#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
خبر و بیخبری بود و امید و بیمی
کوه بر دامن خود بُرد سرِ تسلیمی
بوی پاییز دمید از نفس صبحِ بهار
در کفِ باد ورق خورده مگر تقویمی
بارها رفت و از این راهِ خطر بازنگشت
ملتی ماند در آوارِ چنین تصمیمی
دل من کنده شد و پاره شد از درد فراق
نیمی افتاده در اینجا و در آنجا نیمی
آتشی را به گلستانه بدل کرد ولی
در گلستانه هم آتشزده ابراهیمی
از تو محرومم اگر سید محرومانی
شانهام خم شده از بار چنین تحریمی
#مهتا_صانعی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
خبر داری که با این دل، دل عاشق چهها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی
اگرچه باورش سخت است از تو اینچنین کاری
ولی باور کن عید مردم ما را عزا کردی
دل مستضعفین در جای جای این جهان شد گرم
همین که کفشهای آهنینت را به پا کردی
گره افتاده بود از رنجها در کار محرومان
تو اما بی کلید آن قفلهای بسته وا کردی
اگرچه دردهای کهنه جا خوش کرد بر دوشت
ولی تو خستگیهای جهان را نخنما کردی
همه امروز از همراهی با تو سخن گویند
چه رندانه نفاق عدهای را برملا کردی
گرفتی از امام مهربانت اجر خدمت را
کنار مضجعش از بس همیشه گریهها کردی
شهید، این واژۀ زخمی برای تو برازندهست
چه زیبا این صفت را در خبرها مبتدا کردی
بهشتی در بهشت آماده و مشتاق دیدار است
که در اردیبهشت خود به او خوب اقتدا کردی
تویی که فکر و ذکرت خندهای از مقتدایت بود
خبر داری که او را با غم خود آشنا کردی؟
نبودم لحظههای آخرت اما یقین دارم
میان نمنم باران برای او دعا کردی
نبودم لحظههای آخرت اما یقین دارم
رفیقت حاج قاسم را میان مه صدا کردی
#رضا_خورشیدیفرد
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
رود بود و بی قرار، خستگی نمی،شناخت
اهل کار بود و کار، خستگی نمیشناخت
مرد بود و دائما در نبرد تن به تن
در میان کارزار، خستگی نمیشناخت
او زپا نمی نشست، تا که کم شود غمِ
مردمان این دیار، خستگی نمیشناخت
آبشار و سر به زیر مثلِ چشمه ها زلال
کوه بود و استوار، خستگی نمیشناخت
در هجوم هجمه ها در کمین کینه ها
همچنان امیدوار، خستگی نمیشناخت
گرچه جاده غرقِ مه یا که راه پر گره
یا که جاده پر غبار، خستگی نمیشناخت
رهبرت نوشته است که رییسی عزیز
این دلیرِ سربه دار، خستگی نمیشناخت
سیدعلی نقیب
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
تویی که مبدأ صلحی، زمانه بر سر جنگ است
بلند شو که نبینیم حرف، حرف تفنگ است
بلند شو که عبایت پناه هرچه قناریست
بلند شو که زمین مملو از تهاجم سنگ است
بگو که دغدغه هایت به وسعت همه دنیاست
بلند شو به وزیران بگو که وقت چه تنگ است
به قدس، وعدهی صادق بده که جشن بگیرد
بگو که جنگ تمام است، غزه گوش به زنگ است
برس به داد سکوت قنات و غربت چشمه
به روستا برس آخر که لنگ بیل و کلنگ است
مباد چشم بدوزد کسی به خاک شهیدان
بگو به گرگ که این نقشه گربه نیست، پلنگ است
دلم خوش است شهیدا، تو رفتهای که بیایی
که رجعت تو میان سپاه نور، قشنگ است
عاطفه جوشقانیان
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
غروب است و غمآوازی رسا در باد میپیچد
پریشانمویهای در گوش عشقآباد میپیچد
صدا میآید از عمق ارسباران بارانخیز
صدا در غزه، در بیروت، در بغداد میپیچد
«چرا رفتی؟ چرا؟» از چشمها اندوه میبارد
«کجا رفتی؟ کجا؟» در کوهها فریاد میپیچد
و در کابوس دره، بین مه، در ازدحام سنگ
فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» میپیچد
چه رنجی میتواند کوه را از پا بیندازد؟
چه زنجیری به پای مرد طوفانزاد میپیچد؟
***
به دنبال کسی میگردم و بین شلوغیها
صدای گریهام در صحن گوهرشاد میپیچد
عجب صوت خوشی از دور میآید به استقبال
عجب عطر خوشی در خلوت میعاد میپیچد
#فاطمه_عارفنژاد
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
کشانده ای دل یک شهر را به همراهت
سفر بخیر و سلامت! خدا به همراهت
عبای ساده تو سایه سار مردم بود
برو که سایه آل عبا به همراهت
چه کرده ای مگر ای مرد با دل این قوم؟
که هست اینهمه دست دعا به همراهت
به روی شانه تو بار درد امت بود
بگو که میبری اش تا کجا به همراهت؟!
کبوتر حرمی! رو به آسمان رفتی
دعای خیر امام رضا به همراهت
دلم گرفته از این روزگار رنج آلود
ببر به شهر شهیدان مرا به همراهت
#عاطفه_خرّمی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
هر چند که اندوه فراوان داریم
یکسینه پر از داغ شهیدان داریم
از گردنه حادثه ها میگذریم
وقتی که به تدبیر تو ایمان داریم
۲
هرچند که افتاده و بی بال و پری
هر چند نمانده از تن تو اثری
با حنجره سوخته از آتش عشق
برخیز و بخوان ترانه تازه تری
#عاطفه_خرّمی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
از اعماق مِهی سنگین، غمی جانکاه میآید
به گوش شب، صدای گریههای ماه میآید
تمام زاگرس در بهت چشمانم فرو رفته
چرا از کوه، پژواک صدای آه میآید؟!
سفر کردی من اما منتظر بودم که برگردی
ولی جای تو باران، ناگهان از راه میآید!
سپردم ابر دنبالت بگردد کوه و جنگل را
چرا با ناامیدی ناگهان کوتاه میآید؟!
بیا ای مرد، این مردم به دنبال تو میگردند
بیا، دارد صدای خندهی بدخواه میآید...
****
«سر جانان ندارد آنکه او را خوف جان باشد»
و ابراهیم کم کم سوی قربانگاه میآید
#فائزه_امجدیان
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
غروب سرزده،ساعت سه،غربتی خونبار
دل کدام ستاره گرفته است این بار
چه خواب صادقه ای بود و زود شدتعبیر
خلیل خانه خودش می شود فدایی یار
شهید، آمده تا ما به خویش بازآییم
نهان شده ست که پیدا شدن شودتکرار
به کوه سربگذاری و عاقلان دانند
چه خواب ها که شدند از سکوتتان بیدار
فدای خلق خدایی و بی دلیل نبود
که قلب عاشق وفارق شد از غمت سرشار
از آه سینه وآتش گرفتنت دیدم
که داد سوختگان را ستانده ای بسیار
سعادت است صعودت ز فرش دشت و درخت
مبارک است زیارت به عرش یار و دیار
قرار شد که امامش سه بار سر بزند
خوشا به وقت رسیدن به لحظه ی دیدار
به فکر خویش نبودست و من یقین دارم
سلام جمعی ما را رسانده وقت قرار
مهین صفاری
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
تا سرودن نمیرسد شعرم
بغضم از صد قلم جلو زده است
دفتر از اشک چشمهایم خیس
این غمِ محترم جلو زده است
با که باید بگویم از دردم
کوه و جنگل که سر پناهم نیست
سردم است و عجیب میلرزم
آه، آتش دگر پناهم نیست
میگریزم به خویشتن اما
از نبودت به خویش میپیچم
من تو را بر فراز میدیدم
از فرودت به خویش میپیچم
پشت در سوختی کبوتر من
پر و بالت شبیه مادر شد
ارباً اربا شدی عبایت کو
روضهات هم شبیه اکبر شد
برْکتی دارد این شهادت تو
مثل آیینهای شکسته شدی
نور حق را چه جلوهای دادی
از من و ما اگرچه خسته شدی
با تو ایران حرم حرم شده است
خادم صحن با صفایی تو
تا کجا پای خدمتت رفتی
تا ابد خادمالرضایی تو
خوش به حالت کبوتر حرمی
او خودش جلد آستانت کرد
کنج دارالسلام جایت داد
او برای خودش نشانت کرد
#مینا_شیرخان
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
جنگل به خاک افتاده و جانی ندارد
اردیبهشتی که بهارانی ندارد
زخم عمیق و کهنه ای سر باز کرده
درد نفس گیری که درمانی ندارد
تاوان سر مستی برای ما همین بود
شعله پریشان و گلستانی ندارد
آتش شهادت داد و ابراهیم می گفت:
شوری به سر دارد که سامانی ندارد
این روزهای سرد در تاریخ ثبت است
آغاز اندوهی که پایانی ندارد
محمد علی خاکساردوست
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
باید قبول کرد که پایانِ جست و جوست
دیگر دوباره دیدنت ای مرد آرزوست
شرق است مَطلعِ تو و غَرب است مَغربَت
خورشید اگر نگفت منم تو دروغ گوست
در عصرِ پُشتِ میز نشینی نمان برو
اینجا به کامِ آدمَکانِ هزار روست
کوه و کَمر که جای رییس و وکیل نیست
جای رییس لای پَرِ مهربانِ قوست!
باید فقط نشَست و سخنرانِ خوب بود
باید نماز خواند… نمازی که بی وضوست!
نُطقِ تو را تمسخُرِ اغیار خسته کرد
حالا چقَدْر دورِ تو خالی ز عیب جوست
خدمت به خَلق کردی و رفتی به فَرشِ عرش
جان را قَباله کردی و دادی به دَستِ دوست
پاینده باد دولتِ داغی که بر دل است
پاینده باد دولتِ بُغضی که در گَلوست
قَدرِ تورا چگونه ندانسته ایم ما
این بُغضِ آینه ست که با آه روبروست
نقاره زن شده دلمان ، زعفرانی است
خونِ دل است آنچه که حالا سبو سبوست
پس خادم الرضا شدنَت افتخارِ توست
آسوده باش کشورمان در پناهِ اوست
چشم انتظار تو به خدا حاج قاسم است
امشب چقدْر تشنه ی دیدار و گفت و گوست
از این سقوط من که ندیدم صعودتر
پروازی از میانه ی پروازَم آرزوست…
محسن کاویانی
@adabqom