eitaa logo
کانون شعر و ادب دریا
742 دنبال‌کننده
500 عکس
80 ویدیو
16 فایل
کانون شعر و ادب دریا دانشگاه فرهنگیان هرمزگان ارتباط: @admiin_bnd تلگرام: https://t.me/adabi_bnd اینستاگرام:https://www.instagram.com/adabi_bnd?igsh=MWtzdDZ3azVucDkyOA== لینک زیلینک👇👇 https://zil.ink/adabi_bnd
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج پایک*را گفتند چرا به شکل کج پیکران افتادی و پای در میدان کجروی نهادی؟ گفت: از مار تجربه برداشتم که با آن راستی و راست‌رَوی همیشه از سنگ جفا سرکوفته است یا از زخم ستم دم بریده. هرجا پری به صورت خود گردد آشکار او را چو جان کشند در آغوش خویش تنگ هرجا به شکل راست برآید به‌سان مار سنگین‌دلان ز دور زنندش به چوب و سنگ *خرچنگ 🌱| @adabi_bnd
ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی... هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی بکش آزار کسان و مکن آزار کسی تابلوی شمشیر شکسته استاد محمود فرشچیان 🎨| @adabi_bnd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمشین Zebra داستان در مورد گورخری است که با اتفاق غیر منتظره ای روبرو می شود و ... 🎞| @adabi_bnd
لطف خیال بود اگر شب به شب تو را هم داشتم کنار خودم، هم نداشتم... 🌘| @adabi_bnd
به استعدادِ دانش کی توان از خود سفر کردن که قطع این بیابان همت مردانه می‌خواهد 🍃| @adabi_bnd
و حقیقت بدان که عیب که از یک دروغ گفتن بنشیند به هزار راست برنخیزد و آنک به‌دروغ‌گوئی منسوب گشت، اگر راست گوید، ازو باور ندارند، مَن عُرِفَ بِالکِذبِ لَم‌یَجُز صِدقُهُ. 🌱| @adabi_bnd
زردرویی می‌کشد مهر از ترنج غبغبت بوسه در پرواز می‌آید ز تحریک لبت | بوسه اثر Gustav Klimt نقاش اتریشی قرن ۱۹ 🎨| @adabi_bnd
عزالدین نازنین من غم برای من، یعنی تصویری که از آن در ذهن من هست، وقتی که در وجود کسی خانه می‌کند، شبیه سینه‌ی کبوتری‌ست‌ در سرما که همه‌ی نفسش را زیر پرهاش جا داده. غمِ خانه‌کرده درون آدم‌ها را مثل گُله‌ای باد کرده در درون‌شان می‌بینم. بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود، باد می‌کند، از زیر سینه مثل حباب‌هایی می‌آید بالا جایش را در شش‌ها، در اطراف قلب و در آخر گلو باز می‌کند. سیب گلو را دیده‌ای؟ هیچ وقت فکر کرده‌ای کبوتری همه‌ی نفسش را جمع کرده و آن‌جا نشسته است؟ دریابند غمگین تو بغداد 📬 نامه به‌ عزالدین ماه‌رویان 📜| @adabi_bnd
غزل‌نویسِ پریشانِ کیستم، بی‌تو؟ منی که معنیِ دیوانگیستم بی‌تو شمیم یاد تو مانده به باغ تنهایی همینکه صحبت گل شد گریستم، بی‌‌تو کسی به من بشناسد مرا، گمم، گیجم که لحظه‌های نبود تو چیستم بی‌تو؟ تو رفته‌ای و کنار نبودنت، حتی هنوز ثانیه‌ای را نزیستم، بی‌تو بخواه پای من از پا بیفتد از اینکه مگر به پیش خودم هم نایستم، بی‌تو کجا پناه دهم اشک‌ چشم خیسم را؟ رفیق شانه‌ی خود هم که نیستم بی‌تو تو رفتی و همه‌ی کافه‌های خالی را کنار خاطره‌هایت، گریستم بی‌تو... 🥀| @adabi_bnd
ميخواهم يك راز را به تو بگويم دخترم... آدمى، يكبار عاشق نميشود آدمى ميتواند بارها و بارها عاشق شود كليشه اى نميگويم عاشقِ مادر نميگويم عاشقِ فرزند عاشقِ يك گياه كه طراوت ميخشد جانِ خانه را... منظورم عشق به جنسِ مخالف و مكملِ توست يعنى " مَرد... " اما چرا ميگوييم گاهى يك نفر ، آن كس كه رفته كه تركِمان كرده و به پاى قول و قرارهايش نامردانه نمانده هميشه، گوشه اى از جانمان دلخوش ميكند و به وقتِ تنهايى، لبخندى به تلخىِ يك قطره اشك مهمانمان ميكند؟ اين است ... كه آدمى ؛ تنها يكبار همه ى خود را خرجِ كسى ميكند چون به او ايمان دارد آدم ، چه دختر و چه پسر تنها يكبار ميتواند با تمامِ وجود اميد داشته باشد عقل را زير پاى بگذارد و عشق را سرلوحه ى تمام زندگى اش كند آدمى يكبار ، براى يك نفر خودش ، احساسش ، غرورش و تمامِ آنچه كه هست را زير پاى ميگذارد و اگر آن يك بار ، به شكست منتهى شود ايمانِ تورا پوچ ميكند فرض كن ؛ فرزندِ دَه ساله ات در كُما به سرميبرد تنها اميدت خداييست كه هميشه نمازهايش را اول وقت خواندى، روزه و خمس و زكاتش را رعايت كردى، تنها اميدت همان خداييست كه با جان و دل بندگى اش را كرده اى، از تَهِ دل دعا ميكنى كه ؛ "خداوندا، به بخشندگى ات قسم، به صداقتِ بندگى ام قسم، كودكِ بى گناهم را شفا بده..." و آن لحظه ، دستگاه بوقِ ممتدى ميكشد و ملحفه ى سفيد را روى صورت فرزند... تو باشى ايمانت را نميبازى ؟ قطعاً كه ميبازى و از درون خاكستر ميشوى... حال فرض كن ، عاشق شوى و بندگىِ كسى را بكنى كه تورا ترك ميكند و درهاى اميد را پشت سر ميكوبد و ميرود... قطعا كه بعدِ او هم عاشق ميشوى اما نه به آن بِكرى كه بودى... نه به آن زُلالى... اينبار كه قسمتى از قلبت شكسته شده را با عقل و منطق تركيب ميكنى و ايمانت را به پايدارىِ تقدسِ ماندگارىِ عشق از دست ميدهى ترسو ميشوى ، اما كمى هم بالغ تر لااقل اينبار ميدانى ، هيچ چيز، از هيچكس بعيد نيست حتى از اويى كه صادقانه دوستش دارى... | الى روشنايى | 🫀| @adabi_bnd
منو جاگذاشتى وميخواى برى! منو كه يه عمره كنار توام... شبيه يه ساکِ پُر از خاطره، که جا مونده رو نيمكت متروام... منو جاگذاشتى و میخواى برى! صدا کردنت ديگه بى‌فايده‌س... شنيدم يكى تو ايستگاه بعد، به فکر گرفتارياىِ تو هس... شنيدم يكى بعد من باتوئه...! كه هركارى واسه‌ت بگى ميكنه چشاى سياهت منو كشتن و، يكى با چشات زندگى مى کنه... منو جاگذاشتى که تنها برى... سراغ کسى که تو تقديرته يه لحظه نمیخواى معطل كنى زمان داره ميره...ديگه ديرته! يكى توی ايستگاهِ بعدى داره، بايه گل تو دستش قدم ميزنه... داره اخرين نقشه هاى منو، واسه موندن تو به هم میزنه... تو بی‌طاقتى هامو مىبينى و، براى يكى ديگه بى‌طاقتى نمیتونم اينجا نگه‌دارمت... منِ خنگِ بی‌عرضه‌ىِ لعنتى...! 🥀| @adabi_bnd
رندان لاابالی و مستان سرخوشیم هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم پ‌ن: جشن پتو در جبهه 🌱| @adabi_bnd