eitaa logo
نمره اشعار من زیر ده است...
113 دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
0 فایل
هر چه دارم همه از لطف حسین ابن علیست(علیهما السلام). بفرمایید شعر . نشر آزاد آزاد آزاد . #سید_حسن_صادقی #روح_الامین_کشاف @abderobaab
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیدیم و دیدیم کفر و نفاق خزان کرد بستان شاهِچراغ بداند سعودی که ایرانیان گذارند بر قلب او سخت داغ
شنیدیم و دیدیم کفر و نفاق خزان کرد بستان شاهِچراغ بدان ای سعودی به زودی زود گذاریم بر قلب تو سخت داغ
برای آنکه سر این وطن نگردد خم و هیچ ساکن ایران زمین نبیند غم هزار باکری و همّت و سلیمانی شدند غرقه به خون زیر پای این پرچم
آرتین جان به خدا با همه سعی و وجود بشویم منتقم حق تو از آل سعود
بعد از آن رد شدن ز صد بازار بعد از آن جمله اذیت و آزار ِ طعمه چشم هیز صد نامرد زیر باران سنگ، هیزم و نار روز شب شد، شدند مهمان یک خرابه بدون سقف ، آوار * دختری خواب یک پدر می دید ناگهان داد و ناله کرد و پرید عمه جان ، عمه جان ، بگو با من کو پدر جان ، کجاست ، کسی ندید؟ هر چه کردند که ساکتش بکنند گریه ها کم نشد که گشت شدید عاقبت تحفه ای به او دادند تحفه ای با هزار بیم و امید یک طَبَق ، یک حریر بر رویش همه گفتند غذاست،،،وای چه دید؟ رأس باباست ، دخترک دق کرد زینب آمد ، کمر دوباره خمید ** سر او را گذاشت رو زانو گفت به باب خود حسین بگو غصه شکل دال گشتن ها معجر پاره در نبود عمو تو به بابا نشان بده عمه تاول پای خود ، سر بی مو از کبودی دست و بازویت شکل زهرا شدن به دست عدو کعب نی ، تازیانه یا سیلی از بزرگی دست زجر بگو تو به بابا ز ناقه بگو خواب بودن، فتادن با رو
می پرسد آرتین با نگاهی کودکانه وضع پدر، مادر، برادر، اهل خانه فرزند ایران جای آنها خوب خوب است پرواز کردند تا خداوند عاشقانه با خون آنها شد عیان روی منافق او که زده آتش به جان آشیانه لعنت به هر آشوبگر هر بی مروّت لعنت به سربازان دشمن در رسانه لعنت به بی بی سی و اینترناشیونال نامردها، دجّال های این زمانه
هنگام سَحر مسجد کوفه چه به پا شد گفتند که ارکان هدایت به فنا شد عَمّامهء چاکیدهء حیدر شده خونین فرقِ سرِ او تا خَطِ اَبروی دو تا شد پَرپَر شده قرآن و زمین ریخته ، اِی وای فَوّاره زنان خونِ سَرش سهمِ عَبا شد با ضربتِ شمشیر به صورت به زمین خورد زهرا که زمین خورد ، همانگونه جفا شد از صَفدرِ خیبر شکن و صاحبِ منبر فُزتُ به رَبِ کعبه در آن صبح ، نِدا شد آن ذکرِ سماوات که جبریل و ملائک بودند مسلمان شده اَش سَمتِ خدا شد آن شاه که عیسی شده شاگردِ کلاسَش دستَش به دعا بهرِ عزاداری ما شد اِیوانِ نجف هر که رَوَد خوب بفهمد از لُطفِ علی قسمت ما کرب و بلا شد
به حسین ابن علی کرده خداوند نظر... پسر فاطمه یکبار دگر گشته پدر... کِشتی ناجی اُمّت چِقَدَر خوشحال است... بر سر کودک او ریخته شد نُقل و شِکر... از سرِ حُبِّ پدر ، نام پسر گشت علی... علیِ اُوسَط و هم نام علیّ اکبر... مُفتَخر کشور ایران شده چون مادر وی... شهربانو و به شاهَنشَهِ ایران دُختر... این علیّ ابنِ حسینِ ابنِ علی آخر کیست؟.. علوی چهره و زهرا نَسَب است و کوثر... خِیلِ سادات ز نسلش همه جا پخش شده... دشمنانش همگی مَحو شدند و اَبتَر... زِینُ العُبّاد لقب دارد و سَجّاد شده... در صحیفه شده اَدعیّه وی چون گوهر... کِی شود تا که برایش حرمی ساز کنیم... نقشه های حرم مشهد و قم هست به سر... گَر حَرَم ساخته شد چون سَگِ اَصحابِ کَهَف... افتخارم بشود پاسوَری بر سَرِ دَر... بَعد صد سال پس از مُردن من می گویند... یا بقیع است و یا کرب و بلا رفته سَفر... بر مزارم بنویسید که عاشق بودَست... عاشق سینه زن سبط بزرگ حیدر... آنچنان عشق وجودم ز علی پُر کرده... قبر من را که بِبویید بیابید اَثَر...
صدا میاد از آسمون،دَست می زنند فرشته ها... فاطمه دلخوش شده چوُن،اربابِ ما شده بابا... یِک پسرِ کاکُل زری،ماه تویِ چشماش جا شده... یه قُل هُو الله احد،یه بار دیگه آورد خدا... این نتیجه یِ اَحمدِ،اِسمش علیِّ اکبرِ... تو صورتُ سیرت عجیب،اوُنِ شبیهِ مصطفا... خُدا با دَستایِ خودِش،نَقّاشی کرده چِشماشُ... چِشم نخوره یه موقِعی،دَستا بالا بَرا دُعا... قُوَّتِ بازویِ عمو،عَصای پیریِ حسین... جِبرئیل دورِ قُنداقَش،زبون گرفته لای لا لا... اگر یِه دونِه و تَکِ،تو رَزم و میدونِ نبرد... شاگردِ عباس شُدِه و دِل بُردِه از همه دِلا... اُقیانوسا کَم میارن،چون که دلش آسمونه... کوها جُلوش تَپِّه می شن،اَز بَس کریمِ و آقا... تَمومِ آرزویِ باد،اینِ که رد شِه از موهاش... اَبرا با هم دعوا دارند،کی سایه بِسازه بالا... جُمله پِیَمبرا همه،انگُشت دَهَن غِبطه خوران... می گَن که اِی کاش یه علی،اَکبر خُدا می داد به ما... عَجَب نماز جماعتی،بر پا می شه اون وقتی که... مُوَذِّنِش پسر باشه،اِمام جماعَتِش بابا...
چه شده ، به مسجد کوفه که ، به عیان شنیده شد این ندا که تَهَدَّمَت ، عَلَمَ الهُدی، شده از شهادتِ مرتضی شده فرق او ، زِ میان دو تا ، بِرسیده تا خَطِ اَبروآن رَدِ خونِ رأسِ مبارَکَش ، شده دشتِ لالهء بر عبا شَهِ لَو کَشَف ، عَلَمِ هُدی ، نَفَسِ محمدّ مصطفی بِنِگَر که خورده زمین به رو ، شده فاطمیّه یقین به پا به فدای آن ،مَهِ تشنه لب ، که به صورت او ، به زمین شده به دو دَستِ خُرد و قلم شده، عَلیّا به ما ، تو نگه نما و قَسَم به خونِ گلوی آن ، شَهِ بی سپاه و به خواهرش که به قَدرِ ما تو قَدَر بده ، بشوم مسافرِ کربلا
عُمریست که ما ریزه خورِ خوانِ رُبابیم دِلدادهء شِش ماههء لب تشنهء آبیم دیوانه نبودیم و نباشیم و وَلیکَن در سایهء او چون که نِشستیم،خرابیم اَنگورِ چِهل روزه به خُمره ، بِکند مَست در خِیمهء او چِلّه نشین و مِیِ نابیم یِک مسأله در خلقت ما هست مُعمّا با نام حسین از چه سبب، در تَب و تابیم پاسخ بشنو از نفس حضرت مادر قولی که دگر بهتر از آن،هیچ نیابیم از مابَقیِ طینتِ ما شیعه شده خلق چون شَمس بر این سینه زنان نور بتابیم بهتر زِ حُسین اسم دگر یاد نداریم هر شب اگر آن ذِکر نگوییم، نخوابیم
به سَبکِ : یا حسین غریبِ مادر... یه حَرم بدونِ گنبد،زیرِ آسمونِ آبی بدونِ سقف و دیواره ، خالیِ خالیِ خالی اونجا یک روزی ضریح داشت ، پُرِ نَقشایِ ستاره هوایِ اونجا عجیب بود ، یه حِسّ خوبِ خدایی نانجیب وَهّابیّ پَست ، کرد خراب اونجا رو با بُغض شده پاییز حالِ اون باغ که بودِش هَمَش بهاری مجتبی ، سجّاد و باقر ، صادقِ آلِ محمد چار امامِ شیعه با هم ، مدفونند تویِ اون وادی یه روزی با هم بسازیم یه حریمِ خوشگل اونجا کنار مسجدِ پیغمبر بشه عجب صفایی مثلِ مشهد می شه اونجا ، با رَواقایِ پُر از نور می شه آرزوی هر کَس که مدینه بِشه راهی یه خیابونِ قشنگی که بِینِ دو تا بهشته یه طرف کربلا اونوَر چار تا گُنبدِ طلایی سُعودی کارش تمومه ، خودش این رو خوب می دونه اَگه سِید علی بده اِذن ، هَمَمون می شیم فدایی می گیریم مکّه رو با عِشق ، یا مهدی رو پرچَمامون می خونیم نمازِ جمعه ، تویِ مدینه با شادی یا اَبالحَسن یا حیدر ، شما رو به حقّ زهرا حَسَنِستان بِشه اونجا بگیریم جَشنِ رهایی
این پسرهای قشنگم به فدای سر تو سر تو حیف ، فدای قدم اکبر تو چشمشان سُرمه کشیدم مویشان شانه زدم این دو زیباپِسرم پیشکشی در بر تو به خدا هر چه که دارم همه اَش این بوده رد مکن دست مرا جان علی اصغر تو اِرباًاِربایِ علی زود تو را پیر نمود ای به قربان قد خم شده ات خواهر تو رَجَز جعفر طَیّاریشان را بِنِگر هر دو شاگرد اباالفضل ، یَلِ لشگر تو چون که خوردند زمین وای پریشان شده ای مثل آن لحظه که افتاد زمین مادر تو می روم خیمه برادر که نبینم یک دم عرق شرمِ چکیده ز رُخ اَنورِ تو
" ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر رَبّهُ فیهِ تجلّی وَ ظَهر " بوده زایشگهِ او کعبه، عجیب مانده بر رکن یمان خنده اثر اوّلین مسلم و مومن به نبی بوده از رِجسِ جِهالت به حذر لا فتی غیرِ علی سرداده خودِ اَلله به جبریل خبر فاتحِ خیبر علی ، غالب علی اسدُاللهِ به هنگام خطر کاشِفُ الکرب عَنِ الوجهِ رسول هر کجا بوده علی بوده ظفر زِرِهش پشت ندارد به خدا رَجَزِ دشمن او اَینَ مَفَر روزها روزه همه شب به نماز زِینُ العُبّاد ، سَحَر تا به سَحَر گفت احمد چو به معراج شدم عرش حق پُر زِ علی بود صُوَر دشمن و منکر حیدر به یقین فَاِذا ماتَ فَماتَ بِکَفَر حُبّ او در دِلِ کَس گَر نَبُوَد آخرت مُفتضح است و به ضرر " فلكٌ فى فلكٍ فيه نجوم صدفٌ فى صدفٍ فيه دُرَر " عَرَقِ صورت او مشک و گلاب " خاکِ نعلین علی دُرّ و گُهَر " زوجه اَش فاطمه زهرای بتول بهرِ او کُفوِ دگر بوده مگر؟ صاحب منبر و مفتاحِ هُدی از برایِ حَسَنِین است پِدر نَفسِ اَحمد شده و حضرتِ حق چو محمد به علی کرده نظر چِقَدَر حِیف ندیدیم رُخَش زده آن حِیف ، به دِل شعله شَرَر گردِ کوثر همهء اَهلِ وِلا وَ علی ساقیِ آن عِین و نَهَر
آید صدایِ هِلهِله ، از خانه شمسُ الضُّحی موسی ابنِ جعفر خنده بر ، لب دارد از لطفِ خدا داده به او پروردگار ، یک دخترِ طلعت نشان هرگز ندیده هیچ کَس ، مانند و مثلِ این عَطا کرده رِضا او را بَغَل ، می بوسد او را دَم به دَم گوید اَذان در گوشِ آن ، کوثر نِشان هَل اَتی خورشید و اَنجُم سَرکِشان ، یِکصد هزاران کهکشان صف در تنیده پشتِ هم ، در دیدن آن مَه لِقا اِسپند بهرش دود شد ، چَشمِ بد از وِی دور شد از بَهرِ خوشبختیِّ وِی ، بابایِ او کرده دعا نامیده شد او فاطِمه ، مانندِ زهرا مادرش روحِ مناجات اَصلِ او ، فرعش بُوَد نورُالهُدی جویایِ عصمت هر که شد ، در ذهنِ او این فِکر شد پاک است و پاکی ذاتِ او ، معصومهء آلِ عَبا هم کُفوِ او کِی یافت شد ، یا در کدامین یاد شد؟ خاکی نشینان در کجا ، شهزاده کاظم کجا حاتَم گِدایِ کویِ او ، وصفِ کریمه حالِ او هر کَس حَرَم رَه یافته ، معنی کند از نو سَخا
در لحظه افطار به نان و رُطب و آب از عمق دلت یاد کن از حال رباب بعد از علی اصغر وَ به هنگامه مغرب نوشید کمی آب و دلش گشت کباب می کرد اشاره به سرِ نیزه به یک سر در سینه من شیر پدید آمده از آب شرمنده لبهای تَرک خورده و خُشکت ای سیب سفید و سرخ من ناز بخواب
شهرِ پیغمبر مدینه اینچنین آیا رَواست؟ تو نگویی مدفنِ اُمّ اَبیها در کجاست در بقیعَت ازچه رو اولادِ زهرایِ بتول زیرِ خورشیدِ ستیزند،اینچنین آیا سِزاست؟ روزگاری هَمچو مَشهد بارگاهی داشتند شد خرابِ بغضِ وَهّابی که ذاتاً بی خداست بی ضریح و گنبد و منبر،شده همسطحِ خاک روزِ هشتِ ماهِ شوّال از همان لحظه عزاست این عزاداری فقط ازبابتِ این نکته است یادمان باشد به زودی یک حرم اینجابه پاست مجتبی،سجاد،باقر،صادق اینجا کعبه وار فوج فوجی از ملائک درطوافِ این فضاست از همانجا تا کنار مسجد سبز نبی یک خیابان می کشیم آنگونه که در کربلاست می شود آیا که آنجا روضه ای برپا کنیم بَر دِلم این آرزو و بر زبانم این دُعاست مادرِ این چارگُل،گُلخانه اَش سر می زند این گلستان از همین رو برترین دارُالشّفاست هر کسی با آلِ حیدر دَر بیُفتد مطمئن وَر بیُفتد چون ستیزه باعلی عِینِ خطاست مرگشان نزدیک باشد آلِ نکبت،بِن سعود پاسخِ کودک کُشی هایِ یمن این خونبهاست پرچم یاحیدرِ مهدی زنم من در بقیع عاقبت این شب سَحر گردد،جهان را این قَضاست کربلا تا این حَسن آباد،موکب می زنیم هر کسی در این مسیر اُفتد از این عالم رهاست
ای خواهر من ، دُختِ علی یاسمنِ من همشیره من ، شمس و مَهِ انجمنِ من در کرب و بلا جمع بلایا شده جاری گشتند همه کشته و ماندست تَنِ من اصحاب همه غرقهء خونِ بدنِ خود پاییز شده چهرهء سبزِ چمنِ من آوردم از آن گوشه تَنِ قاسمِ خود را آن لوءلوء و مرجان که بماند از حسنِ من آن قسمت صحرا شده پرپر گُلِ لاله آن لاله علی اکبرِ لشگر شکنِ من افتاد در آنجا قمر از قُلّه به درّه منشق سر عباس شده صف شکنِ من از گوش به گوشِ علی اصغر شده پاره آن طفلِ صغیر و گل شیرین سخنِ من اِی مَحرمِ من ، زینب من ،،، دشمن ظالم حتی نکند رحم به این پیرهنِ من آنقدر غمِ ریخته بر ما شده سنگین حتی شده جبریلِ ملک سینه زنِ من بعد من و این دشتِ پر از کرب و بلایا سرقافله عشق تویی شیرزنِ من
به نام نامی هو پاسدار خون شهید قسم که فاطمه ما را میان روضه خرید چه روضه ای ، که در آن صحبت سَر و سِرّ است برادری ز بلندیّ نیزه ، خواهر دید چقدر پیر شده خواهرم ، شده چو کمان از آن زمان که زِ تَل دیده است شمر پلید هزار شُکر که گودال عمق خوبی داشت هزار شکر که زینب به ماجرا نرسید چو دستِ قاتلِ من رفت سویِ گیسویِ من شنیدم آه حسینم ز مادری که خمید
به نام نامیِ هو ، پاسدار حرمتِ سر قسم ، که شیعه نگشتیم جز به قیمتِ سر چرا ، چگونه ، کجا اتفاق اُفتاده چه کَس بکرده در این سَرسَرا تجارتِ سر بلند مرتبه شاه شهید دشت بلا حسین ، سبط پیمبر ، رئیس نهضتِ سر نخواست تا که شود خَم سَرَش برابر جور و از قفا شده از تن جدای حضرتِ سر به دشت کرب و بلا بین خیلی از دشمن شُدست موعد مهمانی و ضیافتِ سر و بعد واقعهء ظهر روز عاشورا چو باغ لاله پدید آمده ز کثرتِ سر زنان و اهل خیام و اسارت و زنجیر تِلوتِلو زدن زجر و استقامتِ سر زَدَست ناله زنی گفته ، اصغرم ، مادر کجا شُدست سرِ نیزه جای راحتِ سر و سایه ای که بیافتاد بر رخ خواهر یقین که بوده فقط این عمل بضاعت سر بدیده از سر نی ، او تمامِ حادثه ها شبیه طاقت زینب شُدست طاقتِ سر به شهر شام رسیدند و هر دو چشمش بست شراب و بزمِ یزید و شکست شوکتِ سر صدای ناله یک دختری میانهء شب خموش گشته از آن دَم که دیده حالتِ سر
روسیاهید گر که می خواهید کوچه هامان شود بدون شهید کافران فکرِ این عمل دارند پس یقین کافرید ، بی تردید حرف شیطان به هر دو لبهاتان پشتِ گوساله سامری بِدَمید گردنِ دیگران نیاندازید مثل روباه بد دغل بازید گوشِتان بر دهان اسرائیل بغض نام شهید را دارید همهء چشمِتان به یک جا هست بر مَقرّ سیاهِ کاخ سفید ای منافق ترین منافق ها ریشه و نطفهء شما چه پلید ننگ بر زندگی ، بدون شهید گفته الله ؛ اَلشّهیدُ سَعید تا حسینیّه ها به پا باشد به هدف های شومتان نَرَسید فاطمه مذهبیم و عبّاسیم غیرتی بوده ایم ، سخت و شدید با شهیدان رفیق و همراهیم دهر بهتر از این رفیق ندید
نام هر کوچه ، برزن و میدان شده با نام یک شهید بیان دورِ میدان اگر که می چرخیم با زن و بچه ها ، خوش و خندان به گذشته کمی رجوع کنیم زیرِ دِینیم ، دِینِ خونِ جوان تا که از یادمان برون نشود اَمن بودن چقدر هست گران سندِ بیست سیِّ آلِ یهود خنجرش سَمتِ ما گرفته نشان و منافق در این خیالِ تهی که کند خاطرِ شهید نهان گوشِ خود باز کن منافقِ پست ظاهرت نیک و باطنت شیطان تا که خون در رگ و نَفَس باقیست نشکنم با حسین ، من پیمان گفته ؛ سِیّد علیِّ خامنه ای که کنم سر به پایِ او قربان "افتخاری برایِ هر کوی اَست نام رخشندهء شهید بر آن"
امداد شما خوب ترین نوعِ مددهاست احیا شده از لطف شما خیلِ جسدهاست آنقدر فضیلت زِ شما بی حَد و حَصر است بیرون و فراتر ز شمارش به عددهاست دل را به حسین ابن علی گر بفروشی این بِیع تو پرسودترین داد و ستدهاست
اِرباًاِربا شدنت نیست عجیب ای سردار بوده ای قاسم و پرپر شده ای اکبروار پَهلُوانَت شده سوراخ ، به یاد آوردم مثلِ مادر شده زخمی بدنت با مِسمار آن سپیدیّ سر و رویِ تو آن صورت تو سُرخ گردید زِ خون سر و رویت ای یار مثل ارباب شدی،لیک تَنَت عریان نیست سَرِ نیزه نشده شُکر ، سَرَت در انظار پُر زِ ترکش شده ای ، تِکّه و تِکّه ، امّا شکرِ حق، جانِ شما رفت سریع و یکبار بَدَنت گشته مرتّب ، به شما عِطر زدند زیرِ نعلِ سُمِ اسبان نشدی آخرِ کار وَ به سوزِ دلِ زینب،که کَنَد ریشهء ظلم که کُنم روزِ خوشِ دشمنِ این اُمّت تار
ما سینه زنان حرم آل پِیمبر در سوگ سلیمانی همان مردِ دلاور گوییم که ای رهبر و ای سیّد علی جان گر رفت از این بین،تو را مالک اشتر غم بر دلِ خود رَه مده،ما نیز چو اوییم گر اِذن دهی بذل نماییم تَن و سر یکبار در اُفتاد به روی گُل طاها یکبار بِبَستند یَدِ حضرت حیدر لیکن نشود ثبت دگر باره چنین درد تکرار نگردد به جهان ماتم اصغر سرلشگر این معرکه حاج قاسمِ دلها گردیده چو قاسم بدنش تکّه و پَرپَر تا حفظ شود مرز و نوامیس من و تو تا شمس ولایت بشود واضح و اَنوَر ما جمله چو اوییم ، همه اهل نبردیم مشتاق شهادت همگی چون علی اکبر ماییم مسلمان شدهء دست ابوالفضل آن ساقی اهل حرم آن شیرِ دلاور ما منتقم خون سُلیمان شدگانیم محفوظ دعا و نَفَسِ حضرتِ مادر دشمن،تو بدان خواب حرام است به چشمت کابوسِ تو باشیم از این لحظه چو اَخگر