eitaa logo
گلهای سرخ مدافعان حرم حضرت زینب سلام الله علیه
419 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
12.9هزار ویدیو
47 فایل
برای ارتباط با ما به این لینک پیام ارسال نمایید: @Abozahra1403
مشاهده در ایتا
دانلود
تن من قایق لنگـــرزده در طوفان است خــــودم ایـــنجا دل من پیش تو سرگــــردان است... پ.ن: فکه شمالی، ارتفاع ۱۱۲، اردیبهشت ۱۳۷۳؛ پیکر شهیدی که توسط نیروی های بعثی با دست و پای بسته به شهادت رسیده است... یکی از نیروهای پیکر این شهید قهرمان را نظاره می کند... عکاس: احسان رجبی☝️☝️ http://eitaa.com/abozahra
پیکر مطهر شهید دفاع مقدس که در عملیات های اخیرِ کشف شده بود، شناسایی گردید‌... شهید "ازبرعلی احمدی " متولد ۱۶ شهریور ۱۳۴۴ در شهر زنجان نام پدر: علی یار این شهید والامقام از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به جبهه اعزام و از سال ۱۳۶۷ شد و با تلاش گروههای تفحص شهدا پس از 3۰ سال به کشور بازگشت و از طریق کارت شناسایی و نوشته روی بند حمایل هویتش مشخص گردید... پیکر مطهر شهید صبح فردا (چهارشنبه ۳ بهمن) به شهر منتقل خواهد شد شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @abozahra
سالروزشهادت شهید،عباس خوش اخلاقی و مهربانی عباس زبانزد همه بود و این ویژگی اش همه را شیفته او می کرد و این همگان نه تنها برادران هموطن که عراقی ها نیز بودند. او برای آنکه بتواند عراقی ها را راضی کند تا به خوبی با آنها همکاری کنند هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد؛ از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار، و همین رفتارش، کارها را به خوبی راه می انداخت. عباس که شهید شد نه تنها دوستان و آشنایان و فامیل که عراقی ها را نیز در غم فرو برد تا جایی که پول هایشان را روی هم گذاشته و برای عباس مراسم ختم گرفتند. و حالا نوبت حسین(2) بود که رویه و رفتار برادر را ادامه دهد تا زمان شهادتش و وقتی حسین هم به خیل شهدا پیوست دیگر عراقی ها دوام نیاوردند و گفتند که ما دیگر تحمل ماندن در اینجا را نداریم. 1. شهید عباس صابری که در پنجم خرداد سال 75 در کانال والمری به هنگام تفحص شهدا به شهادت رسید. 2. شهید حسین صابری در سال 1376 به هنگام تفحص شهدا به شهادت رسید. نثار اروح مطهرشان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @abozahra1
⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢 از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 هم @abozahra1