.بــ﷽ــہناماَللہ،پاسدارحُرمتخونشَہـ🕊ــیدان
#هرکی_اینجا_مهمون_میشه...
#کل_درداش_درمون_میشه...
.
اینجا مهمانی به سبک شهداست...
.
میبینی؟ با همان لباس های خاکی چفیه به دوش جلوتر از ورودی یادمان اسپند دود کرده اند...
.
تورا نظاره گرند و خوشامد میگویند...
.
صدای آهنگران از بلندگوها پخش میشود...
.
#بانوایکاروانباربندیدهمرهان...
#اینقافلهعزمکرببلادارد...
.
جلوتر دسته دسته ایستاده اند وبا گل و هدیه هایی بدست منتظرند، بعضی شان مشغول انجام کارهایی هستند...
.
تدارکاتچی ها به سرعت مشغول درست کردن شربتند...
.
شربتی از طعم جنون...
.
مستت که کردند...
.
مجنونت که کردند...
.
کاروان را هدایت میکنند به سمت محلی تا فرمانده شان بیاید و روایتگری کند...
.
و ما چقدر نادان بودیم که فکر میکردیم برنامه حرکت کاروان و روایتگری و تدارکات و... را خودمان چیده ایم...!!
.
اما گویا مسولیت کاروان از جای دیگری آب میخورد...
.
میشنوی؟ صدایش می آید دارد روایتگری میکند از شب های عملیات، از گلوله باران های بی امان و از پرپر شدن معصوم ترین جوان های این مرز و بوم...
.
و ناگهان صدای مهیب انفجار گلوله توپ در نزدیکی حواست را پرت میکند و تا به خودت بیایی از موج انفجار بیهوش شده ای ...
.
از خواب بیدار میشوی...
.
راستی اینها خواب بود یا بعد از آن بیهوشی به خواب ابدی رفته ایم...؟
نه، یقین دارم شما واقعی تر از هر رویای صادقه اید و انفجار های مهیب گناهان است که مارا به خواب برده...
.
اینها چه بود؟
آنها جوان های نورانی خوشبو با لباس خاکی که بودند؟
آن صداها...
.
پس کجا رفتید؟
رفقا...
گریه پشت گریه اما چه سود...
.
#مرااینپشتنگذاریدبیباک...
#گناهمچیستپایمبوددرخاک...
.
شمارا به خدا...
مارا در این شهر سرد بی روح بحال خود مگذارید... .
راستی چه کرده ایم که صدایشان را نمیشنویم؟
چگونه زندگی میکنیم که لحظه لحظه زندگی مان را شریکشان نیستیم؟
. @abbass_kardani