#اعتراف
#پسرونه
دیشب خواب دیدم زنم اومده دختر یکسالمو گذاشته رو قفسه سینم خودشم تو آشپزخونه داره قرمه سبزی میپزه، نفس کشیدن دخترمو احساس میکردم، یعنی انگار تو بهشت بودم دیگه چیزی از خدا نمیخواستم، تا دم دمای صبح یکدفعه یادم اومد من که زن ندارم😐 بچه هم ندارم😳🤦♂پس این چیه وزنشو احساس میکنم😐 چشممو باز کردم دیدم گربه همسایه خوابیده😂 اونم همون لحظه یک خمیازه کشید و با چشمای آبی خوشگلش بهم نگاه کرد و پاشد رفت 😂 دیگه چه کنم تو این وضعیت مالی با خواب زن و بچه و قرمه سبزی زندگی میکنم😂😂🤦♂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام خدا قوت. ممنون از کانال خوبتون.
من مجردم.
من خواستم بگم کانالتون رو ما هم می تونیم استفاده درست بکنیم.
مثلا یکی از دوستان گفته بودن ایده های خوبتون رو برای پدر و مادر اجرا میکردن و روابطشون باهم خوب شده.
یکی دیگه هم به پدر مادرشون گفته بودن حق #دعوا ندارن جلو بچه ها.
خواستم بگم منم دارم برای مامانم پیاماتون رو میخونم. مخصوصا لحنشون خیلی تنده غیرمستقیم میشینم کنارشون و میگم ببین اینجا چی نوشته؟! بعد براش پیامای مربوط به تاثیر لحن خوب رو میخونم.
من تلاشمو میکنم، امیدوارم اونم تاثیر بگیره.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
یه معلم زبان دارم آقا هست اما من یادم میره واین اصلا دست خودم نیس همیشه تو کلاس بهش میگم خانم 😐
یه بار تو کتاب یه بحثی بود که باید از هم سوال میپرسیدیم تو کتاب نوشته بود که آقایون از خانما یا خانما از آقایون بپرسن
منم خیلی بی هوا در حالی که داشتم تو چشم معلممون نگاه میکردم گفتم خوب اینجا که مردی نیست پس فقط خانما از هم میپرسن یهو کلاس ترکید بعد فهمیدم چی گفتم قیافه معلمم اون لحظه دقیقا اینجوری بود(😐من چیم پس )
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اتفاقات_واقعی
یه بار منو مادرم و داداش کوچیکم تو پذیرایی نشسته بودیم داداش وسطیمم داخل اتاق بود، یهو مامانم داداشمو صدا زد یه چن دقیقه طول کشید تا داداشم بیاد،وقتی اومد با ترس و شک منو نگاه کرد ، رو کرد به مامانم و گفت من تو اتاق دراز کشیده بودم رو به سقف پاهامم جمع کرده بودم و اون طرف پامو نمیدیدم سرمم تو گوشی بود که حس کردم فریبا (من ) کنار پاهام نشسته و اونم داره نگاه گوشی میکنه بعد که تو صدام زدی ( مادرم ) من با بی حوصلگی به فریبا گفتم برو ببین مامان چی میگه حوصله ندارم ،همزمان برگشتم دیدم هیچ کس نیست ....
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
یه سگ خسته وارد حیاط خونهی یه مرد میشه و بهش نگاه میکنه و دم تکون میده...سگه قلاده داشت و مشخص بود که صاحب داره.
پیرمرد میبینه سگه خسته ست، یکم بهش غذا میده.
وقتی درب خونه رو باز میکنه سگه عین فشنگ میدوئه میره تو خونه پیرمرده خودشو میندازه رو کاناپه و میخوابه.
بعد از دو ساعت از خواب بیدار میشه و برای تشکر دم تکون میده.
پیرمرده در رو باز میکنه و سگه میدوئه میره بیرون.
روز بعد باز میبینه سگه اومد تو حیاط و بازم بهش غذا میده و بازم سگه میره دو ساعت رو مبل خونه میخوابه و بعدش میره بیرون.
این اتفاق چند روز پشت سر هم تکرار میشه.
پیرمرد یه روز یه یادداشت مینویسه با این متن:
«من نمیدونم کی هستی ولی سگت هر روز میاد خونهم غذا میخوره و استراحت میکنه»
یادداشت رو میندازه تو قلاده سگه.
فردا میبینه سگه اومد و یه یادداشت دیگه تو قلاده سگه با این متن:
«داداش منم نمیدونم کی هستی ولی من ۵ تا بچه پر سر و صدا تو خونه دارم، میشه فردا منم باهاش بیام؟!»
سگه از شلوغی خونه فرار میکرده میرفته اونجا میخوابیده😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
حدود ۲۰ سال پیش. عروسی دختر یکی از فامیلا اولا پاییز بود با هم همسایه بودیم اون زمان. مهمونای همدانیمون نصفی خونه ما بودن نصفی خونه خودشون صبحی که مهمونا همدان اومدن بارون شدید شروع شد برق منطقه ما قطع شد و ب خاطر قطع بودن پمپ آب، فشار آبم ب شدت کم. عروسی با بدبختی و زحمت و سه تا موتور برق برگزار شد کل سه روزی که اونا بودن وضع همین بود صبحی که رفتن بارون قطع شد. هوا صاف شد. گرم شد. برقم اومد. کم مونده بود درختا شکوفه هم بزنن. 😂😂 تا مدتها میگفتیم از همدان اومدن سرماشونم آوردن و بعدم با خودشون بردن 😅
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
با سلام و تشکر از کانال خوبتون من سی ساله که ازدواج کر دم و تقریبا پنجاه سالمه ، سه تا بچه دارم که دوتا شون ازدواج کردن و زندگی موفق و خوبی دارند
خیلی خو شحالم که جوونهای امروزی اینقدر دیدشون باز شده والا ما و نسل ما که دهه چهل بودیم کلا عشق و جوانیمون تو دوران بدی گذشت سنتی ازدواج کردم شوهر دمدمی مزاج و بد اخلاق که هر کاری میکردم رام نمیشد و گاهی تا مرز طلاق پیش رفتم
ولی یه موضوع برای خودم توجیه میکردم که #خوبیای شوهرمو ببینم مثلا میگفتم شوهر من خسیس نیست و همه چی برام فراهم میکنه اشکالی نداره گاهی داد و هوار راه بندازه
خلاصه گذشت و با #صبوری من زندگیمون بهتر شد
#پاداشم این شد که تازگیها خونه رو عوض کردیم یه خونه شیک و زیبا که همه شو به نامم زده فامیل همه انگشت به دهن موندند 😳
و حرفی که شوهر جلو همه زد که خانم من رفیق راهم بوده تو زندگیم والا کی منو تحویل میگیره
و من اون لحظه احساس غرور کردم باور کنید خستگیم در رفت 😇
ممنون از کانال خوبتون
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آش رشته مجلسی
تو این هوای سرد بد میچسبه
مواد لازم :
سبزی آشی
نعنا خشک
عدس
نخود
لوبیا🫘
پیاز🧅
سیر🧄
رشته
#آش
#آش_رشته
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام به همه ی خانمای گل! این دومین تجربمه که میفرستم.
همه میدونید که آقایون عاشق چشم گفتنن😒و ما هم برامون سخته هی بگیم چشم!
دیروز قرار بود بریم یه نمایشگاهی بریم و منم دلم میخواست باهاش برم.😢 اما اون میگفت میخوام با دوستم برم.😭 صبح که بیدارش کردم، آماده و سوار ماشین شدم.
هرچی گفت پیاده نشدم. #لج کردم و باهاش بد حرف زدم.🙈
اونم ناراحت شد و بدون دوستش رفتیم تا شب یک کلمه باهام حرف نزد!😔
وقتی برگشتیم گفت: "من از اول میخواستم با تو برم فقط منتظر بودم، تو بگی چششششم"😳 میخواستم ببینم حرفم چقد برات مهمه. 😐
بماند که با چه مکافاتی از دلش درآوردم ولی یه درس حسابی گرفتم.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات آشنایی
سلامم اومدم داستان مامان بابامو بگم براتون🙂😂
عموی بابام تویه روستای واسه پدر مامانم کار میکرد بعد از اینکه کارش تموم شد به پدربزرگم گفت دخترتو میخوام واسه پسرم و اینجور حرفا از اونجایی که مامانم آبادانیه و خانواده پدریم لر بودن پدربزرگم قبول نمیکنه عموی بابامم وقتی میبینه اصرار کردن فایده نداره رفت به شهرشون به بابام این قضیه رو میگه که پسرشو راضی کنه، بابامم میره به پسرعموش میگه و پسرعمو میگه من یکی دیگه رو میخوام که هم زبون خودمه و اینجور حرفا، اینا جدی نمیگیرن، بابام و پدرش و عموش و مامان بزرگم دوباره میرن خاستگاری به نیت اینکه زن پسرعموی بابام بشه رفتن ولی همونجا یهو نظرشون عوض شد گفتن حالا که اون یکی دیگه رو میخواد و تا اینجا اومدیم واسه بابام برن خاستگاری😑 بابام میگه من اصلا زن نمیخوام، اما بیفایده بوده، خلاصه اینا رفتن مامانم میگه وقتی از بیرون اومدم تو خونه دیدم پسرعموهام یواشکی میگن ولک ولک چخبره 😂😂
خلاصه مامان بابام میرن بیرون صحبت کنن همونجا از هم دیگه خوششون میاد پدربزرگمم میبینه چاره ای نداره قبول میکنه از اون روز الان ۲۴ سال میگذره با کلی سختی و عذاب کنار هم دارن به بهترین شکل ممکن زندگی میکنن😍😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍔#تاکو_کالباسی
🔹ترتیب لایه ها:
🥢سیب زمینی پخته
🥢 قارچ و فلفل دلمه تفت داده شده
🥢 تاکو و پاپریکا و نمک بودن
🥢 سوسیس تفت داده شده
🥢 پنیر پیتزا
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام و خسته نباشید به شما و کانال خوبتون😊 این دومین تجربیاتیه که براتون میفرستم.
خواستم از #معجزه_نامه به همسر براتون بگم . خانما واقعا جواب میده👌
من خودم خیلی باورم نمیشد که اقامون استقبال کنه از اینجور چیزا ولی وقتی که شب خوابیده بود من براش نامه نوشتمو توش درباره همه ی چیزایی که تو دلم بود مختصر بهش گفتم
گفتم که الان که خوابی دارم نگات میکنم و خدارو از اینکه تورو به من داده شکر میکنم .
ازش بابت کارایی که کرده و منو خوشحال کرده گفتم و ناراحتیامو گفتم و بهشم گفتم از اینکه بعضی وقتا بی اختیار ناراحتت میکنم ازت معذرت میخوام.
انتظاراتم ازشو گفتم و اخرشم بهش گفتم که افتخار میکنم از اینکه تو همسرمنی😍
نامه رو داخل کیف پولش گذاشتم تا صبح که کیفشو باز میکنه ببینه
خییییییییلییییی جواب داد باورم نمیشد. همینکه نامه رو خوند پیام داد کلی قربون صدقم رفت 😊❤️
با کمک شما و کانال خوبتون زندگیم روز به روز داره بهتر و شیرینتر میشه.
واقعا ممنونم از همه که ماهارو واسه زندگی بهتر راهنمایی میکنید.
اجرتون با خدا💐
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•