eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 باسلام خدمت همه دوستان عزیزو دوست داشتنی. درمورد شغل وکارکردن بیرون از منزل نظرهمه دوستان محترمه به هرحال هرکسی شرایط و اعتقادات خاص خودش رو دارد اما تجربه من: من ازوقتی ازدواج کردم همیشه کارت حقوق شوهرم دستم بودچون شوهرم معتقدبود من مدیریت مالیم بهترو خودش کمی ولخرج بودو هیچ وقت نمی پرسید چقدرداریم چقدرخرج کردم چی چند گرفتم یا اگر کادویی برا خانوادم یا دوستانم می گرفتم همیشه اصرارداشت که بهترین بگیرم و... ولی من همیشه دوست داشتم خودم شاغل باشم ودرآمد مستقل داشته باشم الان چندسال خودم معلم شدم و درآمد مستقل دارم خیلی احساس رضایتم از زندگی بیشترشده هم به بچه وخانه داریم می رسم هم خودم سرگرم تدریسم و این برام خیلی لذت بخش هم زندگیم از یکنواختی دراومده هم اینکه وقتی میخوام کادویی بخرم یا خرج اضافه ای دارم دستم نمی لرزه و الان هم مثل گذشته اصلا باشوهرم درآمد من وتو نداریم و بیشتر مواقع کارت شوهرم دست من وقتی حقوق ها واریزمیشه و پیامک براش میاد بهم خبرمیده. ولی نظر من به شخصه اینه خانم های عزیز اگر میتونید شغلی انتخاب کنید که از لحاظ جسمی و روحی با شرایط تون متناسب باش شاغل بودن خوب و باعث نشاط و انرژی میشه و آدم احساس ارزشمندی بیشتری می کنه بازهم میگم دوستای خوبم این فقط نظرشخصی من هست دوستون دارم ❤️ برای هم دیگه آرزوی بهترین ها رو داشته باشیم💐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
کنکور ارشد که داشتیم. دم در ورودی همه رو تفتیش میکردن.ما که رسیدیم خانومه داشت یه دختره رو که خیلی لاغر بود می گشت...یه هو خانومه به دختره با تحکم گفت: ((این چیه؟چی همرات داری؟)) دختره با تعجب گفت: ((کدوم؟)) ....خانومه دستشو گذاشت روی یه قسمت از مانتوی دختره و گفت((این!...چی زیر مانتوت گذاشتی؟؟؟؟)) یهو دختره داد زد:((خانوم استخونه لگنمه،میخوای بذارمش دم در بعد بیام تو؟؟؟)) ط😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❣ حال و روز بدمو که دید هیچی نگفت، می دونست حرف زدن بهترم نمیکنه. چندتا آهنگو رد کرد تا برسه به صدای چاووشی و بعد صداشو زیاد کرد تا آخر و انداخت توی مسیر فرعی و چندتا خیابون راهشو دورتر کرد تا از تونل زیرگذرِ تاریک که کم طولانیم نبود بگذره‌‌ و همون اوایلش شیشه ی پنجره ی سمت منو داد پائین و با مهربونی خاص خودش گفت: "اینجا هرچقدر دلت بخواد میتونی داد بزنی و به هیچی هم فکر نکنی، فقط یادت باشه من همیشه کنارتم و هرچی هم که بشه باز با تموم جون و توانم پشتت وایمیستم." تونل که تموم شد چشمام خیس بود و دلم گرم و گلوم زخم و دیگه هیچ خبری از حال بدم نبود و فقط عشق بود و عشق... یعنی میخوام بگم زیاد نیستن آدمایی که بدونن تاریکی تونل و چراغ های گاه به گاهش و جیغ زدن مثل دیوونه ها از اول تا آخرش میتونه بهترت کنه... کمن آدمایی که حال بدتو می فهمن و می دونن چطوری می تونن خوب کنن حالتو، خیلی کمن... یعنی می خوام بگم اینارو قدرشونو باید حسابی دونست، اگه از دست برن ممکنه دیگه هیچوقت مثلشونو نشه پیدا کرد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لازانیا فوووری😋 یه غذای راحت و خوشمزه😋 مواد لازم : قارچ، سیر ادویه لازانیا رب گوجه فرنگی گوشت چرخ کرده لازانیا نصف بسته نمک، فلفل سیاه فلفل دلمه‌ای پنیر پیتزا زردچوبه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 رفته بودیم مشهد مسافرت بعد ساعتای دو شب بود تو ایوان خونه نسشته بودیم بعد یه درخت انجیر بزرگ بود 🌳 خاله خانوم منم برداشت به مامانم گفت منیژه چرا این درخت پیاز داده 😳 من که با دختر خاله جان در عالم خاب بودیم یه دفعه متوجه سوتی خالم شدیم و اینقد خندیدیم که بقیه بیدار شدن میگفتن چی شده تازه نکته جالب این که خالم متوجه سوتی خودش نشده بود همش میگفت چی شده بعد خنده توضیح دادیم خودش این شکلی شد🤦‍♀ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این روش دیگه هیچوقت قارچ هات سیاه نمیشه توی پخت هم دیگه آب نمیندازه ✌🏻 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سس مایونز خونگی😍 خوشمزه، ارزون و خیلی راحت مواد لازم : تخم مرغ سرکه سفید روغن مایع کمی نمک •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 ‏رفته بودیم خرید عروس ، مد بود اون موقع ها چند نفر میرفتن و همه چی برای عروس میخریدن 😍 دست هر کدوممون چند تا کیسه از خریدا بود 👌 گذاشتیم زمین خستگی در کنیم یهو مادر داماد خیلی بلند گفت بچه ها چیزاتونو بگیرید دستتون راه بیفتید ... کل پاساژ ترکید 😂🤦 ✍ سوتی ها فقط برای خنده نیست ، بلکه تلنگری است تا درست حرف زدن را یاد بگیریم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام عزیزانم❤️ خسته نباشید میگم به همه ی کسانی که تلاش میکنند برای بیشتر شدن علم زندگیمون❤️ یه ایده دلبری دارم که مخصوص خانم دلبرای رمان های داغه 😍 با اقایی بودیم تو خونه باغمون و اقاییم بود تو باغ منم بودم تو اتاقو داشتم نون رو بستبندی میکردم واس تو فریزر ، بسته ها رو گذاشتم تو کشو فریزر وقتی خاستم درشو ببندم در برمیگشت و بسته نمیشد منم کلیسر و کله زدم با کشو هاش که اگه بد جا گذاشتم درست شه خلاصه نشد که نشد تکیه دادم به در یخچال تا اقام بیاد ، بعد نیم ساعت اومد همونجور که بیرون بود صدام زد ☆دلبر چطوری الان میام .... منم تو دلم کلی استرس که وای الان بیاد چی میگه ، بلند گفتم اقایی بازم خرابکاری کردم که اقاییم گفت فدای سرت هرچی که شد اومد ببینا چیشده براش تعریف کردم بهم گف فدای سرت تو برو بشین درستش میکنم بعد نشست و کشو ها رو جا به جا میکرد یهو برگشت سمتم با اخم کوچولو و گفت دیگه نشنوم بگی خرابکاری کردم اصلا دیگه این کلمه رو به زبون نیار اینام فدای سرت اصلا این اتاقو اتیش بزن همش مال خودته دیگ ناراحت نباش بعد متوجه شد ی تیکه سیم نازک سیم پنگه گه پام خورد بش رف لای در یخچال اونم برش داشت و خوب شد 😍 اینم بگم که ما این یخچال تازه دوماه خریدیم یخچال قبلیمون خیلی یخ میبست و اقایی با چکش زد به یخها و سوراخ کرد یخچالو من که بعد چند روز تازه برگشتم خونه باغمون دیدم اقایی ناراحته برام که تعریف کرد همش گفتم فدای سرت عزیزم ناراحت نباش، نکته دلبریشم این بود وقتی اقاییم اومد که ببینه یخچال چیشده من سرمو انداختم پایین با لبای غنچه شده صدایی ضعیف حرف زدن که دل اقایی رف واس مظلومیتم و کلی نازم کرد 😍❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نان ساندویچی بولکی🥖 یه نوستالوژی خوشمزه برای پولیش : آرد فانتزی ۱۱۰ گرم خمیرمایه‌ی فوری ۱ گرم آب حدود ۱۱۰ گرم برای خمیر اصلی : آرد قوی نان ۲۵۰ گرم خمیرمایه‌ی فوری ۱ گرم نمک ۶ گرم، آب ۱۴۰ گرم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهچین مرغ و بادمجون😍 این تهچین با این رسپی بنظرم جز کامل‌ترین رسپی تهچینه و فقط چند تا نکته داره که باید رعایت بشه مواد لازم : برنج ۳ پیمانه ماست ۱ پیمانه تخم مرغ ۴ عدد مرغ ریش شده ۲ پیمانه دارچین و چوب دارچین زعفران به میزان لازم خلال پسته و بادام پیاز داغ ½ پیمانه روغن ¾ پیمانه نمک، فلفل سیاه بادمجان ۳ عدد زرشک ۲۰۰ گرم کره ۵۰ گرم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 ✋ سلام دوستان و مشاورای عزیز کانال راستش دیدم یه عده میان درد دل میکنن ... منم به سرم زد یه درد دلی باهاتون داشته باشم من 23سالمه و دانشجوی ترم آخر رشته کارشناسی حسابداری تو بچگیم بچه شیطونی بودم.... یه روز با پسر همسایمون که هم بازی هم بودیم تصمیم گرفتیم پیر زن همسایمون رو بترسونم خیلی پیر بود بنده خدا.. ما روی سرمون ملحفه های سفید گذاشتیمو دم غروبی رفتیمو اون پیر زن رو زابرا کردیم و خوشحال خندان از موفقیت کار هر کدوم رفتیم سمت خونه هامون تا... تا فردای اون روز مادرم رفت که یه سری به پیر زن بزنه این پیر زنم هرچی گله گی بدی بود به من نسبت داد... باید بگم مادرم خیلی این پیر زن رو قبول داشت هر حرفی که اون میزدو باور میکرد وقبول میکرد تا اینجا رو داشته باشین تو همون بچگی مادرم از دست من یروز اعصبانی میشه و یه جمله به ظاهر ساده میگه( پیرزنه حق داره یچی میدونه که میگه دیگه تو رو دیده میگه این بزرگ بشه هیچی نمیشه هیچی ولی خواهرتو دیده میگه اون حتما به یه جایی میرسه اون آینده داره سر بلندت میکنه) اون زمان که اینارو میگفت 7یا 8 شایدم 9سالم بود و خواهرم از من 5سال کوچیکتره ااا الان اون پیر زن سالهاست که فوت کرده ... ولی جمله ایی رو که به مادرم گفت رو هنوز از دهن مادرم نیفتاده... سر هرچیزی که باهام بحث مینکه باید این جمله رو بگه سالهاست که این جمله شده یک چاقو یک چیز تیز که روح منو روان منو هربار یک خط میندازه ... خطایی که با اشک و بغض توی تنهایی همرااه میشن... من مادرم رو دوسش دارم جونمم براش میدم زن زحمت کش مهربونیه... ولی ای کاش بجای اون جمله منو کتکم میزد ولی هیچ وقت نمیگفت.... من آرزوی اینو دارم که مادرم یک بار منو بغلم کنه نوازشم کنه بچه هاتون اگه صد سالشونم شده یه تشر الکی بهشون برید تا بشه یه بهونه واسه یه بغل پر محبت یه نوازش بی منت🌺 ✍ توصیه میکنم یه فاتحه و دعا برای اون پیرزن بفرستی و ازش طلب بخشش کنی اون وقت میبینی سبک شدی و مادرت دیگه اون حرف نمیزنه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴دعای وفاداری ، دعایی برای زن دوم نگرفتن همسر 🔴 فردی که نمیخواهد شوهرش همسر دوم اختیار کند و میخواهد که زندگی اش از دوام و استحکام بهتری برخوردار باشد، و مهر و محبت شوهرش هم نسبت به او بیشتر شود. اگر دعای شریفه ی زیر را با گلاب و زعفران در سه برگه نوشته، اولی را به همسر بنوشاند. برگه دوم را داخل بالش او بگذارد و برگه سوم را با خود همراه داشته باشد ،ان شاء الله به خواست خود خواهد رسید...👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 انقدر قویه این دعا که یک روزه اثرشو میبینید😳👆
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 یه سوتی بگم براتون ،البته خودم تنها بودم و سوتیم فقط جلوی خودم بود 😉 یه روز که میخواستم برم بیرون به صورتم مرطوب کننده زدم بعدش چشمم به آینه بود و تند تند کل صورتمو پنکک میزدم ، وقتی کامل زدم ،دیدم خوب شده بسه دیگه اومدم در پنکک رو ببندم دیدم تلق روی پنکک روش بوده و من ابر خالی میزدم به صورتم تازه میگفتم چه خوب شده 😅 یعنی ببینید تلقین چقدر تاثیر داره 😆😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رولت پنکیک شکلاتی🍫 مواد لازم : شکر ۲ ق غ تخم مرغ ۱ عدد شیر ۲۵۰ میلی لیتر پودر کاکائو ۱.۵ ق غ روغن مایع ۲ ق غ آرد قنادی ۴ ق غ مواد لازم فیلینگ : پنیر خامه‌ای ۲۰۰ گرم خامه قنادی ۷۰ میلی لیتر پودر کاکائو ۱ ق غ شکر ۲ تا ۳ ق غ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام وقت بخیر یه سوتی از عمه جونم یادم اومد تعریف کنم بخندید شاد بشید عمه من بعضی کارا میکنه یا حرفایی میزنه که خنده داره خودشم تعریف میکنه و یک دل سیر میخنده🤣 یک بار پسرش نصف شبی بیدارش میکنه میگه سرم درد میکنه عمه هم میره آشپزخونه قرص برمیداره خودش میخوره🤣 بعد که میاد پیش پسرش پسرش میگه مامان کو قرص یهو یادش میاد که قرصو خودش خورده🤣 همون یه دونه قرص مسکنو داشته🤣 بازم میام از خاطره های عمه جونم میگم براتون تا خاطره بعدی بای ی ی ی دنیا از مشهد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یبارم نشسته بودیم هممون داشتیم راجب موبایل داییم که شکسته بود صحبت می‌کردیم همون موقع دختر خالم و زن داییم و شوهر دختر خالم داییم بودیم داییمم گوشیش و داده بود به شوهر خواهر زن داییم که درسش کنه وقتی که رفته گرفته ازش مثل اینکه خراب تر شده بوده😂 دیگه همین شد که من که مثل همیشه گیج خدایی هستم نشستم گفتم وی نرین پیش ای گوشیاتون بدین ای درست بکنه آدمه اینا که کار بلد نیستن فقط ی پولی میگیرن ی ضرر بدتری هم میزنن به آدم 😂شوهر دختر خالم از اونور دنباله حرف منو گرفت که آره بابا من که اصلا از ایمان خوشم نمیاد هیچی بارش نیست اصلا از اونور هم داییم هم از اونور که ها اینا کلا میخان بشینن به آدم گوشی که ۸۰۰ تومن پول تعمیرش بوده از من ۱ میلیون گرفته اینا دزدن عامو که یه لحظه دختر خالم که حواسش جمع تر از ما هست 🤣 یادش به زن داییم افتاد که اونورتر رو مبل نشسته و با کلی ادا اشاره به ما فهموند چ خبره😂منم که تازه دو هزاریم گرفته بود گفتم کارش خوبه ها نه که نیست لابد میده دست شریکش خودش کار انجام نمیده😃🤣 ولی خب دیگه چ فایده کار از کار گذشته بود زنداییم هم به روی خودش نیاوردو رفت پیش مامانم اینا تو اتاق 😑خلاصه اینطور دیگ حواستون باشه 😁😔 ماهی گلی هستم 😝❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام من کلا از همون بچگی متوهم بودم 😂 هنوزم با ۱۷ سال سن توهم میزنم😐 من بچگی هرر فیلمیو میدیم توهم میزدم نقش اصلیش منم 😅 از توهمای سم خودم که خجالت میکشم بگم ولی توهم دوستمو میگم از زبون خودش😂 من یه دختر اوکراینی عم که به دلیل جنگ و نا امنی کشورم ، به آسیا سفر میکنم با بچه هام و همسرم در کشور میمونه. تصمیم گرفتم به کره بیام و به کره اومدم ، من ۲ بچه داشتم و یه اتاق ۴ تختی تو هتل اجاره کردم ، اون هتل شلوغ میشه و صاحب هتل میگه ۲ مسافر داریم که اگه میشه بیان اینجا. اجازه دادم و دیدم سوهو و مامانشه😐(خواننده گروه اکسو )اسکولا تو کشور خودتون میاین هتل😂😐 حالا بالاخره توهم باید یه جوری پیش میرفت دیگه😐 یه روز من تو اتاق تنها بودم و یه عده میان خفتگیری😐چه هتل بی در و پیکری😐به هرحال توهمه و واقعیت نیست😂 و سوهو میاد و منو نجات میده و اون شب برای اینکه من نترسم ، کنار من نشسته تا من خوابم ببره😂😐 یبارم توهم زدم شوهرم شکاکه درو روم قفل کرده خودم تو خونه بچمو بدنیا اوردم😂🤦‍♀ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه خاطره دیگه هم بگم. ما پنج تا خواهریم، عروسی خواهر چهارمیه بود من آخریم مجرد بودم.خیرسرمون رفتیم ارایشگاه بماند که خیلی خوشگل شده بودیم😅😜ابجی بزرگم حامله بود خیلیم سرسنگین و باجذبه س وارد تالار که شد چشممون که بهش افتاد از خودمون دیگه یادمون رفت، لباش یکم قلوه ایه حامله هم که بود آرایشگره براش رژلب ۲۴ساعتی صورتی زده بود دیگه خودتون تصورکنید چی شده بود قیافش. تو موهاشم گلهای ریز بلندر گذاشته بود یاد بچه کوچولوها میفتادی.هنوز بعداز۱۵ سال یادش میفتیم هممون مثل اسب میخندیم بهش😁😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۷ داستان زندگی❤️🍀 نگاهم رو پایین انداختم و گفتم .. اوممم...راستش .. آقای کریمی گفت راستش میترسی و نمیتونی اعتماد کنی درسته .. سرم رو تکون دادم .. از روی کانتر یکی از کارتهاش رو برداشت و به طرفم گرفت و گفت هم شماره ی مغازه، هم شماره ی موبایلم رو کارت هست .. برو فکر کن هر موقع تونستی زنگ بزن .. با تعلل کارت رو ازش گرفتم و تو کیفم گذاشتم ... آقای کریمی گفت فقط شرمنده .. میتونم اسمتون رو بدونم .. آروم لب زدم زهره... لبخندی زد و گفت زهره خانم چشم انتظارم نزاری ...از همین لحظه منتظر تماستم ...خواهش میکنم یک بار دیگه به خودت شانس بده ..قول میدم پشیمون نشی... +ایشالا ...با اجازه تون ... خداحافظ.. سریع از مغازه خارج شدم ..حس عجیبی داشتم .. هیجان .. شوق.. ترس... اضطراب... همین که وارد سالن شدم .. رویا بالای سر مشتری بود .. زیر چشمی نگاهم کرد و بعد از چند ثانیه مکث اومد سمتم و بازوم رو گرفت و آروم گفت همین الان بگو چی شده ؟ چشمهام رو گرد کردم و گفتم یعنی چی؟ قراره چی بشه؟ _از پنجره دیدم رفتی مغازه ی طرف..الانم که تا چشمهات میخنده .. فشاری به بازوم داد و گفت به خدا میکشمت ..زود باش.. با خنده گفتم آی دستم ... دستم رو عقب کشیدم و همه چی رو براش تعریف کردم .. رویا خوشحال شد و گفت شب بهش زنگ بزن ..لوس بازی در نیار .. دو بار بهت میگه و التماس میکنه بعد از اون دلسرد میشه ... روی صندلی نشستم و گفتم به همین زودی نمیتونم .. رویا برو بابایی بهم گفت و به طرف مشتری برگشت.. تمام فکرم درگیر آقای کریمی بود .. نمیتونستم به خودم دروغ بگم .. بعد از صحبت باهاش حس خوبی نسبت بهش داشتم ولی همون ترس نمیزاشت قاطع تصمیم بگیرم .. اگه با اینم دچار مشکل میشدم و باز جدا میشدم دیگه نمیتونستم بین خانواده ی خودمم سرم رو بلند کنم .. غروب تصمیم آخرم رو گرفتم ..من به همین زندگی و آرامشی که الان داشتم راضی بودم .. کارت رو تو دستم مچاله کردم و توی سطل زباله انداختم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 حدود هفده هجده سال پیش تازه میخواستن واسه شهرمون گاز بکشند منم تازه عقد کرده بودم و توی جمع ده یازده نفری خواستم جلوی نامزدم اظهار فضل کنم بین بحث گاز کشی بودیم 😄 که گفتم به به چه خوب میشه وقتی گاز کشی کنیم دیگه راحت میتونیم کولر گازی بگیریم و از شر کولر آبی خلاص بشیم یهویی همه اینجوری شدن 😳 من گفتم خوب چیه گاز بهش نصب میکنیم و اگه آب هم قطع شد دیگه کولر داریم دیدم همه افتادن رو زمین و از خنده روده بر شدن و تازه اونجا بود که فهمیدم اسمش کولر گازیه و با گاز کار نمیکنه 😱 خوب چیکار کنم هنوز ۱۷ سالم بود خبر نداشتم به من چه والاااااااا نتیجه اخلاقی هیچ وقت جلوی کسی اظهار فضل و دانایی نکنیم 😑 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام مهربانوی مهربان یە خاطرە از بچگی خواهرم یادم اومد حدود پنج سالش کە بود خیلی عشق تلفن بود😄 بعد یە روز کە چشم مارو غافل دیدە بود البتە کە مهمون داشتیم رفتە نشستە کنار تلفن قبلنا هم کە پیش شمارە نمیخواست چندتا شمارە الکی گرفتە بود بعد کلی کە حرف زد ما رفتیم دیدیم با عموم حرف میزنە گفتیم عە عمو کار داشتی زنگ زدی گفت نە دخترتون زنگ زدە گفتیم این کە بلد نیست چجوری زنگیدە عموم گفت من مغازە دوستم بودم تلفنش زنگ زدە جواب دادە گفتە یە دختر کوچولوئە خیلی نازە بعد دوستم همەاش پرسیدە چند سالتە اسم مامان بابات چیە و فلان خواهرمم گفتە بچە کوچولو دارید بیاد با من بازی کنە😂 اون اقام آمار خواهرمو بە دوستاش گفتە یهو عموم گفتە عە این کە برادرزادە منە😄 دیگە تلفنو گرفتە بود خودش باهاش حرف میزد اینم از خواهر شیطونم کە یە مدت افتادە بود سر زبون فامیل •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
رفته بودیم مهمونی... داشتیم با دوستم غیبت می کردیم... دوستم داشت می گفت خواهر مانی(نامزدم) عجب توری زده شوهرش خیلی به خودش سره.. اصلا بهش نمیاد پزشک باشه چقدرم با شخصیت و سر به زیره منم گفتم آره خیلی نجیبه. دوستم گفت دیدی؟ اصلا به هیشکی نگاه نمیکنه.. منم گفتم آره بابا اگه نگاه میکرد که این میمون و انتخاب نمی کرد.. دیدم دوستم داره چشم و ابرو میاد برگشتم دیدم خواهر نامزدی پشتم وایساده هییییییییییییییییییییییییییییی وای من. گفتم عزیییییییییزم الان داشتم تعریفتو واسه دوستم میکردم .گفت :آره شنیدم:))))😂😂😂😂😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بار کلاس سوم دبستان بودم روز معلم بود ... یادتونه که تخم مرغارو خالی میکردیم و توش گل میریختیم بعد به خاطر اینکه شب تا صبح گلا پژمرده و له نشن دوباره تخم مرغارو میزاشتم تو یخچال صبحش اشتباهی تخم مرغ واقعی برده بودم نمیدونم حواسم کجا بود !!!!! اینو وقتی متوجه شدم که دو تا تخم مرغ رو زدم تو سقف که بشکنه و گل بریزه رو کله ی معلمه ... ولی در کمال تعجب سفیده و زرده ریخت رو زندگیه معلمه و بچه های بغل دستش 🤣🤣🤣🤣 فقط خداروشکررررررررررررررررررر که شلوغ بود دور و ورش و هر چیم گفتن کار کی بوده من که خودمو لو ندادم😊😊😊😊😊😊😊 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک تزئین ماست و خیار خیلی راحت و زیبا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•