eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
: •┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید عباس کردانی ذکر روز چهارشنبه: یا حی یا قیوم 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @abbass_kardani✅ •┄═•🌤•═┄•
🌷 باکری ها سه تا برادر بودند که جنازه هیچ کدوم برنگشت علی باکری ساواک دستگیرش کرد تکه تکه اش کرد وهیچی از جنازه اش پیدا نشد حمید باکری هم وقتی شهید شد جنازه اش تو خیبر افتاده بود برادرش مهدی از کنارش رد شد هر چی بچه ها بهش گفتن جنازه برادرت حمید رو بردار قبول نکرد گفت تمام این جنازه ها حمید باکری هستن کدومو برگردونم اخرش جنازه داداشش حمید رو همون جا تو خیبر رها کرد خود مهدی باکری هم تو وصیت نامه اش نوشته بود خدایا از تو می خوام وقتی شهید شدم جسدم پیدا نشه تا یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم تو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازه اش رو آب برد هیچ کدوم از برادران باکری پیکرشون برنگشت *🌷شهید باکری ها🌷* علی حمید ومهدی 🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
شهید مدافع حرم «محمد احمدی جوان» در تاریخ 5 اسفند 1368 در روستای باشی از توابع شهرستان تنگستان و از دیار رئیسعلی دلواری استان بوشهر چشم به جهان گشود😍 وی ظهر تاسوعای حسینی در حومه شهر حلب توسط تکفیری ها مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در یکی از بیمارستان های تهران بستری شد😔 سرانجام در تاریخ 13 آذر 1394 مصادف با روز معراج پیامبر اکرم(ص) به فیض شهادت نائل آمد.😭 قسمتی از وصیتنامه شهید🌹 خدایا من امروز به سوی تو قدم بر می‌دارم برای دفاع از مذهبی که به آن از صمیم قلب اعتقاد دارم.☝️ خوشحال و شکر گذارم که به من نعمت جهاد در راه خودت نمودی تا با یاد و نام تو در این راه قدم بردارم و بتوانم در راه دفاع از حرم شریف خطبه‌خوان کربلا  و سه ساله مولایم حسین(ع) با قلبی راسخ قدم بردارم.👌 شهید مدافع حرم محمد احمدی جوان🌹 🦋🦋شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🦋🦋 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
💗به من توصیه کرد اجازه ندهم بچه‌ها به مراسم گناه بروند از جمله مراسم عروسی همراه با گناه و اینکه به مسائل تربیت دینی خیلی حساس بود.  💗با آقاحجت همیشه در خانه نماز جماعت می‌خواندیم. چراکه اهمیت عجیبی به نماز اول وقت به خصوص به صورت نماز جماعت می‌داد.🌱 بسیار ساده پوش بود و تا لباس‌هایش کامل از کار افتاده نمی‌شد هیچ وقت راضی به خرید لباس جدید به نمی‌شد.☝️ 💗بسیار کم حرف و بیشتر اهل عمل کردن بود؛ هیچ وقت کاری نمی‌کرد که مادر و پدرش ناراحت شوند اگر هم کاری می‌کرد فورا از دل آنها درمی‌آورد😊 و همیشه به مادرش سفارش می‌کرد برای شهادتش دعا کنند.  💗آقاحجت فوق العاده رک بود و صراحت کلام داشت البته درکمال ادب و اخلاق کلام خود را میگفت، همیشه دائم الوضو بود✨ 💗به مسائل محرم و نامحرمی خیلی حساس بود☝️و یادم است یکبار از تلویزیون مصاحبه همسران شهدا پخش میشد شهید به من گفت مبادا بعد از شهادت من صدا یا تصویری از شما پخش شود.❣ 🌹شهید مدافع حرم حجت اسدی🌹 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 🦋🦋شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🦋🦋 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
‍ بچه‌ها را جمع کرد و گفت: «برادرانم! این مأموریت که قرار است ان شاءالله انجام دهیم، نامش است. کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید! بقای جامعه اسلامی در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. اگر درچنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم، ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.» 🌷🌷🌷 🦋🦋شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🦋🦋 🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
دکتر رفیعی 27بهمن 98.mp3
11.06M
💢وَلاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَة حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلاَةَ إِلاَّ فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اللهِ، أَوْ فِي أَمْر تُعْذَرُ بِهِ 💠روز جمعه پيش از آنکه در نماز جمعه حاضر شوى مسافرت مکن مگر براى جهاد در راه خدا يا در کارى که به راستى معذور هستى» 🔴 ۶۹ نهج البلاغه 👤حجت الاسلام و المسلمین دکتر نهج البلاغه @abbass_kardani ┄┅═✧🍃🌺🍃❁✧═┅┄
♥️ (ع) می‌فرمایند: 1⃣ هر که یک روز از ماه رجب را روزه بدارد از اول یا وسط یا آخر ماه، خدا بهشت را بر او واجب کند و روز قیامت با ما هم درجه ‏اش سازد 2⃣ هر که دو روز از رجب را روزه دارد به او گویند کردار از سر گیر که خدا آنچه گذشت از برایت آمرزید 3⃣ هر که سه روز از رجب روزه گیرد به او گویند گذشته و آینده ‏ات آمرزیده شد، براى هر که از برادران گنهکارت خواهى شفاعت کن و براى آشنایانت 7⃣ هر که هفت روز از رجب را روزه دارد هفت در دوزخ بر او بسته گردد 8⃣ هر که هشت روز از رجب را روزه دارد هشت در بهشت به رویش باز شود تا از هر کدام خواهد در آید 📚أمالی الصدوق، ص 6 ‌التماس دعای فرج آقا جان 🌹🤲🌹 🌹🌹 @abbass_kardani 🌹🌹
🔶 درمانهای عمومی کرونا 1️⃣ هر روز و شب نصف قاشق چای خوری از داروی امام کاظم (علیه السلام) (حتی الإمکان انتهای دهان نگه دارید و تا دو ساعت بعد از آن چیزی میل نکنید) . 2️⃣ یک قاشق مربا خوری عسل و 7 عدد سیاهدانه هر هشت ساعت یک مرتبه مصرف کنید . 3️⃣ هر شب یک عدد داروی جامع امام رضا (علیه السلام) + یک قاشق غذا خوری عسل میل کنید . 4️⃣ هر روز صبح ناشتا به اندازه یک گردو (به اندازه یک قاشق غذاخوری پر) از داروی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) با یک لیوان آب و عسل مصرف کنید . 5️⃣ جامع امام رضا (علیه السلام) با یک استکان جوشانده غلیظ آویشن 6️⃣ جامع امام رضا (علیه السلام) با یک استکان آب شغلم و عسل 7️⃣ سعوط (ترکیبی از کندش یک واحد + سیاهدانه دو واحد)، به اندازه نوک ناخن در بینی قرار دهید و نفس بکشید . 8️⃣ جوشانده غلیظ آویشن + عسل به طور مرتب مصرف کنید. 9️⃣ خوردن مداوم سیب و به تعداد زیاد 🔟 مصرف قند نیشکر و شکر نیشکر بصورت حل شده در آب 1️⃣1️⃣ روغن مالی بدن با روغن زیتون یا روغن بنفشه . 2️⃣1️⃣ شربت آب ولرم و عسل به طور مداوم مصرف کنید. 3️⃣1️⃣ سوپ (آش) شلغم مصرف کنید. 4️⃣1️⃣ استفاده از نوره اسلامی. 5️⃣1️⃣ کمی از تربت امام حسین (علیه السلام) به نیت حفظ از بیماری میل کنید . 6️⃣1️⃣ حجامت عام اسلامی با نظر طبیب ماهر . 7️⃣1️⃣ دستورات مربوط به کنترل و درمان تب (که در فایل مخصوص می آید). 8️⃣1️⃣ دستورات دعایی 🌹🌹 @abbass_kardani 🌹🌹
نظام تقديم 90.mp3
9.65M
🔈 🔇 جلسه هفدهم صوتی 👆👆👆 کتابی 👌 و بر اساس واقعیت ؛ کسانی که مرگ را تجربه کرده اند لطفا از اول جلسه که در کانال گذاشته شده بررسی کنید تا بیشتر متوجه داستان بشید. @abbass_kardani🌹
مانعی بوده اند در این مسیر. وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و درراه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر (عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چراکه نقطه قوت ما ولایت است. عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی می کند و من می دانستم حمید عاشق شهادت است اما من می نویسم تا هر آن کس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از اینکه یک جان بیشتر ندارم تا درراه ولی عصر (عج) و نایب برحقش امام خامنه ای (مدظله العالی) فدا کنم. اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دل خوش هستند که جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند. @abbass_kardani
گفته در قرآڹ خــــدا،آرامشت با همسر است ڪے شود این آیــه اش مشموڸ حال ما شود...
تنها ذڪری ڪه برای منِ بنده تڪراری نشد... الهـــــی و ربی من لی غیرڪــــــــــ....؟ خـــ❥ــدایا میدانم بد ڪرده ام (انی ظلمت نفسی) امـــــا بار خدایا! ای رهنمای حق جویـــان مابقی راه را تـــــو فانوسم باش..... ‌ 🌺🌺🌺🌺
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۳ * کلاس استاد فتحی هم ک تموم شد رفتم پیش مامان . - مامان چیزی ک به استاد احمدیان نگفتی؟؟ - وااای ن هنوز یادم رفت ، خیلی سرم شلوغ بود ، الن ک دیدمش بهش میگم . سریع گفتم : - ن مامان نگی بهش ها باشه !!! - واسه چی ؟ - نگفته انقد خوب شیرفهمم کرد ک دیگ بگی معلوم نیست چه بلایی سرم بیاره . مامان با تعجب بهم نگاه میکرد و گفت : -یعنی چی ؟؟ مگه چیگفته بهت !! الن حوصله گفتن حرفای مفتشو ندارم بعدا میگم ،،، فقط مامان جون شما چیزی نگی بهش هااا !! - خیلو خب باشه ، تو خونه باهم صحبت میکنیم . بعد خدافظی از مامان سریع از ساختمون خارج شدم ، اما یادم اومد ک کتابمو جا گذاشتم تو کلاس ، به بچه ها گفتم چند دقیقه صبر کنن تا من برگردم . دوان دوان از پله ها بالا میرفتم ک در یک لحظه به کسی خوردم و تمام برگه هایی ک دستش بود پخش زمین شد . خودمم نزدیک بود بیافتم زمین ، با گفتن ؛ واااااایییی به طرفش نگاه کردم . و کسی نبود جز فرشته عذاب من ... اقای احمدیان ... اااایییی خدااا ،،، چرا این از صحفه روزگار محو نمیشه !! چرا همش باید جلو چشم من باشهههه؟؟ چرا همه اتفاقا باید پیش این بیافته ؟؟ نفسمو کلافه دادم بیرون و با گفتن عذرمیخوام خواستم بشینم و برگه هاشو جمع کنم ، اونم انگار حرصش گرفته بود بخاطر ریختن وسایلش اما خیلی سرد و جدی گفت : - لازم نیست ، خودم جمعشون میکنم ، بفرماید منم از خدا خواسته بلند شدم و با گفتن ببخشید ارومی رفتم تو کلاس . مردک مغرور . بشین خودت دونه دونه جمشون کن . و از این اتفاق خندم گرفته بود ک تونستم حرصشو درارم و به زحمت بندازمش . حالا معلوم نیست چقد داره تو دلش فحشم میده . کتابمو برداشتم و از کلاس خارج شدم . اما تو سالن هیچ اثری از احمدیان و برگه هاش نبود . سریع به سمت بچه ها رفتم و با هم به طرف خونه هامون حرکت کردیم . به خونه ک رسیدم هنوز کسی نیومده بود ، لباسامو عوض کردم ، یه سری به غذا ها انداختم ، اونا هم جا افتاده بودن . مامان بابا هم ساعت ۲ میومدن . کم کم مانی و ماهانم اومدن . وقتی همه جمع شدن نهارو دور هم خوردیم . گر چه همش ذهنم درگیر اتفاقای امروز میگشت . بعد جمع کردن سفره رفتم تو اتاق تا استراحت کنم . یک ساعت بعد مامان اومد تو اتاقمو و کنارم رو تخت نشست ... -مانا !!! قضیه امروز چیه ؟؟ چرا همش تو خودتی و ناراحتی ؟؟ احمدیان چیزی گفته !!! - اره ،،، مردکه احمق برا من خط و نشون میکشه - چی گفته مگه ؟؟ همه جریانو امروز برا مامان توضیح دادم ، رو بهم گفت : - خب انچنان حرف بدی نزده بنده خدا ک اینطور داری ناسزا میگیش . - بدتر از این برخورد مامااان ؟؟ نمیبینی چطور بهم گفت !!!! - راست گفته خب مامان جان . همیشه حرف حق تلخته . درسته زیاد من پشتت نبودم . اما همین ک هستم و خیلیا حساب میبرن ازت و کاریت ندارن خودش پارتی بازیه . ببین اون دانشجوهایی ک از شهرای دیگ میان . ن کسیو میشناسن ن کسی اونا رو . هیچ کسم هیچ جا پارتیشون نیست اگ روزی اتفاقی براشون افتاد یا کاریشون جایی گیر کرد . منظور استاد این بوده . - ب من چه ... مگه من ضامن اونام؟؟ - نه نیستی ، دخترم مگه تو بچه ای ک داری اینطور رفتار میکنی . دختر ناز نازی مامان باباتی ک تا حالا کسی بهت نگفته بالا چشمت ابرو . الن بخاطر ی نصیحت استادت اینطور بهم ریختی . ولی عزیزم بهتره یکم منطقی فکر کنی و از نظرم استاد احمدیان بهترین حرفا رو برا فهموندنت زده . - اره دیگ ، الن ادم بده من شدم و احمدیان فرشته ، باشه ، همینا رو شما نگفته بودی تاحالا ک الن به لطف استاد عزیزمون یاد گرفتی .... - اااا مانااا !!! کمتر چرت و پرت بگو . - چشم . ولی از فردا برام یه سرویس خوب میگیرید تا منو سر وقت برسونه و دیگ نخوام از این حرفا گوش بدم. - باش دخترم . ولی همیشه ک نمیخواد اتفاقی بیافته ، حالا ی بار پیش اومده . ... یکمم به حرفای منو استادت فکر کن کلافه و ناراحت صورتمو کردم طرف دیگ ای . مامان هم اروم دستشو زد به شونم و بلند شد از اتاقم رفت بیرون . فردا هم با احمدیان کلاس داشتیم و امتحانم میخواست ازمون بگیره . نشستم و چند ساعتی امتحانو خوندم ک باز سوژه دستش ندم . نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡