eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
912 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
پر شده دامن همه با سنگ می زند هر کسی به آقا سنگ "همه کج می روند" حتی سنگ می خورد بر عزیز زهرا، سنگ قتلگه شد ز سنگ مالامال آه... زهراست شاهد گودال ناگهان تکیه داد بر نیزه یک حرامی زدش به سرنیزه ریختند آه... آنقدر نیزه دفن شد جسم شاه در نیزه نیزه ها می رسند در جنجال آه... زهراست شاهد گودال نیتِ قربِ پیرها با چوب استخاره بگیرها با چوب ضربه های حقیرها با چوب خُرد شد چوبِ تیرها با چوب تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال آه... زهراست شاهد گودال قاتل از ره رسید با خنجر رنگ زینب پرید با خنجر شمر نعره کشید با خنجر از قفا سر برید با خنجر ذات حق آمده است استقبال آه... زهراست شاهد گودال سرخ شد رنگ آسمان... مرکب سینه و صورت و دهان... مرکب آه یا صاحب الزمان... مرکب داد او را تکان تکان، مرکب شد تن شاه کربلا پامال آه... زهراست شاهد گودال https://eitaa.com/abdorroghaye
سه ساعت است که در قتلگاه افتادی محاصره شدی و بی پناه افتادی سه ساعت است که خون از تنت شده جاری میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است سه ساعت است که ناله زدی " أنا العطشان" ترک ترک شده لب هات، قاری قارآن سه ساعت است پرت را به خاک می مالی چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی سه ساعت است که دلواپس حرم هستی به چشم تار، نگهبان معجرم هستی سه ساعت است که در فکر غارتند این ها به فکر بردن سود از غنیمتند این ها سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد سه ساعت است تو را می زند به هر حربه به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین سرت ز نیزه زمین خورد، رفت در خرجین https://eitaa.com/abdorroghaye
پس از طلوع سرت، رنگ آسمان خونی است دو چشم تارم ازین ماتم گران خونی است نگار تشنه لبم، تشنه کام جان دادی لبان خشک تو بر نیزه، همچنان خونی است دریده پیرهنی بین ما علامت بود خودم به دست کسی دیدم آن نشان خونی است بگو چه بر سرت آورده لحظه ی غارت چرا نگین تو در دست ساربان، خونی است؟! همان دهان که مناجات خوان زینب بود چه خاک بر سرم آمد، همان دهان خونی است چگونه نیزه زده نیزه دار؟! حیرانم چه شد حسین؟! چرا چهره ی سنان خونی است؟! فرشته های حرم را به تازیانه زدند نگاه کن که پر و بال دختران خونی است شتابِ چوب کمان بر رخم نشان انداخت نکن تعجب اگر چوبه ی کمان خونی است لباس پاره ز تو ماند و جوشن از عباس هر آنچه مانده برایم در این جهان خونی است https://eitaa.com/abdorroghaye
سر خورشید به نی شد، سر مهتاب افتاد از سر اهل حرم بعد عمو خواب افتاد هر طرف دختری از ترس فراری شده بود عمه زینب پی یک قافله بی تاب افتاد در نمازش که قدش صاف نشد وقت قیام یادش افتاد که زهرا دم محراب افتاد چقدر چادر اطفال حرم خاکی شد چقدر روی زمین گوهر نایاب افتاد نه فقط سوخت تن دخترکان بین حرم آتش خیمه روی پیکر اصحاب افتاد باب شد آنچه که از گفتن آن باید مرد به سوی اهل حرم دیده ی ناباب افتاد نور مانع شد و خیره نظران کور شدند چشم شان تا که به خورشید جهان تاب افتاد مشک در دست، سکینه به سوی مقتل رفت شک ندارم که به یاد لب ارباب افتاد رفت از هوش دوباره وسط این همه غم تا که چشمان ربابه به رخ آب افتاد پشت خیمه چه خبر شد؟! به گمانم آخر ماهی کوچک این برکه به قلاب افتاد https://eitaa.com/abdorroghaye
از سر شب اضطرابم شد زیاد بی کسی ات داده صبرم را به باد یا أخ المظلوم، اشکم ممتد است سایه ی بالاسرم، حالم بد است حرف از روز وداع و غم زدی خیمه ی اصحاب را بر هم زدی خطبه ات آتش زده بر جان من حرف رفتن می زنی جانان من؟! هم قرارم بوده ای، پنجاه سال هم کنارم بوده ای، پنجاه سال خندق از چه دور خیمه کنده ای؟! چه شده آخر؟! مرا ترسانده ای پشت خیمه ها چه کردی جست و جو؟! خارها را جمع کردی از چه رو؟! مشت، بر این خاک می کوبم حسین حق بده اینقدر آشوبم حسین من همانم که زمان عقد خود شرط کردم با تو باشم هرچه شد این شب آخر به بالینم بمان ریخته بر هم دلم، قرآن بخوان خسته ام، رو سوی خالق می کنم خار در پایت رود دق می کنم دلهره از غربتت دارم حسین در نمازم اشک می بارم حسین در مناجاتم صدایت می کنم تو نگویی هم دعایت می کنم یا نرو یا آبرویم را بخر می روی فردا مرا با خود ببر لحظه ای کوتاه که خوابیده ای خواب سگ های درنده دیده ای ! خواب دیدی قاتلت بد کینه داشت چکمه اش را بر روی جسمت گذاشت خواب دیدی طبق نقل مصطفی مبتلا بر پیسی است آن بی حیا تشنه تا مقتل تنت را می برند این قبیله پیکرت را می درند در بر جسمت توقف می کنند تا سه ساعت هی تعارف می کنند می شوی ای سرپناهم، بی پناه سنگ باران می شوی در قتلگاه روی تل باید ببیند خواهرت خنجرِ کندی به زیر حنجرت پیکرت را تا که غارت می کنند روی سرنیزه بلندت می کنند اجر و مزدت را سواران می دهند بر تنت ده اسب جولان می دهند از نوک نی تا سرت پایین رود در میان کیسه ای خورجین رود تا بهشت این نغمه ی چاووش رفت واحسینا خواهرت از هوش رفت https://eitaa.com/abdorroghaye
اگرچه خسته ای از دوری اش، نشو دلسرد امام، منتظرت مانده زودتر برگرد به زیر سایه ی جز حضرتش نرو هرگز که بر سرت همه ی عمر، سایه اش گسترد به جز هر آن عملی که به عشق او کردیم تلاش و طاعت دیگر نداشت دستاورد امام عصر خودش با دعای نیمه شبش به سینه ام غم عشقِ حسین را پرورد چه فرصتی است مهیا که با امام زمان به چشم های ترِ خویش می شوم همدرد حسین با لب خشکش چه خطبه هایی خواند ولی چه گویم ازین غم که از همه شد طرد صدا زد از جگرش العطش ولیکن شمر به دست، خنجر کندی به جای آب آورد همینکه کرد دعا زیر لب برای همه به ضربه ی لگدی شمر پشت و رویش کرد نشست بر روی سینه، دوازده ضربه... زد از قفا به گلویش، حرامیِ نامرد https://eitaa.com/abdorroghaye
ای که هم عزت و هم آبرو و جان منی نه عبایی به تنت مانده و نه پیرهنی قسمت می دهم ای ماه روی نیزه ی من باز با زینب غم دیده بگویی سخنی گرچه من یک زنم و تشنه ی دور از وطنم جان فدایت که چنین تشنه ی دور از وطنی خواستم تا که بمانم ته گودال، نشد زد مرا با سپرش حرمله آن هم زدنی بدنت روی زمین مانده، سرت بر روی نی هر طرف می نگرم جلوه گری، دلشکنی سال ها اهل کرم بودی و امروز ببین نه به تو آب کسی داد، نه حتی کفنی غیرت الله ببین بعد علمدار حرم پاسخ این زن و بچه است فقط بددهنی تا دم مرگ برای بدنت گریانم تا دم مرگ کنم یاد غمت سینه زنی حق بده تا که خودم را بزنم، داد کشم ساربان کرده به دستش چه عقیق یمنی https://eitaa.com/abdorroghaye
ماه تمامم، خسته و مهجور ماندم ای وای از آغوش گرمت دور ماندم خسته شدم از بس که طفلان را شمردم جای تمام بچه ها شلاق خوردم اطراف محمل قاتلانی مست بودند بی رحم هایی پست و سنگین دست بودند دیدی که در گرمای سخت و بی امانم فورا سرت از روی نی شد سایه بانم سختی هجرانت چه کاری داد دستم دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم از بس مرا این داغ ها پیر و کمان ساخت اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت کوفه نگو شهر مریدان دروغی کوچه به کوچه هی شلوغی هی شلوغی شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد وادی سخت دختران مرتضی شد طاقت نیاوردم وجود لات ها را با گریه برگردانده ام خیرات ها را تسبیح می گفتم به لب، شد نیمه کاره با دست، سوی خواهرت کردند اشاره خیلی هوای غیرتت را کرده بودم وقتی میان محملِ بی پرده بودم هر کوچه که دیدم زنی، اهل عفافی گفتم ببینم مقنعه داری اضافی؟! همسایه ی دیروز، بر ما انگ می زد شاگرد تفسیرم مرا با سنگ می زد من که به روی دامنت سر می نهادم آشفته حال از مجلس ابن زیادم با ذوالفقار خطبه ام پیکار کردم ابن زیاد بد دهان را خوار کردم وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز زندان ندیده بود زینب، دید امروز بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟! قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر در قلب خواهر تا ابد هستی برادر https://eitaa.com/abdorroghaye
منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید او هم دگر فهمید که بی سایه بانم با این لباس پاره و وضعی که دارم همراه با یک لشگر از نامحرمانم دوره شدم از هر طرف شلاق خوردم رویم کبود و مثل مادر قدکمانم ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم وقتی که کامل شد رخت در آسمانم در محمل بی پرده رفتم بین انظار شاگردها دادند با طعنه نشانم همسایه ی سابق مرا خیرات بخشید آتش گرفته بند بند استخوانم دریاب حال دختر دردانه ات را اشک یتیمی اش زده آتش به جانم شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر فرزند بد‌کاره زده زخم زبانم با خطبه هایم خوار کردم بی حیا را صوت پدر خارج شد انگار از دهانم میخواست زین العابدین را سر ببرد سینه سپر کردم که باشد در امانم لب های تو خونی شد و من دردم آمد آشفته از برخورد چوب خیزرانم باور نمی کردم که در زندان بخوابم باور نمی کردم شود این امتحانم نذرم شده این که بیایم اربعینت تا قبر خاکی ات، اگر زنده بمانم https://eitaa.com/abdorroghaye
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا https://eitaa.com/abdorroghaye
من تا ابد مجنونم و زار و حزینم گریان برای ناله ی هَل مِن مُعینم اسلام و احکامش همه بند حسین است حب الحسین است اصل و فرع کل دینم معیار، نام اوست، فقر من بهانه است هر جا که نامش هست، آن جا خوش نشینم فردا که هر کس را به نامی می شناسند عبدالحسین است آن زمان نقش جبینم بخشیده شد کوه گناهم بین روضه تا که چکید اشکم به روی آستینم دار و ندارم، گفتن ذکر حسین است عمری است مست این نوای دلنشینم سینه زدم هربار یادش، خیر مادر... آمد به سویم از یسار و از یمینم خیلی گره خورده به کار و بارم امسال بدجور دلواپس برای اربعینم شاید که امضا شد براتم، با امیدی... در روضه ی طفلان زینب می نشینم فرمود زینب می روم در بین خیمه تا شرم را در چشم مولایم نبینم دل کندم از عون و محمد پای یارم نذر برادر هر دو تا نور مبینم https://eitaa.com/abdorroghaye