eitaa logo
پدربزرگ خوانده
5.1هزار دنبال‌کننده
70 عکس
106 ویدیو
0 فایل
به لطف الهی، بالغ بر یک دهه فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده داشتم برشی از گذشته، شرحی از جاری و چشم اندازی از فعالیت‌های آتی را اینجا منتشر میکنم ارتباط: @farzandkhandeh امید عابدشاهی فعال اجتماعی در حوزه حقوق کودک #موسسه_بهرویش
مشاهده در ایتا
دانلود
معجزه معجون «شور و شیرین»🧁 تا بحال پرونده های پزشکی زیادی از کودکان نیازمند درمان را مطالعه کرده ام. پرونده هایی که باید خوب بررسی شوند و متوجه نوع بیماری، سیر درمان و اقدامات پزشکی مختلف آن شد. این مطالعه نیازمند یک اشراف کلی برای توضیح دادن جزئیات درمانی به خانواده های متقاضی است. مطالعه پرونده به تنهایی کافی نیست و باید حتما کودک را از نزدیک دید. ارزیابی شرایط بالینی کودک با پیش زمینه ذهنی مطالعات پرونده باضافه تجربه این سالها، جمع بندی مشخص میکند که برای این کودک چه خانواده ای و در چه سطح ظرفیت و توانمندی لازم است. این کودکان هم لزوما منحصر به شهر یا استان خاصی نیستند و میتوانند در هر شیرخوارگاهی در کشور باشند. اینکه برای کودک نیازمند درمان در یک شیرخوارگاه چقدر سرعت عمل برای واگذاری داشته باشیم، مشخصا به دغدغه و جسارت آن استان در تفسیر درست به نفع مصلحت کودک ارتباط دارد. اینکه برای ، امروز معرفی خانواده داشته باشیم، یا چند ماه صبر کنیم تا درمان کودک کامل تر شود یا یکسالی صبر کنیم تا کاملا درمان شود و بعد به خانواده ای معرفی شود از همان گونه مسائل است. برای اقدامی موثر در جهت مصلحت کودک فقط نباید حرف زد و شعار وامصلحتا سر داد. اقدام برای مصلحت کودک علاوه بر حرف و شعار، نیاز به هنرِ اقدام و قدرتِ ابتکارِ عمل دارد. باید از دستورالعمل و شیوه نامه ها، قاعده اجرایی به نفع کودک استخراج کرد، نه اینکه از کودک خرج کرد تا دستور العمل و شیوه نامه ها خدشه دار نشوند. حقیقتا تا دنیا را از چشم کودک نبینیم، حرف از عمل پیشی خواهد گرفت. بگذریم که ممکن است بحث سر از «سرزمینِ معروف به کوشش و کار» درآورد😅 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 چند ماه پیش در یکی از شیرخوارگاه ها، با پرونده ای مواجه شدم که خیلی برایم تاثر برانگیز بود. کودکی که در بدو تولد با سرطان مادرزادی در یک کلیه بدنیا آمده بود، طی عمل اورژانسی یکی از کلیه ها برداشته و پس از مدتی شیمی درمانی، سلامتی کامل را بدست آورده بود. قریب به یکسال از تکمیل شدن سیر درمان کودک گذشته بود و صرفا با نظر پزشک باید تحت نظر می بود. از همان کودکانی بود که الان واقعا سالم است ولی برچسب سابقه بیماری، باعث شده بود هیچ متقاضی نداشته باشد. با صحبت با مسئولین استانی، پذیرفتند که این کودک در حوزه کودکان نیازمند درمان قرار بگیرد. همانطور که گفتم در طول یکسال کودک هیچ متقاضی برای سرپرستی نداشت و علاوه بر تحمل درد و رنج بیماری در روزهای اولیه عمرش، درد بی مادری و بی پدری هم برایش افزون شده بود. دلم حال عجیبی داشت، میخواستم حتما ببینمش، هماهنگی های لازم انجام شد و رفتم داخل بخش. چشمانش درشت و عمیق و پرحرف و در عین حال پر از موج خستگی بود. با اینکه ماه ها از روند درمانش می گذشت برایم تحملش سخت بود که با بدن ضعیف و کوچکش، درد سرطان و شیمی درمانی و عوارضش را شکست داده و در حال حاضر در کمال صحت و سلامت جسم است ولی چگونه محروم بودن از آغوش مادر و پدر، چطور روان او را خسته و نالان و پژمرده کرده است😥 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پس از دو ماه پیگیری منسجم توسط شعبه تهران و مشهد بهرویش، امروز در شور و شعفی خاص و در حالی که اشک های شور و بی اختیار به همراه قندِ لبخندِ ذوقِ تمام همکاران بهرویش، معجونی از شور و شیرینی وصف ناپذیری را به اعجاز گذاشته بود، به دستان خدام بارگاه ملکوتی پناه بی پناهان، امام رئوف، علی بن موسی الرضا(ع) این کودک به خانواده سپرده شد. مادر تا کودک را در آغوشش گرفت، کودک صورت به صورت مادرش چسبیده بود. کودک لبخند آرامش داشت و مادر با اشکِ شوق میگفت، چقدر انتظارت در این دو ماه سخت بود... پی نوشت: دوماه پیگیری اداری و مددکاری و قضایی کودک در تهران و واگذاری کودک با کمتر از یکروز کار اداری در مشهد، تحفه کوچک خدمات مجتمع پر خیر و برکت شوق زندگی است که با کنار هم قرار گرفتن همکاران بهزیستی، قضایی و بخش مردم نهاد، تلاش بر افزایش سرعت ارائه خدمات مطلوب به جامعه هدف را به دنبال دارد. . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
59.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعا از قدیم درست گفته اند که هر گلی یک بویی دارد. هر کدام ازین بچه ها هم یک برکت و روزی خاصی در وجودشان هست و هر کدام منشا تغییرات منحصر بفردی هستند، کمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ توماج یکی از بچه های نیازمند درمانی بود که با نشانه ی خاصی پا بدنیا گذاشت، نشانه ای که مسیر سرنوشتش را تغییر داد. شاید همین نشانه باعث شد رهایش کنند و همین نشانه باعث شد که خانواده خاصی برایش پدر و مادر شوند طوریکه که انگار هیچ وقت بی خانواده نبوده است. شاید این نشانه در چشم اول باعث ناراحتی میشد ولی خالقش می‌دانست چه نشانی بر صورت توماج نقش زند تا این خانواده پدر و مادرش شوند. شاید اگر توماج عزیز، شکاف لب نداشت، هیچ وقت فرزندخوانده این خانواده نمیشد و خدا نشان داد که چگونه اوست که تقسیم میکند و روزی می کند. 💝💝💝💝💝💝💝 پس از دو ماه پیگیری مستمر همکاران بهرویش در تهران و اصفهان و مشهد، خداوند منت گذاشت و ما را در مسیر تغییر سرنوشت توماجش قرار داد که درس ها و عبرت های زیادی برای ما باشد. پس از فراز و نشیبهای این دو ماه، توماج امروز زائر مشهد شده بود و بدست خادم الرضا(ع) تحویل خانواده اش شد. . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
سوالات کوتاه ولی پرتکرار ۱۶) یک سری سوالات خیلی کوتاه و زیادی پرسیده میشه که همه یک جواب مشترک دارن، نمونه هاش رو براتون میگم: 😅 فکر کنم هر چقدر عجله بیشتری برای پرسیدن سوال داشتن، سوالات کوتاه و کوتاه تر میشه👇👇👇 ▫️میشه توضیحات بیشتری در مورد بچه ها با شرایط خاص بدین؟ ▫️من هم متقاضیم، میشه بیشتر توضیح بدین؟ ▫️میشه کودک مهمان پیش خودمون بمونه؟ ▫️شرایطش چه جوریه میشه توضیح بدین؟ ▫️برای سرپرستی کودک باید چیکار کنیم ابتدا؟ ▫️من متقاضی فرزند هستم، میشه کمکم کنید ؟؟ ▫️شرایط گرفتن کودک چیه؟ ▫️میشه منو راهنمایی کنید؟ ▫️شرایط رو میفرمایین؟ ▫️نوزاد هم دارین؟ ▫️شرایط چیه؟ ▫️توضیح لطفا؟ ▫️؟؟؟؟ ▫️؟؟؟ ▫️؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 پاسخ: باور کنید راجع همه این سوالات مطالب زیادی توی کانال گذاشتم. مطالب رو حتما مطالعه کنید. خانواده ای که برای درخواستش وقت میزاره و مطالعه میکنه قطعا مدل سوالاتش فرق میکنه. اینکه خیلی سریع توقع داشته باشید، با یک سوال کوچیک، تمام پاسخ خود رو بگیرین قطعا امکانش نیست و بنظر میاد اصل موضوع برای خودتون هم مهم نبوده.🧐 تاکید میکنم وقت با حوصله بزارید و مطالعه کنید و اگر باز هم سوالی داشتید بعدش حتما پیام بدین. این نکته رو هم مدنظر داشته باشید در فضای شبکه های اجتماعی بناست شما رو کمک کنیم به سمت تصمیم صحیح در این حوزه، بنا نیست در تمام سوالات، پاسخ کاملی دریافت کنید، چون از یک سطح سوالات به بعد حتما نیاز به جلسات مشاوره حضوری یا تلفنی هست و بناست تو همه ی این مسیر کنار هم باشیم تا یک کودک زودتر صاحب خانواده بشه. دقت کنید، چون کار ثواب است، خیر است، ارزشمند است، اگر دقت نظر و حوصله به خرج ندیم و یک کودک آسیب بیشتری متوجهش بشه، کار میشه ناصواب، و نه تنها بی ارزش که حتی پرضرر برای کودک و خانواده. تاکید میکنم معرفی کودک از موسسه بهرویش دو حالت داره، یا کودکی که صرفا مهمان هست و موقت در محیط خانواده جایگزین خواهد بود یا فرزندخوانده نیازمند به درمان هست. کودک نوزادِ سالمِ دائمی، معرفی نداریم. با جستجوی عناوین و در کانال میتونید مطالب مرتبط رو سریعتر پیدا کنید. همچنین عنوان هم پاسخگوی خیلی از ابهامات است. از طریق مطالب سنجاق شده در کانال هم میتونید زودتر به مطلب مدنظر برسید. . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
بویِ هق هقِ اشک - چی میشه که بچه شون رو رها میکنن؟ - اگر پدر و مادر درستی بودن بچه شون سر از اینجا درنمی آورد؛ - چطور دلشون میاد، بچه به این خوشگلی رو رها کنن؟ - اگر مسئولیتی داشتم میدونستم با این پدر و مادرای بیرحم چکار کنم - اینا اکثرا یا معتادن، یا عذر میخوام، خلافکارن؛ - واقعا بچه رو میخواین از من بگیرین، بدین به خانواده معتادش! - واقعا قربون حکمت خدا برم، به کیا بچه میده! امثال این جمله ها، رو در طول این سالها زیاد شنیدم. هر چند عمده این جملات از اوج علاقه به کودک است اما قطعا نگاهی غیرجامع و پر از اشتباه است اینکه آن پدر و مادر در آن شرایط، چه حالی داشتند که از کودک و دلبندشان میگذرند، اصلا قابل قضاوت نیست شاید در اوج ناامیدی خودش، امید دارد که کودکش در خانواده دیگری خوشبخت می شود شاید از سر اوج فقر و نداری است شاید پدری ناچار است و می ترسد نتواند هزینه درمان کودک بیمارش را تامین کند شاید مادری تنها و رها شده است که خود را سیاه بخت میبیند، و مادر بودنش را در این میبیند که کودکش زندگی دیگری داشته باشد شاید و صدها شاید دیگر که قابل گفتن نیست واقعا نمی شود و نباید قضاوت کرد. حتی نمیدانم اگر من نوعی در آن شرایط قرار بگیرم، عکس العملم چه خواهد بود!! در لابلای یکی از پرونده های مددکاری کودکان، برگه ای توجهم را جلب کرد، در گزارشش خواندم این برگه همراهش بوده. بارها و بارها خواندمش و هر بار بوی هق هقِ اشک مادری که از پاره وجودش دل میکند، حالم را دگرگون کرد هیچ وقت قضاوتشان نکنیم و امانتداران خوبی برای جگرگوشه هایشان باشیم . . https://eitaa.com/abedshahi
تبدیل تهدید به فرصتِ تلفنی😅 سالها ندیده بودمش. یکی از رفقای خیلی قدیمی بود. مدتی بود تماس میگرفت، هر زمان زنگ زده بود موقعیت پاسخ نداشتم و بعدش هم بخاطر مشغلات و حجم تماس و پیامهای زیاد و البته قسمتی هم بخاطر آلزایمز ناشی از سختی کار با بهزیستی جات، فراموش کردم خودم باهاش تماس بگیرم. توی کلینیک تخصصی چشم نشسته بودم، کلینیک جامعی در حوزه چشم بود، طی صحبتی که قبلا داشتیم اونروز اومده بودم یک صحبت نهایی برای معرفی و ویزیت کودکان نیازمند درمان داشته باشیم، طوریکه خانواده ها دغدغه مالی نداشته باشن. منتظر نشسته بودم تا جلسه آقای دکتر تموم بشه و برم خدمتشون. همون دوست قدیمی زنگ زد و شانس آورد موقعیت خوبی بود😅 جوابش رو دادم. پس از یک حال و احوال مختصر، بی مقدمه رگباری شروع کرد که این چه طرحیه راه انداختین؟😳 بچه ها رو میدین به خانواده ها و بعد ازشون میگیرین؟ میدونین چه ضربه ای به اون کودک و حتی مهم تر از اون کودک، خانواده چقدر آسیب میبینن و... بهش گفتم روی حرفایی که زدی فک میکنم، چشم، حالا ببینم کجا مشغول هستی؟ گفت: تو سازمان فرهنگی شهرداری ام بهش گفتم، حیف اون بودجه هایی که شما دارین حیف میکنین. واقعا با چهارتا بنر و پرده زدن سطح شهر فک کردین دارین روی فرهنگ مردم شهر تاثیر میزارین؟ از توی اون همه جلساتتون واقعا چی درمیاد؟ آسیبی که شما و امثال شما با این سوء برنامه ریزی به تک تک خانواده های شهر وارد میکنین کمتر از خیانت نیست. مردم قدرت خریدشون کم شده، مشکلات مالی دارن، بعدش خروجی برنامه ریزی های شما میشه جشنواره کوه پیمایی خانوادگی!!!!!! از پشت تلفن، هاج و واج مونده بود. اومد شروع کنه به دفاع و توضیحات ولی احساس کردم اونقدر قدرت تخریب و انتقاد بالا بوده که لکنت کلام گرفته بود🥵 گفتم بهش حتما میخوای بگی این نگاه سطحی به مسائل شهری از من بعید هست؟ منکر مشکلات نیستی ولی قطعا هر برنامه ای ماحصل روزها کار کارشناسی و جلسات مستمر هست؟ با همون حالت هاج و واجی گفت: دقیقا بهش گفتم منم دقیقا همین حرف رو با تو دارم، برداشت سطحی و سلیقه ای از هر طرح و عملکردی، نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. اگر واقعا دغدغه بچه های بی سرپرست و خانواده های متقاضی رو داری، حاضرم ساعتها وقت بگذارم و تمام جوانب کار رو برات تشریح کنم تا دلیل همه این ابهامات رو متوجه بشی. قطعا روی این طرح کلی فکر شده، جوانبش با متخصصین امر سنجیده شده و تجربه موفق، کودکان بسیار زیادی در این مدل واگذاری، بسیار حائز اهمیته. بعد از سکوت خاصی گفت درست میگی و خداحافظ 🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣 . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
52.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه میزنم زمین هوا میره بالا پیش خدا میره من این توپا رو داشتم یک کلیه نداشتم من این توپا رو داشتم عشق مامان نداشتم من این توپا رو داشتم دست پدر نداشتم من این توپا رو داشتم خونواده نداشتم خدا بهم عیدی داد یک مامان و بابا داد توپ و دادم به بابام چیز دیگه نداشتم مامان، بابام خوشالن منم تو آغوششون دوسشون دارم یک عالمه هر چی بگم بازم کمه . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
بازتاب دوست نداشتن کودک جلوی مادر را گرفتم، با کلی بیقراری و زاری قدم هایی سست بر میداشت. از واحد مددکاری تا اتاق نشاط چندان فاصله ای نیست، همین فاصله را مادر لرزان و پر بغض و دلتنگ به سمتم می آمد. من را نمیشناخت ولی من به خوبی میشناختمش. یکسال پیش در پی اختلافاتی خانوادگی و به زندان افتادن شوهرش، کودک یکساله اش روانه بهزیستی شده بود. کودک در همان روزهای اولیه پذیرش در شیرخوارگاه، بصورت مهمان تحویل خانواده ای شد و مادر در این یکسال شرایط پذیرش کودکش را نداشت. خیلی آمد و رفت و بارها پرونده اش رو می آمد و پیگیری میشد. مادری بود آرام و بیقرار، هر بار که می آمد، چشمانش از گریه زیاد، کاسه خون بود، بجای سر و صداهای نمایشی بعضی از مراجعین، کاملا همراهی میکرد و پیگیر ترخیص کودکش بود. حالا وقتش رسیده بود و مادر باید کودکش را تحویل میگرفت. از مادر چند روزی زمان خواستیم تا خانواده ای که کودک در آنجا مهمان بود را آماده جداسازی کودک کنیم. خانواده پس از چند جلسه گفتگو و برنامه ریزی برای نحوه جداسازی کودک، در روز موعود با کودک وارد فضای اتاق نشاط شدند. کودک سرگرم بازی با همکار بهرویش بود که خانواده با اشک دلتنگی و شوق، آرام آرام مجموعه را ترک کردند. زمان ملاقات مادر و کودک رسیده بود. قطعا مادری که یکسال چشم انتظار کودکش باشد، ممکن است نتواند خودش را کنترل کند، ممکن است گریه و بیقراریش کودک را بیشتر بترساند و کودک نتواند ارتباط موثری با مادر بگیرد. اینجا بود که جلوی مادر را گرفتم. یکهو شوکه شد، و چشم در چشمم خیره شد. فقط یک جمله گفتم، که اگر الیاس شما را با حال اندوه و زاری ببیند، اذیت میشود. آرام آرام کنارش بازی کنید تا غریبی نکند و کم کم به آغوشش بکشید. مادر داخل اتاق رفت، اشکهای بی اختیار و یواشکی اش را با گوشه چادر پاک میکرد. کودکان زیادی داخل اتاق نشاط در حال بازی بودند. به خوبی فرزندش را پیدا کرد، در گوشه ای نشست و همانطور نشسته، آرام آرام نزدیک کودک رفت. مادر و کودک کنار هم نشسته بودند. الیاس داشت با لگوها ماشین می ساخت. من در یک قدمی شان ایستاده بودم و از بالا نظاره گر رفتار کودک بودم. منتظر اولین عکس العمل الیاس در مواجهه با مادرش پس از یکسال بودم. الیاس چند تکه لگو که سر هم میکرد، برای همکار بهرویش که کنارش بود توضیح میداد، در حین لگوبازی یکهو چشمش به مادرش افتاد که کنارش نشسته بود، مادر آنقدر حبس گریه داشت که بی صدا حرف میزد. الیاس چند ثانیه خیره و چشم در چشم مادر شد و همان چند ثانیه لگوبازیش را هم رها کرد. چند ثانیه خیلی زود تمام شد و دوباره بازی کردنش را ادامه داد، حالا ادامه بازی را بجای همکار بهرویش، برای مادرش توضیح میداد. مادر ذوق و بغض و دلتنگی اش با صدای دلنشین دلبندش التیام می بخشید و کودک هم طوری رفتاری میکرد که غرور مادر نشکند. خیلی زیبا به چشم دلم حس کردم، که این کودک چطور حس مادرش را دریافت کرد و عکس العملی مشابه مادرش به خرج داد! پس از سالها کار با اینطور کودکان، کاملا درک کردم که کودکان براحتی حس اطرافیانشان را درک می کنند و رفتاری متقابل نشان می دهند. تقریبا در تمام خانواده هایی که برای برگشت کودک مراجعه داشتند و یکی از دلایل شان این بود که کودک اصلا ما رو دوست نداره و اونقدر آسیب دیده است که عکس العمل عاطفی نسبت به ما نداره. در حقیقت مشکل کودک صرفا آسیب دیدگیش نیست که بازتاب رفتار خانواده است و در حقیقت اون خانواده هستند که بچه رو اونطور که باید دوست ندارند. و به جرات میگم اگر در طول این یکسال کمبودهای عاطفی الیاس در خانواده ای که مهمان بود، تامین نمیشد، قطعا الان با الیاسی با کلی حس های مبهم و حبس شده و تامین نشده مواجه بودیم که با مادرش هم نمیتوانست حس عاطفی مناسبی برقرار کند. الیاس سرگرم بازی با مادر بود، ماشینش را با لگوها تمام کرد و زد به بی حوصلگی و بهانه گیری، که بنظرم ظاهرش بود، دلش برای ناز خریدنهای مامانش تنگ شده بود😔 مامانش دستاش رو باز کرد که بیا بغلت کنم، الیاس خودش رو تو بغل مامان انداخت و سرش رو گذاشت روی شونه مامان. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 برای برگشت مجدد این کودک، در طول این یکسال افراد زیادی در تلاش بودند، از مددکار و روانشناس و کارشناس، دولتی و قضایی و بهرویش همه در تلاش برای بهترین بازپیوند کودک به مادرش بودند. مطمئنم همه با خواندن این مطلب از برگشت کودک به مادری که بیقرار و دلتنگش هست، خوشحال اند. اما بنظرم قیمتی ترین و زیباترین نقش را در این مدت آن خانواده ای داشتند که فارغ از نگرانی های خودخواهانه دلبستگی خودشان، بیشتر نگران خلأ های عاطفی کودک بودند و الیاس را به مهمانی پذیرفتند و به بهترین شکل هم مراقب جسمش بودند، هم مراقب روانش. . . . . . . . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi
سلام و عرض ادب خدمت تک تک اعضای محترم کانال؛ ازینکه در مسیر خدمت به کودکان نیازمند خانواده، همراه ما هستید، بینهایت سپاسگزارم. دو تا نظرسنجی برای محتوای کانال و برنامه ریزی مطالب آینده درست کردم که ممنون میشم شرکت کنید. 1️⃣ نظرسنجی اول راجع اولویت بندی مطالب از دیدگاه شماست. https://EitaaBot.ir/poll/yomq 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 2️⃣ و نظرسنجی دوم راجع نوع مطالبی است که بنا دارم ازین به بعد توی کانال بزارم. https://EitaaBot.ir/poll/1pxsz8 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 . . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi