قسمتی از دلنوشته شهید
بعد مرگم میدونم همه میگن
صبح تا شب کارش حسین حسین بوده
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)
وقتی می میرم روضه خون برام بیارید تا برام روضه بخونه ...
سینه زنها رو جمع کنید تا میتونید یه نوکری تنها نمونه.....😭😍
امروز روز نوزدهم است که در کشور #سوریه هستم ، تنهایی ، غربت ، دل تنگی روز به روز زیادتر میشه ، امشب #شب_احیاست روز هجدهم ماه مبارک ، هنوز برات #شهادتم رو امضاء نکردی نمیدونم شاید امضاء شده ولی حالا زوده منو ببری ..
خیلی گناه دارم ولی میدونی که آرزومه ، شهادت یعنی عاقبت بخیری ،😍 ما که یه روزی بالاخره رفتنی هستیم ، پس حیفه که همین طوری عادی بمیریم ، پس آقا جان به حق دخترت خانم رقیه (س) شهادتم رو امضاء کن که شاید پس فردا عملیات باشه و اگر قسمت بشه …
نمیدونم بقول … شاید میخوای نگهم داری که بیشتر خدمت کنم ، تا الان اگر گناهانم زیاد بوده و از شما دور شدم ولی برای شما ارباب خدمت کردم😔 ،
یادته رفتم حرم دخترت داشتم دق می کردم کاش میمردم حرم رو اون طوری نمی دیدم ، حرم خالی از زائر کف حرم خاک نشسته بود
کاش گردی شوم واز کرمت بنشینم به کنار حرمت #یا_رقیه_(س) منتی نیست وظیفه بوده و از روز ازل که در دلم نشستی و دلم را ربودی به شما قول دادم که زندگیم را فدایت میکنم و آخر همین شد 💔حالا شما باید عوضش را بدهید …
اومدم پاسبان حرم دخترت و خواهرت باشم از همه چیز گذشتم ، دلم سرگردونه ، دل که آواره بشه خیلی بد میشه ، به حق دخترت رقیه خانم (س) منم ببر تا باعث ناراحتی شما با گناه کردنم نشم