eitaa logo
خ حسینی(آداب شریعت)
245 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
142 فایل
مبلغ تخصصی خانواده (دفتر تبلیغات) کارشناس ارشداخلاق وتربیت اسلامی اسم کانال: خ حسینی( آداب شریعت) https://eitaa.com/joinchat/499122230C68179ab99d ارتباط با مدیر: @SadatHoseine
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔵 یک دعای کوتاه برای ارتباط عاطفی بهتر با امام زمان علیه السلام 🌺 یکی از بزرگان سفارش نمودند هر وقت احساس کردید از امام زمان دور شدید و دلتون برای امام تنگ نیست و اون عاطفه و مهربانی لازم نسبت به امام زمان را ندارید این دعای کوتاه رو بخونید بخصوص توی قنوت نمازهاتون : 🔴 لَیِّن قَلبی لِوَلِیِّ اَمرِک 🔵 یعنی: خدایا قلبم را برای ولی امرت نرم‌ و مطیع گردان 📚 منبع: فرازی از دعای معرفت در زمان غیبت 🔺مفاتیح الجنان /ملحقات مفاتیح الجنان/ دعایی که در زمان غیبت باید خواند ص ۱۱۴۴ ✋🏻با ما همراه باشید👇🏻* 🇮🇷کانال آداب‌شریعت(ایتا) @az_sadat53 🇮🇷کانال آداب‌شریعت(واتساپ) http://chat.whatsapp.com/GVK4zGIyuDSL3tNXVcSB64  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۷) 📚 انتشارات عهدمانا راننده پیچید توی محلهٔ حمراء ، جلوی آپارتمان ایستاد و رو به کشیش گفت : « رسیدیم ، آپارتمان آقای جرج جرداق این جاست. من این جا منتظر شما می مانم. » کشیش در ماشین را باز کرد و قبل از اینکه خارج شود ، گفت : « البته ممکن است کمی طول بکشد ... می خواهی برو ، کارم که تمام شد زنگ می زنم . » راننده گفت : « نه قربان ، آقای سرگئی گفتند چند ساعتی که کار دارید ، منتظر شما باشم . » کشیش از ماشین خارج شد ، نگاهی به ساختمان قدیمی انداخت و زنگ شمارهٔ دو را فشار داد . لحظه ای بعد در باز شد. جرج گفته بود پله ها را بگیر و بیا طبقهٔ دوم . وقتی چشمش به در رنگ و رو رفتهٔ واحد دو افتاد ، روی آخرین پله ایستاد تا نفسی تازه کند . در باز شد و جرج جرداق ، سرِ کم مویش را از لای آن بیرون آورد و گفت : « آه ، جناب میخائیل ! خوش آمدید ! بعد در را کاملاً گشود و از مقابل چارچوب آن کنار رفت. کشیش کفشش را درآورد ، دست جرج را که برای احوال پرسی دراز شده بود گرفت و فشرد و گفت : « چقدر پیر و فرتوت شده ای جرج ! » جرج خندید و گفت : « البته خوب است نگاهی به خودت در آیینه بیندازی که هیچ تناسبی بین آن سر كم مو و ریش بلند دیده نمی شود ! » بعد دست هایش را باز کرد و کشیش را در آغوش گرفت و گفت : « بیا تو . بیا بنشین پدر ایوان . خوش آمدی . » کشیش قبل از اینکه قدمی به جلو بردارد ، نگاهی از تعجّب به سالن انداخت که بیشتر به یک انبار کتاب شبیه بود . دو طرف از دیوارها ، از کف تا نزدیک سقف کتاب چیده شده بود . روی طاقچهٔ پنجره ، کف سالن ، روی کاناپه و روی میز عسلی چوبی ، پر از کتاب بود . جرج که کشیش را متعجّب و خیره دید گفت : « نگران نباش پدر ! جایی برای نشستن ما دو پیرمرد پیدا می شود. » بعد خودش روی صندلی پایه ی فلزی چرمی نشست و صندلی چوبی لهستانی را به کشیش نشان داد و گفت : « قبل از اینکه بیایی ، صندلی ات را مرتّب کردم و کتابها را از رویش برداشتم ... بیا بنشین ، بیا پدر » ...کشیش روی صندلی نشست . ↩️ ادامه دارد...📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۸) 📚 انتشارات عهدمانا جرج گفت: چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای ، کنجکاو بودم آن را ببینم . به خصوص که گفتی موضوعش دربارهٔ علی است . حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست . جرج ادامه داد : « حضرت ایوانف ، همان امام علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در سخنانی به ما می گوید : "چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد ، با ناسپاسی نعمت ها را از خود دور نسازید " ، این کتابها نعمت های پروردگارند ، پدر» کشیش گفت : « چه جملهٔ زیبایی بود این کلام علی ... و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است . » جرج گفت : « کلام همهٔ پیامبران و عدالت خواهان جهان ، شبیه کلام امام على است . برای همین است که من نام کتابم را گذاشته ام : امام علی ، صدای عدالت انسان . » کشیش گفت : « برای همین امروز پیش تو هستم ؛ تا دربارهٔ علی بیشتر بدانم . » جرج گفت : « برای شناخت علی ، باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصّب مسیحیت را از خودت دور کنی . علی را با هیچ کس قیاس نکنی مگر با خودش . » کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید : « اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شدید و چه شد که دربارهٔ او کتاب ها نوشتید ؟ در حالی که شما یک مسیحی هستید ؟ » جرج لبخندی زد و پاسخ داد : « می دانستم این سؤال را خواهی پرسید ؛ مثل همهٔ مسیحی ها و نیز مسلمانان که اولین سؤالشان همین است . من در نوجوانی با علی آشنا شدم ؛ اول به واسطهٔ برادرم فؤاد که شاعر و زبان شناس بزرگی بود . جالب است بدانی که پدرِ سنگ تراشم روی سر در خانه مان سنگ نوشته ای نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود : « لافتی الا علی ، لاسیف الا ذوالفقار » . ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210912-WA0005.mp3
1.34M
*آیه۴۶ سوره مبارکه آل عمران👆 🇮🇷 آداب‌شریعت @az_sadat53 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🇮🇷 آداب‌شریعت http://chat.whatsapp.com/GVK4zGIyuDSL3tNXVcSB64