📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۷)
📚 انتشارات عهدمانا
راننده پیچید توی محلهٔ حمراء ، جلوی آپارتمان ایستاد و رو به کشیش گفت : « رسیدیم ، آپارتمان آقای جرج جرداق این جاست. من این جا منتظر شما می مانم. »
کشیش در ماشین را باز کرد و قبل از اینکه خارج شود ، گفت : « البته ممکن است کمی طول بکشد ... می خواهی برو ، کارم که تمام شد زنگ می زنم . »
راننده گفت : « نه قربان ، آقای سرگئی گفتند چند ساعتی که کار دارید ، منتظر شما باشم . » کشیش از ماشین خارج شد ، نگاهی به ساختمان قدیمی انداخت و زنگ شمارهٔ دو را فشار داد . لحظه ای بعد در باز شد. جرج گفته بود پله ها را بگیر و بیا طبقهٔ دوم . وقتی چشمش به در رنگ و رو رفتهٔ واحد دو افتاد ، روی آخرین پله ایستاد تا نفسی تازه کند .
در باز شد و جرج جرداق ، سرِ کم مویش را از لای آن بیرون آورد و گفت : « آه ، جناب میخائیل ! خوش آمدید !
بعد در را کاملاً گشود و از مقابل چارچوب آن کنار رفت. کشیش کفشش را درآورد ، دست جرج را که برای احوال پرسی دراز شده بود گرفت و فشرد و گفت : « چقدر پیر و فرتوت شده ای جرج ! »
جرج خندید و گفت : « البته خوب است نگاهی به خودت در آیینه بیندازی که هیچ تناسبی بین آن سر كم مو و ریش بلند دیده نمی شود ! »
بعد دست هایش را باز کرد و کشیش را در آغوش گرفت و گفت : « بیا تو . بیا بنشین پدر ایوان . خوش آمدی . »
کشیش قبل از اینکه قدمی به جلو بردارد ، نگاهی از تعجّب به سالن انداخت که بیشتر به یک انبار کتاب شبیه بود . دو طرف از دیوارها ، از کف تا نزدیک سقف کتاب چیده شده بود . روی طاقچهٔ پنجره ، کف سالن ، روی کاناپه و روی میز عسلی چوبی ، پر از کتاب بود . جرج که کشیش را متعجّب و خیره دید گفت : « نگران نباش پدر ! جایی برای نشستن ما دو پیرمرد پیدا می شود. » بعد خودش روی صندلی پایه ی فلزی چرمی نشست و صندلی چوبی لهستانی را به کشیش نشان داد و گفت : « قبل از اینکه بیایی ، صندلی ات را مرتّب کردم و کتابها را از رویش برداشتم ... بیا بنشین ، بیا پدر » ...کشیش روی صندلی نشست .
↩️ ادامه دارد...📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۸)
📚 انتشارات عهدمانا
جرج گفت: چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای ، کنجکاو بودم آن را ببینم . به خصوص که گفتی موضوعش دربارهٔ علی است . حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست . جرج ادامه داد : « حضرت ایوانف ، همان امام علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در سخنانی به ما می گوید : "چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد ، با ناسپاسی نعمت ها را از خود دور نسازید " ، این کتابها نعمت های پروردگارند ، پدر» کشیش گفت : « چه جملهٔ زیبایی بود این کلام علی ... و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است . »
جرج گفت : « کلام همهٔ پیامبران و عدالت خواهان جهان ، شبیه کلام امام على است . برای همین است که من نام کتابم را گذاشته ام : امام علی ، صدای عدالت انسان . »
کشیش گفت : « برای همین امروز پیش تو هستم ؛ تا دربارهٔ علی بیشتر بدانم . »
جرج گفت : « برای شناخت علی ، باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصّب مسیحیت را از خودت دور کنی . علی را با هیچ کس قیاس نکنی مگر با خودش . »
کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید : « اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شدید و چه شد که دربارهٔ او کتاب ها نوشتید ؟ در حالی که شما یک مسیحی هستید ؟ »
جرج لبخندی زد و پاسخ داد : « می دانستم این سؤال را خواهی پرسید ؛ مثل همهٔ مسیحی ها و نیز مسلمانان که اولین سؤالشان همین است . من در نوجوانی با علی آشنا شدم ؛ اول به واسطهٔ برادرم فؤاد که شاعر و زبان شناس بزرگی بود . جالب است بدانی که پدرِ سنگ تراشم روی سر در خانه مان سنگ نوشته ای نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود : « لافتی الا علی ، لاسیف الا ذوالفقار » .
↩️ ادامه دارد...
AUD-20210912-WA0005.mp3
1.34M
#دقایقی_محضر_قرآن
*آیه۴۶
سوره مبارکه آل عمران👆
#قرائتی
🇮🇷 آدابشریعت
@az_sadat53
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🇮🇷 آدابشریعت
http://chat.whatsapp.com/GVK4zGIyuDSL3tNXVcSB64
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام صبح به خیر 🍃
هرروز به رسم ادب *السلام علیک یا صاحب الزمان عج*
*السلام علیک یا ابا عبدالله ع* 🍃
یک آیه از قرآن همراه باتفسیر آن را گوش می دهیم.🌷
«۴۶» وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ
(آن فرزندى كه به تو بشارت داده شد) در گهواره، (به اعجاز) و در ميانسالى (به وحى) با مردم سخن مىگويد و از شايستگان است.
نکته ها
سخن گفتن در گهواره و پيشگويى از آينده، معجزهى است از حضرت مسيح. گفتگو در بزرگى، پيشگويى ديگرى است كه او تا بزرگى زنده خواهد بود. همان گونهكه خبر از شايستگى و وارستگى او نيز يك پيشگويى و بشارت است.
پیام ها
1- كسىكه مىتواند به مريم، بدون داشتن همسر فرزند دهد، مىتواند در گهواره، زبان كودك او را به سخن گفتن باز كند. «يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ»
2- گاهى كه خدا بخواهد شخص پاكدامنى را باامدادهاى غيبى از اتهام پاك مىكند. «يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ»
3- با اعجاز خدايى كودكى مىتواند پيامرسان الهى باشد. «يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ» چنانكه امام جواد و امام هادى و امام زمان عليهم السلام در كودكى به امامت رسيدند.
3- آنجا كه خدا بخواهد، كودك همانند بزرگسالان سخن مىگويد. «فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا»
4- از مادرى صالحه چون مريم، فرزندى مثل عيسى پديد مىآيد. «منالصالحين»
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 515
#دقایقی_محضر_قرآن
*آیه۴۶*
سوره مبارکه آل عمران👆
#قرائتی
🇮🇷 آدابشریعت
@az_sadat53
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🇮🇷 آدابشریعت
http://chat.whatsapp.com/GVK4zGIyuDSL3tNXVcSB64
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراقب باشیم خداوند متعال برای یاری امام زمان ارواحنافداه دیگران را جایگزین ما نکند: «وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا امثالکم ﻭ ﺍﮔﺮ [ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎﻱ ﺍﻭ ] ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ .(سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله، آیه ٣٨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا حلاوت مناجاتت را ازما دریغ نفرما✋🏻با ما همراه باشید👇🏻*
🇮🇷کانال آدابشریعت(ایتا)
@az_sadat53
🇮🇷کانال آدابشریعت(واتساپ)
http://chat.whatsapp.com/GVK4zGIyuDSL3tNXVcSB64
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۸)
📚 انتشارات عهدمانا
جرج گفت: چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای ، کنجکاو بودم آن را ببینم . به خصوص که گفتی موضوعش دربارهٔ علی است . حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست . جرج ادامه داد : « حضرت ایوانف ، همان امام علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در سخنانی به ما می گوید : "چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد ، با ناسپاسی نعمت ها را از خود دور نسازید " ، این کتابها نعمت های پروردگارند ، پدر» کشیش گفت : « چه جملهٔ زیبایی بود این کلام علی ... و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است . »
جرج گفت : « کلام همهٔ پیامبران و عدالت خواهان جهان ، شبیه کلام امام على است . برای همین است که من نام کتابم را گذاشته ام : امام علی ، صدای عدالت انسان . »
کشیش گفت : « برای همین امروز پیش تو هستم ؛ تا دربارهٔ علی بیشتر بدانم . »
جرج گفت : « برای شناخت علی ، باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصّب مسیحیت را از خودت دور کنی . علی را با هیچ کس قیاس نکنی مگر با خودش . »
کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید : « اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شدید و چه شد که دربارهٔ او کتاب ها نوشتید ؟ در حالی که شما یک مسیحی هستید ؟ »
جرج لبخندی زد و پاسخ داد : « می دانستم این سؤال را خواهی پرسید ؛ مثل همهٔ مسیحی ها و نیز مسلمانان که اولین سؤالشان همین است . من در نوجوانی با علی آشنا شدم ؛ اول به واسطهٔ برادرم فؤاد که شاعر و زبان شناس بزرگی بود . جالب است بدانی که پدرِ سنگ تراشم روی سر در خانه مان سنگ نوشته ای نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود : « لافتی الا علی ، لاسیف الا ذوالفقار » .
↩️ ادامه دارد...