eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کشتی نجات مرا بادبان، نرو ماه شب عشیره، ازین آسمان نرو بازو به خاک می کشی و می کشی مرا اینگونه نه... دلاور من، پهلوان نرو بعد از تو خاک بر سر این روزگار پست ای بهترین برادر دنیا بمان، نرو از داغ اکبرم به خدا نیمه جان شدم دیگر تو از کنار منِ نیمه جان نرو با پیکری که پُر شده از پَر سراسرش بی من مپر، به دایره ی لامکان نرو دشمن به قدکمانی من خنده می کند ذُخر الحسین، دلبر ابروکمان، نرو خیره به مشکی و پُر اشک است دیده ات فکر سکینه ای؟! عموی مهربان نرو اهل حرم بدون تو آواره می شوند حداقل به خاطر این دختران نرو https://eitaa.com/abdorroghaye
ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند بوسه ی مرتضی بر آن خورده چشم هایت دل خدا برده من همین گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلا اسیر هم بشوم شاید اصلا سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس تو نباشی چه سازم، ای عباس؟!  https://eitaa.com/abdorroghaye
پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست این ها جمال حیدری ات را نظر زدند چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه با چشم خیس آمده ام سوی علقمه رخت سیاه بر تن افلاک می کنم خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو جانم فدای تشنگی و کام خشک تو بر چشم های محترمت بوسه می زنم بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم با نیزه های شان جگرت را گسسته اند با خنده های شان کمرم را شکسته اند برخیز و التماس مرا مستجاب کن حداقل نظاره به اشک رباب کن من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟! سقای بی مثال و قرینه بلند شو عباس جان، به جان سکینه بلند شو منظومه ام بدون قمر می شود نرو بر سوی اهل خیمه نظر می شود نرو اصلا بگو چه کار کنم با قبیله ام وقتی که می روی تو کفیل عقیله ام باید زنان لباس اسارت به تن کنند گریه برای غارت گودال من کنند https://eitaa.com/abdorroghaye
دیگر میان خیمه صفایی نمانده است جز حال گریه حال و هوایی نمانده است   از صبح تا غروب صدایم گرفته است دیگر برام سوز صدایی نمانده است   دار و ندار من همه با هم فدا شدند دیگر برای خیمه فدایی نمانده است   درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم قدم شکسته است... عصایی نمانده است   باید چه کرد با بدن پاره پاره ات وقتی میان خیمه عبایی نمانده است   بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟! در فکر غارت اند، حیایی نمانده است   از بس که تیرها بدنت را گرفته اند یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است   اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم دیگر عموی عقده گشایی نمانده است   عباس جان همیشه علمدار من شدی هر کس شهید شد تو مددکار من شدی با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟! داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام   خسته شدم، سرم به خدا درد می کند از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام   ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم  تا علقمه خمیده خمیده دویده ام   خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام   مانند مصحف است دو دستت برای من با احترام روی دو چشمم کشیده ام   دیگر نفس نمانده برایم بلند شو رحمی نما به آه بریده بریده ام   خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام   قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن مانند آب مشک تو من هم چکیده ام   تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟ آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟ ضرب عمود فرق سرت را شکافته آثار سجده ی سحرت را شکافته   فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک تیغی حسود بال و پرت را شکافته   آبی نخورده ای و همین با وفایی ات لب های خشک و شعله ورت را شکافته   از خنده های حرمله معلوم می شود تیرش نگاه چون قمرت را شکافته   دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد از بس که تیرها کمرت را شکافته   تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است دشمن اگر که مشک ترت را شکافته   ای وای از قساوت این نیزه دار پست مابین خاک و خون جگرت را شکافته   این نور فاطمه است که در بین علقمه گرد و غبار دور و برت را شکافته   شکر خدا که ام بنین علقمه نبود بالا سرت کنار من و فاطمه نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
یابن الحسن عموی تو را بی هوا زدند؟! در علقمه به پیکرش از خون حنا زدند مقتل نوشته است به قد رشید او چندین هزار تیر، کماندارها زدند در ازدحام هلهله، تیر سه شعبه را بر چشم های نافذ آن دلربا زدند در بین نخل های کنار شریعه بود... شمشیر بر دو دست عموی شما زدند مشک پرآب را که به دندان خود گرفت آتش به قلب ساقی اهل ولا زدند شرمنده ی سکینه شد و کودک رباب با تیر تا که مشک ابالفضل را زدند دیدند دست، در بدنش نیست، ناگهان ضرب عمود بر سر آن مقتدا زدند افتاد از بلندی مرکب بدون دست... بر خاک، تا که ضربه به او از قفا زدند وقتی رمق نداشت به تن، چند بی حیا نیزه به پهلوی پسر مرتضی زدند عباس رفت و خنجر و چوب و سنان و سنگ بر جسم شاه تشنه لب کربلا زدند یابن الحسن، همین که حرم بی کفیل شد آتش به خیمه و حرم هَل أتی زدند https://eitaa.com/abdorroghaye
غلامم غلام ابوفاضلم اسیر مرام ابوفاضلم نمک گیر نام ابوفاضلم فقیر مقام ابوفاضلم به هر گوشه این حرف رایج شده ابالفضل باب الحوائج شده بخوانش خداوند فضل و ادب به ام البنین می رسد در نسب فدای مرامش حبیب و وهب ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟! شد از کودکی عاشق پنج تن فدایی راه حسین و حسن چنین یار ناصح کجا دیده ای؟ به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟ چنین نور واضح کجا دیده ای؟ چو او عبد صالح کجا دیده ای؟ نشد عبد هر پستِ خودکامه ای غمش بوده داغ امان نامه ای امان از زمان بلای عظیم شد از تشنگی وضع خیمه وخیم کنار شریعه، به دور از حریم چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم دلش یاد یعسوب دین کرده بود به راهش سپاهی کمین کرده بود فدایش که بی دست و حیران شد و دم علقمه تیرباران شد و‌ خجالت کشیده ز طفلان شد و ز یک مشک پاره پریشان شد و... به ضرب عمودی سرش باز شد به بالین زهرا سرافراز شد دلش سوخت از داغ بی حد، حسین به دستان او بوسه می زد حسین خمیده به بالینش آمد حسین نشد چشم او را گشاید حسین عقیله ندارد کفیلی دگر شده آسمان حرم بی قمر قسم بر ابالفضل، روح صلاة که آن سرو خوش قامت کائنات کنار شریعه، کنار فرات تنش خُرد شد از جمیع جهات مگر قبر او قبر یک کودک است؟! چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
بسم خدای خالق سیمای عباس لالم به وصف رتبه ی والای عباس دریا برای جاودانی و بقایش باید بنوشد آب از دریای عباس لایق ترین سینه بر انوار حسینی بوده است طور سینه ی سینای عباس شیری که از او شیرها هم می گریزند گفتند اهل واژه در معنای عباس یوسف که زیبا بودنش ضرب المثل بود دل باخته بر چهره ی زیبای عباس در جای جای عرش، معراج رقیه بوده به روی قامت رعنای عباس کعبه دلش رفته، شده گیرِ بیانش بعد از بیان خطبه ی گیرای عباس تأثیر درس مکتب ام البنین بود بینش به راه و دیده ی بینای عباس لالا به طفلان بود و آرامش به زینب ذکر مناجاتِ روی لب های عباس یک شب بمان پیش ضریحش تا سحرگاه تا حس کنی آرامش از مأوای عباس این که شهیدان بر مقامش غبطه دارند باشد کمی از شأن بی همتای عباس نزد امام عصر، در دنیا و عقبی دارد بهایی بی کران امضای عباس هر درد بی درمان که داری را بیاور درمان هر دردی است تاسوعای عباس هر سال حتی ارمنی های محله چشم طمع دارند بر اِعطای عباس داغ ابوفاضل، غم در علقمه نیست شد یک امان نامه غم عظمای عباس جان ها فدایش که بِنَفسی أنت فرمود در روز عاشورا به او مولای عباس تا ناله زد أدرِک أخا آمد حسین و ... چون خارپشتی دید سرتاپای عباس https://eitaa.com/abdorroghaye
جگر علقمه وقت گذرش تیر کشید قلب خورشید ز داغ قمرش تیر کشید تیغ تا اینکه به دستان علمدار رسید پسر ام بنین، بال و پرش تیر کشید با سر زانو و با گردنِ مرکب، بی دست با چه وضعیتی از چشم ترش تیر کشید متحیر شدنِ باب حوائج یعنی... آب تا ریخت تمام جگرش تیر کشید تا عمود آمد و ماه رخ او منشق شد سرش از روضه ی فرق پدرش تیر کشید یک به یک با دل خون در وسط دشت، حسین از تن بی رمق و شعله ورش تیر کشید داد از دست، حسین بن علی رکنش را پای جان دادن سقا کمرش تیر کشد ناله ی بی کسی از جان زد و دق کرد حسین پشت هم بوسه به قرآن زد و دق کرد حسین روضه مکشوفه شد از دلهره در هر قدمش دست بر دست زد از داغ دو دست قلمش اهل خیمه همه ماندند چه شد تا که حسین راهی خیمه ی سقا شده با قد خمش ریخت قلب همه آن لحظه که ارباب کشید آه از داغ علمدار و عمود از حرمش چه بگوید به سکینه که ابالفضل کجاست؟! چه بگوید که چه آمد سر باب الکرمش؟! گرچه افتاد علمدار علم پابرجاست رفت زینب سوی میدان که بگیرد علمش نیست عباس ببیند ز عطش طفل رباب چقدر سخت شده هر دم و هر بازدمش کودکی در وسط خیمه، روی خاک حرم تشنه از بس شده، خوابیده به روی شکمش بعد عباس، بنی فاطمه مضطر شده اند لشگری منتظر غارت معجر شده اند https://eitaa.com/abdorroghaye
حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟! اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟!    بیا و این شب آخر سخن بگو با من اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟!    عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!   تنی که زینت دوش نبی اکرم بود به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟!    عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟!    همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟!    منی که تاب ندارم تنت کبود شود به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟!    میان سجده دعا کن تنت کفن بشود اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!   اگر قرار شود بی تو من سفر بروم کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
شب است و رفته قرارم، چه می شود فردا؟! به من بگو کس و کارم، چه می شود فردا؟! صدای گریه ات امشب دل مرا لرزاند چگونه اشک نبارم، چه می شود فردا؟! چرا... چرا سوی گودال خیره می مانی؟! بگو یگانه نگارم چه می شود فردا؟! چقدر بوسه زدم زیر حنجر خشکت عجیب دلهره دارم، چه می شود فردا؟! نگو که صبر کنم زیر نیزه جان بکنی بگو به سینه ی زارم چه می شود فردا؟! نخواه تا که ببینم کفن نداری، نه ببین به غصه دچارم، چه می شود فردا؟! کفالتم همه جا بوده با ابوفاضل نباشد او به کنارم چه می شود فردا؟! ز حال رفتم و دیدم اسیر حرمله ام حسین آخر کارم چه می شود فردا؟! مرا مجاور شمر و سنان سفر نفرست به دشمنت نسپارم، چه می شود فردا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
خورشید صبح فردا، بالا نیاید ای کاش وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش * بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت قرآن بخوان برایم با صوت دلنوازت گفتی که در نمازم باشم به یادت اما خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت * کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید * ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی * از من مخواه باشم خیره به قتلگاهت در فکر خیمه باشی فردا به هر نگاهت موی تو را دهد تاب، در دور پنجه ی خود قاتل به روی سینه، خندد به اشک و آهت * خواهر نباشم اصلا ساکت اگر بمانم اذنم بده شبیه حیدر رجز بخوانم باید چگونه قتلِ صبر تو را کنم صبر؟! در زیر چکمه باشی، من که نمی توانم... * با چشم های خیسم، آیم به جست و جویت از هر طرف بیاید تیر و سنان به سویت ای وای اگر ببینم، کرده است بین مقتل از روی کینه قاتل، با ضربه پشت و رویت * اصلا بگو چگونه گودال را ببینم؟! باید چگونه بوسه از حنجرت بچینم؟! فردا که چادرم سوخت، بین سپاه دشمن باید که رو بگیرم با پاره آستینم * هم تو نمی پسندی، هم حق نمی پسندد نگذار تا که خولی بر خواهرت بخندد شمر حرامزاده اصلا حیا ندارد راضی مشو که فردا کتف مرا ببندد *** پنجاه سال، با هم دیدیم هر بلایی پنجاه سال، با هم رفتیم هر کجایی پنجاه سال طی شد، راهی نمانده لابُد باید ببینم انگار مقتول نیزه هایی https://eitaa.com/abdorroghaye
بیا خواهرم در بلا صبر کن چنان صبر خیر النسا صبر کن قدیمی ترین دوستدارِ حسین در این داغ پر ابتلا صبر کن اگر عصر فردا که لب تشنه ام کسی زد مرا بی هوا صبر کن فدای دل مضطرت زینبم عزیزم برای خدا صبر کن به هنگام طغیان سر نیزه ها تنم می شود نخ نما، صبر کن سر و صورت خونی ام، می شود محل نزول عصا، صبر کن سرم مثل یحیی جدا می شود سرم از قفا شد جدا صبر کن سه ساعت زمان می برد ذبح من ببین قتل صبر مرا صبر کن اگر زیر خنجر زدم دست و پا نزن جان من دست و پا، صبر کن مرا یاد کن در نماز شبت مرا یاد کن هر کجا، صبر کن اگر وقت مغرب شد و در برت سرم رفت بر نیزه ها صبر کن اگر بسته شد کتف تو در طناب به حیدر نما اقتدا، صبر کن رها می شوم بی کفن خواهرم نپرس از غم بوریا، صبر کن https://eitaa.com/abdorroghaye
امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ ها برّان رسیدند   ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدند   ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند   سواره ده نفر ناپاک زاده به روی آن تن بی جان دویدند   جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند   سرش را داده اند و با بهایش نمیدانم چقدری نان خریدند؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم... ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی https://eitaa.com/abdorroghaye
خاک زمانه بر سر سینه زن حسین خون مثل چشمه بود روان از تن حسین   لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود حتی در آن زمان فرس دشمن حسین   نفرین به پست بودن دنیا و قصرهاش چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین   از بس که نیزه ها به تنش گیر داده بود چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین   تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان افتاد خواهرش به روی دامن حسین   خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین https://eitaa.com/abdorroghaye
پر شده دامن همه با سنگ می زند هر کسی به آقا سنگ "همه کج می روند" حتی سنگ می خورد بر عزیز زهرا، سنگ قتلگه شد ز سنگ مالامال آه... زهراست شاهد گودال ناگهان تکیه داد بر نیزه یک حرامی زدش به سرنیزه ریختند آه... آنقدر نیزه دفن شد جسم شاه در نیزه نیزه ها می رسند در جنجال آه... زهراست شاهد گودال نیتِ قربِ پیرها با چوب استخاره بگیرها با چوب ضربه های حقیرها با چوب خُرد شد چوبِ تیرها با چوب تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال آه... زهراست شاهد گودال قاتل از ره رسید با خنجر رنگ زینب پرید با خنجر شمر نعره کشید با خنجر از قفا سر برید با خنجر ذات حق آمده است استقبال آه... زهراست شاهد گودال سرخ شد رنگ آسمان... مرکب سینه و صورت و دهان... مرکب آه یا صاحب الزمان... مرکب داد او را تکان تکان، مرکب شد تن شاه کربلا پامال آه... زهراست شاهد گودال https://eitaa.com/abdorroghaye
سه ساعت است که در قتلگاه افتادی محاصره شدی و بی پناه افتادی سه ساعت است که خون از تنت شده جاری میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است سه ساعت است که ناله زدی " أنا العطشان" ترک ترک شده لب هات، قاری قارآن سه ساعت است پرت را به خاک می مالی چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی سه ساعت است که دلواپس حرم هستی به چشم تار، نگهبان معجرم هستی سه ساعت است که در فکر غارتند این ها به فکر بردن سود از غنیمتند این ها سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد سه ساعت است تو را می زند به هر حربه به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین سرت ز نیزه زمین خورد، رفت در خرجین https://eitaa.com/abdorroghaye
پس از طلوع سرت، رنگ آسمان خونی است دو چشم تارم ازین ماتم گران خونی است نگار تشنه لبم، تشنه کام جان دادی لبان خشک تو بر نیزه، همچنان خونی است دریده پیرهنی بین ما علامت بود خودم به دست کسی دیدم آن نشان خونی است بگو چه بر سرت آورده لحظه ی غارت چرا نگین تو در دست ساربان، خونی است؟! همان دهان که مناجات خوان زینب بود چه خاک بر سرم آمد، همان دهان خونی است چگونه نیزه زده نیزه دار؟! حیرانم چه شد حسین؟! چرا چهره ی سنان خونی است؟! فرشته های حرم را به تازیانه زدند نگاه کن که پر و بال دختران خونی است شتابِ چوب کمان بر رخم نشان انداخت نکن تعجب اگر چوبه ی کمان خونی است لباس پاره ز تو ماند و جوشن از عباس هر آنچه مانده برایم در این جهان خونی است https://eitaa.com/abdorroghaye
سر خورشید به نی شد، سر مهتاب افتاد از سر اهل حرم بعد عمو خواب افتاد هر طرف دختری از ترس فراری شده بود عمه زینب پی یک قافله بی تاب افتاد در نمازش که قدش صاف نشد وقت قیام یادش افتاد که زهرا دم محراب افتاد چقدر چادر اطفال حرم خاکی شد چقدر روی زمین گوهر نایاب افتاد نه فقط سوخت تن دخترکان بین حرم آتش خیمه روی پیکر اصحاب افتاد باب شد آنچه که از گفتن آن باید مرد به سوی اهل حرم دیده ی ناباب افتاد نور مانع شد و خیره نظران کور شدند چشم شان تا که به خورشید جهان تاب افتاد مشک در دست، سکینه به سوی مقتل رفت شک ندارم که به یاد لب ارباب افتاد رفت از هوش دوباره وسط این همه غم تا که چشمان ربابه به رخ آب افتاد پشت خیمه چه خبر شد؟! به گمانم آخر ماهی کوچک این برکه به قلاب افتاد https://eitaa.com/abdorroghaye
از سر شب اضطرابم شد زیاد بی کسی ات داده صبرم را به باد یا أخ المظلوم، اشکم ممتد است سایه ی بالاسرم، حالم بد است حرف از روز وداع و غم زدی خیمه ی اصحاب را بر هم زدی خطبه ات آتش زده بر جان من حرف رفتن می زنی جانان من؟! هم قرارم بوده ای، پنجاه سال هم کنارم بوده ای، پنجاه سال خندق از چه دور خیمه کنده ای؟! چه شده آخر؟! مرا ترسانده ای پشت خیمه ها چه کردی جست و جو؟! خارها را جمع کردی از چه رو؟! مشت، بر این خاک می کوبم حسین حق بده اینقدر آشوبم حسین من همانم که زمان عقد خود شرط کردم با تو باشم هرچه شد این شب آخر به بالینم بمان ریخته بر هم دلم، قرآن بخوان خسته ام، رو سوی خالق می کنم خار در پایت رود دق می کنم دلهره از غربتت دارم حسین در نمازم اشک می بارم حسین در مناجاتم صدایت می کنم تو نگویی هم دعایت می کنم یا نرو یا آبرویم را بخر می روی فردا مرا با خود ببر لحظه ای کوتاه که خوابیده ای خواب سگ های درنده دیده ای ! خواب دیدی قاتلت بد کینه داشت چکمه اش را بر روی جسمت گذاشت خواب دیدی طبق نقل مصطفی مبتلا بر پیسی است آن بی حیا تشنه تا مقتل تنت را می برند این قبیله پیکرت را می درند در بر جسمت توقف می کنند تا سه ساعت هی تعارف می کنند می شوی ای سرپناهم، بی پناه سنگ باران می شوی در قتلگاه روی تل باید ببیند خواهرت خنجرِ کندی به زیر حنجرت پیکرت را تا که غارت می کنند روی سرنیزه بلندت می کنند اجر و مزدت را سواران می دهند بر تنت ده اسب جولان می دهند از نوک نی تا سرت پایین رود در میان کیسه ای خورجین رود تا بهشت این نغمه ی چاووش رفت واحسینا خواهرت از هوش رفت https://eitaa.com/abdorroghaye
اگرچه خسته ای از دوری اش، نشو دلسرد امام، منتظرت مانده زودتر برگرد به زیر سایه ی جز حضرتش نرو هرگز که بر سرت همه ی عمر، سایه اش گسترد به جز هر آن عملی که به عشق او کردیم تلاش و طاعت دیگر نداشت دستاورد امام عصر خودش با دعای نیمه شبش به سینه ام غم عشقِ حسین را پرورد چه فرصتی است مهیا که با امام زمان به چشم های ترِ خویش می شوم همدرد حسین با لب خشکش چه خطبه هایی خواند ولی چه گویم ازین غم که از همه شد طرد صدا زد از جگرش العطش ولیکن شمر به دست، خنجر کندی به جای آب آورد همینکه کرد دعا زیر لب برای همه به ضربه ی لگدی شمر پشت و رویش کرد نشست بر روی سینه، دوازده ضربه... زد از قفا به گلویش، حرامیِ نامرد https://eitaa.com/abdorroghaye
ای که هم عزت و هم آبرو و جان منی نه عبایی به تنت مانده و نه پیرهنی قسمت می دهم ای ماه روی نیزه ی من باز با زینب غم دیده بگویی سخنی گرچه من یک زنم و تشنه ی دور از وطنم جان فدایت که چنین تشنه ی دور از وطنی خواستم تا که بمانم ته گودال، نشد زد مرا با سپرش حرمله آن هم زدنی بدنت روی زمین مانده، سرت بر روی نی هر طرف می نگرم جلوه گری، دلشکنی سال ها اهل کرم بودی و امروز ببین نه به تو آب کسی داد، نه حتی کفنی غیرت الله ببین بعد علمدار حرم پاسخ این زن و بچه است فقط بددهنی تا دم مرگ برای بدنت گریانم تا دم مرگ کنم یاد غمت سینه زنی حق بده تا که خودم را بزنم، داد کشم ساربان کرده به دستش چه عقیق یمنی https://eitaa.com/abdorroghaye
ماه تمامم، خسته و مهجور ماندم ای وای از آغوش گرمت دور ماندم خسته شدم از بس که طفلان را شمردم جای تمام بچه ها شلاق خوردم اطراف محمل قاتلانی مست بودند بی رحم هایی پست و سنگین دست بودند دیدی که در گرمای سخت و بی امانم فورا سرت از روی نی شد سایه بانم سختی هجرانت چه کاری داد دستم دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم از بس مرا این داغ ها پیر و کمان ساخت اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت کوفه نگو شهر مریدان دروغی کوچه به کوچه هی شلوغی هی شلوغی شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد وادی سخت دختران مرتضی شد طاقت نیاوردم وجود لات ها را با گریه برگردانده ام خیرات ها را تسبیح می گفتم به لب، شد نیمه کاره با دست، سوی خواهرت کردند اشاره خیلی هوای غیرتت را کرده بودم وقتی میان محملِ بی پرده بودم هر کوچه که دیدم زنی، اهل عفافی گفتم ببینم مقنعه داری اضافی؟! همسایه ی دیروز، بر ما انگ می زد شاگرد تفسیرم مرا با سنگ می زد من که به روی دامنت سر می نهادم آشفته حال از مجلس ابن زیادم با ذوالفقار خطبه ام پیکار کردم ابن زیاد بد دهان را خوار کردم وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز زندان ندیده بود زینب، دید امروز بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟! قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر در قلب خواهر تا ابد هستی برادر https://eitaa.com/abdorroghaye
منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید او هم دگر فهمید که بی سایه بانم با این لباس پاره و وضعی که دارم همراه با یک لشگر از نامحرمانم دوره شدم از هر طرف شلاق خوردم رویم کبود و مثل مادر قدکمانم ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم وقتی که کامل شد رخت در آسمانم در محمل بی پرده رفتم بین انظار شاگردها دادند با طعنه نشانم همسایه ی سابق مرا خیرات بخشید آتش گرفته بند بند استخوانم دریاب حال دختر دردانه ات را اشک یتیمی اش زده آتش به جانم شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر فرزند بد‌کاره زده زخم زبانم با خطبه هایم خوار کردم بی حیا را صوت پدر خارج شد انگار از دهانم میخواست زین العابدین را سر ببرد سینه سپر کردم که باشد در امانم لب های تو خونی شد و من دردم آمد آشفته از برخورد چوب خیزرانم باور نمی کردم که در زندان بخوابم باور نمی کردم شود این امتحانم نذرم شده این که بیایم اربعینت تا قبر خاکی ات، اگر زنده بمانم https://eitaa.com/abdorroghaye
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا https://eitaa.com/abdorroghaye