eitaa logo
اَبقی
127 دنبال‌کننده
22 عکس
1 ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم یادداشت، داستان، روایت، ناداستان، مینیمال و... به قلم طلبه محسن عبدالله زاده. ارشد حقوق تجارت بین الملل آزاد دامغان ، طلبه پایه۹ حوزه علمیه قم ارتباط با مدیر: @shahmsani
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷مادر اهل ادب🌷 🌾مادری چشم و دل سیر🌾 ✍️اگر این همه انفاق و بخشش را از فاطمه می بینید و می شنوید عجیب نیست. از دختری که خون خدیجه در رگ هایش باشد جز این انتظاری نمی رود. خدیجه ای که دنیا و مافیها در اختیارش بود ولی اعتنایی نداشت و برعکس زنان جاهلی که در قبال دنیا سیری ناپذیر بودند و هستند، دست رد به خواستگاری اشراف و سرمایه داران عرب زده و دل به جوانی مومن و امین بست و تمام ثروتش را نیز در اختیارش گذاشت. از چنین مادری دختری، زاده می شود که چشم و دل سیری در ذاتش هست در خونش هست، مانند نور که در ذات خورشید است. @abghaa
🌹 مادر اهل ادب 🌹 🌱شأن صدور و نزول هل أتی🌱 ✍روزی گوشواره های عرش الهی، حسن و حسین علیهما السلام بیمار شدند، مادر، ، پدر و جد بزرگوارشان نذر کردند برای عافیت این دو نور چشم، سه روز روزه بگیرند. آن دو بزرگوار بهبود یافتند، اما در منزل، چیزی برای خوردن وجود نداشت. امیرمؤمنان جو قرض کرده و سیده نساء عالمین، تعدادی قرص نان فراهم نمود، لحظه افطار، بینوایی از آن ها کمک خواست. همگی غذای خود را به او دادند و آن روز و آن شب چیزی نخوردند. آنان روز دوم را روزه گرفتند. فاطمه علیها السلام صاع دیگری از آن آرد را نان پخت. اینبار لحظه افطار یتیمی نزد آن ها آمد و غذا خواست، همگی غذای خود را به او دادند. سومین روز روزه فرا رسید و غذا را برای افطار کردن آماده کردند که در این هنگام اسیری نزد آن ها آمد و از آن ها غذا خواست. آنان همگی غذای خود را به او دادند و در این سه روز چیزی جز آب نخوردند. در روز چهارم پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را دید که از شدّت گرسنگی می لرزیدند و فاطمه علیها السلام از شدّت گرسنگی، چشمانش فرورفته و شکمش به پشتش چسبیده بود. در این هنگام، جبرئیل، از عرش الهی « هل أتی»را هدیه آورد : " إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً* عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً* یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً... انَّ هذا کانَ لَکُم جَزاءً وَ کانَ سَعیُکُم مَشکُورًا" دختری که در فداکاری و ایثار پا به پای مادر است؛ سه روز روزه و گرسنگی برایش دشوار نیست زیرا در دامان مادری پرورش یافته که سه سال در شعب ابیطالب هم ثروتش را در راه خدا به اهل ایمان بخشید و هم سلامتی و جانش را فدا کرد. از آن مادر فداکار، چنین دختری را عجب نیست. فاطمه سلام الله وقتی وصف فداکاری های مادر را شنیده، مادری که در ناز و نعمت بوده اما برای خدا تن به سختی می دهد و از مال و جانش می گذرد؛ تحمل این سه روز برایش ممکن می گردد و چون نیک بنگری؛ اگر هل اتی برای این سه روز روزه و گرسنگی فاطمه و اهل بیت علیهم السلام نازل گشته، شاید سال ها پیش برای سه سال گرسنگی و سختی های مادر بزرگوارشان خدیجه فداکار و صبور صادر گشته بود و نزولش به این زمان رسیده.... @abghaa
🌹مادر اهل ادب 🌹 🌿 هدیه ای شیرین 🌿 ✍️آرزوی هر مردی پس از ازدواج، فرزنددار شدن است و چه شیرین و زیباست برای پدر که فرزندش دختر باشد. اصلا از قدیم معروف بوده است دختر بابایی است. این داستان وقتی شیرین تر می شود که پدر مبارز و مخالف اصلی زنده به گور کردن دختران بوده است. کسی که شان و منزلت زنان را به آنها برگرداند. و دختر دار شدن خودش، هدیه ای شیرین از سوی خالقش بود. اما این دختر با بقیه فرق دارد. پدری که هزاران دختر و زن را کرامت بخشیده نه فقط در عصر و دوران عمر خودش بلکه با سنت و آئینی که بر پا کرده الی الابد زن را مقام و جایگاه والا و مقدسی بخشیده است. این پدر هدیه ای ویژه دارد. دختری که قرار است سیده زنان عالم شود. نه فقط دنیا بلکه در عالم هستی که هم دنیاست و هم آخرت است. دختری که قرار است رنگ و بوی بهشت را بدهد و چه بد وصفیست که او را با بهشت ارزش دهیم بلکه در واقع این بهشت است که از فاطمه رنگ و بو گرفته و این بهشت است که معطر به عطر فاطمیست و نور و رنگ و لعابش همه از جمال این مخلوق ویژه و خاص خداست. برای خلق چنین وجود بی مثالی بایستی پدر چهل شبانه روز خلوت گزیند. ساده نیست، قرار است سیده نساء عالمین، حوراء انسیه خلق شود. همین که انسان از صلب خاتم پیغمبران باشد، شرفیست بر کل انسان ها اما وقتی قرار است حجه الله علی الحجج شود، مراقبتی خاص می خواهد تا جایی که حتی این چله نیز کافی نیست بلکه جبرئیل مامور می شود میوه ای بهشتی بیاورد تا پیامبر خاتم تناول فرموده و نطفه فاطمه از آن میوه بهشتی تشکیل گردد. عجب ظرافت و لطافتی، پدر خاتم الانبیاست، مادرش خدیجه کبری ام المومنین، طعام میوه ای بهشتی... ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا دختری عالم هستی را به نور وجودش منور نماید که پیش از این چنین نوری را به خوابش هم نمی دید و در چه درجه ای از پستی و ظلمت باید باشند آنهایی که چنین وجودی را خواستند خاموش کنند. به چنین عظمتی جسارت کردند کَانَّ به عرش الهی جسارت کردند و خلود در قعر جهنم هم برایشان کم است. @abghaa
🌹مادر اهل ادب 🌹 🌱 هم کُفو 🌱 ✍️مادری که هم کفو محمد امین شود، دخترش هم، هم کفو امیرالمومنین می شود. مادری که انتخاب همسر را با نگاه جاهلی انجام نداد. مال، دارایی و زیبایی اش، حجاب انتخابش نشد و معیار و ملاک اتخاب را درستکاری، امانت داری و اخلاق قرار داد، دخترش هم جا پای همان مادر می گذارد و امیرالمومنین علی علیه السلام را به همسری می پذیرد. و چه تربیت درستی است که مادر با رفتارش فرزند را تربیت می کند و فرزند با رفتار مادر و پدر تربیت می شود. تاریخ پر است از این تربیت های صحیح و غلط. یکی می شود خدیجه و فاطمه و یکی هم می شود ام فروه بنت ابوبکر و جعده دخترش که چند صباحی همسری کریم عالم را داشت اما چشم تنگ و حسودش در پی ثروت یزید رفت و دستش به قتل امام مظلوم آلوده تر گشت. و باز قیاسی اشتباه و هزار مرتبه استغفار که نام مبارک خدیجه و فاطمه را در کنار خبائث آوردیم .... @abghaa
🌹مادر اهل ادب 🌹 🌱 ام ابیها 🌱 ✍️وقتی خدیجه مادر باشد، در دامن خود دختری می پروراند که بعد از او برای پدر، هم دختری کند و هم مادری. آنوقت می شود ام ابیها. حمایت فاطمه برای پدر از جنس مادرانه است. وقتی ابوجهل و اطرافیان جاهل تر از خودش، زهدان شتر را بر سر مبارک پیامبر می ریزند فاطمه است که مادرانه می آید و سر و روی پیامبر را پاک می کند. فاطمه است که مادرانه از پیامبر دفاع کرده و ابوجهل را سرزنش و توبیخ می کند. فاطمه است که مادرانه برای سختی های پیامبر اشک می ریزد. فاطمه است که پیامبر به احترامش برمی خیزد و مادرانه دستش را می بوسد و جای خود می نشاند. فاطمه است که پس از جنگ احد مادرانه خون از صورت پیامبر پاک نمود و زخم هایش را مرهم می نهد. فاطمه است که وقتی متوجه گرسنگی پیامبر در جنگ احزاب شد، مادرانه مختصر نانی که در خانه داشت را برای پیامبر کنار خندق برد. فاطمه است که هنگام فتح مکه مادرانه برای پیامبر اکرم اسباب نظافت و لباس پاکیزه آورد و بر تن پدر جامه پوشاند. فاطمه است که مادرانه به انتظار بازگشت پیامبر از سفر می نشست و حضرت پیش از رفتن به منزل و نزد همسران، ابتدا به خانه فاطمه میرفت و دست و روی فاطمه را می بوسید. فاطمه است که مادرانه در روزهای آخر عُمر پیامبر، از او پرستاری می کرد و مادرانه از فراقش می گریست اما مادرانه شوق داشت که چون اولین نفر است که به او می پیوندد. @abghaa
🌹 مادر اهل ادب 🌹 🌱هیچ نشناخته ایم...🌱 ✍️سر بزیر و آرام خدمت رسول خدا رسید. حضرت عالِم بود که چه در دل علی است؛ لکن منتظر بود تا خودِ جنابشان لب بگشایند و خواستگاری را مطرح نمایند. اما این سکوت بود که بی صدا می تاخت. اما چرا؟ چرا سکوت؟ این سکوت حرف ها در خود دارد. اگر امیر بیان هم باشی وقتی حرف از فاطمه می شود، زبانت از کار می افتد و سکوت می کنی. خدای فصاحت و بلاغت هم که باشی، وقتی حرف از فاطمه است، واژگان فصیح و بلیغ رنگ می بازند و حرفی در خورِ شان این وجود بی مثال نمیابی. اینجاست که پدر پدری می کند هم برای فاطمه و هم برای علی علیه السلام. سکوت را شکسته از علی می پرسد که آیا برای خواستگاری آمده ای؟ آنگاه مولای ادب و حیاء پاسخ داده و از عرش اعلی خطاب رسید که: ای پیامبر؛ اگر علی را نیافریده بودم، برای دخترت فاطمه، از حضرت آدم تاکنون، همسری بر روی زمین نبود... و باز همان پیامبر رحمت می فرماید: یا علی! تو را جز خدا و من، کسی نشناخته است.... و ما چه بگوییم... اگر علی را نشناخته ایم پس به طریق اولی هم کفو او را هیچ نشناخته ایم؟ اگر علی را مدح می گوییم و الحق که مدح نیست و حقیقت است که علی عین الله، اذن الله، یدالله، وجه الله، سرّالله ... الی انتهای بی انتهاست؛ پس فاطمه چیست و چه گوهریست که حتی به این اوصاف هم در نیامده است... شاید روایت امام حسن عسگری کمی بی نهایت را برایمان معنا کند که می فرماید: «نحن حجج اللّه على خلقه و جدّتنا فاطمة حجّة علینا: ما حجتهای خدا بر مخلوقین هستیم و جد ما فاطمه، حجت خدا بر ماست. چه تفسیری دارید برای این حدیث که وجود فاطمه، حجت خدا است بر مظاهر اسماء و صفات الهی. حجت است بر آنهایی که در توقیع شریف؛ اینگونه وصف شده اند: لا فرق بینک و بینها إلاّأنّهم عبادک و خلقک. و فاطمه سلام الله حجت خداست بر این حُجَج. اگر ایشان مظهر اسماء و صفات الهی هستند پس فاطمه کیست؟... @abghaa
🌹 مادر اهل ادب 🌹 🌱 دورِ مادر 🌱 ✍بچه ها دورِ مادر نشسته بودند... خدا نیاورد که این را از نزدیک ببینید... خدا خدا می کردند لب بگشاید و حرفی بزند... حسن از همه بزرگتر است و باید سنگ صبور خواهر و برادر باشد اما خدا می داند چه دیده است که این چند وقت گردش اشک در چشمانش مثل گردش آب در دهان جاری و طبیعیست. اصلا اگر چشمانش بارانی نباشد جای تعجب دارد... علی در حیاط دارد کمد می سازد، تخت می سازد، صدف می سازد، خلاصه یک چیزی می سازد دیگر... شاید هم تابوتی باشد که زهرا وصیت کرده. انشالله که نباشد... همان تخت و کمد را بچه ها باور کنند بهتر است.... عجب صبری دارد این مرد که والله خود صبر هم پیش علی کم می آورد... بچه ها همچنان دور مادر نشسته بودند.... فاطمه می داند اینگونه نباید برود. روز آخر به زخم و پهلو قسم می دهد کمی مدارا کنند. برای دل بچه ها هم که شده کمی آرام بگیرند تا بتواند دستی به سر و رویشان بکشد. شاید این آخرین نوازش های مادرانه باشد که می بینند و بعد از آن حسن در تابوت، حسین در قتلگاه و زینب در اسارت، نوازش های تیر و شمشیر و تازیانه را خواهند دید. زهرا که بر می خیزد دل توی دل حسنین نبود. زینب از ته دل خوشحال است. انگار مادر شفا پیدا کرده ... بعد مدت ها از جا برخواسته لباس نو پوشیده. دستی به سر رو روی خانه کشیده. لباس بچه ها را هم عوض کرد. بچه ها به هم نگاه می کردند و با ذوق و شوق می خنیدند. اما ته دلشان می لرزید. حسن دست برادرش را گرفته سمت مسجد رفتند. به امید اینکه با پدر برگردند و باز همه بر سر یک سفره بنشینند.... اما زهرا در فکر دیگریست.... زخم و پهلو آرامش چند لحظه قبل را با دردی دو چندان تلافی می کردند... از سلمی می خواهد یاریش دهد. آرام رو به قبله می شود. زیر لب می خواند:يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ.... آیه با نفس به آخر رسید.... حسین چه رویاها در سر دارد... الان مادر مثل همیشه به استقبالمان می آید. دلم برای قره عینی گفتن های مادر تنگ شده است. اما برادر انگار مادر خوابیده است؟ یَا سَلمَی! مَا ینِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَةِ» آیا مادرمان خوابید؟ چرا روی صورت او پارچه انداخته ای؟ بچه ها همچنان دور مادر نشسته اند.... حسن بالای سر مادر نشسته است پارچه را آرام بر می دارد . صورت مادر را می بوسد. با التماس می گوید: کلِّمِینِی یا أُمَّاهْ» مادر با من حرف بزن… «فَأَنَا اِبْنُک اَلْحَسَنُ» حسین پائین پای مادر نشسته است. نوبت اوست صدا بزند شاید مادر جواب دهد.: « فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحْتَ قَدَمَیْهَا» صورت خود را کف پای مادر گذاشت : «کلِّمِینِی یا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُک اَلْحُسَینُ»... بچه ها همچنان دور مادر نشسته اند... @abghaa
❗️اشعری های ساده لوح❗️ ✍این روزها شاهد زمزمه های صلح و دوستی و نه به جنگ از سوی عده ای خاکستری و صورتی نادان هستیم، افرادی که فکر می کنند بی طرف هستند، لکن همین موضعی که دارند، یعنی توی زمین دشمن بوده و به نفع دشمن، پاس گل می‌دهند. دشمن، این ادبیات صلح طلبی و ضد جنگ را در جامعه ترویج می دهد تا از توان رسانه ای و ظرفیت مردم برای مقابله با تهاجم یا تقابل دشمنش استفاده ببرد. امروز عمروعاص های دشمن از سادگی و حماقت ابوموسی های اشعری کمال استفاده را می برد. به خیال خام اشعری ها، اگر مبلغ و مروج فرهنگ صلح و دوستی باشند، جهان پر از سازش و آشتی می شود. لکن اینگونه نیست و فقط با این حماقتشان، واکنش قوی و صحیح جبهه حق را تضعیف می کنند. اینها شعار صلح، آشتی و نه به جنگ می دهند و جبهه حق را تحت فشار قرار داده و متهم به جنگ افروزی می کنند و جبهه باطل با خیال راحت سراغ مطامع و اهدافش می رود. @abghaa
🚙سواره از پیاده خبر نداره🚶‍♀ 🔸سیر از گرسنه🔸 🌱متأهل از مجرد🌱 🥸پیر از جوان🤓 👨‍🦰والدین از فرزند 👦 و .... ✍این حکایت امروز جامعه ماست. مسول، رییس، نماینده، مدیر و غیره ای که درکی از فضای جامعه ندارد، نمی تواند درست تشخیص و عمل بکند. شیطان و جنودش با قدرت و سرعت جامعه را به سمت فساد و فحشا می برند، آنوقت مسول، مدیر، والد و ... هیچ درکی از شرایط و فضا ندارد. هیچ خبر از حال نوجوان و جوانی که شیطان خبیث افسار به گردنش انداخته ندارد. کاش پدر و مادرها، مدیران، مسولین و .... دوران نوجوانی و جوانی خودشان را به یاد بیاورند. زمانی که انبار باروت بودند و یک جرقه ریز هم کافی بود تا آرامش و معصومیتشان را به باد بدهد. الان هزاران نوجوان و جوان در چنین وضعیتی هستند. آقای مسول، مدیر، فرمانده، پدر، مادر، هموطن... خودتان را جای این نوجوان و جوان بگذارید. اینها سرمایه و آینده این کشورند، این ها هر کدامشان اگر درست پرورش یابند، حسن باقری، حسین فهمیده، شهریاری و احمدی روشن می شوند. این نهال های پر استعداد ارزشش را دارند که برای حفظشان، چند علف هرز هم قطع شود. دلتان به حال علف های هرز نسوزد، به داد نهالستان برسید، دلتان به حال شاخه های خشک و آفت زده نسوزد، با قدرت و عالمانه هرس کنید تا درخت های دیگر آسیب نبینند و رشد کنند. با این عده ای که کارشان از شل حجابی و بد حجابی فراتر رفته و وارد مرحله برهنگی و هرزگی شده اند مماشات نکنید، اینها انرژی، فکر، ذکر و توان فرزندانتان را می گیرند، اینها عامل بدبختی جامعه خواهند شد. آقا و خانم ۳۰. ۴۰. ۵۰ ساله، شاید این افراد هرزه پوش، روی شما اثر نگذارند اما روزگار نوجوان و‌ جوانتان را سیاه کرده اند. دلتان برای آه و جیغ بنفششان نسوزد. دلتان برای دست گلهایتان بسوزد که دارد تمام انرژی، استعداد و توانشان می سوزد. @abghaa
🌱طلبه قم نشین 🌱 ❗️مرداب و مردگان متحرک❗️ ✍صحنه عجیبی بود. مسیر همیشگی از حرم تا پردیسان که اغلب با اتوبوس می رفتم؛ اول حرکت، صندلی خالی زیاد بود تقریبا همه راحت نشستند به جز آن مرد که تمام مسیر را ایستاده و میله اتوبوس را محکم چسبیده بود. وقتی گفتم چرا راحت روی صندلی نمی نشینی جواب داد: « آدم باید زرنگ باشد. چند دقیقه دیگر همین میله هم گیرمان نمی آید.» اصلا امروز چیزهای عجیب و غریب زیاد دیدم. سر سفره، امیرعلی یک تکه استخوان ران مرغ دستش گرفته بود و می مکید. هر چه تلاش میکردم از دستش بگیرم و به جایش یک تکه استخوان پر گوشت بدهم قبول نمی کرد و استخوان خالی را محکم چسبیده بود. یاد داستان کوهنوردی افتادم که از ترس سقوط، یک شاخه را چسبیده بود و همان جا یخ زد فردا که پیدایش کردند دیدند فاصله اش از زمین نیم متر هم نمی شود اما از ترس سقوط، شاخه را رها نکرده و‌ تلف شده است. نمی دانم چرا اینها به ذهنم می رسید؟ شاید خدا پیامی داشت... . از وقتی راجع به رفتن یا ماندن در قم شروع به تحقیق و تفکر کردم، از این دست اتفاقات برایم زیاد افتاده که با کمی تأمل ربطش را یافتم. دوست داشتم بروم در حیاط مجتمع قدم بزنم،از پنجره چنتا از اهالی را دیدم که دارند با هم حرف می زنند. پشیمان قدم زدن شدم. خیلی حال و حوصله مجتمع را ندارم، روزهای اول چقدر خوشحال بودم که در یک مجتمع طلبگی زندگی می کنم اما الان انگار در یک مرداب بی روح هستم. مردابی که مرده های متحرک مانند من، در آن بسیار است. و خیلی ها ادای زنده ها را در می آورند ولی آنها هم مرده اند. اهالی دقیقا پای پنجره ما ایستاده بودند، صدایشان می آمد. یکی سررسید تمدید اجاره اش بود و دو دل بین ماندن و رفتن و چنتای دیگر در حال متقاعد کردن او برای ماندن. مرد مردد می گفت : «می خواهم بروم شهرستان خانه پدری ام خالیست، مسجد هم هست، کشاورزی هم داریم و ...» همسایه ای می گفت: «مگر بیکاری، کجا بهتر از اینجا، محیط خوب همسایه های خوب، اساتید خوب، همه چیز خوب... سریع تمدید کن تا نپریده.» شاید برای شما بی ربط باشد اما برای من همه اتفاقات امروز بهم ربط داشتند. حکایت خیلی از ما قم نشین ها حکایت همان مرد ایستاده در اتوبوس، امیرعلی استخوان به دست و کوهنورد یخ زده است. پیش خودمان فکر می کنیم خیلی زرنگیم، دلمان نمی آید میله را ترک کنیم، می ترسیم شاخه را رها کنیم. و همین از محله ما مرداب و از خود ما مردگانی متحرک ساخته است. @abghaa
❌عجول نباشیم❌ 🌱خدمت همه عزیزان صاحب اعتبار، آبرو، تریبون و جایگاه در فضای حقیقی و مجازی... 🌱خدمت شما عزیزانی که خیلی از چشم ها و گوش ها به سمت شماست.... 🌱شما که مورد اعتماد و وثوق مردم و مومنین هستید... 📣لطفا توجه فرمایید... 🔸هنوز بخش خیلی کوچکی از برنامه های تبلیغاتی نامزدها اجرا شده و خیلی از جلسات مانده است. به نظر می آید برای اظهار نظر و معرفی کاندیدا هنوز زود است. 🔸فاضل ارجمند، استاد محترم، عالم فرهیخته، لطفا عجله نفرمایید... اجازه دهید نامزدها از طرح، برنامه و تجارب خود بگویند و دقیق ارزیابی شوند. چه بسا آنچه حقیقت دارد با آنچه دیگران، هواداران، منتقدین و رسانه ها می گویند متفاوت باشد. و چه بسا وقتی همه جوانب را سنجیدید، نظرتان عوض شود و اعتراف به این تغییر برایتان سخت و هزینه بردار شود... 👌فتأمل... @abghaa