eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
239 دنبال‌کننده
351 عکس
128 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد فاطمي نيا در فضایل مولا امیرالمومنین نقل میکنند از يك عالم سنّي در مورد امام علي(ع) سوال كردند: "ما تقول في عليّ؟" (در مورد علي چه ميگويي؟) پاسخ بسيار لطيفي داد، گفت: " چه بگويم درباره ي كسي كه دشمنانش از روي حسد و بغض و دوستانش به سبب ترس وتقيّه ازدشمنان ، فضائلش را كتمان كردند ، اما از بين اين دو كتمان آنقدر فضيلت خارج شده است كه مشرق و مغرب عالم را پر كرده است! @aboajor
...یک زن که بوی عطر شب چادرش شده است آرام بی‌قرار دل بی‌قرارها هر جا گشوده بند زبان را بریده است نیش زبان چرکی و مسموم مارها هر جا که خطبه خوانده به آتش کشانده است کاخ سیاه سلطنت نابکارها یک زن رسول لشگر هفتاد و دو تن و... یک زن امیر قافله‌ی سربدارها زینب شروع کرب و بلایی دوباره است زینب ادامه ی همه ی اقتدارها @aboajor
سجاد اگر که بستری از تب داشت عباس اگر که مشک خون بر لب داشت دریای نجات شد اگر خون حسین یک کوه شبیه خواهرش زینب داشت @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوی و خلق دوستان چنان در انسان اثر می‌گذارد که می‌توان آن را از فراگیری‌های ناخودآگاه به حساب آورد. روی همین اصل پیشوایان ما را از مصاحبت و دوستی با افراد ناپاک برحذر داشته‌اند. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «لاتَصحَبِ الشِّرِّیرَ فَإنَّ طَبعَکَ یسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ اَنتَ لاتَعلَمُ؛ از رفاقت و همنشینی با مردم شرور بپرهیز، زیرا طبع تو ناخودآگاه بدی و ناپاکی را از طبع منحرف او می‌د‌زدد و تو بی خبری». در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: «مَن یصحَبَ صَاحِبَ السُّوءِ لایسلَم؛ هر که با رفیق بد رفاقت و دوستی کند سالم نمی‌مانَد» و سرانجام ناپاکی دامانش را می‌گیرد. در روايتى صحيح ومعتبر مى‌خوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «مراقب باش با كسى كه منفعت دينى براى تو ندارد همنشينى نكن ودر سخن گفتن با وى رغبت نكن» @aboajor
یارا بهشت صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب ،جهنمست هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل ،آن دمست نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست بس دیو را که صورت فرزند آدمست آنست آدمی که در او حسن سیرتی یا لطف صورتیست، دگر حشو عالمست هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو روی یار موافق که در همست آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند بوی خوش ربیع بر ایشان محرمست وان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوب پندش مده که جهل در او نیک محکمست آرام نیست در همه عالم به اتفاق ور هست در مجاورت یار محرمست گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل دیدار دوستان که ببینند مرهمست دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست ** دوبیتی کوتاه دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی @aboajor
هدایت شده از علی مقدم
دنیا ز پوچی است شبیه حباب پُر از آب خالی است ولی از سراب پُر @ASI_khorasani
دیروز در محفل شاعرانه ای بودیم و دوست عزیزی شعر عاشقانه طلب کرد و بلافاصله دوست عزیز دیگری مطلعی از بنده خواند و آن شعر را درخواست کرد فی المجلس هرچه ما و دوستان دنبال آن غزل گشتیم نیافتیم و اکتفا کردیم به خواندن عاشقانه ی دیگری حال آن شعر این است که به خدمت آن تقدیم میکنیم @aboajor
سرخ است از لبان تو انگور میکده خود را شراب جای دهان تو جا زده هرکس که مست کرده دهانش بیاورید جز در هوای روی تو در حکم مرتده موی تو کرده آیه ی (وَاللَّیلْ) را بلند زیبایی ات به صورت (والشَّمسْ) آمده تفسیر توست زُلزِلَتِ الارضِ والسّماء زنجیرهای حلقه ی زلف مجعده خال از زبان کنج دهان تو گفته است این نکته را به خط لبانت موکّده... وَیلٌ لِکُلِّ مٌمکنةٍ فی طریقِ عشق قُرب بعیدنا شده چون( نارُ موقَدِه) یک نسخه بیشتر نشود کلیات عشق در باب عشق توست همین یک مجلّده قربان حج واجب عشق تو کرده ایم عمری که رفته است بدون تو مفرده دل را برای وصل تو داده است جان به مرگ باشد به غیر ازین همه ی عمر مفسده @aboajor
....میان حجره ی قلبش یک فقیه معجزه آور داشت اصول معجزه کافی بود ! به اصل حادثه باور داشت درون سینه ی سلمانش کسی شبیه پیمبر داشت امام آمد و دستش را بلند کرد وَ باران شد ..... تویی که خنده ی شیرینت تویی که خشم جهاندارت چهل حدیثِ مطنطن در بیانِ خوبی بسیارت ازین که خال لبت کرده طبیب را به تو بیمارت رساله ی نفست صبح غزل به صورت دیوان شد زمان در آینه ی دستت اشاره کرد به سمت راه شب از ادامه ی دلتنگی گذشت و آینه شد چون ماه سلام آیه ی والشمس و سلام حضرت روح الله ! تو شان سوره ی والفجری وطن به نام تو ایران شد «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی‌ بِآیاتِنا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللَّهِ... @aboajor
حکایت نقش دو شیر در بالای ایوان نقاره‌خانه در صحن عتیق حرم امام رضا علیه السلام چیست؟ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🔸در این صحنه مردی با ریش و سبیلی بلند، سری تراشیده و لباس سفید بر زمین افتاده و دو شیر بر او مسلط شده‌اند. یک شیر سر او را در دهان دارد و شیر دیگر کمر و پهلوی مرد را می‌درد. چشمان و دهان مرد از وحشت باز مانده است. 🔸اما ماجرای این شیرها: بعد از جریان اقامه نماز باران در توسط حضرت رضا علیه السلام و بارانی که بلافاصله باریده شد آن هم در فصل تابستان، محبوبیت امام در بین مردم چندین برابر شد. مامون تلاش کرد در مجلسی این ابهت امام علیه‌السلام را بشکند؛ 🔸نقل شده است که مأمون در مجلسی که  بدین منظور، ترتیب داده بود فردی به نام حمید بن مهران را مامور کرد تا با بی ادبی، امام علیه السلام را به سحر و عوام فریبی متهم کرده، از ایشان طلب کند که معجزه نموده، شیرهای روی پردۀ بالای سر مامون را زنده کنند تا  او را بخورند. 🔸امام رضا علیه السلام بلافاصله به نقش شیرهای روی پردۀ پشت سر مأمون اشاره کرده، فرمودند: این ملعون را ببلعید. بی‌درنگ، تصاویر به صورت دو شیر زنده ظاهر شدند و او را بلعیدند، به طوری که کوچکترین اثری از وی باقی نماند. بعد دوباره با اشاره امام ، به جای خود برگشتند. 🔸مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت: الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد! سپس گفت: یابن رسول الله؛ خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر می‌خواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم. امام فرمودند: «من اگر خلافت را می‌خواستم، به تو مهلت نمی‌دادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.» 📔عیون اخبار الرضا علیه السلام شیخ صدوق ج۱ ص۱۸۳ اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قاب برفی داغاداغ پیشکش نگاه شاعرتون جاده ی سمنان به گرمسار
زمین سوخته را ابر می‌کند سرسبز امید نامه صائب به ابر رحمت اوست صائب تبریزی @aboajor
مناجات نامه ی تاثیرگذار امیر کبیر خداوندا امیر تویی کبیر تویی تقی همان شاگرد آشپز است... مولای یا مولای انت العظیم و انا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم @aboajor
بیتی که مصراع دومش را امیرالمونین سرودند یکى از طلبه هاى نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند .  پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!   وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .  فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم . شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و کار آفتاب کند @aboajor
در فلق بود که پرسید سوار‌... خانه ی دوست کجاست ؟ @aboajor
قُل اَعوذُ بِربِّ الفَلَق @aboajor
ای صبح ای بشارت فریاد ای فلق امشب خروس را در آستان آمدنت سر بریده اند @aboajor
هلال روی ماه تو همان خورشید تکمیل است علم کن خیمه را وقت نماز اول ایل است خدا تابیده از سمت تو باران را به دریاها زمان در بستر خشک زمین در حال تحویل است خلیلی باید از نو آتشی برپا کند، سرد است زمین قربانی کوه سیاه کفر قابیل است جهانی غرقه‌ی جهل است نوحی کو که با کشتی بگرداند عذابی را که نازل از شب نیل است بخوان... (اقرأ) محمد! تا خدا با تو سخن گوید ببند احرام را خاتم که اینک وقت تعجیل است ید بیضای تو در سینه‌ی موسی درخشیده است شفای دیدنت در گاهواره همچو انجیل است الا ای مدَّثر برخیز و از خود جامه را وا کن سروش سوره‌ها در آیه‌ی شأن تو تنزیل است وضو کن آیه‌ی کوثر جهان در اقتدا با توست نماز سابقون در سوره‌ی ایمان به ترتیل است خدای مسجدالأقصی، خدای نجم در أسراء عیان می‌خواهد آن نوری که در چشم تو تأویل است ▫️ حرا آیینه در دست و خدا آیینه‌گردان است ببند احرام را خاتم که اینک وقت تعجیل است @aboajor
وَالشَّمسِ وَ ضُحٰاهٰا سوگند به خورشید و تابندگی اش @aboajor
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد قدح به یـاد تو کج کرده‌ام بیـا که نریزد @aboajor
مستی آن نیست که در سلسله ی انگور است این همه مستی و مستانگی از می دور است هرچه از باده و پیمانه و ساغر گفتند شک نکردیم که خال لب تو منظور است بوی فردوس هوای حرمت را دارد عرش از آمدنش روی زمین معذور است (مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهت) گوشه‌ی چشم تو در پرده‌ای از ماهور است بی شفاخانه ی چشمت همه بیمارانند نرگس ات گر نکند غمزه جهانی کور است شرح این شور به چشم همگان پیدا نیست سرّ این سوز بر آسوده‌دلان مستور است به دل سنگ خودت نقش قدمگاه بزن راه فیروزه شدن از خود نیشابور است طوس را سرمه‌ی چشمان ملائک کردند این چنین است خراسان شما مشهور است زمستان۸۴ @aboajor
در بزم او مجالِ نشستن نیافتیم چون نرگس ایستاده کشیدیم جام را @aboajor
آیا دادن این چشم ها در راه خدا چیزی جز مصداق آیه ی ( لَن تَنالوا البرَّ حَتّی تُنفِقوُا مِمّا تحبّون ) بود؟! هرگز به نیکی نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید، در راه خدا انفاق کنید.۹۲آل عمران @aboajor
چه مست آمده ای چون شراب تا که بریزی به دست آینه ها خون تکه تکه ی من را @aboajor