📜خاطرات یک دیابتی 📜
🍱پرخوری_تندخوری🥗
همیشه مادرم سر اینکه چقدر غذا خوردن را لفتش می دهد، غرغرش می کرد. نفر اول می نشست و آخرین نفر بلند می شد. من و برادرم دو بار سر ریز هم می کشیدیم و آخر کار سر ته قابلمه دعوایمان می شد اما پدرم از اول تا آخر سرگرم یک بشقاب برنج و خورشت بچه گانه بود.
همیشه می گفت: « باید با غذا معاشقه کرد و لذت برد. این لقمه با لقمه بعدی هیچ فرقی ندارد. پس چه دلیلی دارد تند تند غذا را ببلعیم. هر لقمه غذا هر قاشق خورشت و برنج، را باید تا وقتی مزه و طعم دارد در دهان چرخاند و جوید تا از همه مزه اش بهره ببریم و الا در طعم و مزه اش اسراف کرده ایم.»
یکبار برای عصرانه یک جعبه شیرینی خامه ای خریده بود، دو تا برای خودش برداشت بقیه را من و خواهر برادرم در عرض نیمساعت تمام کردیم، اما او مشغول شیرینی اول بود. اول به شیرینی خوب نگاه می کرد بعد می بویید، بعد با نوک زبانش یک ذره از خامه اش را می چشید و بعدش یک تکه به اندازه بند انگشت از آن را جدا می کرد،در دهان می گذاشت و تا وقتی که در همان دهانش آب نشود، سراغ تکه بعدی نمی رفت.
سالها می گذرد. برادرم در همان جوانی به دیابت مبتلا شد و بعد از چند سال،کلیه اش از کار افتاد و از دنیا رفت. من هم الان به یک مرده متحرک تبدیل شده ام. پای راستم را از زانو قطع کرده اند. کبد و کلیه ام وضع خوبی ندارد، اضافه وزن اذیتم می کند، خورد و خوراک خوبی ندارم و مجبورم با کدو، خیار و گوجه خودم را سیر بکنم.
اما هنوز که هنوز است؛ پدرم نفر اول سر سفره می آید و نفر آخر بلند می شود. نوشابه هم می خورد اما نه مثل من و شما. او یک استکان کوچک مخصوص نوشابه دارد که بعید است 80cc هم حجم داشته باشد. از اول غذا تا پایان, جرعه جرعه که هیچ، قطره چکانی، نوشابه می نوشد و عشق می کند. حدود هشتاد سال سن دارد ولی همه چیز می خورد. از کله پاچه جمعه صبح گرفته تا شیرینی خامه ای عصرانه. هنوز معتقد است: « باید از عطر و طعم همه غذاها کمال استفاده را برد. باید با خوراکی ها عشق بازی کرد.
#خاطرات_یک_دیابتی
#ابقی
@abghaa