eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
مراسم بزرگ فامیل بود،بنده خدارو خاک کردیم از این روضه خونا که عین سیریش میان سر قبر و تا پول نگیرن نمیرن اومد سر خاک،ی رب گلوشو خودشو جر داد که پول بگیره ازمون،اما کل خاندان آب از دستمون نمیچکید، بنده خدا دید ما باخت نمیدیم گذاشت رفت، نزدیک چهل نفر انقد سر قبر خندیدیم که آبرو حیثیت مرحوم رفت:/ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️از شيخ بهائي منقول است كه برای رسیدن به حاجات بزرگ و کوچک ۱۰۰ بار دعای زیر را بخواند شروع ختم را چهارشنبه قرار دهد سپس ده روز و هر روز ده بار قرائت کند 🔻 🎗شیخ بهایی فرمودند اگر حاجتش روا نشد با من مخاصمه كند 🎗 💠بِسمِ االلهِ الرحمن الرحيم💠يا مفتّح الاَبوابِ و يا مقَلّب القُلُوبِ والاَبصارِ و يا دليلَ المتحيرينَ و يا غياثَ المستغيثينَ تَوكَّلْت علَيك يا رب ِ واقْضِ حاجتي واكْف مهمي و لاحولَ و لا قُوه الّا بااللهِ العلّيِ العظيمِ و لّي االلهُ علي محمد و آله اَجمعين💠 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
شما نشستید فیلم فسیل دید، من تجربه کردم! رفیقم رفت خارج من رفتم خواستگاری خواهرش و گرفتمش😂🤦‍♂ برگشت ایران خونشون بود منتظر بود داماد بیاد ببینتش😂 بهش نگفتیم که سورپرایز بشه، یهو من اومدم بهم گفت الان چرا اومدی مهمون ویژه داریم😳 گفتم با اجازتون منم😐 گفت چه غلطی کردی فلان فلان شده😱 ولی فقط فحش داد بعد خندید گفت نامرد به خانواده خوش اومدی بعدا تنها شدیم یک صحبتی میکنیم و من الان حدود ۶ ماهه تلاش میکنم تنها نشیم😂•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من خانمیم ۱۵ساله و تو این سن کم یه پسر ۱۹ماهه دارم.😳 الان حتما تعجب کردید. بایدم تعجب کنید چون چه زود متاهل شدم وچه زود مادر.😔 از پسرم راضیم و همسرم مرد خوبیه. پاکه. زحمت کشه. چشم پاکه. اما من افسردگی گرفتم از بس دوستام درسشونو ادامه میدن. از بس همه میگن دیوونه بودی زود عروس شدی، بعدم مادر؟؟!! منم جوابی ندارم جز گریه😭 پدر مادر! خواهش میکنم دخترتونو تو سن کم شوهر ندین که ممکنه روی خوشبختی رو نبینن. الان پدرم و مادرم خیلی پشیمونن از جواب مثبتشون اما دیگه دیر شده. 😔 من الان از شوهرم بدم اومده حتی از پسرمم بدم اومده چون باخودم میگم اینا باعث شدن من زود عروس شم.😔لطفا اگه خاستگار دخترتون بهترین مرد بود، بازم زود عروسش نکنید. اون موقع داغید اما بعد میفهمید چه ظلمی کرد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام خانمای گل کانال 🧚🏻‍♀🧚🏻‍♀ امیدوارم زندگیتون عالی و رو روال باشه. من 2سال پیش یه پسری بهم ابراز علاقه کرد. از جایی که نفرت بی دلیلی از آقایون داشتم و اعتقادی هم ب این رابطه ها نداشتم ایشونو رد کردم ولی همچنان پی گیر من بود. من هم کم کم ازش خوشم اومد. طوری که بالاخره خونواده ها در جریان قرار گرفتن و ما نامزد کردیم. من خیــــــلی از ادمینای کانال ممنونم که با مطالب فوق العادشون به من کمک کردن که طرف مقابلمو محک بزنم. ابجیای گلم سعی کنین حتی الامکان وارد رابطه دوستی نشین. مطمئن باشین طرف مقابل اگه واقعا بهتون علاقه مند باشه با خانوادش و میان سراغتون. نه تو کوچه و خیابون. 😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
بازم سلام وقتی من میخاستم خوابگاه بگیرم حراست دانشگاه یه نفرو معرفی کرد که خونه اجاره میداد و قبل از من دونفر رفته بودن اونجا. این دوتا هم همدیگه رو نمیشناختن. نثلا سارا و شکوفه بودن😁 من با سارا صمیمی شدم. یه روز برام تعریف کرد: وقتی خونه رو دیدم گفتم شماره شکوفه رو بدین باهاش حرف بزنم. وقتی تلفن زدم گفتم تو چه شکلی هستی؟ همینجور. سر شوخی. اونم میگه: من😎 قدم 170، چشام میشی، پوستم سفیده، موهام قهوه ایه روشن😌😌😌 تو چه شکلی هستی؟ سارا هم وارفته میگه والا من خیلی معمولیم😔 بعد که همدیگه رو میبینن....😂😂 شکوفه یه دختر قدکوتاه با صورت سبزه و چشمهای قهوه ای تیره بود.موهاشم مشکی پر کلاغی🤣🤣 نمیدونم با چه اعتماد به نفسی چنین حرفهایی زده بود و دروغ گفته. راستی منم کوردم😍 مادر سه تفنگدار •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾🍀🎗🌹🎗🍀✾••┈┈• ♦️با نام خدا و با نیت خالصانه و همراه با وضو🔻 ☀️سوره تبت یدا ابی لهب☀️ را کامل بنویسداگر زن همراهش ان را نگه دارد شوهر رغبتی به هیچ کس نکند♦️ •┈┈••✾🍀🎗🌹🎗🍀✾••┈┈• •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی از دوستان خواستار نحوه پخت این خوراک بودند پخت گوشت خیلی ساده ولی وقت گیر و نیاز به فر یا تنور یا مثل اینجا کوره آتشی هست. ابتدا گوشت_دنده را به نمک و فلفل و رزماری آغشته کرده اگه چربی کم داشت مقداری روغن مایع یا روغن زیتون می زنیم داخل فویل پیچیده بسته به حرارت از سه تا هشت ساعت می پزیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام من وقتی ۱۸ سالگی اتفاقی عاشق پسری شدم. اول اون عاشق من شد. عشق در نگاه اول. چون من معتقد و مغرورم با پسری رابطه برقرار نمیکردم اما اون از طریق خواهرش حرفاشو به من میرسوند. حاضر بود هر کاری واسه من انجام بده تا ناگهانی اومدن خواستگاری. برادر من مخالفت کرد ولی من دوستش داشتم. بدون اون نمیتونستم زندگی کنم. دعواهای شدید رخ داد. البته توی روی خانوده ام وای نستادم. خانوادم گفتن یا ما رو انتخاب کن یا اون. منم خانوادمو انتخاب کردم. گفتم خانواده هیچ وقت بد فرزند رو نمیخوان. سخت بود اما کنارش زدم. بعد چند ماه فهمیدم افتاده زندان. فهمیدم مشروب میخوره. سیگار میکشه. مواد مصرف میکنه. تا الان که کارش کشیده به شیشه. البته قیافش نشون نمیداد ولی برادرم اینا رو از چشماش خوند. هیچ وقت گول ظاهر کسی رو نخورید. قبل از هرکاری با خانواده کنید. الان یک پرستارم و همه بهم افتخار میکنن. ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 پفکی🍞 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه سوتی دیگه بگم دوباره درمورد حقوق گرفتن منه 🥰🥰🥰 یه روز رفتم بانک برای گرفتن حقوق ایبار چون بانک منو تغییر داده بودن وبانک جدید بود من مهو تماشای بانک بودم که اصلا حواسم به درورودی نبود نگو جلوی در ورودی یه برجستگی کوچیک بود که من اصلا ندیدم وهمینکه پام رسید به در بانک ،پام گیر کرد به اون برجستگی و چنان افتادم روی زمین که نگو کف سالن بانک هم سرامیک کرده بودن وهم نو بود هم خیلی لیز بود 🤣🤣زمین خوردن من همان ولیز خوردن من تا دم پیشخوان بانک همان ازیه طرف خنده م گرفته بود ازاون طرف هم خجالت کشیدم ودرد م گرفته بود خلاصه بلند شدم خودمو جمع وجور کردم وچادرمو کشیدم روی صورتمو اومدم بیرون اونروز دیگه نرفتم حقوق بگیرم موند برای چند روز دیگه جوجو کوچولو هستم 😁😁😁😁😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام خب بریم سراغ این که گفتن درباره مسخره بازی اوایل نامزدی وازدواج بگین اقامانه تونامزدی نه عقدنه بعدعروسی این لوس بازی هانداشتیم حالایه روزرفتیم خونه پدرشوهرم وخاله شوهرمم که یه زن سن بالاس وبچه هم نداره اونجابودن خلاصه شدموقع چیدن سفره پدرشوهرم اسرارکه چراشمادوتاتویه ظرف غذانمیخورین باباحداقل یه بارامتحان کنین ازمنوشوشوانکارکه دلمون نمیخواداخرش موفق نشدیم وبه زورتویه بشقاب بهمون غذادادن حالاهرکدام ازیه طرف ظرف غذامیخوردیم😁 وتودیس ریخته بودن برنج برامون که کم نباشه حالامن اروم غذامیخورم وشوهرم تندهیچی دیگه بعدچنددقیقه به پدرشوهرم اشاره کردم بشقابمونونگاه کنه 😂من ازسمت خودم دوقاشق خورده بودم شوهرم دیس نصف کرده بودپدرشوهرم به شوهرم گفت کمی یواش تربخوردختره میکشی ازگرسنگی🤣بعدش خودش رفت برام بشقاب اوردگفت باپسرمن هیچ وقت شریکی غذانخور😆😆ازاون طرفم خاله شوهرم باشوهرش بعد۱۵سال تویه بشقاب میخوردن دهن همدیگم میزاشتن ولی مابعد۱۵روز حال این جنگولک بازی هااانداشتیم 😉😉پدرشوهرم به پسرش میگفت ازاین دوتاافتاب لب بوم یادبگیرین😂😂😂 اره اره درسته منم دخترکرد❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من ی آقایی رو دوست داشتم که ارومم میکرد. بعد از کلی صمیمیت و عشق، یه خواستگار برام اومد. تو نگاهش صداقت و یکرنگی بود. تو حرفا و دستاش، نجابت و مردونگی. منم قبول کردم. همون روز به عشقم گفتم درشرف ازدواجم😡😒 باور نکرد. بهش گفتم چند روز دیگه ازمایش خونه و بعد بله برونه... دنبال یه غیرت بودم، یه مردونگی که بعد ۵سال بگه من همین امشب میام جلو و نمیزارم از دستم بری. افسوس و صد افسوس ک همش خیال بود. حتی ارزش یه بار جنگیدن هم براش نداشتم. 😐 منم گفتم با توکل به خداوند منان بله. یه هفته بعد عقد در کمدمو باز کردم دیدم پر از خاطرات ۵سال عاشقیه. من از عشق لذت نبردم. اسیرش بودم. 😔 شروع کردم به زار زدن برای ۵سال از بهترین روزهای عمرم که حیف شد با ادمی که لیاقت عشق منو نداشت. گریه کردم و پاره کردم. عکس، نامه، کارت پستال ها رو ریختم دور. یه لباس مشکی پوشیدم و برای عشقی که کشتمش عزاداری کردم. 😭😭😭 دیدم تو این ۵سال از خدا خیلی دور شدم. وضو گرفتم و نماز خوندم. سر سجاده انقد باخدا حرف زدم که اشک چشمام خشک شد. 🌺🌼🌺🌼 بعد نماز یه دوش گرفتم. لباس عزامو دراوردم. همه خاطرات رو نابود کردم. به شناسنامم که حالا یه اسم توش بود که دوسش نداشتم نگاه کردم. شاید پشیمون بودم. منی که افسرده بودم و بی انگیزه تصمیم گرفتم کنم. مهم ترین چیزی ک بهش فکر کردم ادم جدیدی بود که الان همسرم بود. تقصیر اون نبود ک من انتخابش کردم و دوسش نداشتم. اون با هزار امید و ارزو دست منو گرفته بود. 🌸 با خدام عهد بستم همه تلاشمو بکنم که اول خودم، خودم رو دوست داشته باشم و تغییر کنم. 🌸 بعد مثبت همسرم رو ببینم و دوستش داشته باشم. تو نمازهام میگفتم خدایا مهرشو بدلم بنداز. فراموشی بده خاطرات خوب و بد گذشته رو پاک کنم و خاطرات عالی اینده رو جایگزین کنم. 🌺🌼🌺🌼 همین طورم شد. کافیه همت کنید. خوبی همسرتون رو ببینید. تغییر و توکل کنید. دنیاتون میشه بهشت و حتی بهتر از بهشت. ✍ میتوان گذشته را کنار گذاشت و آینده ای زیبا ساخت فقط کافیه بخواهی و همت کنی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•