━═━⊰🍃✺﷽✺🍃⊱━═━
#حدیث_نور
💚 امام علی علیهالسلام فرمودند:💚
براستى كه خداوند براى گروهى كشته شدن را مقدر فرموده و براى ديگران مردن را. هر گروهى با همان سرنوشت كه خداوند مقدر كرده است مى رسد. پس، خوشا به سعادت مجاهدان در راه خدا و كشته شدگان در راه طاعت او.
ارسالی از اعضای محترم
YEKNET.IR - vahed 2 - fatemie avval 1401 - hosein taheri.mp3
4.44M
یا لثارات الحسین(ع)
شعار ما وقت ملاقات حسین(ع)
ظهور مهدیست از آیات حسین
شهید_سید_حسن_نصرالله💔
سید_المقاومه💔
حسین_طاهری🎙
#سلام_امام_زمانم
کجایید مولای من؟
پس کی میآیید؟
بمیرم برای مظلومیت و تنهاییت 😭💔
آقا_بیا_تو_را_به_خون_شهیدان
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓
@abbass_kardani
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_و_نهم
🌸 لحظه اعزام محسن به مالزی نزدیک شده بود.
خوشحال و امیدوار بود.
داشت برای مامان تعریف می کرد که :
🎥🎞 یه گروه مستند ساز می خوان همراهم بیان مالزی و از کل روند مسابقات فیلم تهیه کنند ...
💎 مامان این ها را که می شنید نگران می شد.
آخر دلش را به دریا زد و گفت :
_ این ها نباید از تو مصاحبه بگیرند! نباید همرات بیان مالزی! آخه از چی می خوان فیلم بگیرن؟!
🌸 محسن چشم هایش را گرد کرد و گفت :
_ چــرا؟!
مامان نمی دانست حرفش را چطور بگوید که محسن دلسرد نشود.
اما وقتی فکر کرد که داوری ها چه بلایی به سر امید وانگیزه او خواهد آورد، حرفش را رک و پوست کنده گفت :
🍁 من از این مسابقات خیلی می ترسم! الان نه ساله به قاری های ایرانی رتبه ندادن! به شما هم نمی دن!
🌺 محسن با نگاهی که از آن قاطعیت می بارید گفت :
_ مامان! من نفر اول جهانم و رتبه اولی رو می گیرم! کاری می کنم که محمود شحات بیاد توی این خونه!
🌹مامان وقتی روحیه او را دید بیشتر نگران شد. گفت :
_ محسن این حرفات دل آدم رو می لرزونه! انگار خیلی مطمئنی!
❤️ من به شما ثابت می کنم!
چند روز بعد این را به خبرنگارها هم گفت ...
✍ ادامه دارد ...
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاهم
سفیر ایران در کوالالامپور هم حرف های مامان را تکرار می کرد.
روزی که قرار بود محسن تلاوت کند آمده بود هتل. روی مبل اتاق نشسته بود و داشت می گفت :
❌🚫 به ایرانیا اولی رو نمی دن! اصلا نُـه ساله به ایرانیا هیچ رتبه ای ندادن! آقا محسن نهایتا دوم می شه!
و روزنامه آن روز را گذاشت جلو محسن و مصطفی.
🌷 بفرما! اینم سند! به این خاطر می گم اول نمی شه!
وهابی ها مقاله ای علیه شیعیان در روزنامه رسمی مالزی منتشر کرده و شیعیان را کافر دانسته بودند.
🔸 سفیر براق شد طرف محسن :
محسن آقا! اگر می خوای رتبه بیاری
از من به شما نصیحت! صدق الله العلی العظیم نگو!
بگو صدق الله العظیم و خلاص!
مصاحبه هم اگر کردی یادت باشه بحث شیعه و سنی رو وسط نکشی! می بینی که اوضاع رو؟!
🔻محسن سرش را به چپ و راست تکان داد :
نه! من تحت هیچ شرایطی کنار نمیام!
🌺محسن قبل از حرکت به سمت سالن مسابقات، توی اتاق با خودش خلوت کرد.
به این فکر کرد که چقدر بابا و مامان را دوست دارد.
😭 دلش لرزید. اشکی از گوشه چشمش روی گونه راه گرفت و لای محاسن مرتبش گم شد .
اگر پیروز می شد چقد آن ها خوشحال می شدند.
🌸احساس کرد نگاه تک تک مردم به او دوخته شده. دلش برای حرم تنگ شد. سعی کرد از این دلتنگی پلی بسازد ..
💕 من که قاری خودت هستم ...حتی اینجا! ...
به یاد اعلامیه وهابی ها افتاد.
به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شد...
✍ ادامه دارد ...