خسروی#نگارش_یازدهم
#ساختار_نوشتار_درس_اول
#نمونه_متن
موضوع : آفتاب
✍نویسنده ی نوجوان:
مریم السادات حسینی
شهرستان گالیکش
دبیر: خانم سکینه خسروی
@adabiyatjame1112
هوا بسیار سرد و دلگیر است و مدتهاست که آفتاب سری به خانههای کوچک و بزرگ شهرها نزده است.
کوچهها خلوت و کار برای مردم در این سرما بسیار سخت شده است.همه منتظر پایان این سرمای وحشتناک و آشتی آفتاب با آنها هستند.
سوت بازی زده شد، سال نو فرا رسید، اما بهار همچنان روی نیمکت نشسته بود و آفتاب در سفر با مشکلی مواجه شده بود، او نمیدانست چه بکند، سال نو رسیده بود اما در میدان بازی نبود.
به دنبال راه حلی بود تا آنکه به فکر دستان پشت پرده افتاد، نگاهی به رئیس مافیا کرد و او هم با پرداخت رشوه یکی از بازیکنان تیم حریف را خرید تا سرما را مصدوم و از زمین خارج کند.
بعد از این اتفاق داور با کارت قرمز فرد خطاکار را از زمین اخراج کرد.
مربی مجبور شد که یک تعویض انجام بدهد، با وارد شدن بهار، آفتاب از سفر بازگشت و نور و گرما همه جا را فرا گرفت، برفها را آب کرد و شور و ذوقی در دل هواداران ایجاد کرد تا همچنان به تشویقشان ادامه بدهند.
ناگهان بهار با پاسی از سمت هم تیمی خود، گلی به تیم حریف زد و به یک تعویض طلایی تبدیل شد، با این گل تیم حریف کاملا از خود بی خود شد و بازی را واگذار کرد تا شاید آب خنکی از گلوی هواداران پایین برود.
اما هر شروعی پایانی دارد و هر رفتی، آمدی، و این عمر است که میگذرد و هیچ کس نمیتواند جلوی آن را بگیرد؛ با وارد شدن آفتاب، گرما با گذشت زمان شدیدتر میشود، سنش بالا میرود و مرگش فرا میرسد، بیابانها و صحراها شاد و شنگول با آفتاب هم کلام میشوند ، کاکتوسها رشد میکنند و بزرگ میشوند اما روزها و ماهها گذشت تا آنکه بازی بعدی شروع شد، سرما دوران درمان خود را گذرانده بود و با تمرینهای سخت و فیزیوتراپی دوباره به میدان بازی بازگشت.
آفتاب همچنان همراه با بهار روی نیمکت منتظر میماند تا دوباره وقتش فرا برسد و به همراه دستان پشت پرده سرما را مصدوم و دوباره گرما و آفتاب را به اوج خود بازگرداند.
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112