eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
235 دنبال‌کننده
348 عکس
126 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تو کجای شکستنم هستی ای عشق ای تصور خوشبخت زندگی ای دور دیر آمده ی در میان راه ای استکان داغ دهان سوز بی خبر یا چای سرد از دهن افتاده ی سیاه قدری به موقع از دل تنگم عبور کن این اشتباه های پر از زندگی منم این رفتن پر از نرسیدن به نفع کیست پیروز این رقابت بازندگی منم @aboajor
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد @aboajor
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است از دست غم تو جام نوشیدن به تا بر سر غصه ات دمادم خوردن ‍! @aboajor
و گفت:جمله دنیا از اول تا آخر در برابر یک ساعت غم نیرزد. پس چگونه بُوَد جمله عمر در غم بودن از او با نصیب اندک از او… پس ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمی‌کنند دوام @aboajor
آفتاب سرود روشن صبح است در گلوی زمین @aboajor
ای که در خلوت من بوی تو پیچیده هنوز یاد شیرین تو تا مرگ هم‌آغوشم باد @aboajor
هدایت شده از 
مسیر مقدس لطف خداى تا نشود یاور کسی دیدار کربلا نشود باور کسی پاى پیاده کس نرود سوی قتلگاه عشق حسین تا نشود رهبر کسی امروز خاطرات اسیران کربلا کى می‌رود ز خاطر غم‌پرور کسی امروز یاد می‌کند از اهل‌بیتِ نور در راه اگر ورق بخورد دفتر کسی در این سفر به تشنه‌لبان آب می‌دهند خنجر فرو نیامده بر حنجر کسی اینجا کبوتران همه را ناز می‌کنند سنگ ستم نخورده به بال‌وپر کسی در پیش چشم هم‌سفران شکسته‌دل بر نیزه نیست ماه بلنداختر کسی در طول این مسیر مقدس، نمی‌زنند با تازیانه بر سر و بر پیکر کسی گل هدیه می‌دهند به هر زائری ولی سیلی نمی‌زنند به نیلوفر کسی با پای غرق آبله و چشم اشک‌بار دنبال کاروان ندود دختر کسی در کاروان خانه‌به‌دوشانِ اربعین کنج خرابه‌ای نشود بستر کسی وقت عبور قافله، از روى پشت‌بام خاکستری نریخته روى سر کسی امروز می‌روند ولی وقت بازگشت صدداغ نیست بر جگر خواهر کسی یادش به‌خیر قافلهٔ کربلا که بود هشتاد‌وچار گل همه نیلوفر و کبود @ShereHeyat
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
۱۸ مرداد سالروز شهادت گرامی باد. وصیت‌نامه شهید محسن حججی: خودتان را برای ظهور امام زمان (عج) و جنگ با کفار بخصوص «اسرائیل» آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است..! تصور کن تو در سنگر، وَ داعِش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد :: جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد!
هدایت شده از yosefpoor.ir
کنج غم، یک دل انگشت نما مانده و من خیره ماندیم به هم، کولۀ وامانده و من اربعین است و ورق می‌زنم اندوهم را خاطرات سفر کرب و بلا مانده و من بختم از رخت عزا در نظرم تیره‌تر است ورطۀ هجر تو و رخت عزا مانده و من خانه‌ام موکبِ تنهاییِ یک جامانده‌ست حسرتِ چای در آن حال و هوا مانده و من نیستم شکر خدا یکّه در این شهر غریب که دو پای خجل و دستِ دعا مانده و من به نیابت قدمی کاش کسی بردارد همه رفتند، به غیر از منِ جا مانده و من اربعین است و نشستم وسط گوهرشاد خادم صحنِ غریب الغربا مانده و من... روضه می‌خوانم از او، آه از او یابنَ شبیب! روضه‌ای در دل این صحن و سرا مانده و من وای از آن ظهر بلاخیز که می‌گفت حسین بین میدان، سرِ تسلیم قضا مانده و من اکبرم رفت...جوانان بنی هاشم! آه تکه های تن او مانده، عبا مانده و من • کپی تنها با ذکر منبع مجاز است 👇 https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
🏴 شب شعر «ذره و خورشید» • با حضور استاد شفق، حمیدرضا شکارسری، محمد مهدی سیار، حبیبی کسبی، هادی منوری، هادی فردوسی، مسعود یوسف پور، جواد اسلامی، علی گردویی، رضا رحیمی، علی مقدم، الهه بیات مختاری، ملیحه آخوندی، معصومه سادات اسدیان 🏷️ با اجرای سعید بیابانکی 🔴 دوشنبه پنجم شهریورماه [ از ساعت ۱۶ لغایت ۱۹ ] مشهد| کوهسنگی ۱۷ | نگارخانه رضوان ═✧مدرس هشت | کارگاه شعر✧═
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه برآرد اربعینی... @aboajor
هدایت شده از 
جغرافیایِ کوچک من بازوانِ توست ای کاش تنگ‌تر شود این سرزمین به من
ای گنبد نور وسعت دید تویی گلدسته به وقت صبح امید تویی در پای شما ذره ی ناچیز منم روی سر ما حضرت خورشید تویی @aboajor
خاطرم هست خاطرات حرم بچگی هام تو ایستگاه حرم ساندویچای نذر نون و پنیر خط پنجاه چارراه حرم جلوی باغ نادری هربار دس فروشای پیر انگشتر بچگیم و گرفته بود محکم چادر امن مشکی مادر هی شلوغی ،مغازه و بازار هتلای بلند بلند هزار لای جمعیت مسیر حرم زیر لب مادرم میکرد تکرار السّلام علیک یا ضامن یا انیس النفوس آقاجان قربون غربتت برم آقا ای تو شمس الشموس آقا جان تو ندونستنای بچگیام بغض مادر رو خوب فهمیدم چشم خیس و تو چادر مشکیش گوشه گوشه تو روسریش دیدم این کیه...؟ این که مادرم هربار گریه هاش و میاره تو حرمش این چه آقاییه که هر کی میاد قسمش میده اون و به کرمش حتی مادر که روی پادردش السّلام علیک میخونه رو به گنبد طلا که وامیسته دیگه دردی براش نمی‌مونه تو شلوغی صحن خلوت داشت تو رواقای تو سرم انگار تو شلوغی صحن گم میشد درد پاهای مادرم انگار عشق تو پای به پای بچگیام هی بزرگ و بزرگ تر میشد حالا من گوشه های پیرهنم موقع السّلام تر میشد حالا من پا به پات با پسرم میرسونم خودم رو پابوست از نشابور تا خود حرمت از دل تنگ تا دل توس ت ~~~~~~~ عشقت و خونوادگی داریم سینه سینه تا چارراه حرم هر کجا مونده رونده شیم بازم رو میاریم به سرپناه حرم @aboajor
هدایت شده از 
بعد از تو کسی را به دلم راه ندادم جز غم که در این خانهٔ متروک مقیم است
هدایت شده از 
همیشه آن‌که دل کنده است را نفرین نباید کرد کسی که بی‌محابا دل ببندد کم مقصّر نیست!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند ... خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید مولانا @aboajor
آن مرد بی توقع خاموش آن راه نیمه کاره ی روشن @aboajor
کدام آتش گرفته در بغل اینگونه ات سر را که سوزانده است داغت سینه ی باغ صنوبر را چه بردارد غمت سنگینی بار عزا از ما چه بگذارد به دوش آسمان ها رفتنت ،سر را مگر آرام میگیرد سر دیوانه بر شانه کجا پنهان کنم در دست هایم صورت تر را کدامین کوه در پیراهنش عطر تو را دارد کدامین دره دارد این چنین گل های نوبر را شراب واپسین را از کدامین کوزه نوشیدی که بیخود کرده از خود مستی ات ساقی و ساغر را نماز آخرینت با کدامین ذکر بالا رفت کدام اَمّن یُجیب ات شد اجابت حال مضطر را کجای این حرم آن شب شهادت خواستی از او که تا پابوس آوردی بدن های مطهر را قیامت بود و جمعیت به تشییع تو می آورد به دریای عزایت ظهر عاشورای دیگر را خیابان ها به تنگ آمد زبان کوچه بند آمد زمین و آسمان با گریه سد میکرد معبر را مدال سینه ات آتش نشان کوه تنهایی ست دل دریا شناسد سینه ی محروق پیکر را زمین از ارتفاع قد پرواز تو‌جامانده زبان کوه میفهمد فقط سرو تناور را **** ردیف قطعه ی گلزارها شعر نویی دارد بخوان بر سنگ ها منظومه ی این هشت پیکر را @aboajor
من طلبنی وجدنی ؛ و من وجدنی عرفنی ؛ و من عَرَفَنی اَحَّبَنی ؛ و من احبنی عشقنی ؛ و من عشقنی عَشَقْــتُــهُ ؛ و من عشقته قـَـتـَـلتـَهُ ؛ فمن قتلته فـَـعـَـلـَـیَّ دیــ‍‍ة ُ ؛ فمن عـَــلـَـیَّ دیـَـة ، فـَاَنـا دیــَة . هر کسی که مرا طلب کند ، مرا پیدا می کند و هر کسی که مرا پیدا کند مرا میشناسدو هر کسی که مراشناخت مرا دوست می دارد؛ و هر کسی که مرا دوست داشت عاشقم میشود ؛ و هر کسی که عاشقم بشود من عاشقش بوده ام ؛ و هر کسی که من عاشقش باشم اورا می کشم ؛ و هر کسی که من اورا بکشم خون بهاش گردن من خدا است و هر کس که خون بهاش گردنم باشد ، خود من خون بهاش خواهم بود . @aboajor
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را که بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را پنهان نگشته ای که شوم طالب حضور پیدا نبوده ای که هویدا کنم تو را @aboajor