#فرازی_از_وصیت_نامه
پروردگارا! تو خود گفتی هرکه #عاشق من باشد...عاشقش خواهم بود
و هر که را عاشقش باشم #شهیدش میکنم
و #خون_بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت
خدایا! من #عاشق توام
پس خون بهایم را که #شهادت است به من پرداخت کن
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani✅
#نامه_دختر_شهید_علمدار_به_پدر
#شهیدش
بابا مجتبی سلام
امیدوارم خوب باشی.
♦️حال من خوب است و شاید بهتر از همیشه.راستی حتما میدانی که از نوشتن اولین نامه ام یک سال میگذرد.و در این یک سال اتفاق بسیار مهمی برای من افتاده.
🔹بگذار خیلی زود بگویم.
بابا جون من به سن تکلیف رسیدم و بعد از این باید مثل همه بچه های خوب بعضی از کارها را انجام دهم.
♦️#بابا_مجتبی در نامه قبلی از مهربانی تو و خدا برایت نوشته بودم و گفته بودم میخواهم نامه ای برای او بنویسم.
🔹بعد ها فکر کردم که اگر بخواهم برای خدا نامه بنویسم ؛ حتما باید بعد از مدتی منتظر جوابش باشم و این انتظار کشیدن کمی برایم سخت بود.
♦️اما از روزی که در مدرسه برایمان جشن تکلیف گرفتند. تصمیم گرفتم هر روز هنگام خواندن نماز یک جوری با خدا حرف بزنم که انگار دارم برایش نامه مینویسم.
🔹خانم معلم ما میگفت که به این کار میگویند #حضور_قلب "
یعنی با قلب خود با خدا حرف زدن و من بعد از آن روز همیشه احساس خوبی دارم.و از این بابت خیلی خوشحالم.😍
♦️حتما تعجب میکنی بابا ! زهرا کوچولو و این حرفها !
اما تعجب نکن زهرای تو دیگر بزرگ شده.
🔹#راستی_بابا داشت یادم میرفت از #حضرت_رقیه_س چه خبر⁉️ حتما او را میبینی
♦️آخه مادرم از او و علاقه تو به نازدانه امام حسین ع زیاد برایم حرف میزند.
🔹راستش را بگو ، با دیدن او به یادم
نمی افتی⁉️
حتما به او میگویی من هم دختری دارم که خیلی بامزه است.😍
♦️#بابا_جون من هر وقت دوستانت را میبینم به یاد تو می افتم، 😔
اما نمیدانم که آیا آنها هر وقت مرا میبینند به یاد #حضرت_رقیه_س
می افتند⁉️
🔹خوب دیگر باید بروم صدای اذان میاید،
از این به بعد با خدا حرف زدن چه کیفی دارد.
خدا حافظ _ دخترت سیده زهرا
@abbass_kardani🌹
#خاطرات_شهید🍃💐🍃
💟●می دانستم که #حسین شهید شده است. #محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به #معراج شهدا ببرم تا #پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم.💐
💟در آنجا به طوری که #اشک😢 در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.💐
💟●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. #محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر #شهیدش می آید💐
. 💟در همان #مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا #حلال می کنی❓ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از #صمیم قلب💞 حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.💐
💟●چند روز بعد، #شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.🍃💐🍃
✍روای: مادر شهید
📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص»
#شهید_محمدحسین_دستواره
🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀
@abbass_kardani
🦋🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀