eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام سلام این سوتی مخصوص خودم 😄 گفتم بفرستم یکم دور هم بخندیم😁😁😁 آقا من پنج شیش ساله بودم که دایی هام دو قلو هستن پشت سر هم به فاصله کمتر یک سال عروسی کردن. منم بچه بودم علاقه داشتم پیش تازه عروس ها باشم و هی می‌چسبیدم بهشون😅😅😅 خلاصه یک بار با بابام و مامانم اومدن خونه مادربزرگم زنداییم همونجا بود منم سریع چسبیدم بهش و رفتم طبقه اونا. مامان و بابام و مادربزرگمم رفتن از بستنی فروشی معروف شهر بستنی سنتی بخرن😋 من داشتم بازی می‌کردم زندایی هامم گرم صحبت بودن که زنگ درو زدن. من بدو بدو رفتم درو باز کردم😝 مامان و بابام بودن تا خواستیم بیایم تو بابام یهو یادش افتاد ای دل غافل کیف پولشو جا گذاشته تو بستنی فروشی؛ بدون اینکه به زندایی هام بگم البته مادر بزرگم گفت ولش کن حتما شنیدن با ما اومدی😕 سوار ماشین شدم و رفتیم با مامان و بابام بستنی فروشی و بعد نیم ساعت خوش و خرم برگشتیم خونه مامان بزرگم😜 آقا وارد شدیم دیدیم در بازه کل همسایه ها ریختن تو خونه یکی شونه زنداییم رو ماساژ میده یکی به اون یکی زنداییم آب قند میده.😱😱😱 خانم همسایه تا منو دید با صدای بلند گفت: وااا اینکه برگشت ما فکر کردیم کولیا بردنت ( اون روزا کولی ها می اومدن بچه ها رو می‌دزدیدن اینطوری شایع بود) خلاصه مامور نیروی انتظامی تو حیاط بود همه بودن. بابام و مامانم از پلیسا عذر خواهی کردن و رفتن دیگه، بماند چقدر منو بیچاره رو هم دعوا کردن 😹 شد بعد از ظهر و من ماجرا رو برای پسر خالم تعریف می‌کردم اونم می‌گفت: نه بابا دروغ می‌گی و خالی نبند و از این حرفا . همون لحظه درو زدن یک پلیس خسته عرق کرده، تابستون بود، نفس نفس میزد می‌گفت: بچه آخر پیدا شد‌.🧑🏽‍✈️ پسر خالم منو نشون داد گفت ایشونه🤓 پلیس گفت: ای بابا خب زوتر می‌گفتید من از صبح تا الان با چندتا مامور دیگه تو دشت های اطراف داریم دنبالش می‌گردیم. خلاصه یک در باز کردن من این همه ماجرا داشت😁❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصرتون به خیر🤚 گفتم صحبت سوتی و این چیزاست این کلیپ رو ببنید🤦‍♀ خیلی برا همه مون پیش اومده😂😂😂😂 یک بار خواستم به راننده بگم کرایه چقدره گفتم اسمتون چطوره😅😅😅 قیافه راننده😵‍💫 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ب همگی 😁 یه سوتی افتضاح از مامانم 😅 یه توضیحاتی بدم مامان من با دختر خالم زایمانشون ۱۵ روز فرق می‌کرد اول مامانم زایمان میکنه ک بعد دختر خالم بچش به دنیا میاد میره دیدنیش. آقا ما رفتیم دیدنی دختر خالم چون خیلی وقت بود خونشون نرفته بودیم آدرس خونشون رو تا پیدا کردیم گیج شدیم. وقتی رسیدیم مامانم داداشمو ک نوزاد بود داد بغل من برم تو . رفتم تو و دختر خالم گفت بده ببینم بچه رو بغلش کرد دختر خودشم کنارش خواب بود مامانم تا اومد سلام و احوال پرسی با دختر خالم بچه خودشو میگیره ازش میگه وااای چه بچه خوشگلی داری ماشالا 😍 بچه خودشو میگه🤣 فک کنید بچشو نشناخته😂 دختر خالم غش میکنه از خنده سزارینم بود یعنی از بس میخنده ک از درد گریه میفته مادر بزرگمم ک اونجا بوده اینقدر میخنده ک دستشوییش ریخته😂 فک کنم مامانم بدجور گیج شده بوده ☘دختر تابستان☘ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ ✨در این شب زیباے بهاری 🌸از خداے مهربان براتون ✨یڪ حس قشنگ 🌸یڪ شادے بے دلیل ✨یڪ نفس عطر خدا 🌸دنیا دنیا آرزوهاے خوب ✨و آرامش خواستارم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ اونجا که مولانا میگه: ما پیله عشقیم که بی برگ جهانیم... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطمه خانم عزیز و همراهان گرامی نوشینم🙋🏻‍♀ امیدوارم خوش و خرم باشید. به حضورتون عارضم که مامانم تعریف میکنه که واسه خاله کوچیکم خواستگار😍😍😍 میاد (خاطره برای وقتی که مراسمات با کلی خاله و خانباجی و دایزه چی و...رسمیت پیدا میکرد نه حالا که حداکثر پدر و مادر ها حضور دارن )😉 و بقول امروزیا لاکچری بودن 👠👜 بچه خواهر داماد می‌گه مامان من گشنمه مامانش میگه عزیزم مگه نگفتم نگو گشنه بگو گرسنه 🍰🍪و بهش ی بیسکویت میده بعد دختر یکی دیگه از خاله ها به عروس میگه: خاله من تشنمه 🥤خالم که خواسته کلاس بذاره میگه عزیزم نگو تشنه بگو ترشنه و اینچنین بود که مجلس رفته رو هوا 🤣🤣🤣😁😁😄و بحول و قوه الهی عروسی سر نگرفته😊🤩😏 🤣🤪 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ازترس شوهرم که نصف شب نبینه گوشی دستمه اومدم روکاناپه یواشکی برات خاطره مینویسم🙈 واما خاطره من🙍‍♀ اقا یک روز من اپاندیسم دردمیگیره بایدعمل میشدم میرم بیمارستان ازشدت درد هیچی متوجه نمیشدم🤕 اینم بگم من مشهدزندگی میکنم ماروبردن بیمارستان و همینجورکه به خودم میپیچیدم پرستاره اومدبالاسرم👩‍⚕ گزارش بنویسه قلم به دست گفت خب بگوببینم مکانی که دردشروع شده 🤔 منم تواوج دردگفتم خانم من توحرم بودم داشتم زیارت نامه میخوندم یکدفعه احساس کردم درد دارم همینجور با اب وتاب داشتم براش تعریف میکردم🤦‍♀ اونم نگام میکرد تموم که شدسکوت کردم بعدش گفت اگه گفتن خاطراتتون تموم شد مکان دردتون بگین از کدوم قسمت شکمتون شروع شد 🥴🥴اقامنومیگی ملافه روکشیدم روسرم ورفتم زیر تواوج گریه ودردشروع کردم خندیدن😂😂😂😂پرستاره هم جوابشو گرفت سرشوتکون داد حتمابه خودش میگه عجب اسکولی بوداین😁😂😂😂😂 شادباشید❤️ برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ تمام خستگیم وقتی میام و توی این ایووون میشینم در میره❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ خانه و زندگی ایرانی🌱 🍃اینجا خانه‌ای قدیمی در محله سرچشمه شهرستان محلات در استان مرکزی ‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطیما جان میخوام یه سووتی خنده دار از خواهرم و دامادم بگم ..🙈 خواهرم اینا تو ساختمون دوواحدی زندگی میکنن ازقضا خواهرجان ب شوهرش میگه ک من میخام برم طبقه بالا ب همسایه سربزنم کارم طول میکشه چون (دختر همسایه و خواهر شوهر دختر همسایه) بالا بودن و میخواسته بهشون دستور یه غذایی روبده 😊 تا اینجارو داشته باشید ...حالا دامادمم ک میخواسته سریه ساعتی فوتبال ببینه برنامه ریزی میکنه میره حموم تا زودی بیاد بیرون ب تماشای فوتبال سر ساعتش برسه😀😀 خیالش جمع ک کسی خونه نیست ابجی خنگول منم نمیدونسته شوهرش رفته حموم ...میره طبقه بالا میبینه ک دختر همسایه و خواهرشوهر دختر همسایه دارن از راه پله ها میان پایین ک بیان خونه ابجیم اینا 🙈🙈 ابجیم ک اصرار بریم پایین خلاصه گلاب ب روتون همه اومدن پایین رو مبل نشسته بودن گرم صحبت ک..... دامادم در حموم ک رو ب پذیرایی باز میکنه بااون وضع ظاهرش ک ساعت روی دیوار ببینه نکنه فوتبال شروع شده باشه با عده ای خانم مواجه میشه ک یهو رنگش میشه عین گچ دیوار و در محکم میبنده میره توحموم😆😆😆😆😆 ابجیم و مهموناش هم ترسیدن وشوک شدن واینکه نمیتونستن بخندن یا ازخجالت اب بشن 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ ⚘یک شمع میتواند 🕯 ⚘بدون آنکه خاموش شود ⚘هزاران شمع دیگر را روشن کند ⚘مثل مهربانی که هیچ وقت با ⚘تقسیم شدن کم نمیشود ⚘زیباست ببینی کسی میخندد ⚘و زیباتر اینکه بدانی خودت ⚘باعث خنده اش شده ای •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دوستان حتما حتما تو کانال زاپاس ما عضو باشید در صورت از دسترس خارج شدن کانال هم دیگه رو گم نکنیم❤️🌸 دشمن جون کامل اینجا گذاشته شده👇 😍😁 https://eitaa.com/joinchat/33948028Cc5834c76ff
خوبها، بدها، آدم خوبیه داستان کیه؟ یادتونه دوران دبستان مبصر کلاس پای تخته می‌نوشت خوبها، بدها!!! خیلی وقت ها جز بدها بودیم و گاهی وقت ها جز خوبها!!! این بستگی به حال وهوای مبصر داشت؟ زیاد ربطی به شلوغ کاریهای ما نداشت، آخه وقتی معلم دیر میومدسر کلاس و یا اینکه اصلا نمیومد، در نبودش همه ی کلاس شلوغ کاری در میوردن‌‌... ولی فقط یه عده، جز لیست بدها بودن!!! آنهایی که همیشه با مبصر بد بودن یا بلعکس مبصر باهاشون بد بود؟!!! حالا دیگه بزرگ شدیم و خیلی ساله که از اون روزها گذشته، یادمون باشه به هر قیمتی لیست آدم بدها رو پر نکنیم؟!!! به هر قیمتی آدم خوبه ی داستان نباشیم فقط همین؟!!! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
معلممون تعریف میکرد میگفت باباشون معلم بودن و البته خیلی جدی .از زبون باباشون میگم براتون 🤪🗿🌱 یه روز ک رفتم مدرسه قرار شد واسه بچه ها توی حیاط مدرسه تدریس کنم. به یکیشون گفتم بره صندلی بیاره. صندلی رو آورد بعد یه ربع میخواستم رو صندلی بشینم. 👀 نشستنم با فرو رفتم توی صندلی و همچنین قرمز شدنه بچه ها یکی شد 😶🥲 پاشدم و گفتم حالا اشکال نداره بخندین 🗿 دیدم همه پاشیدن از خنده. گفتم حالا من ک از اون تو در اومدم ولی اگه خانم فلانی بود ک عمرا در نمیومد 😐😂(خانم فلانی اخه خیلی تپله 😵‍💫😂) •[آیداشون]• •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
https://eitaa.com/joinchat/33948028Cc5834c76ff دشمن جون رو در کانال بالا قرار دادم. دوستان تو رو خدا تو کانال زاپاس عضو باشید یک وقت ف.ی.ل نشیم هم دیگه رو گم کنیم🥺🥺🥺❌❌❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ اردیبهشت ؛حال و هوای عجیبی داردانگار خدابرای آدمهایک فنجان"عشق"دم کرده !انگارخیابانها آغوش بازکرده اندتاغمهای عابران راتوی خودشان حل کنند ! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ سالها گذشت...❤🌺 و ما در مقابل تمام‌ آنچه به دست آوردیم چیزهای ارزشمند زیادی از دست دادیم سادگی ها را سماور همیشه به راه عطر چای خانه مادربزرگ دورهمی‌هایمان عصر های تابستان کنار ایوان شب‌های بلند زمستانی دور کرسی کودکی‌مان لی‌لی کنار حوض آبی و لذت فتح رختخواب های چیده شده کنار اتاق مادربزرگ را پدربزرگ را ای کاش زمان نمیگذشت •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا یک سوتی خیلی داغون بگم از خودم😭 هنوز یادم می‌افته از خجالت می‌خوام آب بشم😆😆 من نوجوان بودم حدودا ۱۶- ۱۷ ساله دختر خاله مامانم ازدواج کرد با یک خانواده خیلی خیلی جدی همه تحصیل کرده و مذهبی و خیلی رسمی. مادربزرگم دختر خواهرشو دعوت کرد برای پاگشا همه ما هم بودیم. آقا اینا یک پسر سن بالای مجرد داشتن طرف خیلی رسمی بود حالا قیافه‌ای هم نداشتا بگم بی منظور واقعا سوتی رو دادم. این آقا دکترای فیزیک هسته‌ای داشت و خیلی تحصیل کرده بود‌. سر سفره بودیم منم نوجوان بودم بعد تو این فاز بودم که از مردا بدم میاد و خیلی سنگینم‌ و فلانم. خلاصه سر سفره با دختر داییم افتادم رو کل کل یهو گفتم تو چی می‌گی من نمره فیزیک آقای فلانی رو (معروف بود به سخت گیری) بیست شدم، از صفر که جلسه قبلی بهم داد رسیدم بیست. وای یهو دیدم این آقا با تمسخر نگاهم می‌کنه. دختر داییم زیر گوشم گفت: این دکترای فیزیک شریف داره هی بیست بیست نکن فکر می‌کنه داری نخ می‌دی بهش. آقا من از شدت خجالت و حسی که بقیه فکر می‌کنن با منظور گفتم اینجوری شدم😥😥😥 بعد فکر کن من به یک نمره بیست افتخار می‌کردم این بدبخت دکترا داشت ساکت بود😝😝😝 داشتم از خجالت می‌مردم اینم هی پوزخند می‌زد بهم😏 دقیقا سر همون سفره داماد که خیلی تپلی بود خشتکش پاره شد و حواس ها همه معطوف شد بهش😂😂😂 گند من از یادشون رفت😅😅😅 البته داماد بدبخت خیلی گناه داشت از خجالت سرخ شده بود😅 ┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فایل کامل دشمن جون طناز و سید مهدیار 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/33948028Cc5834c76ff
اونجا که صابر ابر میگه: بعضی ها خودشان دلیلِ دوست داشتنشان میشوند! آنهایی ک میگویند: باهم راه برویم، باهم درستش میکنیم ، «باهم» کلا کیف دارد! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•