eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
235 دنبال‌کننده
348 عکس
126 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند @aboajor
اندر فضیلت خاموشی اگر پای در دامن آری چو کوه سرت ز آسمان بگذرد در شکوه زبان درکش ای مردِ بسیار‌دان که فردا قلم نیست بر بی‌زبان صدف‌وار گوهرشناسانِ راز دهان جز به لؤلؤ نکردند باز فراوان‌سخن باشد آکنده‌گوش نصیحت نگیرد مگر در خموش چو خواهی که گویی نفس بر نفس حلاوت نیابی ز گفتارِ کس نباید سخن گفت ناساخته نشاید بریدن نینداخته تأمّل‌کنان در خطا و صواب به از ژاژخایانِ حاضر‌جواب کمال است در نفسِ انسان سخُن تو خود را به گفتار ناقص مکُن کم‌آواز هرگز نبینی خجل جوی مشک بهتر که یک توده گل حذر کن ز نادانِ ده‌مَرده‌گوی چو دانا یکی گوی و پرورده گوی صد انداختی تیر و هر صد خطاست اگر هوشمندی یک انداز و راست چرا گوید آن چیز در خفیه مرد که گر فاش گردد شود روی‌زرد؟ مکن پیشِ دیوار غیبت بسی بود کز پسش گوش دارد کسی درونِ دلت شهربند است راز نگر تا نبیند درِ شهر باز از آن مردِ دانا دهان‌دوخته‌ست که بیند که شمع از زبان سوخته‌ست @aboajor
آدم را امتحان به کردار باید کرد نه به گفتار. چرا که بیشتر مردم زشت کردار و نیکو گفتارند @aboajor
یک بار موقع خداحافظی یک نفر به جای تعارفات معمول و آرزوی موفقیت خیلی ساده گفت: غمت کم... @aboajor
الحنینُ حربٌ لم یُقاتِلکَ أحدٌ مِنَ الخارجِ بَل تَموتُ أنتَ مِن داخِلِکَ دلتنگی جنگی ست که هیچ کس از بیرون به تو حمله نمی کند بلکه تو از درون کشته می شوی @aboajor
نماز کامل این قبله جز شکسته شدن نیست دعای منتظران وقت گریه بین سجود است @aboajor
معشوق گفت : چرا شکستی؟ گفت :جهت آنکه تو بگویی چرا شکستی؟ @aboajor
تا شدم محو تماشا دلم از دستم رفت دل سپردن به تو از خویش بریدن دارد ‏‌ @aboajor
همچو خورشید به ذرات جهان قسمت کن گر نصیب تو ز گردون همه یک نان باشد @aboajor
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد او می بایست خیر و نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا ( که از یاران عیسی بود و هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند) تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند. روزی در مراسم همسرایی در کلیسا، تصویر کامل مسیح را در چهره ی یکی از جوانان یافت... جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت... تابلوی شام آخر تقریبا تمام شده بود، اما داوینچی برای یهودا هنوز مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال، مسؤول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. داوینچی پس از مدتها جست و جو، جوان شکسته، ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت. از دستیارانش خواست تا او را به کلیسا آورند چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که نمی دانست چه خبر است به کلیسا آوردند. دستیارانش او را سرپا نگه داشتند و در همان وضعیت داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند نسخه برداری کرد... وقتی کار تمام شد گدا که دیگر مستی از سرش پریده بود چشم هایش را باز کرد و نقاشی را پیش رویش دید و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من تابلو را قبلا دیده ام!!! داوینچی شگفت زده پرسید: کجا؟ جوان ژنده پوش گفت: سه سال پیش قبل از اینکه همه چیزم را از دست بدهم، موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم، زندگی پر از رؤیایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد که مدل نقاشی چهره ی عیسی شوم!! از کتاب @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیز و در کاسه ی سر آب طربناک انداز پیش تر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز @aboajor
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن دوستان را شاد گردان دشمنان را کور کن @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین تر شده بود؛ چنانکه پای به برف فرو شود، به عشق فرو شدم. از نماز جز ایستادگی تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی شکم. آنچه مراست از فضل اوست، نه از فعل من @aboajor
کجا غیر از همین جا میشود آرام بنشیند زنی که گریه اش چون دانه ی تسبیح بسیار است @aboajor
ترسم که صرفه ای نبرد رو‌ز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما @aboajor
آدم‌ها ‏عبارتند از حرف‌هايى ‏كه نتوانسته‌اند بهم بزنند!! ‌‌ ‏ @aboajor
دلم از کار جهان گرفته‌است، آمده‌ام ‌تا مرا بخواهی‌که دلم بر هیچ‌کس قرار نمی‌گیرد اِلا به تو... تذکرة الاولیاء @aboajor
شب‌های هجر را گذرانديم و زنده‌ايم ما را به سخت‌جانی خود اين گمان نبود   @aboajor
هوای شهر آلوده ست ، دکتر ها به من گفتند هوای صحن تان دارالشفای هر چه بیمار است @aboajor
ز حسرت دهنت، جان من رسید به لب خوشا کسی که دهانش به‌لب‌رسیده‌ٔ توست @aboajor
غریب را دل سرگشته با وطن باشد.... @aboajor
نگاهت می كنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد @aboajor
می گفت جاهل که بودم عمر عزیزم هدر شد توی صف سینماها میگفت امروز دیگه نقش مهمی ندارم تو تئاتر شماها می گفت ده سال هر روز راه دواخونه ها رو ترک موتور گریه کرده از اون سر چاله میدون تا این سر توپخونه با توپ پر گریه کرده می گفت ما مرغ شامیم، حالا یا بزم عروسی یا مجلس سوگواری می گفت فرقی نداریم، فرق ما دوتا شبیه اسب کالسکه‌ست و گاری می‌رفت و می‌گفت پشت لبخند سه در چهارم، قسط عقب مونده دارم می گفت از من گذشته، می رفت و می گفت : امشب مهمون ناخونده دارم @aboajor