eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
22.5هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خدا صاحب انتقامه، کسانیکه بی حجاب هستند رو خدا ازشون انتقام می گیره 👤استاد قرائتی 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حجت الاسلام علی تمام زاده🕊 بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم؛راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینه های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد. 🕊شهید مدافع حرم 🕊🌹 🕊علی_تمام_زاده شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید داریوش مرادی 🔸یکم تیر ماه ۱۳۴۴ در محله علوی خرم‌آباد به دنیا آمد. خانواده شهید در دوران تولد ایشان از وضعیت مناسبی برخوردار بودند و در عین حال بسیار ساده و معمولی زندگی می‌کردند. همیشه با سادگی و صمیمیت پذیرای مردم بودند. به ویژه پدر ایشان که فردی بسیار متدین و زحمتکش بود. داریوش نیز تحت تاثیر همین ویژگی‌های اخلاقی پدر با عمق جان به واجبات دینی‌اش می پرداخت. تا سوم متوسطه به تحصیل پرداخت. با آغاز جنگ به جبهه اعزام شد. سال ۶۰ با معرفی شهید حجت الاسلام سید نورالدین رحیمی، به عضویت سپاه درآمد. او از آغاز جنگ جزء گروه فداییان اسلام (ستاد جنگ های نامنظم شهید دکتر چمران و شهید سید مجتبی هاشمی) بود و پابه پای دیگر رزمنده های با سربازان ارتش متجاوز صدامی می جنگید. مجاهدت او در دوران جنگ تحمیلی ادامه داشت تا این که در عملیات مرصاد(آخرین عملیات رزمندگان اسلام) به آرزوی دیرینه خود رسید و شهادت را در آغوش گرفت🌷 🕊شهید_داریوش_مرادی 🕊شهدای_لرستان 🕊شهدای_مرصاد 🕊شهدای_خرم_آباد یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗡 اولین قتل انجام شده روی زمین😳 3⃣ قسمت سوم از طرفی فطرت و وجدان قابیل او را از برادرکُشی منع میکرد، اما از سوی دیگر نفس سرکش او به این کار تشویقش میکرد...و سرانجام نفس بر وجدان غلبه کرد😈 🤔در شبانه‌روزمان دقت کنیم: چندبار وجدان‌مان بر نفس چیره میشود؟👏 وچندبار نفس‌مان بر وجدان چیره میشود؟😔 سوره مائده آیه ۲۹و۳۰_عبدالباسط 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
عند ربهم یزرقون می‌شوند و دست هدایتگری پیدا می‌کنند و بر دلها حکومت خواهند کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی روح امام و همه ی شهدای عزیز و سردار دلها و ابوالمهدی المهندس داداش عباس کردانی ومادر، و پدرشهید حاج صالح کردانی، شهیدان گرایلی و سراجی و پدران مادران آسمانی شهدای حرم حضرت احمدبن موسی،شاهچراغ شیراز، پدر بنده حقیر، همه ی اموات مومنین ومومنات از اول آدم تا آخر خاتم الانبیا هدیه کنیم فاتحه و صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عجل لـــــــــــولیک الفرج التماس دعای فرج آقا جانم خدایا از عمرم بگیر برعمر رهبر عزیزم بیفزا
🌷‌: می‌دانی الله اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هر چه که در ذهن داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞🎥 اول داورهای عصر جدید و تماشاچیان با تعجب نگاهش می‌کردند، اما بعد از چند لحظه با اجرای عالی‌اش همه حاضران را منقلب کرد... السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ارسالی از اعضای محترم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره طنز حاج مهدی رسولی از عکس گرفتن با طرفداری که اصلا او را نمیشناخت😂 ارسالی از اعضای محترم
🔅 ✍ خراش‌های عشق خداوند 🔹در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباس‌هایش را درآورد و خنده‌کنان داخل دریاچه شیرجه زد. 🔸مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد. ناگهان تمساحی را دید که به‌سوی پسرش شنا می‌کرد. 🔹مادر وحشت‌زده به‌سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. 🔸مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می‌کشید، ولی عشق مادر آن‌قدر زیاد بود که نمی‌گذاشت پسر در کام تمساح رها شود. 🔹کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و به‌طرف آن‌ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد. 🔸پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند. پاهایش با آرواره‌های تمساح سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن‌های مادرش مانده بود. 🔹خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخم‌هایش را به او نشان دهد. 🔸پسر با ناراحتی زخم‌ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم‌ها را دوست دارم، این‌ها خراش‌های عشق مادرم هستند. 🔹گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست‌داشتنی هستند. استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
Dastane Behnam 6.mp3
19.69M
📚 🔊  🏷 کتاب داستان بهنام : داود امیریان (فصل آخر) ⬅️ کتاب «داستان بهنام» براساس زندگی‌نامه‌ی نوجوان شهید «بهنام محمدی‌ راد» نوشته شده است، نوجوانی چالاک، باهوش و شجاع، متولد مسجدسلیمان و بزرگ‌شده‌ی خرمشهر که در روزهای آغازین جنگ و محاصره‌ی خرمشهر به صف رزمندگان می‌پیوندد و با متجاوزان بعثی مبارزه می‌کند. 🎧 روایت صحنه‌های مبارزه این نوجوان ایرانی حیرت‌آور و داستان زندگی‌اش شنیدنی است. اللهمَّ عجل لولیک الفرج
🔘 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─