آنچه اغلب بودهام
به جای لیلیان مشتاق مجنون بودهام اغلب
مبین اشکم، که غرقی در دل خون بودهام اغلب
جنین میخواست تا اولاد آدم باشد اما گفت
مدائن آنِ مدیونان، که بیرون بودهام اغلب
ز دستم رفت رقصِ ماهیِ مشتاقِ خورشیدی
سماوات است رسوا بس که گردون بودهام اغلب
من از این قوم گریان غالباً چیزی نمیخواهم
که از آن شاهِ خندان شاد و ممنون بودهام اغلب
بنیرنجند و بیگنجند، دیواری خراباندود
تو را شیرین پسندیدند و زیتون بودهام اغلب
نه آغوشی طلبکارم، نه گوشی، زهر مارم من
شفا میگیرم احیاناً چو قانون بودهام اغلب
در این بالانشینیهای کوه و ابر و باد انگار
به رغم برجها صحرا و هامون بودهام اغلب
چگونه باشم آنجایی که جای غیر هم شرم است؟
بزن بر گردنم تیغی که مفتون بودهام اغلب
اگر مانندِ هیچم اعتبار نیستی باشد
به این بیاعتباری باز مدیون بودهام اغلب
حدیث هیچ گویا از همه رایجتر است آنجا
که اینجا هر نَمی گوید که جیحون بودهام اغلب
.
.
.
نهم فروردینِ دو
#شعر #شاعر #غزل
https://eitaa.com/abrmim
محتاج برج عاج
در حال از کف دادن دریا دلم مواج شد
دستِ درازم سکهها از هیچ زد، محتاج شد
گر این کمان بهرِ من است، این سینه و این دیدهام
دل رفته از دستم که چشمانم تو را آماج شد
ای پادشاه کهکشان! گیتی دگر بزمِ تو شد
در سر خیالاتِ قمر بر برج نسیان تاج شد
بر هر گذرگاهی مرا خالی ز هستی میکند
باز این زمینِ مرده غارتگاهِ صد تاراج شد
من نیستم، من نیستم، با من دگر چیزی مگو
بس فیلها و قوچها کشته ز شاخ و عاج شد
این خارِ در صحرا که بی آب و امید و بودن است
از چه دوباره در سرش سودای باغ و کاج شد؟
اکنون که شوقِ مردنم مشتاقِ هستی میکند
دارم یقین کز دیو و دلبر نطفهام امشاج شد
با مبتلایان جهان از جان و از جانان مگو
جان سپیدم سنگِ اسود از کفِ حجاج شد
بیگاه شد، بیگاه شد، قلبم لبالب زآه شد
زد پنبهام را شعرها، بیزار از حلاج شد
محتاج برج عاج شد طوطیِ روحِ هندیام
زین کن جیادِ شام چون خون در دل سَرّاج شد
چهارشنبه پنجم مهرِ دو
#شعر #غزل #شاعر
https://eitaa.com/abrmim
کوچ به بینهایت
کاریست عبث، مُحال، بیفایده، پوچ
شهریست پر از ترک و لر و کرد و بلوچ
هر سو بروی به بینهایت نرسی
هر کس نگری نباشد آمادهٔ کوچ
#شعر #رباعی #شاعر
https://eitaa.com/abrmim