✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهل_و_چهارم
👈توضيحات خضر عليه السلام در مورد سه حادثه عجيب
🌴حضرت خضر عليه السلام راز سه حادثه شگفت انگيز فوق را براى موسى عليه السلام چنين توضيح داد:
🌴اما آن كشتى مال گروهى از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مى كردند، و من خواستم آن را معيوب كنم و به اين وسيله آن كشتى را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا كه پشت سرشان پادشاه ستمگرى بود كه هر كشتى سالمى را به زور مى گرفت. معيوب كردن من، براى نگه دارى كشتى براى صاحبش بود.
🌴و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وادارد، و از اين رو خواستيم كه پروردگارشان به جاى او فرزندى پاك سرشت و با محبت به آن دو بدهد.
🌴و اما آن ديوار از آنِ دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، گنجى متعلق به آن يتيمان در زير ديوار وجود داشت، و پدرشان مرد صالحى بود، و پروردگار تو مى خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنج شان را استخراج كنند. اين رحمتى از پروردگار تو بود، من آن كارها را انجام دادم تا زير ديوار محفوظ باشد و آن گنج خارج نشود و به دست بيگانه نيفتد، من اين كارها را خودسرانه انجام ندادم. اين بود راز كارهايى كه نتوانستى در برابر آنها تحمل كنى.(سوره كهف/آیات 79 تا 83)
🌴موسى عليه السلام از توضيحات حضرت خضر عليه السلام قانع شد.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_چهل_و_چهارم
✳مي گفت: آدمي كه ساكن نجف شده نمي تواند جاي ديگري برود.
♦شما
نمي دانيد زندگي در كنار مولا چه لذتي دارد.
🌟هادي آن چنان از زندگي در نجف مي گفت كه ما فكر مي كرديم دربهترين هتل ها اقامت دارد‼
💟اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.
🔲هادي آن چنان غرق در
معنويات نجف شده بود كه نمي توانست چند روز زندگي در تهران را تحمل
كند.
✴در مدتي كه تهران بود در مسجد وپايگاه بسيج حضور مي يافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتي ميكرد!
🔳يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي⁉ چرا اينقدر گرفته ای❓
🔶گفت: خيلي از وضعيت حجاب خانم ها توي تهران ناراحتم. وقتي آدم توي كوچه راه ميره، نمي تونه سرش روبالا بگيره.
🔘بعد گفت: يه نگاه حرام آدم روخيلي عقب مي اندازه. اما در نجف اين
مسائل نيست. شرايط براي زندگي معنوي خيلي مهياست.
🔗هادي را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي دوران جنگ مي افتادم. آنها هم
وقتي از جبهه بر می گشتند.....
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد...
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_و_چهارم
🌴محسن بنای قرائتش را بر سبک استاد شحات گذاشته بود و از او تقلید می کرد.
خصوصیت شحات انور این بود که صدای پر و کاملی داشت .
با این صدای خوب، دست به خلاقیت های صوتی جالبی زده بود.
🌹 محسن با تسلط خوبی که روی موسیقی پیدا کرده بود، کم کم توانست از تقلید فاصله بگیرد و چهارچوب جدیدی به تلاوتش بدهد.
نوآوری های محسن ازگوش رهبر دور نماند.
🍁 در یکی از دیدارها وقتی در حضور ایشان تلاوت کرد، آقا به او گفت :
دیگه لازم نیست تقلیدی بخونی.
تقلیدی نخوندم حضرت آقا ...
آره احساس کردم! برید به سمت ابداعات .
🌻محسن سبک خاص خودش را پیدا کرده بود. این را اساتید تهران و مصر هم متعرف بودند.
اما تشویق و تایید رهبر، جسارت و شور بیشتری در دلش ریخت و وادارش کرد به دنبال ابداعات بیشتری برود.
😊 محسن خیلی ماخوذ به حیا بود. دیده بود بعضی ها از رهبر انگشتر می خواهند.
اما او هیچ چیز نخواسته بود.
سال 93 نماینده ایشان انگشتر رهبر را برایش هدیه آورد.
❤️ محسن دور از چشم همه با خوشحالی با هادی بالا و پایین می پرید.
عکس انگشتر را با افتخار در اینستاگرامش گذاشت.
بزرگ ترین جایزه اش بعد از کسب رتبه اول در مالزی، صحبت های آقا بود.
🌺 اقتدار محسن در مالزی چشم آقا را گرفته بود.
از این که محسن با قدرت رفته و حق کشور را از جامعه جهانی گرفته بود، خوشحال بود ...
✍ ادامه دارد ...