشسته بود.
چند خرمای خشک
توی سینی گذاشته بود.
موکب قبلش
خرمای اعلی داشت.
روی خرماها
ارده هم ریخته بودند
و روی اردهها کنجد.
در کنار خرماها
توی یک عالمه استکان کمر باریک
چای اعلای عراقی میریختند.
موکب بعدی هم
در منقلی طولانی
ذغالهای افروخته
زیر گوشتهای تازه
داشتند بوی کباب را
به مشام تک تک زائرها میرساندند.
پیرزن با نگاهش
که از چشم پر از التماسش
پخش میشد میان زائرها
از همه تمنّا میکرد
شده حتی یک خرما
از توی سینی بردارند.
و هر که به موکب پیرزن میرسید
همۀ پاسخش به تمنّای پیرزن
نیم نگاهی به خرماهای خشکیده بود.
پیرزن داشت دلش میشکست
این را از اشکی که حلقه زده بود
دور چشمانش
و میخواست جاری شود روی گونهاش
میشد به خوبی فهمید.
همان جا ایستادم
میدانستم که میآیی
و مهمان موکب پیرزن میشوی
و چند خرمای خشکیده میخوری.
خدا خدا میکردم
کسی نیاید به سوی موکب پیرزن
اما نمیدانم تو چه انداختی
به دل یک جماعت
که از خرمای تازه و چای اعلای عراقی گذشتند
و پای موکب پیرزن
خیمۀ محبت زدند.
جماعت که رفت
سینی خالی شده بود
پیرزن پَرِ لبخندش را
در اشک شوقش خیس کرد
و کمی از آن را مکید
بعد هم رفت
تا شب نشده
خانۀ دیگری را رفت و رو کند
و رختهای دیگری را شست و شو کند
تا پول چند کیلو خرمای خشک دیگر را
برای فردای موکبش فراهم کند.
#بهانه_بودن
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼
در کلاس، سی، چهل نفر مادر نشسته بودند.
بحث تربیت فرزند، داغ بود و مادرها هم حسابی خوششان آمده بود.
در میانۀ بحث بود که پرسیدم:
❓چه کسی تا به حال، 📚ده کتاب تربیتی خوانده است؟
منتظر بودم که دستی بالا برود.
حتّی یک دست هم بالا نرفت. ❗️
مادرانی که جلو نشسته بودند، سرشان را برگرداندند تا کسی را در پشت سرِ خود ببینند که دستش را بالا برده باشد؛
امّا کسی پیدا نشد.
📗یک کتاب، پایین آمدم و گفتم:
چه کسی تا به حال، نُه کتاب تربیتی خوانده است.
باز هم منتظر دستی ماندم که بالا برود؛ امّا همۀ دستها پایین بود.
همین طور آمدم پایین تا این که به چهار، پنج کتاب📙رسیدم.
در این هنگام، یک نفری دستش☝🏻را بلند کرد.
وقتی که رسیدم به یک کتاب📕، فهمیدم که بسیاری از این افراد، حتّی یک کتاب📖هم در زمینۀ تربیت فرزندشان مطالعه نکردهاند.😔
پیش خودم گفتم:
🤔 چرا در میان این تعداد مادری که در مقابل من نشستهاند، مباحث تربیتی این اندازه باید غریب باشد؟
✔️یکی از پاسخهای این سؤال را میشود در گیر و دار زندگی و در دل بهانهای به نام «وقت»⌚️، پیدا کرد.
⚠️باز هم تصمیم گرفتم که یک آمار دیگری بگیرم.
برای همین هم پرسیدم:
چه کسانی در روز، تنها به دیدن یک فیلم یا یک سریال🖥، بسنده میکنند؟
منتظر بودم دستی بلند شود، امّا هیچ دستی بلند نشد؛
یعنی باید باور میکردم هیچ کدام از این مادرها، در طول روز، بیش از یک فیلم یا یک سریال را تماشا میکنند.❗️
پیش خودم محاسبه کردم، تماشای یک فیلم یا یک سریال در هر روز، یعنی صرف حدّاقل چهل دقیقه تا یک ساعت و نیم زمان⏰.
⁉️از خودم پرسیدم:
چرا یک مادر برای دیدن سریال یا فیلم در هر روز وقت دارد؛
امّا برای مطالعۀ کتاب در زمینۀ اصلیترین وظیفۀ خود، یعنی تربیت فرزند👶🏻، وقت ندارد؟
⚠️به سراغ سومین آمارگیری رفتم و از مادران پرسیدم:
تا به حال چند نفر از شما با دیدن فیلم یا سریالی، یک تغییر رفتاری مثبت در زندگیتان رخ داده یا یک رفتار منفی از زندگیتان حذف شده است؟
دستها، همه پایین بود ‼️
✅و من هم سؤال آخرم را پرسیدم:
چرا برای چیزی که پس از سالها حتّی نتوانسته یک تغییر مثبت در زندگیمان ایجاد کند، وقت داریم؛
امّا برای مسئلهای که میتواند در تربیت نسل ما مؤثّر باشد، وقت نداریم؟
📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼📚🌼
📚من دیگر ما، کتاب اول، ص48
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#ناآگاهی_از_روشهای_تربیت_صحیح
https://eitaa.com/abbasivaladi