#از_چارسالگی
السلام علیک یا محمد بن علی
یا باقرالعلوم علیه السلام
از چارسالگی من اگر قدخمیده ام
حقّم دهید داغ زیادی کشیده ام
آزرده است خاطر پنجاه سال ِ من
از داغ های عمّه ی قامت خمیده ام
مویم اگر سپید شده وقت کودکی
هجده سر بریده سر نیزه دیده ام
چون جدّ خود کنار تن زخمی علی
من هم صدای هلهله ها را شنیده ام
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
یاد لبان اصغر ِ در خون تپیده ام
هرچند پیش عمّه نبودم به روی تل
چون او ز سینه آه غریبی کشیده ام
از وقت دیدن سر جدّم به روی نی
گویی میان مقتل خود آرمیده ام
وقت هجوم و غارت خلخال دختران
از خیمه ای به خیمه ی دیگر دویده ام
در لحظه ی گذشتنمان بین قتلگاه
من جای اشک ،خون ز دو دیده چکیده ام
هر شب به یاد عمه و رخسار نیلی اش
با خواب زجر پست ز جایم پریده ام
مسمومم و شهید ولی چون رقیه من
دق کرده از مصائب رأس بریده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#از_چارسالگی
السلام علیک یا محمد بن علی
یا باقرالعلوم علیه السلام
از چارسالگی من اگر قدخمیده ام
حقّم دهید داغ زیادی کشیده ام
آزرده است خاطر پنجاه سال ِ من
از داغ های عمّه ی قامت خمیده ام
مویم اگر سپید شده وقت کودکی
هجده سر بریده سر نیزه دیده ام
چون جدّ خود کنار تن زخمی علی
من هم صدای هلهله ها را شنیده ام
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
یاد لبان اصغر ِ در خون تپیده ام
هرچند پیش عمّه نبودم به روی تل
چون او ز سینه آه غریبی کشیده ام
از وقت دیدن سر جدّم به روی نی
گویی میان مقتل خود آرمیده ام
وقت هجوم و غارت خلخال دختران
از خیمه ای به خیمه ی دیگر دویده ام
در لحظه ی گذشتنمان بین قتلگاه
من جای اشک ،خون ز دو دیده چکیده ام
هر شب به یاد عمه و رخسار نیلی اش
با خواب زجر پست ز جایم پریده ام
مسمومم و شهید ولی چون رقیه من
دق کرده از مصائب رأس بریده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#از_چارسالگی
السلام علیک یا محمد بن علی
یا باقرالعلوم علیه السلام
از چارسالگی من اگر قدخمیده ام
حقّم دهید داغ زیادی کشیده ام
آزرده است خاطر پنجاه سال ِ من
از داغ های عمّه ی قامت خمیده ام
مویم اگر سپید شده وقت کودکی
هجده سر بریده سر نیزه دیده ام
چون جدّ خود کنار تن زخمی علی
من هم صدای هلهله ها را شنیده ام
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
یاد لبان اصغر ِ در خون تپیده ام
هرچند پیش عمّه نبودم به روی تل
چون او ز سینه آه غریبی کشیده ام
از وقت دیدن سر جدّم به روی نی
گویی میان مقتل خود آرمیده ام
وقت هجوم و غارت خلخال دختران
از خیمه ای به خیمه ی دیگر دویده ام
در لحظه ی گذشتنمان بین قتلگاه
من جای اشک ،خون ز دو دیده چکیده ام
هر شب به یاد عمه و رخسار نیلی اش
با خواب زجر پست ز جایم پریده ام
مسمومم و شهید ولی چون رقیه من
دق کرده از مصائب رأس بریده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آدرس اشعار:
@abdolmohsen158
#از_چارسالگی
السلام علیک یا محمد بن علی
یا باقرالعلوم علیه السلام
از چارسالگی من اگر قدخمیده ام
حقّم دهید داغ زیادی کشیده ام
آزرده است خاطر پنجاه سال ِ من
از داغ های عمّه ی قامت خمیده ام
مویم اگر سپید شده وقت کودکی
هجده سر بریده سر نیزه دیده ام
چون جدّ خود کنار تن زخمی علی
من هم صدای هلهله ها را شنیده ام
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
یاد لبان اصغر ِ در خون تپیده ام
هرچند پیش عمّه نبودم به روی تل
چون او ز سینه آه غریبی کشیده ام
از وقت دیدن سر جدّم به روی نی
گویی میان مقتل خود آرمیده ام
وقت هجوم و غارت خلخال دختران
از خیمه ای به خیمه ی دیگر دویده ام
در لحظه ی گذشتنمان بین قتلگاه
من جای اشک ،خون ز دو دیده چکیده ام
هر شب به یاد عمه و رخسار نیلی اش
با خواب زجر پست ز جایم پریده ام
مسمومم و شهید ولی چون رقیه من
دق کرده از مصائب رأس بریده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://t.me/abdolmohsen158
#از_چارسالگی
السلام علیک یا محمد بن علی
یا باقرالعلوم علیه السلام
از چارسالگی من اگر قدخمیده ام
حقّم دهید داغ زیادی کشیده ام
آزرده است خاطر پنجاه سال ِ من
از داغ های عمّه ی قامت خمیده ام
مویم اگر سپید شده وقت کودکی
هجده سر بریده سر نیزه دیده ام
چون جدّ خود کنار تن زخمی علی
من هم صدای هلهله ها را شنیده ام
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
یاد لبان اصغر ِ در خون تپیده ام
هرچند پیش عمّه نبودم به روی تل
چون او ز سینه آه غریبی کشیده ام
از وقت دیدن سر جدّم به روی نی
گویی میان مقتل خود آرمیده ام
وقت هجوم و غارت خلخال دختران
از خیمه ای به خیمه ی دیگر دویده ام
در لحظه ی گذشتنمان بین قتلگاه
من جای اشک ،خون ز دو دیده چکیده ام
هر شب به یاد عمه و رخسار نیلی اش
با خواب زجر پست ز جایم پریده ام
مسمومم و شهید ولی چون رقیه من
دق کرده از مصائب رأس بریده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158
#از_چارسالگی
السلام علیک یا محمد بن علی
یا باقرالعلوم علیه السلام
از چارسالگی من اگر قدخمیده ام
حقّم دهید داغ زیادی کشیده ام
آزرده است خاطر پنجاه سال ِ من
از داغ های عمّه ی قامت خمیده ام
مویم اگر سپید شده وقت کودکی
هجده سر بریده سر نیزه دیده ام
چون جدّ خود کنار تن زخمی علی
من هم صدای هلهله ها را شنیده ام
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
یاد لبان اصغر ِ در خون تپیده ام
هرچند پیش عمّه نبودم به روی تل
چون او ز سینه آه غریبی کشیده ام
از وقت دیدن سر جدّم به روی نی
گویی میان مقتل خود آرمیده ام
وقت هجوم و غارت خلخال دختران
از خیمه ای به خیمه ی دیگر دویده ام
در لحظه ی گذشتنمان بین قتلگاه
من جای اشک ،خون ز دو دیده چکیده ام
هر شب به یاد عمه و رخسار نیلی اش
با خواب زجر پست ز جایم پریده ام
مسمومم و شهید ولی چون رقیه من
دق کرده از مصائب رأس بریده ام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/abdolmohsen158