eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
22.5هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥در انتخاب رئیس جمهور بی تفاوت نباشیم 💥سخنان صریح امام خمینی (ره) در مورد انتخابات ریاست جمهوری: اگر شما از صحنه خارج شوید، و آنها یک نفر را رئیس جمهور کنند که تباه کند کشور را، همه مان مسئولیم 💥«ستاد مرکزی بزرگداشت امام خمینی(ره)»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥توصیه راهبردی رهبرمعظم انقلاب که باید به گوش برخی نامزدهای انتخاباتی برسد: ممکن است آدم خوبی باشی اما در مدیریت ضعیف هستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥در انتخاب رئیس جمهور بی تفاوت نباشیم 💥سخنان صریح امام خمینی (ره) در مورد انتخابات ریاست جمهوری: اگر شما از صحنه خارج شوید، و آنها یک نفر را رئیس جمهور کنند که تباه کند کشور را، همه مان مسئولیم 💥«ستاد مرکزی بزرگداشت امام خمینی(ره)»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥توصیه راهبردی رهبرمعظم انقلاب که باید به گوش برخی نامزدهای انتخاباتی برسد: ممکن است آدم خوبی باشی اما در مدیریت ضعیف هستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به یاد خادمی که جای خالی او احساس میشود 🔹تصویری از حضور رئیس جمهور شهید در مراسم بزرگداشت ارتحال امام خمینی(ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: بعد از شهادت رئیس‌جمهور همه روزنامه‌ها و مطبوعات و اشخاص گوناگون از جریان‌های مختلف از خدمات و تلاش‌های او حرف زدند و من دلم برای رئیسی سوخت این‌ها در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند این حرف‌ها را بگویند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: همه اعتراف کردند که رئیسیِ عزیزمان مرد خدمت، صفا و صداقت بود 🔹رئیسیِ عزیزمان در خدمت‌گذاری نصاب تازه‌ای را به‌وجود آورد؛ ما قبلاً شخصیت‌های خدمت‌گذار داشته‌ایم، اما نه در این حد و با این صداقت. 🔹این‌همه تحرکِ او آثار بابرکتی برای امروز و فردای کشور داشت. 🔹رئیسیِ عزیزمان برای مردم کرامت و عزت قائل بود و حرمت مردم را نگه می‌داشت. 🔹با کسانی که به او بدی می‌کردند، با کرامت برخورد می‌کرد و حتی به کسانی که به او اهانت کرده بودند، پاسخ عصبی نمی‌داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: انتخابات پیش روی ما پدیدۀ پردستاورد است 🔹اگر این انتخابات با خوبی و شکوه و عظمت برگزار شود دستاورد بزرگ برای ملت ایران خواهد بود. 🔹بعد از این حادثۀ تلخ مردم جمع بشوند و با آرای بالا مسئول بعدی را انتخاب کنند. 🔹حماسۀ انتخابات مکمل حماسۀ بدرقۀ شهیدان خواهد بود. 🔹ملت ایران برای اینکه بتواند عمق راهبردی خود را تثبیت کند و کام مردم را شیرین کند و حفره‌های اقتصادی و فرهنگی را پرکند به یک رئیس‌جمهور فعال، پرکار، آگاه و معتقد به مبانی انقلاب نیار دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: در رقابت‌های پیش‌روی انتخابات باید اخلاق حاکم شود 🔹بدگویی، تهمت و لجن‌پراکنی کمکی به پیشرفت کار نمی‌کند بلکه به آبروی ملی هم لطمه می‌‌زند. 🔹صحنۀ انتخابات صحنۀ رقابت برای خدمت است، صحنۀ کش‌واکش برای به‌دست‌آوردنِ قدرت نیست. 🔹برادرانی که وارد میدان رقابت انتخاباتی می‌شوند به وظیفه‌شان عمل کنند خدا هم دل‌های مردم را به‌سوی بهترین گزینه هدایت خواهد کرد و یک رئیس‌جمهور شایسته برای ملت ایران تعیین خواهد شد.
ارسالی از اعضای محترم 👆👆👆👆👆 برا سلامتی و حاجت روایی و عاقبت بخیری عزیزان ارسال کننده پست های معنوی صلوات🤲 ممنونم ازلطف و حمایت شما عزیزان منتظر ارسالیهای زیباتون هستیم لطفا به این آدرس ارسال کنید 👇👇👇👇👇👇👇 @mahdi_fatem313
به وقت سه دقیقه در قیامت 👇👇👇👇
@Menbaraali-سه دقیقه در قیامت 32.mp3
26.48M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و دوم * اشک، سرمایه و سلاح انسان * آهن سلاح جهاد اصغر، آه سلاح جهاد اکبر * گریه بر هر درد بی‌درمان دواست * اتصال شورآفرین * قیامت امام حسین (ع) در قیامت * نکات کتاب فروغ شهادت آیت‌الله پهلوانی‌تهرانی (ره) در باب اشک * اشک ظهور رحمت است * اشک بر اباعبدالله(ع)، مزد پیامبر (ص) * چگونه با یک قطره اشک بر اهل‌بیت، جهنم ما خاموش می‌شود؟ * شاه‌کلید رشد، گریه بر اباعبدالله * مصادیق اظهار ترحم نسبت به حقیقت * دو قطره محبوب نزد خداوند * خنده و گریه در جلوت و خلوت * زینت ترس از خدا * عبودیت در کلام امیرالمومنین * گریه از ته دل، خنده از سر دل * از معاشرت‌های عفونی بپرهیزیم * از اعمال خود بترسیم نه از مرگ * چشمی که در قیامت خواب و گریه ندارد 📅99/01/03
لحظه ای با رمان شهدایی 👇👇👇👇
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 ✅ فصل نوزدهم 💥 اسفند ماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه‌ها داشتند برنامه کودک نگاه می‌کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف‌ها کم‌کم داشت آب می‌شد. خیلی‌ها در تدارک خانه‌تکانی عید بودند اما هرکاری می‌کردم دست‌ودلم به کار نمی‌رفت. با خودم می‌گفتم: « همین امروز و فردا صمد می‌آید، او که بیاید حوصله‌ام سر جایش می‌آید آن وقت دوتایی خانه‌تکانی می‌کنیم و می‌رویم برای بچه‌ها رخت و لباس عید می‌خریم. » 💥 یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور و افتاد. چرا این کار را کردم؟ چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم؟ بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه‌ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: « صمد خودش می‌آید و برای بچه‌ها خرید می‌کند. » خیلی اصرار کرد. دست‌آخر گفت: « پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگترت هستم. » 💥 هنوز هم توی روستا رسم است نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می‌خرند. نخواستم دلش را بشکنم اما نمی‌دانم چه‌طور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشم نیامد گفت: « خواهرجان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد. » گفتم: « نه، همین خوب است. » همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی‌خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می‌کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش‌آب‌ورنگ می‌خرم. ‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 ✅ فصل نوزدهم 💥 💥 بچه ها داشتند تلویزیون نگاه میکردند. خدیجه مشغول خواندن درس‌هایش بود، گفت: « مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس‌الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس‌های بابا را با خودش برد. » 💥 ناراحت شدم. پرسیدم: « چرا زودتر نگفتی؟!... » خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: « یادم رفت. » اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس‌الله آمده بود خانه‌ی ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد. 💥 بچه‌ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: « بابا!... بابا آمد... » نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه‌پله. از چیزی که می‌دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم امین، هم با او بود. بهت‌زده پرسیدم: « با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟! » پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک‌آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: « نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه. » پرسیدم: « چه‌طور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید! » پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «...کلید...! آره کلید نداریم، اما در باز بود. » گفتم: « نه. در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم. » پدرشوهرم کلافه بود. گفت: « حتماً حواست نبوده؛ بچه‌ها رفتنه‌اند بیرون در را باز گذاشته‌اند. » هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: « پس صمد کجاست؟! » با بی‌حوصلگی گفت: « جبهه! » گفتم: « مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه. » گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.» 🔰ادامه دارد...