eitaa logo
ختم قران و صلوات حضرت رقیه س 🌹
343 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
211 فایل
🌹این کانال با هدف برگزاری ختم قران صلوات، زیارات، ادعیه و اشتراک گذاری کلیپ و متون مذهبی،مداحی در قالب فیلم،عکس" به صورت شبانه روزی فعال می باشد. 🌹راه ارتباطی" 🆔️http://eitaa.com/bandekhod http://eitaa.com/joinchat/1055129624C01eb321c2f
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی عزیز فاطمه! از بس که دست و دل بازی مدینه شاهد حرفم؛ فقیر سرگشته همیشه دست پر از محضر تو برگشته به لطف خنده تان شام غم سحر گردد نشد که سائل تان ناامید برگردد خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده کریم آل محمد تو را لقب داده تبسم نمکینت چقدر شیرین است! دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است خوشا به حال گدایی که چون شما دارد در این حرم چقدر او برو بیا دارد به هر مسافر بی سر پناه جا دادی به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی گره گشایی ات از کار خَلق، ارث علی است مقام اولی جود و بخششت ازلی است به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی شما ز بس که کریم و گره گشا بودی دل کویر به فکر پیاده ها بودی امام رأفت دوران بی مرامی ها نشسته ای سر یک سفره با جزامی ها خیال کن که منم یک جزامی ام آقا نیازمند نگاه و سلامی ام آقا چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی سلام داده، جواب سلام نشنیدی! امام برهه ی تزویرهای بسیاری به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری کریم شهر مدینه! غریب افتادم به جان مادرت آقا برس به فریادم خودت غریبی و با دردم آشنا هستی رفیق واقعی روزهای بی دستی فسم به حرمت این ماه حق نگاهی کن به دست خالی این مستحق نگاهی کن بگیر دست مرا، دست بسته ام آقا ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا دل از حساب قنوت تو سود می گیرد دعای دست رحیمت چه زود می گیرد برای مدح تو گویند شعر احساسی به واژه های « در » و « میخ » و « کوچه » حساسی چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه ؟! بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه... چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد؟ کدام حادثه اینگونه زود پیرت کرد؟ چگونه این همه غم در دل شما جا شد؟! بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟؟
بهشت، قبضه ي خاكي بود زمعبر من وجود، گم شده در تربت مطهّر من در آن زمان كه زمان و مكان وجود نداشت خداي عزّوجل بود مدح گستر من خداي خوانده مرا كوثر رسول خدا رسول گفته كه اين دختر است مادر من خديجه مادر و احمد* پدر و ائمّه پسر بزرگ مرد دو عالم علي است شوهر من منم بهشت نبوّت ائمّه ميوه ي آن منم سفينه ي عصمت علي است لنگر من زهي سعادت آن تشنه اي كه نوشد آب به دست ساقي كوثر زحوض كوثر من سلام گرمِ مسيحا به خون پاك حسين درود مريم عذرا به صبر دختر من شود به عرصه ي محشر مقام من معلوم كه روز، روز من و محشر است محشر من كند قيام زجا از براي عرض سلام حسين با تن مجروح در برابر من بس است بهر شفاعت دو دست عبّاسم كه اوست با علم خود حسينِ ديگر من فرشته گان الهي برات عفو به دست زنند بوسه به پاي بلال و قنبر من روا بود كه ببخشد گناه خلقت من خدا به خون گلوي عليّ اصغر من منم كتيبه ي عصمت منم صحيفه ي نور كه آيه آيه شد از تازيانه پيكر من من آن خميده درختم كه از جفاي خزان شكست شاخه و از دست رفت نوبر من قوي ترين سند غربت علي ثبت است به دست و سينه و مِهر رخ منوّر من سرشك سرخ و عذار كبود و موي سفيد كه قاتلم بنشيند كنار بستر من مدينه و اُحد و مسجد الرّسول و بقيع براي حفظ ولايت شدند سنگر من چه پشت در چه به مسجد چه در دِل دشمن علي علي سخن اوّل است و آخر من زقول فاطمه «ميثم» به نخل خود بنويس كه هر چه پيش بيايد علي است رهبر من
بهشت، قبضه ي خاكي بود زمعبر من وجود، گم شده در تربت مطهّر من در آن زمان كه زمان و مكان وجود نداشت خداي عزّوجل بود مدح گستر من خداي خوانده مرا كوثر رسول خدا رسول گفته كه اين دختر است مادر من خديجه مادر و احمد* پدر و ائمّه پسر بزرگ مرد دو عالم علي است شوهر من منم بهشت نبوّت ائمّه ميوه ي آن منم سفينه ي عصمت علي است لنگر من زهي سعادت آن تشنه اي كه نوشد آب به دست ساقي كوثر زحوض كوثر من سلام گرمِ مسيحا به خون پاك حسين درود مريم عذرا به صبر دختر من شود به عرصه ي محشر مقام من معلوم كه روز، روز من و محشر است محشر من كند قيام زجا از براي عرض سلام حسين با تن مجروح در برابر من بس است بهر شفاعت دو دست عبّاسم كه اوست با علم خود حسينِ ديگر من فرشته گان الهي برات عفو به دست زنند بوسه به پاي بلال و قنبر من روا بود كه ببخشد گناه خلقت من خدا به خون گلوي عليّ اصغر من منم كتيبه ي عصمت منم صحيفه ي نور كه آيه آيه شد از تازيانه پيكر من من آن خميده درختم كه از جفاي خزان شكست شاخه و از دست رفت نوبر من قوي ترين سند غربت علي ثبت است به دست و سينه و مِهر رخ منوّر من سرشك سرخ و عذار كبود و موي سفيد كه قاتلم بنشيند كنار بستر من مدينه و اُحد و مسجد الرّسول و بقيع براي حفظ ولايت شدند سنگر من چه پشت در چه به مسجد چه در دِل دشمن علي علي سخن اوّل است و آخر من زقول فاطمه «ميثم» به نخل خود بنويس كه هر چه پيش بيايد علي است رهبر من