💞🌸 #نحوه_شهادت 🌸💞
🍃💠 سید احسان #چند_بار به برای مبارزه با داعش و گروههای تکفیری به #عراق ، #سوریه و #لبنان اعزام شده بود و در بار آخر که به شهادت رسید 13 روزبودکه در سوریه بود.
🍃💠سید احسان در مسیر #آزاد_سازی_روستا و کمک به مردم آن روستا به #شهادت رسید،
🍃💠 زمانی که میخواستند به مردم روستا #غذا برسانند نیروهای تکفیری داعش متوجه شدند و با #خمپاره آنها را هدف قرار دادند
و ابتدا سید با بیسیم اعلام کرد که « #علمدارند»
یعنی تعدادی از افراد شهید شدند اما بعد صدای بی سیم قطع میشود و همرزم عراقیش اعلام میکند که سید #شهید شده است.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#شهید_سید_احسان_حاجی_حاتملو
@abbass_kardani✅
.
بغض کرده بود.
از بس گفته بودند: #بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکند و #عملیات را لو میدهد!
شایدهم حق داشتند.
نه #اروند با کسی #شوخی داشت، نه عراقیها.
اگر عملیات لو میرفت، #غواصها (که فقط یک چاقو داشتند) قتل عام میشدند
.
#فرمانده که بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد.
.
.
بغض کرده بود.😢
توی گل و لای کنار اروند، در ساحل #فاو دراز کشیده بود.
.
جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.😔
یا کوسه برده بود یا #خمپاره...!😪
.
دهانش را هم پر گِل کرده بود تا عملیات را لو ندهد...😭
.
بچه بود
بچهای بزرگ...😔
.
🌺هدیه به روح تمام شهدا #صلوات🌺
.
.
#شهدا_شرمنده_ایم 😔
@abbass_kardani✅
#در_مکتب_شهادت
#در_محضر_شهدا
💠راه شهید ، کلام شهید
#روحانی_شهید_عبدالله_میثمی
♨️ترس از خدا👇
⚜عراق منطقه رو زیر آتیش شدید💥 گرفته بود ؛ صدای سوت چند تا خمپاره نظرمون رو جلب کرد #حاج_آقا میثمی رو هول دادیم توی یه سنگر ، #سنگر کوچیک بود و در حالت عادی بیشتر از دو نفر👥 جا نمی شد.
⚜اما پنج نفر از بچه ها با شنیدن سوت #خمپاره پریده بودن تو سنگر.حاج آقا میثمی بهم گفت : می دونی چرا توی سنگر به این #کوچیکی جا شدیم⁉️
⚜گفتم : چرا .. ؟ گفت : به خاطر #ترس ! اگر انسان هم از #خدا بترسه دنیــ🌍ـا براش کوچیک میشه !!!
🌺 امام حسین علیه السلام: لا یَأمَنُ یَومَ القِیامَةِ إِلا مَن خافَ اللهَ فی الدُّنیا ؛
🌸هیچ کس روز قیامت در امان نیست🚫 مگر آن که در دنیا #خدا_ترس باشد.
👈کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani✅
#اولین_و_آخرین_نماز_شهید
✍یه لات بود تو مشهد. داشت میرفت دعوا شهید چمران دیدش، دستشرو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم #جبهه.👀
🍁به #غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.
🍁رضا شروع میڪنه به #فحش دادن به شهید چمران،😐 وقتی دید ڪه شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه. یه دفعه داد زد ڪچل با توأم!😳
🍁شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت😊: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه #سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.
🍁رضا ڪه تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! ڪشیده ای، چیزی!😞
شهید چمران: چرا؟ 🤔رضا: من یه عمر به هرڪی #بدی ڪردم، بهم بدی ڪرده. تاحالا نشده بود به ڪسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!☹️
🍁شهید چمران: اشتباه فڪر میڪنی! یڪی اون بالاست، هرچی بهش بدی میڪنم، نه تنها بدی نمیڪنه، بلڪه با خوبی بهم جواب میده. هی #آبـرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یڪی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. #یکم_مثل_اون_بشم.😉😊
🍁رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار #گریه میکرد. اذان شد، رضا #اولین_نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود،😳 وسط نماز، صدای سوت #خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!🕊😔
#شهید_مصطفی_چمران
#درس_اخلاق
#خاطره
@abbass_kardani✅
🌹شهید دڪتر مصطفے چمران🌹
✅ #از_فـــــرش_تا_عــــــرش
♨️ لطفا با دقت تا انتها بخوانید
#رضـــا_سگـــ_بـــاز(!) یه لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش مےڪرد ، هم دعواهاش حسابـے سگے بود !!
یہ روز داشت مےرفت سمت ڪوهسنگے براے دعوا (!) و غذا خوردن ڪہ دید یہ ماشین با آرم ”ستاد جنگهاے نامنظم“ داره تعقیبش مےڪنہ .
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فڪر ڪردے خیلے مَردے ؟!“
رضا گفت : برو ... بچہ ها ڪہ اینجور میگن ...!!!
چمران بهش گفت : اگہ مردے بیا بریم جبهہ !!
بہ غیرتش بر خورد ، راضے شد و راه افتاد سمت جبهه ...!
👈 مدتے بعد ....
شهید چمران تو اتاق نشستہ بود ڪہ
یہ دفعہ دید داره صداے دعوا میاد ..!
چند لحظہ بعد با دستبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این ڪیہ آوردے جبهہ ؟!“
رضا شروع ڪرد بہ #فحش دادن اما چمران مشغول نوشتن بود !
وقتے دید چمران توجہ نمےڪنہ ،
یہ دفعہ سرش داد زد :
”آهاے کچل با تو ام ...! “
یڪدفعہ شهید #چمران با #مهربانے سرش رو بالا آورد و گفت : ”بلہ عزیزم !
چے شده #عزیزم ؟ چیہ آقا رضا ؟
چہ اتفاقے افتاده ؟“
رضا گفت : داشتم مےرفتم بیرون ڪہ سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !!!!
چمران : ”آقا رضا چے میڪشے؟!!
برید براش بخرید و بیارید ....!“
👈چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ...
رضا به چمران گفت : میشہ یہ دو تا فحش بهم بدے ؟! کِشیده اے ، چیزے؟!!
شهید چمران : چرا ؟!
رضا : من یہ عمر بہ هر ڪے بدے ڪردم ، بهم بدے ڪرده ....!
تا حالا نشده بود بہ ڪسے فحش بدم و اینطورے برخورد ڪنہ ....
شهید چمران : اشتباه فڪر مےڪنے ...! یڪے اون بالاست ڪہ هر چے بهش بدے مےڪنم ، نہ تنها #بدے نمےڪنہ ، بلڪہ با #خوبـے بهم جواب میده !
هِے آبرو بهم میده .....
تو هم یڪیو داشتے ڪہ هِے بهش بدے مےڪردے ولے اون بهت خوبـے
مےکرده..!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یڪے بهم فحش بده و منم بهش بگم بلہ عزیزم ...! تا یڪمے منم مثل اون (خدا) بشم …!
👈 رضا جا خورد !....
..... رفت و تو سنگر نشست .
آدمے ڪہ مغرور بود و زیر بار ڪسے نمےرفت ، زار زار #گریہ مےڪرد !
تو گریہ هاش مےگفت : یعنے یڪے بوده ڪہ هر چے بدے ڪردم بهم #خوبے ڪرده ؟؟؟؟
✅ اذان شد ...
رضا #اولین_نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت .
..... سر نماز ، موقع قنوت صداے گریش بلند شد !!!!
وسط نماز ، صدای سوت #خمپاره اومد . پشت سر صداے خمپاره هم صداے زمین افتادن اومد .....
رضا رو خدا واسہ خودش جدا کرد ......!
(فقط چند لحظہ بعد از #توبہ ڪردنش)
😭 یه توبہ و نماز واقعے ...
@abbass_kardani✅